قسمت اول این مطلب
 
جواني،شاخصها و تربيت ديني
اهداف و انتظارات این فصل:
از خواننده ی گرامی انتظار می رود:
1-        بتواند معنی لغوی جوانی و معادل آن را نام ببرد.
2-        شاخص های جوانی را به سر شاخه های اصلی مانند اجتماعی،فردی و... تقسیم نماید.
3-        در صورت نیاز ، هر کدام از شاخص ها شرح و توضیح داده شود.
4-        کجروی را شناخته و روش برخورد صحیح با آن را دریابد.
5-        بین ویژگی های دوران جوانی و وظایف نهادهای مسئول رابطه برقرار سازد.
6-        ابزارهای مهم تربیت دینی و معنوی را مورد تجزیه و تحلیل کاربردی قرار دهد. 
1- جوانی و شاخصه های آن
دوره جوانى كه حدودا از شانزده سالگى شروع مى شود، طبق نظر بعضى دانشمندان ، پنج سال است ، يعنى تا بيست سالگى ادامه دارد و طبق نظر عده اى ديگر، ده سال است يعنى تا 25 سالگى تداوم دارد .بـا نظر به ارتباط جسم و جان و وابستگى ميزان رشدعقل و قوه مدركه با ميزان رشد بدن ، همان گونه كه دوران كودكى و ميانسالى و كهنسالى از ويژگى هاى خاصى برخوردار است ، دوره جوانى هم از اهميت و ويژگى هاى خاصى برخوردار است .
جوانان با ويژگيهاى خاص خود چون قدرت و توان بدنى، فعال و پرتحرك بودن، مقطع سنى مناسب، زمينه و امكان بر عهده گرفتن مسئوليتهاى بزرگ و جايگاه ويژه‏اى در هر جامعه دارند. دوره ی جوانى بهترين و با نشاطترين دوره زندگى است. فرصت جوانى فرصتى استثنائى و زمينه‏اى مناسب براى برداشتن گامهاى بلند و حركت‏به سوى كمال مطلوب است.
رسول گرامى اسلام در وصيت‏به ابوذر فرموده است: پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت‏بشمار، جوانيت را قبل از پيرى و تندرستی ات را قبل از ناخوشی و ...»[1] على(ع) فرموده است: « دو چيز است كه ارزش و قيمت آنها را نمى‏داند مگر كسى كه آنها را از دست داده باشد. يكى جوانى و ديگرى تندرستى.»[2] و در قيامت اولين سئوال از دوران جوانى است.رسول خدا(ص) فرموده است: « در قيامت هيچ بنده‏اى قدم بر نمى‏دارد مگر اينكه از او سئوال مى‏شود عمرش را در چه كارى فنا كرده و جوانيش را در چه راهى صرف نموده است‏» [3]
اهميت دوره جوانى و جايگاه ويژه جوانان، ضرورت تربيت و توجه به آنان را دو چندان كرده است. در اين راه بهره گرفتن از شيوه‏هاى تربيتى مربيان مطمئن ، خود ضرورت ديگرى است که  تكيه بر ديدگاههای اسلامی و سيره ی پیامبر و بزرگان در این راه تربيت صحیح ، ترديد را از سر راه بر مى‏دارد و انسان را در مسير پرپيچ و خم تربيت‏سلامت ‏به مقصد مى‏رساند.
2- واژه ی شناسی جوان :
واژه‏هاى « الشباب، الشاب، الشبان و الفتاء» واژه‏هاى كليدى است كه با رجوع به آنها در قرآن،کتب احادیث،لغت نامه ها مى‏توان مسائل مربوط به جوان را به دست آورد.
2-1- زبيدى « الشباب‏» را به معناى جوانى و نورس بودن .............
 
 
 

قسمت اول این مطلب

قسمت دوم این مطلب

قسمت سوم این مطلب + منابع کل مطلب

 

برای تهیه فایل کامل و یکجای این مطلب، لطفا اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید.


 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مى‏داند و از محمد بن حبيب نقل مى‏كند كه: « زمان غلوميت از تولد تا17 سالگى و شبابيت از17 تا 51 سالگى است و از 51 سالگى تا مرگ سن پيرى است» و دو قول ديگر را نيز نقل مى‏كند كه « يكى جوانى را از بلوغ تا 30 سالگى و ديگرى از16 تا 32 سالگى و بعد از آن را سن كهولت‏» ذكر مى‏كند.[4]
2-2- ابن‏منظور به حديثى از « شريح‏» استشهاد مى‏كند كه استنباط می گردد جوانى در مقابل صباوت و كودكى است و بعد از بلوغ آغاز مى‏گردد.[5]
2-3- طريحى نقل مى‏كند كه « در حديث، به انسان 30 ساله جوان (الشباب) اطلاق شده است.»[6]
2-4- فيومى [7]، نیز مانند احمد بن فارس جوانى را قبل از سن كهولت‏به حساب آورده است. [8]
2-5- سعيد الخورى ،سن جوانى را از بلوغ تا 30 سالگى ذكر كرده است.[9]
2-6- لويس معلوف در المنجد « الشباب‏» را مترادف « فقاء» مى‏گيرد و سن جوانى را از بلوغ تا حدود 30 سالگى بيان مى‏كند.شباب به معناى جوانى و نورس بودن است و با « الفَتاء» مترادف است و جمع آن «شباب، شبان، شبيبه» است و از جمع بندى آراء لغت‏شناسان چنين بر مى‏آيد كه جوانى دوره ميان كودكى و پيرى است و اما اينكه مبدا و منتهاى آن چه وقت است؟ پیداست که بر فرد غير بالغ « شباب‏» (جوان) اطلاق نمى‏شود و جوانى از بلوغ آغاز مى‏شود و قدر مشترك آن سن 30 سالگى است و اما از 30 سالگى تا 51 سالگى محل بحث و نظر است و بر بيشتر از 51 سالگى نيز قطعاً جوان اطلاق نمى‏گردد.
شـنـاخـت ويـژگـى هـاى دوره جوانى براى جوانان ضرورى است ، زيرا انسان تا خود را نشناسد و خـصوصيات خود را درك نكند، قادر به ساختن و پرورش خود نيست ، لذا در اين بخش سعى شده ويژگى هاى مهم دوره جوانى به اختصار بيان شود كه عبارت است از:
3- شاخصه های اجتماعی
3-1- نقش پذيرى
نقش پذيرى از ويژگى هاى ديگر دوره جوانى است .روحيه نقش پذيرى ممكن است در ديگر دوران زندگى هم وجود داشته باشد، اما اين حالت در دوره جوانى ، آن قدر شديد است كه مى توان آن را از خصوصيات دوره جوانى شمرد .امروزه دانشمندان معتقدند كه محيط اجتماعى ، اثرهاى زيادى در تشكل شخصيت و رفتار جوانان دارد، لذا در آثار دينى وارد شده كه : انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القي فيها من شى ء قبلتها .هـمـانـا قـلـب جـوان مـانند زمينى خالى و دست نخورده است كه هر بذرى در آن افشانده شود مى پذيرد و مى پرورد .
جرج ميد مى گويد: « فرد بيشتر براثر همكارى و تماس با افراد پيرامون خويش ، خود را مى شناسد .» از طرف ديگر، جامعه بر اثر توقعاتش از فرد و تصديق يا نهى رفتار اشخاص در تعيين نوع شخصيت فرد، اثر فراوان دارد و طـبـيـعى است كه در يك جامعه پيچيده ، مانند جوامع امروزى ما كه اختلاف ذوق و ناهمجنسى شديدى وجود دارد، تعدد نوع شخصيت فراوان است .
جوانان حالت نقش پذيرى قوى دارند، لذا فرهنگ حاكم بر جامعه و محيط مى تواند اثر شـگـرفـى بـر تـكـويـن شـخـصـيـت آنان داشته باشد .با نظر به اين ويژگى ، جوانان بايد متوجه غـذاهـاى فكرى و روحى خويش باشند، بايد دريابند با چه كسانى رفت و آمد دارند، چه كتاب هايى مـطـالـعـه مى كنند، در چه مجالسى شركت مى نمايند و چه فيلم هايى را مشاهده مى كنند، زيرا غفلت از اين امر، ضربه هاى جبران ناپذيرى بر آنان وارد خواهد كرد .
3-2- گروه گرايى
از ديگر ويژگى هاى نسل جوان گروه گرايى است .جوانان شديدا از گمنامى و تنهايى تنفر دارند و عـلاقـه مـندند در يك گروه و تشكيلات با ديگر همسالان خود فعاليت كنند .
جوانانى كه موفق نـمى شوند در گروه و دسته اى راه يابند، غالبا به تزلزل شخصيت و خودكم بينى مبتلا مى شوند و در نتيجه ممكن است در صحنه اجتماع و زندگى با مشكل روحى روياروى گردند .تمايل به گروه و جمع ، كه خداوند حكيم در فطرت جوانان قرار داده است ، مى تواند در پيشرفت اجـتـمـاعـى و كـسـب تجارب و اعتمادبه نفس آنان نقش بسزايى داشته باشد .اما نكته مهمى كه جـوانـان بـايـدبـدانـند، اين است كه سعى كنند خود را در گروه هايى قرار دهند كه از هر جهت (مـكـتـبـى ، اجتماعى ، خانوادگى وب) سالم باشند و مربيان هم بايد جوانان را به سوى گروه هاى سالم رهنمون گردند، بايد دانست اگر جوان از گروه سالم محروم ماند وسرخورده شد، قطعا به گروه هاى ناسالم مى پيوندد تا از تنهايى وگمنامى رهايى يابد .
 
3-3- الگوپذيرى
يكى از ويژگى هاى دوران جوانى ، حس الگوپذيرى است .با نظر به فطرى بودن حس كمال طلبى ، جوانان براى تكوين شخصيت روحى و فكرى و اجتماعى خويش ، همواره سعى مى كنند افرادى را كه از نظر مادى يا معنوى به كمال رسيده اند، الگوى خويش قرار دهند، گرچه بعضى در تشخيص الـگـوهـاى واقعى و به كمال رسيده اشتباه مى كنند و افرادى را كه لايق و شايسته نيستند الگوى خـويـش قـرار مـى دهـنـد .دنـياى غرب كه به اين خواسته و نياز جوانان پى برده است ، در اشاعه الـگوهاى كاذب و شخصيت هاى دروغين مى كوشد تا جوانان را از هويت انسانى خويش جدا نمايد، به همين دليل به معرفى هنرپيشه هاى فاسد سينما، ورزشكاران بى بندوبار، قهرمانان بى شخصيت و خـوانـنـدگان پست مى پردازد و آنان را الگو معرفى مى كند، البته آنها همه اين كارها را در پرتو امور مقدسى ، مانند ورزش ، هنر، دفاع و نشاط روحى به خورد جوانان مى دهند .ناگفته نماند اصل حس تقليد و الگوپذيرى در جوانان مضر نيست ، بلكه از عوامل پيشرفت آنان در مـسـائل فـردى و اجـتـماعى است ، زيرا با اين حس است كه جوانان مى توانند از موفقيت هايى كه ديگران كسب كرده اند استفاده كنند .
اما نكته مهم و در خور توجه اين است كه بايد از فردى كه در جـامـعـه نـمونه است شناختى كافى و كامل داشته باشند و با معيار الهى و انسانى به سراغ الگوها بـرونـد و از الگوپذيرى جاهلانه برحذر باشند و به اميد رسيدن به مقامات فردى يا اجتماعى ، نبايد اعـمـال و افكار نادرست شخصيت هاى معروف را سرمشق قرار دهند، بلكه بايد با معيارى درست ، شـخـصـيـت هـاى واقعى را از شخصيت هاى كاذب تميز دهند، همچنين توجه داشته باشند براى رسـيـدن به مقام هاى عالى نبايد از راه ناصواب رفت ، بلكه بايد از مسير درست و با صبر و حوصله اسباب بزرگى را يك به يك فراهم نمود.
3-4- بروز احساسات مذهبى
بـا تـحـولى كه براثر بلوغ در جوانان صورت مى گيرد، استعدادهاى فطرى و طبيعى ، يكى پس از ديـگـرى جـامـه فـعليت به خود مى پوشند، علاوه بر خواهش هاى غريزى كه بين انسان و حيوان مشترك است ، مجموعه اى از گرايش هاى فطرى چون احساسات مذهبى و كشش هاى روحانى در جوانان بروز مى كند .امروزه روان شناسان معتقدند: دوره بلوغ ، دوره بروز احساسات مذهبى و تمايل هاى معنوى است .در ايـن دوره جوانان مايلند از مبدا هستى آگاه شوند، خالق خويش را بشناسند و با خداى خويش رابـطـه بـرقرار نمايند .اين حس مخصوصا در شانزده سالگى به اوج مى رسد كه اگر خوب هدايت شود، عامل مهمى براى رشد معنوى جوانان است .موريس دبس مى گويد: گـويـا هـمـه روان شناسان در اين نكته متفق القولند كه ما بين بحران تكليف و جهش ناگهانى احـسـاسـات مـذهبى ارتباطى وجود دارد .در اين اوقات ، يك نوع نهضت مذهبى حتى در كسانى ديده مى شود كه سابق براين ، نسبت به مسائل مربوط به مذهب و ايمان لاقيد بوده اند .نكته شايان توجه ، اين است كه علاقه به مسائل مذهبى در دوره جوانى ، برنامه اى است كه خداوند حكيم براى كنترل جوانان قرار داده است ، زيرا در سن جوانى ، غرايز طغيان مى كند و درياى روح جـوان طـوفـانـى مـى گـردد و اگر عواملى مانند مذهب و ارزش هاى مذهبى در جوانان وجود نداشته باشد، قطعا مسير جوانان ، بر خلاف مسير الهى و انسانى خواهد بود .
4- شاخصه های فردی
4-1- تجدد و نوطلبى
يـكـى از ويـژگـى هاى دوره جوانى ، گرايش به تجدد و نوگرايى است .جوانان شيفته سبك هاى نـوين در روزگار خود هستند .آنها به هر چيز تازه اى با خوش بينى مى نگرند، از اين رو اگر آنها را بين دو فكر نو و قديمى ، دو لباس جديد و سنتى ، دو روش امروزى و ديروزى مخير سازند، چيز نو و تـازه را انـتـخـاب مـى كنند .جوانان كتاب هايى را مى خوانند كه نوآورى داشته باشد، اشعارى را مـى پـسـندند كه تازه و جديد باشد، لباس ها و ساختمان ها و وسايل نقليه اى را دوست دارند كه به سبك نوين در بازار عرضه شده باشد .
جـوانـان شديدا به هر چيز نو با عينك خوش بينى مى نگرند و بعضى مواقع از بزرگسالان به علت تمايل نداشتن به افكار نوو وسايل جديد گله مند هستند .گـرچه گرايش به وسايل و روش هاى نو و تجدد طلبى امرى طبيعى در جوانان است ، اما جوانان عـزيز بايد نظر داشته باشند كه به نام تجدد و نوگرايى و تنوع طلبى ، در مدگرايى افراط نكنند و معيار خوبى و بدى را جديد بودن و قديمى بودن قرار ندهند و بايد به اين مساله مهم توجه داشته باشند كه حس نوگرايى را نبايد در اصول ثابت زندگى دخالت دهند و به بهانه نوگرايى از اصول ثـابت زندگى و اصول اخلاقى و انسانى دست بردارند، بلكه اين نوع گرايش در حد طبيعى خود بايد در امور متغير زندگى باشد، نه در امور ثابت و جاويد .در احـكام ثابت الهى كه از روى فطرت و مصلحت واقعى تدوين شده است ، اصل نوگرايى را نبايد حـاكـم كنند، مثلا نبايد فكر كنند چون عفت ، حجاب ، امر به معروف ، تقوا، بندگى خدا، اخلاق و امـثال اينها امرى قديمى و سنتى است ، بايد از صفحه روزگار كنار رود و به جاى آن ، بى حجابى ، بـى عفتى ، بى تقوايى و خودپرستى قرار گيرد، زيرا اگر جوانان ما بخواهند در اصول ثابت انسانى نـوگـرا بـاشـنـد، قـطعا با از دست دادن بسيارى از ارزش هاى معنوى ، اخلاقى و انسانى روبه رو خواهند شد كه اين كار هم براى جوانان و هم براى جامعه مضر و خطرناك است .
4-2- ميل به آزادى
ميل به آزادى و نداشتن محدوديت ، از ديگر ويژگى هاى دوره جوانى است .جوانان خواستار آزادى در كـارهـايـشان هستند، به اين علت براى آنان چندان جالب نيست كه بزرگان از نظم و قانون و مـصـلـحـت و منطق و عقل سخن بگويند .از نظر جوان ، عقل و منطق و مصلحت و نظم و قانون نوعى محدوديت است ، بايد با آنها مبارزه كرد تا به خواسته هاى مطلوب خود رسيد .ويل دورانت مى گويد: جوان كه پس از سال ها ناز پروردگى از خانواده به اجتماع قدم مى نهد، خود را آزاد مى يابد و جام لـذت آزادى را تـا جـرعه آخر سر مى كشد و با توحش نعره مى زند و مى رود تا دنيا را بگيرد و از نو بسازد .
آشوب و ماجرا را بيش از غذا دوست مى دارد، عاشق برترين چيزها و مبالغه ها و نامحدوديت هاست .جوان با اكراه و بى ميلى به نظم و قانون تن مى دهد .آن جـا كـه نـعره و فرياد وسيله حياتى اوست ، از او سكوت و خاموشى مى خواهند .آن جا كه سخت مـشتاق فعاليت است ، از او آرامى و انفعال مى طلبند .جوانى سن بى قيدى و بى بند و بارى است و شعار آن ،اين است كه هيچ چيز مانند زياده روى مايه كاميابى نيست .جـوانـى خـستگى ناپذير است .
زندگى او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمى خورد و از آينده نمى ترسد و با خوشدلى و سبك روحى از تپه اى بالا مى رود كه قله ، آن طرف ديگر را از چشم او پنهان داشته است .نـكته مهمى كه جوانان بايد بدانند و رعايت كنند، ميانه روى درميل به آزادى است ، زيرا جوانان با نـظـر بـه ايـن كه به سبب طغيان غرايز، جنبه عقلانى ضعيفى پيدا مى كنند و به شدت احساساتى مى شوند و طبعشان آنها را به سوى لذت گرايى سوق مى دهد، اگراز آزادى مطلق استفاده كنند، بـه انـواع فـسادها و فحشاها وانحراف ها دچار مى شوند، زيرا غرايز آدمى كور و بى شعوراست .غرايز فـقـط ارضـاى خـود را مى طلبد، مى خواهد به هر قيمتى كه شده به هدف خود برسد و اين انسان اسـت كـه بـا نـيـروى عـقـل و فـطـرت و شـريـعت آنها را مهار مى كند و به اندازه لازم وطبيعى اشـبـاع مـى نـمايد، مانند رودخانه اى كه در مسيرى جريان دارد و هرچه در مسير خويش مى بيند تخريب مى نمايد و اين ماهستيم كه بايد با ساختن سد و دريچه هاى مخصوص ، آن را كنترل كنيم و به اندازه لازم ، آب آن را به مكان هاى خاص هدايت نماييم .برخوردارى از آزادى نامحدود، قطعا فساد و بى نظمى به بار مى آورد و در نتيجه آرامش و آسايش را كـه اساس خوش بختى انسان است نابود مى سازد، زيرا اگر قرار باشد هركس در هر كارى آزاد باشد و براى خواسته هاى خود حد و حدودى در نظر نگيرد، به طور مسلم خواسته ها با هم تزاحم پيدا مى كند و هرج و مرج در جامعه حاكم مى شود، لذا پيشوايان دينى فرموده اند: اقمعوا هذه النفوس فانها طلقة ان تطيعوها تنزع بكم الى شر غاية ، ايـن نفس هاى سركش را مهار كنيد كه لجام گسيخته و خود سرند، اگر از آنها پيروى كنيد شما را به بدترين پرتگاه مى افكنند .ريموند بيچ مى گويد: يـكى از خواص جوانان ، اين است كه هر وقت هرچه دلشان مى خواهد مى كنند، بدون آن كه نگران نتايج كار خود باشند، اماقوانين اخلاقى انعطاف ناپذيرند .قراردادهاى اجتماعى براساس تميز خوب از بد ايجاد شده اند، نه از روى هوس و دلخواه و به همين دليل ، زمان هم قادر نيست آنها را تغيير دهد .رعايت اين قراردادها موفقيت و خوش بختى افراد را تضمين مى كند .
كـسـانـى كه به هوادارى از تمايلات آنى خود از اين راه منحرف مى شوند، بعدها هنگامى كه ديگر خـيلى دير است ، پى مى برند كه از منبع خوش بختى خود برداشت بيهوده اى كرده اند و هرگاه به سياهه اعمال خويش رسيدگى كامل كنند متوجه مى شوند كه زندگى آنها هرگز نيازمندى هاى عـمـيـق قـلـبـشـان را برنياورده است ، در حالى كه دسته ديگر كه همواره پايه زندگى را محكم مى كنند، نه تنها از شادى هاى قلبى لذت سرشارى مى برند، بلكه از دوران جوانى كه مقدمه آغاز زندگى حقيقى است نشاط و حظ وافرى مى گيرند.
4-3- شجاعت دوران جواني:
 اين اقتضاي دوران جواني است که داراي تهور و بي باکي است البته جوان علاوه بر اينکه بايد داراي شجاعت فيزيکي و جسماني باشد بايد در سطح مديريتي نيز شجاع باشد.
پيامبر اکرم (ص) با توجه به اين مطلب عتاب بن اسيد21ساله را براي رياست مکه و اسامه19ساله را براي فرماندهي سپاه اسلام برگزيده و فرمودند: «فَلَيسَ الاَکبرُ هُوَ الاَفضَل بَلِ الاَفضَلُ هو الاَکبَر= پس برتري به بزرگي سن نيست بلکه بزرگي در برتريست.»[10]
حتي در احاديث از شجاعت تعبير به عزت شده است. لذا کساني که در کارهاي اجرايي دست دارند بايد تلاش خود را در به کارگيري نيروهاي جوان به کار بندند و اين تفکر که جوان برابر است با اشتباه را کنار بگذارند.
4-4- استقلال طلبى
از جمله ويژگى هاى دوره جوانى ، غريزه استقلال طلبى است .كودكان تا به دوره جوانى مى رسند، به استقلال و وابسته نبودن ، علاقه بسيار پيدا مى كنند .آنها علاقه مند مى گردند كارهايشان را خود انجام دهند و در امورى مانند تحصيل ، انتخاب شغل و حـرفـه ، انتخاب دوست و همسر، پوشيدن لباس و رفت و آمدها، خود تصميم بگيرند .آنها احساس مـى كـنـنـد: كودك نيستند،بايد روى پاى خود بايستند و خود را از وابستگى به والدين يا ديگران برهانند .
اين حس كه خداوند حكيم در وجود آنان قرار داده ، زير بناى اعتماد به نفس ، موفقيت در جامعه و مسووليت هاى اجتماعى است . نكته بسيار مهم و شايان توجه ، اين است كه جوانان در اشباع اين حس نبايد تندروى كنند و از حد طـبـيـعـى آن پا فراتر گذارند، زيرا اين حس ، اگر كنترل نشود، نتايج ناگوارى به دنبال خواهد داشـت .اين حس بايد به كمك والدين اشباع شود، زيرا جوانان از تجربه كم ترى برخوردار هستند و مـمـكـن اسـت از جاده مصلحت زود خارج شوند .بسان زمانى كه كودك مى خواهد در راه رفتن استقلال پيدا كند، به راهنمايى و كمك والدين احتياج دارد و بدون يارى آنها ممكن است حوادث ناگوارى ، مانند پرت شدن ، به زمين خوردن ، اصابت به شى ء خطرناك برايش پيش آيد، جوانى هم كـه تـاكـنـون بـه والدين وابسته بوده و الان مى خواهد مستقل شود، قطعا احتياج به راهنمايى و كمك دارد .
بـنـابـرايـن جوانان عزيز بايد مواظب باشند، ضمن اشباع حس استقلال طلبى خويش از تذكرها و راهـنـمـايـى هـاى والـدين خود كه در مسائل زندگى از تجربه بيشترى برخوردار هستند، كمال اسـتـفاده را ببرند و بدانند هيچ پدر و مادرى راضى نيست كه فرزندش را در مسير انحراف ببيند .جوانان بايد بدانند آنها محصول عمر والدين هستند و پدر و مادر در تربيت آنها سختى هاى بسيارى را متحمل شده اند و محبتشان در وجود آنان ريشه دوانيده است ، از اين رو به سبب علاقه اى كه به فرزندان خود دارند، نمى توانند در برابر سرنوشت آنان بى تفاوت باشند، همان گونه كه شما جوانان امروز و پدران فردا نمى توانيد در قبال سرنوشت فرزندان آينده تان بى تفاوت باشيد .البته بسيارى جوانان چون تازه پا در مرحله بلوغ گذاشته اند، با ترس و وحشت سعى مى كنند خود را از طـفـيـلى بودن برهانند و به استقلال برسانند زيرا هنوز خود را به والدين و حمايت هاى آنان نـيـازمـنـد و وابـسـته مى دانند، بنابراين سعى مى كنند از افراط و تند روى بپرهيزند، اما جوانانى هـسـتـند كه در اين كار دچار تند روى مى شوند و به نام استقلال ، مسيرى غير از مصلحت واقعى خويش مى پيمايند .
لذا روان شناسان گفته اند: براى جوانان ، زمان بلوغ ، زمان پرواز از آشيانه هاست . زمـانى است كه مى توانند تنها و آزاد به سوى انجمن ها و مجامع جوانان بگريزند، در حالى كه هنوز از جدايى و تنهايى وحشت دارند .همين تفاوت بين خواسته ها و قدرت بر آوردن آنها سبب مى شود كه جوانان غالبا رفتارى زننده و ناموزون پيدا كنند .بـعـضـى از جـوانانى كه به دنبال آزادى و استقلال مى روند و آرزوى جدايى از پدر و مادر در دل مـى پـرورند، هر چه ناتوان تر مى شوند از اين تنهايى بيشتر مى ترسند و نسبت به والدين خشن تر و گـسـتـاخ ‌تـر مـى گردند، از اين رو بيش تر به حركات بچه گانه دست مى زنند .پسرى كه فحش مى دهد، خشونت مى كند، در را به هم مى كوبد، سر ميز غذا دير حاضر مى شود و به طور كلى غير قابل تحمل است ، مسلما براثر بلاتكليفى شديد روحى است .او استقلال مى طلبد و در عين حال از آزادى مى ترسد و به علت عقده هاى روانى و عوارض ناشى از آن است كه ستيزه جويى مى كند.
امام صادق‏ مى‏فرمايند: « برتو باد كه به جوانان توجه داشته باشى.زيراآن‏ها از ديگران‏درانجام ‏امورخير پيش‏قدم‏ترند.»[11] دكتر هاريس مى‏گويد:« جوانان براى خود موجودات مستقلى هستند و شما هم بايد آن‏ها را صاحب شخصيت‏بدانيد.در دوران بلوغ، بيش از هر زمان ديگر، انسان به اين‏كه مورد توجه باشد اهميت مى‏دهد و به شدت احتياج دارد كه به عنوان دوست و شريك تلقى شود. احتياج جوان به استقلال، به همان اندازه است كه در كودكى به حمايت و راهنمايى احتياج دارد.»[12]
ياغى‏گرى جوانان براى نيل به استقلال، يك امر طبيعى محسوب مى‏شود و زمانى اين ياغى‏گرى به صورت دردسر درمى‏آيد كه جوان براى كسب استقلال بخواهد با والدين سخت‏گير خود از راه مبارزه وارد شود.هيچ چيز بيش از حق راى در تربيت آنان مؤثر نيست.بنابراين، بايد در خانه و مدرسه، به آنان حق اظهار عقيده داده شود. لازم به تذكر است كه استقلال دادن به جوان و تكريم شخصيت او بدان معنا نيست كه او را در تمام اعمالش آزاد بگذاريم تا طبق خواست‏خود، در هر محيط فاسدى و با هر رفيق فاسقى، هر كارى خواست انجام دهد.
جوانان عقل ضعيف و احساسات تند و آتشين دارند، هميشه در معرض‏سقوط و بدبختى‏اند.اگر آزادى مطلق داشته باشند به انواع گناه و پليدى، فحشا و بى‏عفتى و اعتيادات مضر گرفتار مى‏شوند. به نظر دكتر هاريس، « منظور از استقلال، آزادى، حق راى و اظهار عقيده اين نيست كه جوانان را به كلى رها كنيم و در خانه و مدرسه آن‏ها را به حال خود بگذاريم تا هر چه مى‏خواهند بكنند.مسلماً آن‏ها به تنهایی نمى‏توانند راه سربالايى زندگى را بپيمايند. بايد دستشان را گرفت.»[13]
5- شاخصه های روانی و جسمانی
5-1- آمادگي ذهني:
 علي (ع)مي فرمايد: « دل جوان مثل زمين خالي است که هرچه در آن افکنده شود پذيرفته مي گردد.»
5-2- توانمندي جوان:
 جواني اوج توانمندي و قدرت است. البته هدف و منظور از توانمندي، هم جسمي و هم معنوي است. به جواني مي توان توانمند گفت که در هر دو حوزه ذکر شده قدرتمند باشد. جوان مؤمن ناتوان همان اندازه محتاج کمک است که جوان توانمند بي ايمان احتياج به همراهي دارد.
 اسحاق بن عمار از امام صادق سئوال مي کند که در آيه «خُذوُا مَاآتَينَاکَهُم بِقُوَّه.» آيا مقصود نيرومندي جسم است يا نيرومندي جان؟ امام در پاسخ مي فرمايد: « مقصود نيرومندي جسم و جان هردو است.»[14]
5-3- تخيل گرايى
يـكـى از ويـژگـى هاى دوره جوانى ، تخيل گرايى و روى آوردن به امور خيالى و افسانه اى است . جوانان گاهى آن چنان وارد دنياى خيال و اوهام مى شوند كه تصور مى كنند دنياى ديگرى غير از عالم خيال ، تحقق ندارد و گاه آن چنان ، اين حالت بر آنان مسلط مى گردد كه روحشان را سخت مـتاثر مى كند و در نتيجه آنان را از امور واقعى و درك حقايق زندگى باز مى دارد و اين حس آن قـدر قـوى اسـت كه مى توان گفت : جوانان در دوره جوانى با افكار خود زندگى مى كنند .
دوره جوانى ، دوره علاقه به امور موهوم و عشق به خيال هاى ناشدنى است .جـوانـان چـون تـجربه زندگى كردن را ندارند و تازه پا به جاده زندگى گذاشته اند، گاهى آن چـنـان بـه فـرداى خـود فـكـر مى كنند كه آرزوهاى شيرين خود را به صورت كاخ ‌هاى مجلل و افـسـانه اى در مى آورند و از مشاهده آن ، غرق در شادى و مسرت مى شوند و گاهى هم به ناكامى خود مى انديشند و از تصور آينده ناموفق ، گرفتار ياس و نا اميدى و دلسردى مى شوند .
اگرچه جوانان هنگام روبه رو شدن با واقعيت ها و مسائل زندگى از تخيل ها و آنچه در عالم خيال است فاصله مى گيرند، اما با اين حال تخيل گرايى اگر در حد طبيعى باشد و جوانان را در آرزوها و خـيـال هـاى ناشدنى غرق نكند، خالى از فايده نيست ، بلكه اين حالت كه خداوند در وجود جوان نـهـاده است ، مى تواند منشا امورى مثبت هم بشود، از جمله اين كه حس ابداع و ابتكار را در وجود جوانان بيدار مى كند و آنان را براى پيشرفت و نيل به مدارج عالى تر آماده مى سازد و موجب تقويت نيروى ذهن و انديشه و عامل خلق امور هنرى ، فكرى ، علمى و ذوقى مى شود .كرسى موريسن مى گويد: گـاهـى يك تخيل عميق ، بر اثر تربيت و تجربه يا به واسطه تاثيرات محيط به صورت يك شاهكار هـنـرى يـا تابلو نقاشى يا اختراع مكانيكى در مى آيد .افكار و عقايد، زاييده همين قوه تخيل است و نـبـوغ نـيز مولود همان مى باشد . عالى ترين تجليات مغز بشرى در اختراعات و ترقيات مكانيكى و فهم رياضيات عاليه ، نتيجه همين قوه تصور و تخيل است .موريس دبس چنين مى نگارد: بـايـد بـا دقـت تـمام ، ما بين فعاليت طبيعى فكرى جوانان نورس با حالات غير عادى آنان كه نزد مـبـتـلايان به امراض عصبى ديده مى شود تفاوت قائل شد .اين تخيلات از لحاظ امكانات جديد و اخـتراعات و افكار بديع ، بسيار غنى است و براى پيشرفت فكرى و فرهنگى جوانان مقدمه مناسبى مـى بـاشـد . جـوان نـو رسـيـده كه علاقه مفرطى به صور شاعرانه پيدا مى كند، در مقابل زيبايى ، حـسـاس تـر از ديگران است . تجسم و تخيل ، جوان را وادار مى سازد كه وجود خود را كشف كند و ديگران را درك نمايد.
5-4- حس خودنمايى
ويـژگـى ديـگر دوره جوانى حس خودنمايى است .جوانان به اثبات شخصيت خود علاقه شديدى دارنـد، آنـان مايلند نشان دهند كه از ديگران كمتر نيستند، آنان مى خواهند ثابت كنند كه قدرت انجام دادن بسيارى از كارها را دارند .جوانان علاقه مندند كه مشهور شوند، از اين رو به خودنمايى مى پردازند .آنان شيفته كارهاى قهرمانى و هر آنچه نشانه قهرمانى است مى باشند.
جوانان به افراد معروف و قهرمان ، ابراز علاقه مى كنند و دوست دارند راه آنان را بپيمايند و همانند آنان معروف و مشهور شوند .حـس خودنمايى در جوانان ، امرى طبيعى است ، اما بايد مواظب باشند كه براى اشباع اين حس به هـر كارى دست نزنند و از هر فكر و شخصى پيروى نكنند، بلكه با بصيرت و دقت نظر و دور از هر احـسـاسـى ايـن مسير را طى كنند، زيرا مشاهده شده است گاه جوانان براى اشباع اين حس ، به كارهاى خطرناك و خلاف مصلحت مى پردازند و گاهى ممكن است در اين راه ، سلامتى خويش را از دست بدهند .
5-5-طغيان غرايز
از جـمله ويژگى هاى دوران جوانى ، داشتن احساسات تند است .جوانان در دوره جوانى به شدت تـحـت تـاثير احساسات و تمايلات هستند و آن چنان در اين بعد قوى هستند كه گاهى با مسائل مـنـطـقـى و عـقـلى قطع رابطه مى كنند و آنها را در شان خود نمى دانند و انسان هاى معقول و مـنـطـقى در نظرشان كوچك و ناچيز به حساب مى آيند و اين خطر بزرگى است ، زيرا گاهى با تصميمى كه جنبه عقلانى ندارد، ممكن است خود را دچار تيره روزى و سياه بختى نمايند .گـرچـه انـسـان در هـر سـنى در معرض احساسات و غرايز خويش است ، اما اين غرايز در جوانان خطرآفرين تر است ، زيرا از طرفى ، امواج خواهش ها در درياى وجودشان به حركت در آمده است و از طـرف ديگر، از تجربه كافى بهره مند نيستند، لذا بايد خيلى مواظب باشند طبق هر خواسته اى عـمل نكنند، بلكه با تقويت اراده و تعقل و بعد معنوى سعى كنند برخواسته هاى غير منطقى غلبه يـابـنـد، زيرا اگر عقل جوان بر غرايز چيره نشود، قطعا احساسات و غرايز بر عقلش استيلا خواهد يافت و آن را به اسارت خواهد برد .
آلكسيس كارل مى گويد: « حـالات عـاطفى ، رنج ها و شادى ها و عشق و كينه ما هر لحظه در طرز تفكر موثر است .» كسى كه فـكـر مى كند يا مطالعه و قضاوت مى نمايد، در عين حال ممكن است تحت تاثير اميال و آرزوها و شـهوات خود خوش بخت يا بد بخت ، مضطرب يا آرام ، بشاش يا افسرده باشد، به اين ترتيب ، جهان در ديـده مـا بر وفق حالات عاطفى و فيزيولوژيكى كه در عمق متغير، شعور ما را در حين فعاليت فكرى مى سازد، نماهاى مختلفى به خود مى گيرد .مى دانيم كه عشق ، كينه ، خشم و ترس مى تواند حتى منطق را منحرف و مختل سازد .بـزرگـان ما به سبب طوفانى شدن غرايز در جوانى ، جوانى را از اقسام مستى و شعبه اى از جنون مى دانند .البته اين حكم براى جوانانى است كه غرايز خود را كنترل نكرده اند، وگرنه جوانانى بوده و هستند كـه بـراثـر رعـايـت تـقـوا و تعقل و اراده به مراتب بالايى رسيده اند و غرايز را مقهور عقل خويش ساخته اند .
5-6- تغيير و تحول جسمى
گـرچه جسم انسان هميشه در حال تغيير و تحول است ، اما در دوره جوانى ، اين تغيير و تحول از اهـميت ويژه اى برخوردار است .در دوره جوانى براثر ترشح هورمون هاى بلوغ ، تغيير و تحول هايى در شـخـص بـروز مـى كـند و رشد جسم او بيشتر مى شود: صداى شخص زمخت مى شود، مو در صـورت و ديـگـر نـقـاط بدن مى رويد و احساس جنسى در او پيدا مى شود به گونه اى كه انسان احساس مى كند تولدى تازه يافته است .
با اين تغيير و تحول جسمى ، ساير امور روحى هم تغيير مى كند، احساس ها و تمايل هاى جديدى در نهاد جوان به وجود مى آيد، حالت هاى خاصى به او دست مى دهد، ديگر حالت هاى زمان كودكى و نـوجـوانى را كنار مى گذارد .آنچه جوانان بايد بدانند، اين است كه اين دوران ، دورانى پر آشوب و اضطراب انگيز است و بايد مواظب باشند طبق مصلحت عمل كنند، نه طبق احساسات درونى .
5-7- غريزه جنسى
دوره جـوانـى ، زمـان بيدارى غريزه جنسى است .تا جوانان به چنين سنى پا نگذاشته اند، چيزى به عـنوان غريزه جنسى و تمايل به جنس مخالف احساس نمى كنند، اما همين كه وارد دوران جوانى شـدنـد، ايـن غـريـزه سر از خواب برمى دارد و بيدار مى شود و جوانان را متمايل به جنس مخالف مـى كـند .خداوند حكيم براى تداوم نسل بشر، اين غريزه را كه بسيارهم قوى است ، در نهاد انسان گـذاشـتـه اسـت .
اين غريزه علاوه بر اين كه وسيله اى جهت تداوم نسل بشر است ، از عوامل مهم لـذت و كـامـيـابى در زندگى است . در بين متفكران در مورد غريزه جنسى بشر در طول تاريخ ، نـظـرهايى ابراز شده است كه بعضى از آنها خالى از اشكال نيست و در اين ميان ، تنها يك نظر، راه اعتدال و راه فطرت است : راه اول : نـظريه كسانى است كه معتقد به از بين بردن غريزه جنسى هستند و مى گويند: آميزش جنسى ، امرى منفور و حيوانى است و در شان انسان نيست .بسيار بوده اند كسانى كه از اين نظريه پيروى كرده اند و خود را از يك امر طبيعى و خداداد محروم كرده اند و در اين راه هم كسانى بوده اند كه تحت عنوان تكامل و تعالى روح ، به چنين كارى دست زده اند .اين راه ، راه تفريط و ظلم به غرايز و طبيعت بشر است .راه دوم : نظريه كسانى است كه درست مخالف گروه اول هستند، يعنى كسانى كه راه را به افراط پـيـمـوده اند و معتقدند كه غريزه جنسى را در هر شرايطى كه باشد بايد اشباع كرد و به هيچ وجه نبايد جلو آن را گرفت و به محدوديت هاى اجتماعى ، قانونى ، اخلاقى و مذهبى در اين مورد نبايد تـوجـه كـرد، بلكه سعادت انسان در گرو اشباع اين غريزه در هر شرايط است .اين نظريه ، كه نظر فـرويد و پيروانش است ، بزرگ ترين ضربه به پيكر اخلاق ، عفت عمومى ، ارزش هاى انسانى ، جوامع بشرى و جوانان زده است و بسيارى را به منجلاب فساد و تباهى كشانده است .
اين نظريه ، هنگامى اثـرهاى منفى بيشترى را به دنبال دارد كه توجيه علمى و روان شناسانه هم برايش بشود و چنين فـرض شـود كـه فـطرت بشر، خواستار چنين اشباعى در غريزه جنسى است و اگر آن را محدود كـنـيـم ، صـدمـه هـايـى بر پيكر روان وارد كرده ايم ، حال آن كه اين فرويد و پيروانش هستند كه بزرگ ترين ضربه را بر روان انسان ها بويژه نسل جوان وارد كرده اند .راه سـوم : راه اعـتـدال و راه فطرت است ، نظريه پيامبران الهى و پيروان واقعى آنهاست .طبق اين نـظـريـه ، نـه سـركـوبى مطلق غريزه جنسى پسنديده است و نه افراط و زياده روى در اين غريزه مـمـدوح اسـت ، بلكه اين غريزه هم مانند ساير غرايز بايد در حد طبيعى و فطرى اشباع شود و در چارچوب مسائل خانوادگى ، اخلاقى و اجتماعى به آن جواب مثبت داده شود .
پـس جـوانان عزيز بايد بدانند اين غريزه بسيار قوى و تند است و همچون شعله آتش است كه اگر زبانه بكشد، تمام فضايل را در وجود انسان مى سوزاند و رودخانه اى است كه اگر طغيان كند، همه چيز را مى برد و تخريب مى كند، لذا جوانان بايد در محدوده اصول اخلاقى ، مذهبى و اجتماعى به اشـبـاع ايـن غـريزه بپردازند و بهترين راه براى اين كار ازدواج است و اگر امكان ازدواج برايشان نيست با صبر و پاكدامنى در انتظار زمان ازدواج باشند و اهتمام ورزند از راه هاى شيطانى به اشباع اين غريزه نپردازند كه عاقبت خوبى نخواهد داشت .
5-8- ميل به خودآرايى
يكى ديگر از ويژگى هاى دوره جوانى ، ميل به خودآرايى است .جوانان كه در دوره جوانى ، خود به خود از نوعى زيبايى طبيعى برخوردار هستند، سعى مى كنند با اضافه كردن زيبايى هاى مصنوعى بـر زيـبايى خود بيفزايند .ميل به خودآرايى در سنين بالاتر، كه زيبايى طبيعى انسان تا حدودى از بـيـن مـى رود، كم مى شود .هر چه سن بر انسان مى گذرد صورت گلگونش ، جسم پرطراوتش ، قـامـت سروگونه اش ، پوست صاف و نرمش و موهاى زيبا و سياهش از دست مى رود و از جمال و زيبايى طبيعى اش كاسته مى شود، از اين رو رغبت به زيبايى مصنوعى و خود آرايى هم در وجودش كـم مى شود، به همين دليل ، افراد مسن توجه چندانى به خود آرايى ندارند .ميل به زيبايى و خود آرايى امرى طبيعى در جوانان است .اسلام كه دينى جامع و كامل مى باشد و به تمام ابعاد زندگى مادى و معنوى انسان ها توجه نموده ، با تاكيد بر استفاده از لباس هاى زيبا، شانه كردن مو، معطر كردن بدن و بهداشت شخصى به حس زيـباگرايى (كه خداوند در فطرت آدمى به وديعه گذاشته است ) توجه كرده است .
خداوند، زيبايى و خود آرايى را دوست دارد .مـهـم ايـن اسـت كه ميل به خود آرايى بايد در حد طبيعى و فطرى باشد تا باعث انحراف جوانان نـگردد، زيرا بسيار ديده ايم جوانانى كه (دختر يا پسر) به سبب افراط در خودآرايى به راه هاى غلط كشيده شده اند .علاوه بر اين ، زياده روى در خودآرايى ، ممكن است منشا بيمارى وسواس شود و عاملاختلال هاى روحى گردد و شخص را از فعاليت هاى حيات بخش باز دارد .جوانان بايد جمال و زيبايى را براى خود جمال و زيبايى بخواهند، نه براى جلب توجه ديگران ، زيرا هـنـگـامى مى توان زيبايى را در همه جا رعايت كرد كه فى نفسه براى آن ارزش قائل شد، اما اگر صـرفـا بـراى بـرانـگـيـختن ديگران باشد، ممكن است جوانان عزيز را در مسير ناپسند رياكارى و خودپرستى قرار دهد .
براى دختران ، خودآرايى بايد در محدوده شريعت مقدس الهى باشد، يعنى بر دخـتـران لازم اسـت از كـارهـايـى كـه بـاعـث تحريك جوانان مى شود، مانند لباس هاى زننده و آرايـش هـاى مهيج برحذر باشند، خواه به اسم خودآرايى باشد يا به اسم چيزهاى ديگر، كه در غير اين صورت ، باعث فساد و تباهى براى جامعه و خودشان خواهند شد .
تربيت‏شكوفاسازى توانايى‏هاى فرد در ابعاد مختلف است. چنانچه از ريشه عربى نيز همین معنى مستفاد است، اما از مرز لغت كه بگذريم، اصطلاح تربيت در مقابل تعليم نيز به معناى همين شكوفاسازى و بالفعل رساندن امور بالقوه است. با توجه به اين معنى تربيت دينى را مى‏توان‏« شكوفا نمودن فطرت توحيدى انسان و تجلى آن در عمل عبادى وى‏» تعريف نمود. توجه به اين معنى بسيارى از مشكلاتى را كه از ديدگاه‏هاى غير دينى نشات مى‏گيرد پاسخ مى‏گويد.
5-9- طراوت و شادابي دوران جواني:
 طراوت و شادابي در دوران جواني و به تبع آن  شاد بودن و شاد زيستن ناپسند نيست. در احاديث نيز راهکارهايي براي شادابي و حفظ طراوت ارايه شده است مثل پوشيدن لباس نرم، پياده روي، سوارکاري، شنا، تفريحات سالم که همه خصوصيت يک جوان باطراوت و شاداب است بنابراين نبايد بدون دليل سرکوبهایی به نام دین و مذهب بر آنها تحمیل  شود.
اصول و روش‏هايى كه تربيت دینی ‏بر آن‏ها استوار است، عبارتند از:[15]
6- اصول تربيت دينى جوانان و شيوه برخورد با کجروي ها
در برخورد با کجرويها نبايد بدون فکر و سنجيدن جوانب اقدام کرد که صد در صد نتيجه عکس به دنبال خواهد داشت. بلكه بايد مراتب مختلفي طي شود.
6-1- شناخت کجروي
ابتدا بايد بدانيم که کداميک از اعمال جوان کجروي است و کداميک کجروي نيست. در بيشتر موارد والدين و مربيان بدون اينکه بدانند عملي را که جوان انجام مي دهد کجروي است يا خير، سريع عکس العمل نشان مي دهند. اينکه انسان بايد وقار و متانت داشته باشد صحيح، ولي اين براي جوان ضروري و واجب شمرده نشده است. لذا نبايد هر کاري را که از نظر بزرگسالان ناشايست است کجروي و خطا شمرد. از يک جوان فقط بايد در حد انجام واجبات و ترک محرمات انتظار داشت. بلند کردن مو، روغن زدن به سر، علاقمندي به کارهاي مهيج کار ناشايست و علامت کجروي نيست. لذا بايد در ابتداي امر، ناهنجارها در جامعه مشخص شود و سپس اقدام صورت بگيرد.
6-2-  فهماندن پي آمد کارهاي ناشايست به جوان
اصولاً ذات و فطرت انسان به گونه اي است که از هرچيز که احتمال خطا، اشتباه و ضرر داشته باشد دوري مي کند. آدمي چون مي داند سم مهلک و کشنده است از آن دوري مي کند. کارهاي خلاف و کجرويها نيز مانند سم مهلک و کشنده هستند يک جوان اگر ضرر و زيان اين کجرويها را بداند هرگز به سراغشان نخواهد رفت. به نمونه زير توجه کنيد:
جعفر بن ابي طالب برادر امام علي بيست ساله بود که مسلمان شد. امام باقر مي فرمايند: «خداوند عزوجل به پيامبر وحي فرستاد که من از چهار ويژگي جعفر بن ابي طالب سپاسگزارم.» پيامبر او را خواست و اين مطلب را با او در ميان گذاشت. جعفر گفت: «به خدا سوگند اگر خداوند به شما خبر نداده بود هرگز آن را ابراز نمي کردم. هرگز ميگساري نکردم زيرا مي دانستم اگر بنوشم عقل زايل گردد. هرگز دروغ نگفتم زيرا دروغ از جوانمردي مي کاهد. هرگز زنا نکردم زيرا ترسيدم اگر چنان کنم با من همان گونه رفتار کنند و هرگز بتي را پرستش نکردم زيرا دانستم که زيان و سودي به من نخواهد رساند.» [16] دلايل پرهيز جعفر بن ابي طالب از اين اعمال ، مستند به وحي و آموزه هاي ديني نيست بلکه از عقل و خرد او سرچشمه مي گيرد.
6-3- ايجاد جاذبه
ايجاد جذابيت در کارها و فعاليتهايي که جوانان با آن سروکار دارند باعث مي شود ميزان کجرويها پايين بيايد. جذابيت نبايد کاذب باشد بلکه بايد صادق و حقيقي باشد.
6-4- ايجاد فضاي پرسش و سئوال کردن:
اغلب جوانان به دليل اينکه فضاي مناسب براي سئوال کردن برايشان فراهم نمي شود به اصطلاح شرم و حيا مانع مي گردد که صريح و رک سئوال خود را بپرسند. مثل پرسش صريح جوان زناکار که از پيامبر خواست اجازه ی اين کار را به او بدهد و نهایتاً پاسخهاي منطقي پيامبر او را از اين کار منع مي کرد.
6-5- تفريح سالم:
روزمرگي انسان را خسته مي کند. يکي از راههاي مناسب براي جوانان کنارگذاشتن فعاليتهاي تکراري و رفتن به سوي تفريحات سالم و گردشهاي گروهي است. مي توان از فوايد گردشهاي گروهي به بارور شدن استعداد جوانان، به دست آوردن تجربياتي در زمينه هاي برنامه ريزي، هماهنگي با بقيه افراد، تقسيم کار، دور شدن از خانه و تمرين مديريت اشاره کرد. البته پیداست که هر چیزی محاسن و معایب خاص خود را دارد و باید مواظب برخی عواقب بد این گروهها نیز باشیم. مانند دود کشیدنها، مشروبات،بروز مشکلات عاطفی و عشقی در صورت شرکت و حضور جنس مخالف.
6-6-  خوش گويي :
همواره  شوخي ، مزاح و بذله گویی در حد متعادل و به شیوه ی مناسب آن « با هم بخندیم نه به هم بخندیم» مورد سفارش بزرگان اسلام بوده است. پيامبر (ص) به زني که از شوهر خود سخن مي گفت فرمودند: «آيا همان کسي را که سفيدي چشمانش بيش از سياهي چشمانش است مي گويي؟» زن گفت: « نه!» ولي وقتي ماجرا را براي شوهر خود گفت مرد گفت: «آيا مي پذيري سفيدي چشمان من از سياهي آن بيشتر است.» در اين ماجرا پيامبر اکرم واقعيتي را با لحن زيبا و بليغ بيان کردند. [17]
6-7-  ورزش:
 ورزش کردن باعث مي شود جوان، نيرو و قدرت خود را صرف کارهاي سالم و مفيد کند و ديگر وقت و انرژي براي خلاف و گناه باقي نمي ماند. مثل شنا، سوارکاري، تيراندازي و برگزاري مسابقات .
7-  تغيير نگرش
آخرين راه برخورد با کجروي تغيير نگرش جوان است. جوان زماني که خدا را شناخت و فهميد که هيچ کاري بدون شناخت خدا امکان پذير نيست، مي داند که در برابر خدا هيچ است. بدون او از بين مي رود و خود را بدون خدا نمي بيند و به آرامش مي رسد چه در زمان گرفتاري و چه در راحتي خدا را مي بيند و در مشکلات از خدا روي گردان نمي شود. براي تغيير نگرش بايد بر مأنوس شدن جوان با دين و قرآن کار کرد و اگر اين انس استوار و متين باشد هيچ چيز ديگر در او تأثير نمي گذارد و از اين و آن رنگ نمي گيرد. براي اين تغيير نگرش بايد با يادآوري زيرکانه ارزشهايي که به دست آورده و عدم مقايسه او با ديگران او را به تفکر واداشت.
علاوه بر اصول عمومى در تعليم و تربيت،هر بعد خاصى از ابعاد آموزشى و تربيتى نيز اصول ويژه خود را مى‏طلبد.
از نظر اهل لغت، تربيت مصدر باب « تفعيل» از ماده «ربو» و معناي لغوي آن، زياد شدن، افزايش يافتن، بزرگ شدن و رشد کردن است.[18]
« تربيت از نظر اصطلاحي» عبارت است از «رفع موانع و ايجاد مقتضيات، براي پرورش استعدادهاي مادي و معنوي در جهت کمالاتي است که خداوند هدف از خلقت انسان، معرفي مي کند.»[19]
حال باتوجه به اهميتي که امر تربيت دارد و تأکيدي که آيات و روايات بر آن دارند، تربيت فرزند از چه زماني آغاز مي شود؟
گروهي آن را سن شش سالگي مي دانند.[20] برخي ديگر بدون بيان سن مشخصي، مطلق دوران کودکي را به عنوان سن تربيت پذيري ذکر کرده اند.[21] عده اي ديگر آغاز تولد را زمان شروع تربيت و دسته ديگر آن را سالهای قبل از تولد مي دانند.[22]
 عمده‏ترين اصل تربيتى در بحث تربيت دينى را در مرحله اول بايد در خود مفهوم تربيت دينى جستجو كرد. گفته شد كه تربيت دينى به معناى شكوفا شدن،ظاهر شدن و بالفعل شدن توانايى‏هاست. يعنى كار اصلى مربى اين است كه استعدادهاى درونى مخاطب مورد تربيت را شكوفا سازد، بايد زمينه‏اى براى او فراهم آورد تا آنچه را در درون دارد به فعليت رساند. تربيت صرفا يك سرى آموزش‏ها و محفوظات و تقليدها نيست. اگر در باب تربيت امر آموزش هم مطرح مى‏شود و به اصطلاح‏« تعليم‏» را با« تربيت‏» همراه مى‏كنيم و« آموزش‏» را در كنار « پرورش‏» قرار مى‏دهيم، براى اين است كه از آموزش به عنوان ابزارى جهت پرورش استفاده مى‏كنيم. آموزش وسليه‏اى است كه از طريق آن استعداد كودك شكوفا شده و قوه‏ها به فعليت‏برسد و لذا نمى‏توان آموزشى را كه به اين نتيجه مهم نرسد،موفق ناميد،هر چند محفوظات و يادگيرى متربى صد من كاغذ باشد. اين امر بويژه در باب تربيت دينى حائز اهميت است. آموزش اصول و مفاهيم دينى، آموزش امور عبادى و مسائل و احكام و امثال آن و درج كتاب درسى « تعليمات دينى‏» در برنامه درسى مدارس چنانچه زمينه‏اى باشد تا دانش‏آموز،در پايان يك دوره مثلاً پنج‏ساله ابتدايى به درجه‏اى برسد كه بر اساس سن خود برداشتى از الوهيت و عبوديت و رابطه عبد و مولى داشته باشد،اين آموزش،آموزش موفقى شمرده مى‏شود و مى‏توان گفت در اينجا تربيت دينى انجام گرفته است. اگر كودك و نوجوان به اين مرحله از تربيت‏برسند،در آينده نيز بطور خودكار مسئله را پيگيرى مى‏كنند و اگر امر بر غير اين روال باشد و نتيجه آن صرفاً برخى محفوظات باشد كه آن هم پس از مدتى به فراموشى سپرده شود، بايد چاره‏اى ديگر انديشيد. البته ما به دنبال حذف اين آموزش‏ها نيستيم هر چند از آن‏ها هم گريزى نيست،اما بايد توجه داشت كه آموزش وسيله ی تربيت است. به عبارت روشن‏تر و در يك بررسى عينى مى‏گوييم، دانش‏آموزى كه چند سال تحصيلى را پشت‏سر نهاده است، چنانچه در حد رشد شناختى خود، خداشناس شده باشد، اين دانش‏آموز بايد در درس تعليمات دينى موفق تلقى شود هر چند نمرات درسى مربوطه ضعيف باشد،و بالعكس اگر محفوظات خوبى دارد و بالتبع نمرات خوبى دارد،اما در ارتباطش با خداوند و فهم از جهان هستى رشد نداشته است، بايد او را در اين بعد ضعيف شمرد. خلاصه اين كه از جمله اصلى‏ترين شيوه‏هاى تربيت دينى اين است كه به جاى اصرار بر يادگيرى‏هاى طوطى‏وار،سعى بر شكوفا نمودن فطرت الهى داشته باشيم.
از همين جا به بحث پيرامون اصل دوم تربيتى منتقل مى‏شويم و آن توجه به سير رشد كودكان و نوجوانان در ابعاد شناختى و عاطفى و تاثير عوامل‏« سن‏» در اين رابطه است. آنچه مسلم است اين است كه همه مفاهيم و مطالبى را كه فرد در دوره جوانى و بزرگسالى قادر به فهم آن است، در دوران كودكى و نوجوانى متوجه نمى‏شود. بسيارى از مفاهيم مجرد و انتزاعى تنها در سنين بالاتر معنى پيدا مى‏كند و لذا مطرح كردن مستقيم آن‏ها به كودك و نوجوان جز اتلاف وقت و احيانا تاثير منفى اثر ندارد. البته در اين باب افراط و تفريطهايى صورت گرفته است كه از باب مثال روسو معتقد بود مفهوم خالق و بارى تعالى براى انسان تا قبل از پانزده سالگى معنايى ندارد و القاء آن موجب بت‏پرستى مى گردد و يا كانت پيشنهاد تاخير آموزش اين مفاهيم را مى‏داد. صرف‏نظر از تعيين زمان دقيق فهم هر مفهوم،آنچه در باب تربيت دينى اهميت دارد،اين است كه مى‏توان و بايد از قدرت شناختى و عاطفى هر سنى براى رشد در سنين بعدى استفاده نمود. از باب مثال در باب رشد عاطفى بايد به جريان رابطه كودك با مادر و احساس تعلق و وابستگى كودك توجه نمود. زمانى اين احساس تنها بين كودك و مادر است، اما رفته رفته در اثر رشد اجتماعى كودك رابطه‏هايى بين او و همسالان، گروههاى اجتماعى، و ديگران ايجاد مى‏شود. همين احساس تعلق چنانچه در مسير صحيحى رشد كند، همراه با قدرت شناختى بعدى كودك، به او اين اجازه را مى‏دهد كه از اين احساس در رابطه با منبع اصلى قدرت و عاطفه يعنى خداوند استفاده نمايد. نمونه ديگر را مى‏توان در رابطه با مفهوم عليت جستجو كرد. در پايان دوره كودكى( و به اصطلاح دوره كودكى سوم )، يعنى حدود هفت تا دوازده سالگى، كودك به يك حالت كنجكاوى هدف‏دار مى‏رسد و مفاهمى خاصى از جمله مفهوم عليت را روشن‏تر مى‏فهمد. اين قابليت ‏بهترين فرصت را براى مربى فراهم مى‏آورد تا رابطه كودك با خداى خويش را به زبان كودكانه تبيين سازد. توجه به اين نكته نيز لازم است كه تقيدات دينى و مذهبى دوران كودكى چنانچه سطحى باشد و همراه با شناخت كافى مناسب همان سن نباشد، بزودى در دوران نوجوانى دستخوش شك و ترديدهاى خاص آن دوره شده و گاه منجر به تعارضات درونى و طغيان هاى نوجوانى مى‏گردد. نوجوان مايل است مفاهيم دينى را با استدلال دنبال نموده و شخصاً آن‏ها را دريابد. اگر مقدمات اين امر در دوره قبل فراهم نگردد، در دوره نوجوانى مشكل‏زا خواهد بود.
نكته‏اى كه در همين جا لازم به ذكر است و ما را به اصل سوم تربيتى رهنمون مى‏كند، موضوع رابطه تربيت دينى و عادت مى‏باشد. درست است كه توجه به عامل سن و توانايى‏ها و محدوديت‏هاى خاص هر دوره اقتضاء مى‏كند نحوه و زمان آموزش مفاهيم دينى رعايت‏شود، اما اين به معناى تعطيلى مطلق ارتباط با مفاهيم دينى خاص دوره‏هاى بعد نيست. توانايى‏هاى حركتى و بدنى، همراه با رشد شناختى و عاطفى كودكان در همان دوره‏هاى اول كودكى اين اجازه را به آن‏ها مى‏دهد كه برخى تكاليف دينى را هر چند به شكل ساده و ناقص آن انجام دهند تا در زمان لازم براى انجام آن، كار بر آن‏ها سخت نيايد، و لذا در روايات اسلامى به نماز خواندن در سن هفت‏سالگى ترغيب شده است. آرى، اگر رفتار دوره كودكى كه پشتوانه قوى شناختى ندارد، به شكى عادتى مبهم و رفتارى ناآگاهانه ادامه يابد و همزمان با رشد وى حمايت‏شناختى نشود،اين رفتار فاقد ارزش بوده و نكته مثبتى در راستاى تربيت دينى فرد به حساب نمى‏آيد. انجام تكاليف دينى در دوره كودكى تنها زمينه‏هاى دوره‏هاى بعد را فراهم مى‏آورد و لازم است همراه با رشد كودك، حمايت‏هاى شناختى ادامه يابد. در اين فرض است كه نوجوان امروز از سویى استدلال‏هاى دوره نوجوانى را دنبال مى‏كند و از سوى ديگر با عادات دوره كودكى بسترى آماده جهت رشد تربيت دينى خود كسب كرده است.
بحث از حمايت‏هاى شناختى، اصل چهارم در امر تربيت دينى يعنى توجه به رشد عقلى كودك و نقش تعقل و استدلال در تربيت دينى را مطرح مى‏سازد. اين آموزش تا آنجا كه وسيله‏اى جهت‏بارورى و شكوفا نمودن استعداد درون باشد، ارزشمند و قابل توجه است، اما اگر به دلائل مختلف و از جمله افراط در آموزش، روش ناصحيح آموزش، و يا هدف قرار دادن خود آموزش، از اصل شكوفا سازى دور شويم، آموزش حالت منفى به خود مى‏گيرد. از جمله خطراتى كه آموزش اين چنين به همراه دارد، كاستن و يا ايجاد مانع بر سر راه رشد عقلى متربى است. استاد مطهرى با تمسك به فرمايش امير مؤمنان در نهج البلاغه كه مى‏فرمايد:« اَلعلم عِلمان:عِلم َمطبُوع وَ عِلم مَسموع وَ لا يَنفعُ المَسموع اذا لَم يَكنِ المَطبوع[23]» اين مساله كه رشد شخصيت فكرى و عقلانى بايد در افراد و در جامعه پيدا شود، يعنى قوه تجزيه و تحليل در مسائل بالا برود را يك مطلب اساسى می داند‏ و سپس اضافه مى‏كند:« در تعليم و تربيت‏بايستى به دانش‏آموز مجال انديشه داد و او را ترغيب به تفكر كرد. »[24]
و سرانجام به اصل ديگر در اصول تربيت دينى مى‏رسيم و آن نقش الگو در اين بعد از تربيت است. دو مبحث‏« همانندی» در روان‏شناسى و« جامعه‏پذيرى‏» [25]در جامعه‏شناسى ما را به اين نكته رهنمون مى‏سازد كه كودكان از همان آغاز حركت و رشد اجتماعى خود و به محض ارتباط با ديگران به دنبال الگوها و نمونه‏هايى جهت تقليد از ايشان مى‏گردند. كودك و بويژه نوجوان، بر اساس اصل همانندسازى سعى مى‏كند الگويى براى خود انتخاب نموده و بر اساس آن رفتار خود را شكل بخشد. اين يك حالت طبيعى انسانى است. انسان ناگزير از داشتن الگو است و به نظر مى‏رسد كه آيه شريفه‏« لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة‏» [26] اشاره به اين معنى نيز داشته باشد.
 در مورد تربيت دينى، الگوى كودكان و نوجوانان، در مرحله اول والدين و معلمين ايشان هستند. دانش‏آموز قبل از اين كه از معلم « بشنود» ، از « رفتار او فرامى‏گيرد، قبل از چشم دوختن به دهان معلم به رفتار او توجه مى‏كند و كلام وى را با رفتارش مقايسه مى‏كند.
 
8- ابزارهاى مهم تربيت دينى و معنوی
الف) زمينه درونى جوانان
جوانان،سرزمينهاى آماده و حاصلخيز براى افشاندن بذر ايمان و معنويت شمرده مى‏شوند و بيش از ديگران زمينه ی پذيرش ايمان و معنويت دارند. رسول خدا(ص) فرموده است: « شما را به نيكى درباره جوانان سفارش مى‏كنم. به درستى كه قلوب آنان- براى پذيرش فضيلتها، آماده‏تر - نرمتر و مهربانتر است.وقتی خداوند مرا، به عنوان بشارت دهنده و انذاركننده بر انگيخت، جوانان بامن پيمان بستند و پيران به مخالفت برخاستند...»[27]
اسماعيل‏بن فضل هاشمى مى‏گويد: به امام باقر گفتم: مرا از سبب تفاوت يعقوب و يوسف آگاه ساز. هنگامى كه فرزندان يعقوب(ع) به او گفتند: اى پدر! بر تقصيراتمان آمرزش طلب كه ما درباره يوسف گناه كرديم. يعقوب(ع) فرمود: بزودى از درگاه خدا براى شما آمرزش مى طلبم.ولى هنگامى كه به يوسف(ع) گفتند: خداوند شما را بر ما مقدم داشت و ما خطا كرديم؛ يوسف(ع) فرمود:« امروز شرمنده نباشيد، من عفو كردم، خداوند گناه شما را ببخشد كه او مهربانترين مهربانان است.[28] امام فرمود: (علت اينكه يوسف بى‏درنگ بخشيد، آن است كه) قلب جوان نرمتر و مهربانتر از كهنسال است.»[29]
ب) قرآن
قرآن كتاب هدايت است و هر انسان باسوادى، به فراخور ظرفيت خود، از آن بهره مى‏گيرد. جوان، به خاطر ويژگيهاى خاص خود، بيشتر به انس با قرآن نياز دارد تا در پرتو آن براى طى مسير پرپيچ و خم زندگى ره توشه‏اى مطمئن فراهم آورد. امام صادق فرمود:« كسى كه قرآن تلاوت مى‏كند، اگر جوان مومن باشد، قرآن باگوشت و خونش آميخته مى‏شود.»[30] درطول تاريخ اسلام بسيارى از جوانان به مقامات بالاى معنويت دست يافتند.
ج)عبادت
عبادت و پرستش لازمه بندگى است. عبادت اوج ارتباط بنده و معبود است. عبادت منبعى مطمئن براى آرامش است. جوانى دوره حساس وپرمخاطره زندگى است. اضطرابها، نگرانيها، ناكاميها و... همه در پرتو عبادت و بندگى از زندگى پرتلاطم جوان رخت بر مى‏بندد و زندگى‏اش از اطمينان و اميد سرشار مى‏شود. پيامبر اكرم(ص) فرمود: « خداوند به سبب جوان عبادت كننده بر فرشتگان مباهات مى‏كند و مى‏فرمايد: بنده‏ام را بنگريد كه چگونه به خاطر من ازخواهش نفسانى‏اش گذشت».[31] همچنين فرمود: « در روزى كه سايه‏اى جز سايه الهى نيست، هفت دسته در سايه عرش الهى قرار دارند: امام عادل، جوانى كه در عبادت خداوند رشد كرده باشد و...»[32]
د) شناخت دين
آگاهى جوان از دين در تربيت او نقشى مهم دارد. بر جوان مسلمان ضرورى است كه با علوم دينى و مسايل آن آشنا باشد و احكام الهى‏را بداند. امام باقرفرموده است: « اگر جوان مسلمانی را نزد من آورند كه تفقه در دين نمى‏كند، او را با مجازاتى دردناك كيفر خواهم داد»[33] شناخت دين و احكام آن تا آنجا اهميت دارد كه در روايات مرحله‏اى از مراحل تربيت شمرده شده است. امام صادق فرمود: « فرزند آدم هفت سال اول بازى مى‏كند، هفت سال دوم نوشتن فرا مى‏گيرد و هفت سال سوم مسايل حلال و حرام مى‏آموزد»[34]
هـ) توبه
جوان در معرض لغزشها و خطاهاست و دامهاى شيطان براى فريب اومهياتر است. بدين سبب به ارتباط با خداوند و حضور در مجالس دعا، انابه و استغفار بيشتر نياز دارد. جوان با آب زلال توبه روح و جان غبار گرفته‏اش را شتسشو مى‏دهد و خود را براى پيمودن‏سريعتر مسير تكامل آماده مى‏سازد. فراهم كردن زمينه توبه وتوجه دادن جوان به اين عنصر سازنده بخشى از تربيت دينى ومعنوى اوست. همچنين فرمود: « هيچ كس نزد خداوند از جوان توبه كننده محبوبتر نيست.و هيچ كس نزد خداوند از كهنسالى كه بر گناهانش باقى است، مبغوض‏تر نيست».[35]
9- شيوه‏هاى تربيت جوان
9-1- روش درك واقعيات و نحوه ی برقراري ارتباط با جوان
     بایدجوان را بشناسیم، به ویژگی ها و اقتصاهای زندگی وی پی ببریم تا بتوانيم با جوان کنار بياييم.برایش برنامه ریزی داشته باشیم. يکي از مشکلاتي که اغلب والدين با جوانان خود دارند بر سر کجرويها و مشکلات اخلاقي جوانان است چرا که وقتي در هريک از ويژگيهاي گفته شده، اهمال صورت گرفته و بي توجهي شود  جوان خود به خود به راه کج هدايت مي شود. به طور مثال اگر جواني که داراي نيروي بدني بسيار قوي است يا به اصطلاح داراي دل و جرأت مي باشد، از طرف خانواده به طور صحيح درک نشود و راهي مناسب براي تخليه اين انرژي فراهم نشود مسلماً او اين انرژي خود را به طريق ديگر و به احتمال قوي در راه نادرست مصرف خواهد کرد.
حال اگر اين کجروي به وجود آمد تکليف والدين چيست؟ مسلم است که والدين در اين مسير موظف هستند. چرا که پيامبر اکرم مي فرمايند برعهده پدر و مادر نسبت به فرزند حقوقي است مانند حقوقي که نسبت به پدر و مادر برعهده فرزند است. هريک از پدر و مادر با توجه به خصوصياتي که دارند وظايف خاص خود را خواهند داشت، پدر به دليل اينکه مرد است بايد داراي رابطه اي کاملاً استوار و پايدار البته دوستانه با فرزندان باشد يعني اگر جوان در خانواده با کلمه ی پند مواجه شود خيلي بهتر است که در جامعه پند بشنود.
مادر نيز با توجه به نقش عاطفي که در خانواده دارد با تأمين نيازهاي عاطفي جوان، سبب مي شود جوان براي تأمين نيازهاي عاطفي در جامعه سرگردان نشود. البته ارتباط مؤثر والدين در خانه با يکديگر نقش بسيار مؤثري در شخصيت جوان خواهد داشت. پدر و مادري که داراي ارتباط عاطفي قوي و مديريت واحد در خانواده هستند، بسيار سازنده محسوب مي شوند. اختلاف در نحوه مديريت در خانواده باعث مي شود جوان خود خواستار اين شده که مديريت را به دست گيرد.
البته والدين  بايد در شيوه برخورد با جوان دقت نمايند. چرا که اولين برخوردهاي ناپسند را مي توان زمينه ساز گرايش جوان به باند و گروه دانست. گرايش طبيعي جوان به باند و گروه سبب گرايش او به مُد خواهد شد، چرا که عمده ترين دليل عضويت در گروه ، پيروي از افراد سرمشق گروه که اغلب دوستانشان هستند، مي باشد. در اينجا نقش پدر و مادر در راهنمايي جوان به سمت گروههاي ارزشي، پررنگ مي شود. شايد بتوان دليل بسياري از ناهنجاريهاي جامعه را از قبيل پيدايش شديد مد، وابسته به پديده خانواده گريزي جوانان بدانيم چرا که جوانان خانه گريز همواره به دنبال جايگزيني براي خانواده هستند.
بى‏ترديد جوانى از حساسترين و پرمخاطره‏ترين دوران زندگى است. جوان با همه تواناييها، به خاطر حساسيت مقطع سنى، مشكلات،كمبودها و واقعيات انكار ناپذير دارد. عدم درك جوان و بى‏توجهى به واقعيات طبيعى‏اش چه بسا، به جاى تربيت، سبب گمراهى‏جوان مى‏شود. بدين جهت، بايد متوليان امر تربيت جوان راموردتوجه قرار دهند. واقعياتى كه اشاره به برخى از آنها سودمندمى‏نمايد:
الف) شديد بودن غريزه جنسى
شديد بودن غريزه جنسى از واقعيات انكار ناپذير دوره جوانى است. اين غريزه در جوان طوفانى است. بويژه امروزه كه جوانان اولين هدف تهاجم فرهنگى‏اند و زمينه‏هاى تحريك غريزه جنسى در آنان بيشتر مهيا است.
ب) محدوديت آگاهى و تجارب
جوان به تدريج ‏به اطلاعات و آگاهيها دست مى‏يابد و اندوخته‏هاى ناقص خود را تكميل مى‏كند. توجه والدين و مربيان به محدوديت معلومات مفيد و تجارب عملى جوان،‏سطح توقعات آنان را كاهش مى‏دهد و معتدل مى‏سازد. على(ع) مى‏فرمايد: « نادانى جوان معذور و علم و آگاهى‏اش محدوداست.»[36] بدين سبب انديشه و نظر سنجيده كهنسالان از نيروى جوان برتراست. على(ع) فرموده است: « نظر سالخورده از نيرومندى جوان نزد من محبوبتر است.»[37]
ج) تكامل تدريجى عقل
جوان در مسير تكامل عقلى است و انديشه‏اش به تدريج تكامل مى‏يابد. على(ع) مى‏فرمايد: « انسان تا 28 سالگى در حال تكامل‏عقلى است.[38] همچنين مى‏فرمايد: « عقل جوان در 35 سالگى به نهايت كمال خود مى‏رسد و آنچه پس از آن به دست مى‏آورد، تجربه است.» [39] بدين سبب بايد در حد معقول از جوان انتظار داشت‏و اين ويژگى را در رفتار و موضعگيري هايش مورد توجه قرار داد.اين وضعيت، بويژه تا سن 18 سالگى، بيشتر آشكار است. على(ع) مى‏فرمايد: « پيوسته عقل و حماقت‏ با يكديگر در تعارضند تااينكه شخص به 18 سالگى مى‏رسد. در اين هنگام، يكى بر ديگرى پيروز مى‏شود.»[40]
د) جنون جوانى
جنون جوانى يكى از بيماريهاى روانى است كه هنگام بلوغ در برخى‏از جوانان آشكار مى‏شود.رسول گرامى اسلام مى‏فرمايد: « جوانى شعبه‏اى از ديوانگى است.»[41] مستى جوانى حالت ديگرى است كه دراين مقطع سنى پديد مى‏آيد. على(ع) انواع مستى را چهار نوع (مستى جوانى، مستى ثروت، مستى خواب و مستى رياست شمرده[42] و مى‏فرمايد: « شايسته است انسان عاقل خويشتن را از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى علم و مستى تمجيد و چاپلوسى مستى جوانى دور نگاه دارد. زيرا هر يك از اين مستى‏ها  بادهاى مسموم و پليدى دارد كه عقل را مى‏ربايد و آدمى را سبك مى‏سازد.» [43]
هـ)  نوگرايى و شيك پوشى
نوگرايى و نوجويى از ويژگيهاى جوان است. جوان دوست دارد خودرا نشان دهد و مورد توجه ديگران واقع شود. والدين بايد اين‏واقعيت را بپذيرند، در حد امكان به خواسته‏هاى معقول جوان پاسخ‏مثبت دهند و از سختگيرى و نه گفتن‏هاى غير ضرورى، كه به كدورت‏جوان مى‏انجامد، بپرهيزند. على(ع) همراه قنبر به بازار رفت واز فروشنده‏اى پرسيد: آيا دو لباس به قيمت پنج درهم داريد؟ مرد پاسخ داد: آرى دو لباس دارم. يكى بهتر است و سه درهم مى‏ارزد و ديگرى دو درهم. حضرت آنها را خريد و لباس سه درهمى را به قنبر داد. قنبر گفت: شما به آن سزاوارتريد: شمابالاى منبر مى‏رويد و خطبه مى‏خوانيد. حضرت فرمود: « اَنتَ شابّ وَ لكَ شره الشَّبَاب= تو جوانى و ميل جوانى دارى. من از پروردگارم شرم دارم خود را بر تو ترجيح دهم.» [44]طبق اين روايت ، على(ع) به خاطر جوانى قنبر و ميل جوان به نو پوشى (به اصطلاح امروز «شيك پوشى)» لباس بهتر و گرانتر را به او داد.
ى) روش احترام و مسووليت دادن به جوان
احترام به شخصيت جوان و مسووليت دادن به او از شيوه‏هاى مهم تربيتى شمرده مى‏شود. جوان، با همه مشكلات و واقعيات دوره جوانى، براى ايفاى نقش و انجام مسووليتهاى مختلف توانايى بسيار دارد. عدم اعتماد به جوان و بى‏توجهى به تواناييهاى او مانع شكوفايى استعدادهاست و در نتيجه به عدم رشد مطلوب جوان مى‏انجامد.
9-2-  سيره ی شریف و مناسب رسول گرامى(ص)
سيره ارزشمند رسول گرامى(ص) در مسير دشوار تربيت، بهترين سرمشق شمرده مى‏شود. آن بزرگوار به جوانان اعتماد مى‏كرد و كارهايى بس مهم بدانان مى‏سپرد.
در اين بخش به نمونه‏هايى ازاين روش پيامبر(ص) اشاره مى‏شود.
الف) عتاب‏بن اسيد و ولايت مكه : رسول اكرم عتاب‏بن اسيد را كه بيست و يك سال داشت، والى مكه ساخت. و امر فرمود با مردم نماز بگزارد. عتاب بن اسيد اولين امیرى بود كه پس از فتح مكه در مكه‏نماز جماعت اقامه كرد.[45]
ب)مصعب بن عمير و تعليم قرآن در مدينه: اسعدبن زراره و زكوان‏بن عبد قيس از قبيله خزرج در مكه خدمت رسول اكرم(ص) رسيدند و پس از پذيزش اسلام، از حضرت خواستند كسى را با آنها به مدينه بفرستد تا به مردم قرآن بياموزد و آنان را به آئين اسلام دعوت كند. پيغمبر اكرم(ص) به مصعب‏بن عمير، كه جوانى نورس مى‏نمود و بيشتر قرآن را فراگرفته بود، امر فرمود همراه آنان به سوى مدينه حركت كند. مصعب به مدينه رفت و ماموريتش را بخوبى انجام داد. او اولين كسى بود كه در مدينه نماز جمعه و جماعت برگزار كرد. اسيدبن خضير و سعدبن معاذ به وسيله او مسلمان شدند. او در جنگ بدر در ركاب پيغمبر اكرم(ص) بود. در جنگ احد پرچم مخصوص پيامبر را در دست داشت و در همان جنگ به شهادت رسيد.[46]
ج: اسامه بن زيد و فرماندهى لشكر:  پيامبر اكرم(ص) در روزهاى پايانى زندگى‏اش مسلمانان را براى جنگ با روم بسيج كرد. افسران ارشد و بزرگان مهاجر و انصار و شيوخ عرب در آن سپاه حاضر بودند. پيغمبر(ص) براى مشاهده سپاه به خارج شهر رفت و با آنكه بزرگان حضور داشتند، اسامه‏بن زيد را به فرماندهى برگزيد. برخى بر اين انتخاب اعتراض كردند و ناخشنود شدند. رسول اكرم(ص) از شنيدن سخنان آنان خشمگين شد. برمنبر رفت و پس از ستايش خداوند فرمود: مردم، اين چه سخنى است كه بعضى شما در باره فرماندهى اسامه مى‏گوييد؟ اگر شما امروز به فرماندهى اسامه معترضيد پيشتر در باره فرماندهى پدرش نيز اعتراض كرديد. به خداوند سوگند، ديروز زيدبن حارثه براى فرماندهى لشكر شايسته بود و امروز فرزندش اسامه شايستگى دارد. بايد همه شما از او اطاعت كنيد.[47]
9-3-روش محبت و رفاقت
محبت داروى بى‏نظير بسيارى از دردهاست. محبت بسيارى مشكلات عاطفى و اجتماعى را از ميان مى‏برد. محبت موثرترين شيوه تربيتى‏است. جوان كانون عاطفه و احساسات است و تشنه محبت صادقانه. ايجاد رابطه عاطفى و صميمى در تربيت او بسيار سودمند است. درطريق تربيت، تندى، سختگيرى و فشارهاى روانى نه تنها مفيد نيست، بلكه سبب رنجش جوان و لجاجت بيشتر او مى‏شود. جوانى، بويژه آغاز آن، زمان دوستى و دوست‏يابى است و جوان شديداً ازدوستان خود تاثير مى‏پذيرد. اين ويژگى ايجاب مى‏كند كه والدين فرزندان خود را در انتخاب دوستان صالح يارى كنند و مهمتراينكه خود براى او دوستى صميمى باشند، آنها بايد ضمن انجام دادن وظيفه پدرى و مادرى، دوستانى خوب و صميمى براى جوانشان باشند. محبت و رفاقت صميمانه با فرزند چنان مهم است كه امام‏صادق آن را راه درست تربيت در هفت ساله سوم زندگى مى‏داند. آن حضرت مى‏فرمايد: بگذار فرزندت هفت سال بازى كند؛ هفت سال اورا با آداب و روشهاى مفيد تربيت كن و در هفت سال سوم مانند دوست صميمى با وى همراه باش.»[48]
9-4-  روش موعظه
موعظه از شيوه‏هاى موثر در تربيت فرزندان جوان است. اگر اندرز با منطق و عطوفت همراه باشد، بسيار موثر و كارساز است. امام سجاد به فرزندش چنين اندرز مى‏دهد:« فرزندم، آگاه باش. با پنج گروه همنشين نشوى، سخن نگويى و در مسافرت دوستى نكنى. از همنشينى با دروغگو بپرهيز،زيرا او مانند سراب است، دور را نزديك و نزديك را دور جلوه مى‏دهد. از رفاقت با گناهكار ولاابالى اجتناب كن، زيرا او تو را به يك لقمه يا كمتراز آن مى‏فروشد. از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا او درضرورى‏ترين وقتها از يارى‏ات سرباز مى‏زند. از رفاقت با احمق اجتناب كن،چون در پى‏سود رسانى به تو است ولى به خاطر نادانى زيان مى‏رساند. از مصاحبت با آن كه قطع رحم كرده بپرهيز، زيرا در كتاب آسمانى مورد لعن و نفرين قرار گرفته است.» [49]
على(ع) نيز فرزندش امام حسين را چنين موعظه كرده است: « فرزندم، تو رابه تقواى الهى در نيازمندى و بى‏نيازى، و سخن حق هنگام خشنودى و خشم، و ميانه‏روى در فقر و بى‏نيازى، و عدالت دررفتار با دوست و دشمن، و كار و تلاش هنگام نشاط و بى‏حالى، وخشنود بودن از خداوند در سختى و گشايش سفارش مى‏كنم.»[50]
9-5-  روش احترام به شخصيت
جوان براى شخصيت خود اهميت بسيار قائل است، هر نوع كم توجهى را بى‏احترامى به شخصيت خود مى‏داند. و چه بسا واكنش نشان مى‏دهد. احترام به شخصيت جوان در تربيت او بسيار موثر است. اگر جوان خود را بى‏مقدار و حقير بشمارد، احساس كند در نظر ديگران اعتبار و جايگاهى ندارد و نزد ديگران از احترام و ارزش برخوردار نيست، تلاش در جهت رشد و تربيت خود را بى‏ثمر مى‏داند و چه بسا رفتارهاى نابهنجار بروز مى‏دهد.امام هادى مى‏فرمايد: « از شر كسى كه خود را خوار مى‏داند،ايمن مباش.» [51]
مشورت كردن با جوان نشان دهنده احترام به اوست. زيرا سبب مى‏شود بيشتر براى خود ارزش قائل شود، بيشتر احساس مسووليت كند و در نتيجه در راه تربيت خود بيشتر بكوشد. رسول اكرم(ص) مى‏فرمايد: «فرزندم آدمى در هفت سال اول آقا و سرور والدين است، در هفت سال دوم بنده فرمانبردار و در هفت سال سوم وزير و مشاور آنان شمرده مى‏شود.»[52]
10- چه عوامل خارجی بر شکل گیری شخصیت و تربیت دینی جوانان موثرند؟
10-1- مربيان:
يکي ديگر ازعوامل در شکل گيري تربيت ديني افراد، معلمان و مربيان مي باشند که برخوردها، صحبت ها و بحث هاي ايشان در رابطه با خدا،دين ، معنويت ومسائل عقيدتي و جهان بيني و ايدئولوژي صحيح و درحد اعتدال ، تبيين صحيح و منطقي براي محصلين صورت پذيرد. مسائل ديني تنها در حد حرف باقي نمي ماند بلکه در عمل آنها نيز نمودي کامل از دينداري و معرفت و بينش الهي واخلاق اسلامي و انساني پديدار گردد ما را کمک مي کند در سوق دادن و پرورش و تربيت ديني وخدا دوستي  اين قشر  نوگراي جامعه ، بخاطر اينکه معلم پس از والدين و دوستان يکي ديگر از الگوهاي عملي جوانان وفرزندان هستند.
10-2-  مساجد:
مساجد به عنوان يکي از کانون هاي اجتماع مسلمين مي تواند نقش سازنده اي را درجذب ديني و معرفت مردم وجوانان عهده دار باشد . عملکرد مساجد مسلمين درحال حاضر با عملکرد مساجد مسلمين در صدر اسلام بسيار فاصله گرفته است به گونه اي که در صدر اسلام مسجد به عنوان کانون اصلي تجمع مسلمين در رابطه با هر مسئله اجتماعي ،سياسي ،فرهنگي و اقتصادي بود در حالي که  در عصر کنوني به دلائل مختلف ،مساجد کارائي لازم را ندارد .« امام جماعت پس ازاتمام نماز با زباني ساده وروان با مردم وخصوصاً جوانان به گفتگو بنشيند، حداقل درد و مصائب و مشکلات آنها را گوش کند و در صورت لزوم راه حلي به آنها پيشنهاد کند. اين مساجد ما را پر رونق وجاذب خواهد کرد. »
 با خارج کردن مساجد از صرف نماز خانه بودن و تبديل آن به يک پايگاه تبليغ و روشنگري استفاده هاي شايان توجهي از آنها می شود و می توانیم با برنامه هاي متنوع و جذاب فرهنگي هنري که البته طبق اصول صحيح و با نظارت دقيق همراه است بر جذابيت آنها بيفزائيم و شايد نقطه اوج اين بهره وآشنايي بيشتر نسل جوان ونوجوان ما درايام فراغت آنها خصوصاً تابستان باشد.« طبق نظر سنجي كه از برخي جوانان تهراني درباره نارسائي هاي مسجد صورت گرفته بود مهمترين نارسائي هاي مسجد انجام ندادن کارهاي فرهنگي، بي اعتنائي به جوانان ، کوچک بودن مساجد ، دخالت بيش از حد بسيج و واقع شدن مسجد درمکان نا مناسب ، بوده است.»[53]
 «اگربه وضع بهداشت مساجد وسرويس هاي بهداشتي آن توجه شود ومساجد ما تنها منحصر در نماز خواندن در آنها و برگزاري مجالس ترحيم نباشد و همچنين استفاده مقطعي ازمساجد درامر تبليغات نشود، مثل تبليغات انتخابات ، شوراي شهرو ...بلکه هميشه و همه وقت پايگاه تبليغ و روشنگري مردم به خصوص جوانان ما درزمينه هاي مختلف سياسي،اجتماعي ،ديني ، فرهنگي، اقتصادي باشند ونيز اگر متوليان مساجد تنها به فکر تأمين مخارج و هزينه هاي مختلف مساجد نباشند وفقط به آراسته کردن ظاهرو داخل مسجد نپردازندـ مساجد زيبا وبا شکوه وخالي از جماعت ـ بلکه به وظيفه و رسالت اساسي مساجد که همان پرداختن به امورتبليغي در عرصه هاي سياسي واجتماعي وخصوصاً ديني است نيز بپردازند و برخورد صحيحي با کودکان ، نوجوانان و جوانان درمساجد از سوي متوليان آن و بزرگتر ها صورت گيرد حتماً شاهد رشد وشکوفائي و جاذبه هاي بيشتر مساجد و استقبال روزافزون جوانان وقشرهاي مختلف جامعه و تأثيرپذيري مطلوب تبليغي مساجد خواهيم بود و به اين ترتيب از دوري افراد از امورمعنوي جلوگيري به عمل مي آوريم.»[54]
جوانان شیک پوش و مدگرا را از مسجد نباید راند.جامه زیبا پوشیدن، مسواک زدن، شانه و روغن زدن به مو وگیسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست کردن، وسرانجام آراستن خویش هنگام عبادت و معاشرت با مردم درمسجد یا محیط خانواده واجتماع، از مستحبات موکد وجزء برنامه روزانه مسلمانان است واین مطلب، ازآیات قرآنی به خوبی استفاده می شود. « یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد»
حضرت امام حسن مجتبی بهترین جامه های خود را درنماز می پوشیدند ودرجواب کسانی که سبب این کاررا جویا شدند، فرمودند:«ان الله جمیل ویحب الجمال فا تجمل لربی = خداوند زیباست وزیبائی را دوست دارد، پس خود را برای پروردگارم زیبا می سازم . »( غررالحکم، ص379)
 10-3- رسانه ها و ارتباطات:
« نقش رسانه ها وارتباطات در معنويت گرايي يا معنويت گريزي جامعه امري غير قابل انکار است. يکي از وظايف مهم ارتباطات تأثير گذاري بر ديگران با نفوذ در آنهاست. ارتباطات همواره از سوي فرستنده پيام در پي مقصود و منظوري برقرار مي شود. يکي از رايج ترين و شايع ترين منظورها براي انجام ارتباط ، تغيير نگرش ها ، بارورها، ارزش ها و رفتار اشخاص ديگر است و وظيفه نهائي ارتباطات در برگيرنده پذيرش مداوم و غير مداوم يک تفکر، باور ، رفتار ، محصول ، تصميم وغيره است و بوسيله پيام هاي خود سعي در قبول و توجيه يک نوع فرهنگ خاصي که آن وسيله ارتباطي در ذات خود دارد ، خواهد داشت چرا که هر وسيله اي ارتباطي وبه طور کلي هر تکنولوژي يک نوع فرهنگ خاص خود را دارد.»[55]
 «رسانه هاي ارتباطي جديد فقط مراکز قدرت تازه اي ايجاد نکرده اند بلکه شيوه هاي فکري وارتباطي جديد را به وجود آورده اند و آفريننده ی درک و برداشتهايي نو در تمام زمينه هاي زندگي و مظاهر آن ، از جمله سياست، اقتصاد، فرهنگ و امثال اينها هستند ، درواقع رسانه هاي ارتباط جمعي امروز ، مانند يک بمب بر سر ما که درگذر از زمان و عصر صنعت هستیم منفجرشده است که ترکش هاي آن تصاوير ماهواره ها وآنتن هاي مختلف است و نگرش را نسبت به همه چيز دگرگون ساخته است.»[56]
 مثلاً تکيه کلامهاي برخي از سريالها خصوصاً سريال هاي طنز را ما در گفتار وکلام روز مره افراد جامعه مخصوصاً نسل جوان حتي کودکان و بچه ها مشاهده مي کنيم و بسا که برخي از اين گونه اثرپذيريها جاي نگراني را براي تغيير فرهنگ اصيل گفتاري جامعه  به دنبال داشته باشد.
«پس با اين تأثير گيري شديد اقشار گوناگون جامعه از رسانه ها به ویژه تلويزيون ، ماهواره و اينترنت نقش آنها و به تبع روي آوري به دين و مسائل ديني و معنوي و يا عقب گردها از اين امور مثل ساير تأثيراتشان مشخص و روشن مي شود . لذا اين موضوع نقش رسانه هاي ارتباطي همگاني را در توسعه فرهنگ ديني در حفظ  هر چه بيشتر هويت فرهنگ ملي و تحکيم مباني معنوي و اخلاقي آن را حساس تر و پر رنگ تر مي نمايد.»[57]
 از طرفي تبليغات ديني در عصر فناوري و تکنولوژي رايانه اي وماهواره اي از پيچيدگي خاصي بر خوردار است وکساني که مي خواهند تبليغ مناسب با زمان را داشته باشندبايد از امکانات روزگار خويش بهره ببرند وگرنه تبليغ آنها بردي کوتاه خواهد داشت و شعاع آن گستره اي وسيع را در برنخواهد گرفت.40 از آن طرف هم شبکه هاي ماهواره اي و اينترنتي ضد ديني در جهان بر فعاليتهاي خود در تبليغات ضد ديني و ضد ارزشي ميفزايند وپوچي و بي ديني ودوري از امور معنوي و روحاني وآنچه مايه تسکين و آرامش روح وجسم افراد است را روز به روز در بين اقشار مختلف جوامع فراگير تر مي نمايند وبعد در اين هنگام درمان و چاره انديشي بسيار سخت تر و مشکل تر مي نماياند وهرچه زمان مي گذرد بر جدائي وفاصله انسانها خصوصاً نسل آينده ساز جوامع اسلامي از دين و توحيد وخلق وخوي حسنه افزوده مي شود.
[1]  - ميزان الحكمه، ج 5،ص 540
[2]  - غرر الحكم ، ص 340
[3]  - الحديث، ج 1، ص 355
[4]  - تاج العروس، ج 1،ص 407
[5]  - لسان العرب، ج‏7، ص 10
[6]  - مجمع البحرين، ج  2، ص  85
[7]  - مصباح المنير، ج 1، ص 364
[8]  - مجمل اللغه، ج 102،ص 499
[9]  - اقرب الموارد، ج 1،صص 566 - 565 ذيل ماده شبب
[10]  - بحارالانوار، ج31، ص122، حدیث20
[11]  - كلينى، محمد بن يعقوب ؛ روضه كافى، ص 93
[12]  - هاريس، مشكلات روحى جوانان، ص 62 نا 73
[13]  - هاريس، مشكلات روحى جوانان، ص73
[14]  - تفسير عياشي، ج1، ص45، حدیث52
[15]  - زارعان،  محمدجواد ، تربيت دينى تربيت ليبرال ، معرفت،شماره33
[16]  - من لايحضره الفقيه، ج4، ص397، حدیث5847
[17]  - برای ترجمه ی شیوای آن به فارسی بهتر است بگوییم پیامبر فرمود: همان مرد چش سفید را می گویی؟»
[18]  - آذرنوش، آذرتاش؛ فرهنگ معاصر عربي- فارسي، ص225
[19]  - صانعي، مهدي؛ پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، ص12 و نيز محمدي، مهري؛ بررسي مقدماتي مفهوم و اهداف تربيت اجتماعي، مقالات برگزيده همايش تربيت در سيره و کلام امام علی، ص429
[20]  - مظلومي، رجبعلي؛ گامي در مسير تربيت اسلامي، ص34
[21] - اميني، ابراهيم؛ تربيت، ص15
[22]  - حسيني زاده، علي؛ سيره تربيتي پيامبر(ص) و اهل بيت،ص41
[23]  - اصول كافى، ج 2، روايت 3
[24]  - مطهرى ، مرتضى ؛ تعليم و تربيت در اسلام ، تهران، انتشارات الزهراء، 1312، صص 5-6
[25]  - Socialization
[26]  - سوره احزاب ، آیه 33
[27]  - الحديث، ج 1، ص 349
[28]  - سوره يوسف، آيه 92 تا98 
[29]  - بحار، ج 12، ص 280، حدیث 57
[30]  -  بحار، ج 7، ص 305، حدیث 78
[31]  - كنز العمال، ج 15، ص 776
[32]  - بحار، ج 71، ص 353، حدیث 28
[33]  - بحار، ج 1، ص 214، حدیث 16
[34]  - ميزان الحكمه، ج 5، ص 8
[35]  - ميزان الحكمه، ج 5، ص 8
[36]  - كنز العمال، ج 4، ص 217
[37]  - ميزان الحكمه، ج 5، ص 6
[38]  - بحار الانوار، ج 72، ص 105
[39]  - مستدرك الوسائل، ج 2، ص 625
[40]  - گفتار فلسفى جوان، ج 1، ص 129
[41]  - گفتار فلسفى جوان، ج 1، ص 132
[42]  - ميزان الحكمه، ج 5، ص 6
[43]  - گفتار فلسفى جوان، ج 1، ص 136
[44]  - گفتار فلسفى جوان، ج 1، ص 136
[45]  - بحارالانوار، ج 100 صص 92- 94
[46]  - بحارالانوار، ج 100 ، ص 89
[47]  -  بحارالانوار، ج 100 ،  صص 344 و 345
[48]  - وسائل الشيعه، ج 15، صص 194 و 195
[49]  - گفتار فلسفى جوان، ج 1، ص 457
[50]  - تحف العقول، ص 64
[51]  - تحف العقول، ص 483
[52]  - گفتار فلسفى جوان ج 1، ص 441
[53]  - مسجد وجوانان تهرانی ، نگاه حوزه ، شماره 50ـ 49، ص76
[54]  - ر.ک گزارش از محمد عطری ، ص185 ونقش تبلیغی مسجد در گفتگو با مردم مشهد، ص166،165
[55]  - مقدم ، هدی ،ظرفیت های تبلیغی تکنولوژی ارتباطات ، نگاه حوزه ، 59ـ62، ص139
[56]  - همان ، ص 142
[57]  - همان ص143