جوانان و پیامبر اسلام (قسمت 3)
قسمت اول این مطلب
قسمت دوم این مطلب
اینک قسمت سوم یا پایانی آن
اهداف و انتظارات این فصل:
1- دریافت اطلاعاتی تاریخی و مستند از نزول آیات،بعثت و دوران های زندگی پیامبر
2- توصیف زندگی و جریانهای روی داده پیامبر
3- استدلال کردن برای یافتن رابطه ای منطقی بین ویژگی های جوانی محمد و انتخاب وی به پیامبری از جانب حق تعالی
4- بیان برخی دیدگاههای دانشمندان بزرگ جهان درباره ی پیامبر و پی بردن به عظمت وی
5- جستجوی استدلالی جنبه های مختلف شخصیت حضرت در میان آیات نور الهی
1- آیات آغازین بعثت
« جهان اكنون و در عصر جديد به رهگذر انديشههاي تازه و نگاههاي نو بدل شده است. جامعه ما در راه برقراري نظامها و تاسيسات اجتماعي مبتني بر انگارههاي ديني، راهي دراز اما روشن فراپيش دارد. اين جاده را تنها گامهاي استوار شوق و شناخت ميپيمايد و توشههاي گرانمايه عقل و عشق آسان ميكند.»[1]
« محمد (ص) با منطق حق، حق را آشكار ساخت و با نيروي ايمان بنيان ناحق را در هم شكست و آثار گمراهي را خاموش ساخت و صداي نيك رايي، نيكوكاري و عزت در انداخت. او حقيقت را به انسانها شناساند و دم الهياش روان نسل جوان را زنده گردانيد و انديشه آنان را از بند جاهليت رهانيد.»[2]
بعثت انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است. و سزاوار منت گذارى خداوند و در بردارنده حكمت و تربيت است. جبرئيل به حضرت محمد (ص) فرمود: ارسلنى الله اليك ليتخذك رسولا =خداوند مرا به سوى تو فرستاده است تا تو را پيامبر اين امت قرار دهم.» حضرت محمد(ص) هرساله مدتى به كوه حرا [3] مى رفت و به عبادت و راز و نياز و تفكر مى پرداخت تا اين كه روزى فرشته اى به او گفت: اى محمد! بخوان! محمد (ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آيات آغازين سوره علق را بر وى قرائت كرد و پيامبر (ص) نيز آن ها را خواند.
آغاز بعثت رسول خدا (ص) چه زمانى است؟ ديدگاه مورد اتفاق شيعه اماميه ۲۷ رجب است. اما دانشمندان اهل سنت در زمان دقيق آن اختلاف نظر دارند.
الف) ۱۷ رمضان: طبرى در تاريخ الرسل و الملوك و ابن سعد در طبقات الكبرى به اين قول اشاره نموده اند. [4]
ب) ۱۸ رمضان: ابن اثير اين ديدگاه را به ابوقلابه عبدالله بن زيد جرمى - از محدثان اهل سنت - نسبت داده و طبرى نيز بدان اشاره نموده است.[5]
ج) ۱۹ رمضان: ابن اثير به اين ديدگاه نيز اشاره نموده است....
قسمت سوم این مطلب + منابع کل مطلب
برای تهیه فایل کامل و یکجای این مطلب، لطفا اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید.
د) ۲۰ رمضان: يعقوبى در تاريخ خود روايت كرده است كه ده روز مانده به آخر رمضان در روز جمعه پيامبر (ص) مبعوث شد.( تاريخ يعقوبى، ج ۲ ، ص۳۰)
2- نخستين آيات
ديدگاه هايى در اين باره وجود دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
الف- پنج آيه نخست سوره علق.[6]
ب- سوره فاتحه الكتاب.[7]
ج- سوره مدثر.[8]
در نفس انسان نيازها و غرايز گوناگونى قرار داده شده است كه همگى طالب ارضا و هدايت صحيح هستند. خداوند متعال براى هدايت انسان بهترين ابزار را در اختيار او قرار داده و امكانات متعددى به او عطا كرده است تا هم بتواند نيروى خود را صرف ارضاى نفسانيات كند و هم با امكانات و نيروى داده شده بر خواهش هاى نفسانى غلبه كند و كشش هاى درونى را تحت نظم و ضابطه در آورد. دو راهنما نيز در اختيار او قرار داده است تا حق را از باطل و سره را از ناسره متمايز كند؛ يكى در درون انسان كه عقل است و ديگرى پيامبران الهى كه اين راهنما از طريق وحى براى انسان فرستاده مى شود تا تمام رفتارها را به انسان بياموزد و حدود و مقررات آن را نيز روشن نمايد، چون عقل داراى خطا و نقصان است.
یکی از اهداف بعثت حضرت رسول با توجه به آیه « يَتلوُا[9] عَليهِم آيَاته وَ يُزَكِّيهِم[10] وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمه» تربیت است.يكى از مهم ترين برنامه هاى پيامبر اسلام (ص) تربيت انسان هاست. تربيت به معناى فراهم كردن زمينه ها و عوامل براى به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاى انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براى انسان ها آماده كند تا از نظر عملى بهترين رابطه را با خداى خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعى (حكومت و سياسات)، با خانواده خود (حقوق خانوادگى) و با نفس خود (اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند.
دُرمنگهم (Dermnghem ) دانشمند فرانسوى مى گويد:« بزرگ ترين قانون اصلاح و تعليم و تربيت همان حقايقى است كه به نام وحى نوبت به نوبت بر محمد (ص) نازل شده و امروز به نام قرآن در بين بشراست.»( بانك تكبير بعثت بنوى، ص ۲۸۳) حضرت (ص) كاشف معدن هاى نهفته انسانيت بود. زيرا « الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه»، مردم مانند معدن هاى طلا و نقره هستند. انسان داراى استعدادهاى نهفته است كه براى بهره ورى صحيح بايد آنها را كشف كرد تا به ارزش حقيقى خود دست يابند.
واژه تربيت در قرآن در جنبه هاى جسمانى و مادى نیز به كار رفته است مانند:« اَلَم نُرَبك فينا وَليداً= آيا در دوران كودكى تو را در ميان جمع خود تربيت نكرديم؟»[11] پیداست که جوامع مختلف به اخلاق و تزكيه نفس نيازمندند زيرا تنها راه نجات از گمراهى ها، فسادها، جهل، جنگ و خونريزى ها و... در پرتو اخلاق صحيح و آراسته شدن به ارزش ها و مكارم اخلاقى است. پيامبراسلام صلى الله عليه وآله هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بيان كرده است:« بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الاخلاق= من براى كامل كردن فضايل اخلاقى مبعوث شده ام.»[12]
3- دوران نوجوانی حضرت
از همان اوائل زندگانى كه در سرزمينى به نام اجياد در اطراف مكه به شبانى مى پرداخت ، با عزلت و تنهائى مانوس بود و در آن سكوت صحرا، ساعتها به فكر فرو مى رفت . در امر وجود و حيات غور مى نمود. او در دنيايى ، غير دنياى قوم خود مى زيست ، و هيچ گاه در مجالس لهو و تفريح آنها حضور نمى يافت . در جشنها و مراسمى كه به نام بتها برپا مى داشتند، شركت نمى كرد. با گوشت قربانى كه تقديم بتها مى شد، دست و دهان آلوده نمى ساخت . او سير و تفكر خود را در جزء كلمه توحيد و نفى ماسوا خيلى زود به پايان رسانده بود. از بتها تنفر داشت و مى گفت : هيچ چيز را به قدر اين بتها دشمن نمى دارم .
پیامبر (ص) در بیست (یا پانزده ) سالگی همراه عموهای خود در چهارمین جنگ از جنگهای فجار شرکت کرد. این نبرد بین طایفه قریش و قبیله قبیله هوازن واقع شد. رسول خدا فرموده است: « من در این جنگ به عموهایم تیر میدادم تا آنان پرتاب کنند.» پس از پایان نبرد فجار، پیمانی به نام «حلف الفضول» بین طایفههایی از قریش بسته شد که بر اساس آن میبایست برای یاری هر مظلومی در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار، متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسی ستم رود. رسول خدا بیست ساله بود که در خانه عبدالله بن جدعان در این پیمان شرکت کرد و با قریشیان همپیمان گردید تا یاور ستمدیدگان باشد. آن حضرت سالها پس از حلف الفضول - پس از بعثت و هجرت - در زمان گسترش اسلام فرمود: « در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت میشدم اجابت میکردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است. » حضرت محمد در سن 35 سالگی با تدبیر خود در نصب حجرالاسود- ماجرای تجدید بنای کعبه- مانع جنگ و نزاع بین طواپف قریش گردید.آوازه امانتداری و راستگفتاری محمد صلی الله علیه و آله باعث شد تا خدیجه، دختر خویلد، زن برجسته و ثروتمند قریش که برای تجارت، از مردان یاری میگرفت او را به همکاری دعوت نماید و آن حضرت را در قالب قراردادی برای تجارت عازم شام « سوریه» کند. رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراوانی را که به دست آورده بود که به خدیجه سپرد. خدیجه که شیفتهی حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد که مورد پذیرش او قرار گرفت. ازدواج رسول خدا با خدیجه دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت او از شام «سوریه» بوده است. سن خدیجه را هنگام ازدواج با پیامبر از 25 تا 40 ، متفاوت، نقل کردهاند.
4- جوانی محمد
محمد دوازده سال داشت که با کاروان بازرگانى عمويش رهسپار شام شد. در نزديکى شهر بصرى (شهرى در منطقهى حوران در 90 کيلومترى دمشق) کاروان در جلوى صومعهى شناخته شدهاى بار انداخت. پيش از آنها کاروانهاى ديگرى که از جاهاى گوناگون به شام مىرفتند يا از آن بر مىگشتند همان جا بار انداخته بودند. محمد (ص) از ديدن آن دير شاد گشت، زيرا که از عمويش شنيده بود که در آن دير راهبى زاهد به نام بحيرا زندگى مىکند که مردى مهربان و با ايمان است و هميشه به نزد مسافران مىآيد و تا آنجا که بتواند براى آسايش آنها مىکوشد.
محمد (ص) با خود مىانديشيد که اى کاش مىتوانست بحيرا را ببيند که لحظهاى پس از آن، مردى بلند قامت از دير بيرون آمد و آرام آرام به کاروان آنان نزديک شد و پس از خوشآمد گفتن به همهى مسافران لحظهاى چند به چهرهى تکتک مسافران نگريست و ناگهان نگاهش بر چهرهى برادرزادهى ابوطالب ايستاد. سپس از ابوطالب پيرامون شخصيت محمد(ص) پرسشهايي پرسيد و دانست که محمد(ص) از قبيلهى قريش و فرزند عبدالله و آمنه است که هر دو از دنيا رفتهاند. سپس از محمد(ص) پرسشهاى ديگرى پرسيد و دانست که او به خداى يگانه ايمان دارد و دوست ندارد که حتى نام آن بتهايى را بشنود که بيشتر عربها مىپرستيدند. آنگاه به ابوطالب گفت که نام برادرزادهاش را در کتابهاى مقدس گذشتگان خوانده است و گفت که او برگزيدهى خداست و در آينده پيامبر خواهد شد.
پيامبر (ص) از همان جوانی لباسش را خودش مى دوخت . كفشش را خودش وصله مى كرد. گوسفندش را خود مى دوشيد.با بردگان غذا مى خورد. روى زمين مى نشست . سوار بر الاغ مى شد و كسى را همرديف خود قرار مى داد. شرم آن نداشت كه خودش به بازار برود و نيازهاى خانه را خريدارى كرده و حمل كند. با همه افراد دست مى داد و تا طرف ، دستش را رها نمى كرد، او رها نمى كرد.به همگان سلام مى كرد. اگر به چيزى دعوت مى شد، هر چند به خرماى خشك ، دعوت را رد نمى نمود. كم خرج ، بزرگ طبع و خوش برخورد بود. چهره اش گشوده و خندان بود. اندوهش آميخته با خشم نبود، و در تواضعش ذلت نبود. اشراف در بخشش داشت . قلبى مهربان داشت .با همه مهربان بود. هرگز سر سفره اى سير بر نخاست و هرگز دست طمع به چيزى دراز نمی كرد.
5- جوانى و جوانمردى
عربهاى جاهلى بيشتر زمان سال را با درگيرى و غارت يکديگر مىگذراندند، اما در چهار ماه از سال، که به ماههاى حرام شناخته مىشد، دست از درگيرى بر مىداشتند و در بازارهاى خود به داد و ستد مىپرداختند. البته، گاهى برخى از عربها اين قانون نانوشته را زير پا مىگذاشتند و به درگيرى با يکديگر در ماههاى حرام مىپرداختند. به اين گونه درگيرىها گه گاهى به جنگهاى چند ساله مىانجاميد، فجار مىگفتند. يکى از اين درگيرىها هنگامى رخ داد که محمد(ص) تنها 14 يا 15 سال داشت. او براى دفاع از قبيلهى خود همراه عموهايشان در نبرد شرکت کرد و تيرهايى را که دشمنان مىانداختند برمىگرفت و به عموهايش مىدادد.
از ديگر روىدادهاى مهم دوران جوانى محمد(ص)، وارد شدن به پيمان جوانمردان ( حلف الفضول)در بيستسالگى بود. آن پيمان زمانى بسته شد که فردى از قبيلهى بنىزبيد براى فروش کالاهايش به مکه آمده و يکى از خريداران از دادن پول کالاها سر باز زده بود. از اين رو، از جوانان قبيلهى قريش خواست او را يارى رسانند. گروهى از آنان، از جمله زبيربنعبدالمطلب، عموى محمد(ص) و خود ايشان، بنىمطلببن عبدمناف، بنىزهرهبنکلاب، بنىتيمبنمره، بنىحارثبنفهر به خانهى عبداللهبنجدعان تيمى رفتند و با هم پيمان بستند که به يارى ستمديدگان، بهويژه کسانى که در شهر مکه غريب هستند، بشتابند و چنين کردند و کالاهاى آن مرد را نيز بازستاندند.[13]
6- از آشنايى تا ازدواج
محمد(ص) بيست و پنج سال داشت و به سبب درستکارى به محمد امين شناخته مىشد. در اين زمان بود که خديجه دختر خُوَيلد از ايشان خواست سرپرست کاروان بازرگانى او به شام باشد و پس از بازگشت چهار شتر جوان دستمزد بگيرد. خديجه ، مَيسَره، غلام کاردان خود را نيز همراه محمد(ص) فرستاد و او پس از بازگشت از درستکارى و کاردانى محمد(ص) سخنان زيادى براى خديجه گفت. خديجه که پيشتر از درستکارى محمد(ص) شنيده بود، بيش از پيش شيفتهى ايشان شد و به محمد(ص) پيشنهاد ازدواج داد و او پذيرفت.
خديجه، که درود خدا بر او باد، زن بزرگوار، با سواد و نيککردارى بود که مردم مکه او را طاهره مىخواندند و او را بسيار گرامى مىداشتند. ايشان نخستين زنی بودند که به پيامبرى محمد(ص) ايمان آوردند و ثروت خود را براى پيشرفت اسلام هزينه کردند. محمد(ص) او را بسيار گرامى مىداشت و تا زمانى که خديجه(س) زنده بود، همسر ديگرى اختيار نکرد و پس از مرگ خديجه نيز همواره از ايشان ياد مىکرد. آن بزرگوار سه پسر به نامهاى قاسم، طاهر و طيب و چهار دختر به نامهاى زينب، رقيه، امکلثوم و فاطمه به دنيا آوردند که پسرها در زمان زنده بودنش و پيش از برگزيده شدن محمد(ص) به پيامبرى مردند، اما دخترها زنده ماندند و ازدواج کردند. کنيهى ابوالقاسم براى محمد(ص) نيز به خاطر پسرش قاسم بود.[14]
7- داورى هوشمندانه یک جوان در میان بزرگان کهنسال
يکى از روىدادهاى مهمى که در دوران جوانی حضرت رخ داد، بازسازى کعبه و گذاشتن دوبارهى سنگ مشهور به حجرالاسود در جاى نخستين خود بود. به نظر مىرسد کعبه پيش از آن زمان سقف نداشت و چون باد و جريان آب تختههاى يک کشتى غرق شده از يک بازرگان رومى را به ساحل جده آورده بود، مردم قريش بر آن شدند که از آن چوبها براى سقف کعبه بهره گيرند.کار بازسازى کعبه آغاز شد که بهناچار بايد حجرالاسود را از جاى اصلى آن بر مىداشتند و بار ديگر در جاى خود مىگذاشتند. اما طايفههاى قريش بر سر به دست آوردن افتخار اين کار با هم به درگيرى پرداختند. سرانجام با هم به اين نتيجه رسيدند نخستين فردى که به مسجدالاحرام پا گذاشت، در اين کار داور باشد. از آنجا که محمد(ص) نخستين فردى بود که به مسجد آمد، داورى او را پذيرفتند. ايشان فرمودند که پارچهاى بياورند و پهن کنند. سپس سنگ را برداشتند و در ميان پارچه نهادند و فرمودند که هر يک از نمايندگان طايفههاى قريش گوشهاى از پارچه را بلند کند و تا نزديک جاى سنگ بياييد. سپس خود ايشان آن سنگ را برداشتند و در جايش نهادند و با اين داورى هوشمندانه از درگيرى جلوگيرى کردند.[15]
8- آغاز پيامبرى
محمد(ص) از دوران جوانى به غار کوچکى در نزديکى مکه مىرفت تا هم از محيط آلودهى مکه به دور باشد و هم ساعتى را به تفکر بيشتر بپردازد. هنگامى که 40 ساله بود در بيست هفتم ماه رجب و زمانى که بر دهانهى غار حرا نشسته بود، جبرئيل از سوى خداوند فرود آمد و پارچهاى ديبا، که بر آن نوشتهاى بود، به او نشان داد و گفت بخوان. محمد(ص) گفت چه بخوانم و جبرائيل باز از او خواست که بخواند و محمد(ص) گفت چه بخوانم و اين کار سه بار انجام شد تا آنکه جبرائيل آيههاى سورهى علق را برايش خواند و ايشان نيز خواندند:« بسم الله الرحمن الرحيم، بخوان به نام پروردگارت که بيافريد، انسان را از خون بستهاى بيافريد. بخوان و خداوند بزرگوار تو آن است که با قلم ياد داد و آنچه را که انسان نمىدانست به او آموخت.».
محمد(ص)، که از آن زمان رسول الله(پيامبر خدا) نام گرفت، از کوه فرود آمد و در حالى که دگرگون شده بود به خانه بازگشت. خديجه(س) از او پرسيد که کجا بودى و اين چه حال است تو را و ايشان همه چيز را براى همسرش باز گفت. چون خديجه(س) پيام خدا را شنيد، بدون کوچکترن ترديدي به پيامبري محمد(ص) ايمان آورد. پيامبر دست همسرش را که براى بيعت با او پيش آورده بود به مهربانى فشرد. سپس على، پسر عموى پيامبر و جوان برومندی که در سایه ی تربیت و حمایت پیامبر بزرگ شده بود به او ايمان آورد. از ديگر مسلمانانى که در همان آغاز به پيامبر ايمان آوردند، زيدبنحارثه است که بردهاى در مکه بود و خديجه آن را خريد و به محمد(ص) هديه کرد. ايشان زيد را آزاد کردند، اما او در خانهى پيامبر ماند و به ايشان خدمت مىکرد.[16]
9- روش آموزشى پيامبر اكرم (ص)
تقسيم تعليم به لحاظ تقسيم علم است، وچون علم، بر سه نوع است ، تعليم نيز بر سه نوع مىباشد.[17]
نوع اول: علم حسى است، كه از آن به عنوان علوم تجربى(پوزیتیویستی) ياد مىشود، شعب گوناگون علوم تجربى را علم حسى مىگويند، خواه با حس مسلح فرا گرفته شود، ويا با حس غير مسلح مانند طبيعيات وطب كه اين چنين است.
نوع دوم: علم عقلى است، وآن يك سلسله معارفى است كه به حس ادراك نمىشود -نه حس مسلح ونه غير مسلح اما پشتوانه آن، حس است، لذا بعد از علم حسى نوبت به علم عقلى مىرسد.
نوع سوم: علم قلبى وشهودى است، كه بالاتر از علم حسى وعلم عقلى است.
كسى كه عهدهدار تبيين علم حسى وتجربى است، به استناد تجارب گذشته خود سخن مىگويد وراهنمايىهاى او هم بر اساس همان راههايى است كه رفته است، وكسى هم كه عهدهدار تبيين حكمت وفلسفه است راههاى عقلى را كه طى كرده است به راهيان اين راه ارائه مىدهد، وسند سخن او همان براهين عقلى است كه فراگرفته است. واگر كسى در علم شهودى وحضورى صاحب بصر شد همان كارى را مىگند كه صاحب نظر مىنمود.
اينها علوم بشرى هستند، ومعلمان بشر در اين سه كرسى، آنها را تدريس مىكنند، وسرمايه تدريس وتعليم اين سه علم، همان است كه بيان شد. خداوند خود اولين معلم است که می فرماید:« علم الانسان ما لم يعلم = آموخت به انسان آنچه را نمىدانست.» [18] و کیفیت این آموزش معلوم نیست. قرآن از شيوه آموزشى رسول اكرم(ص) به عنوان معلمی ياد كرده و مىفرمايد:« وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَه = وكتاب وحكمت را به آنان مىآموزد.»[19] پیامبر طبق کدام یک از علوم فوق می آموزاند؟ مثل یک طبيب پوزیتیویست،حكيم نظری فیلسوف یا مثل یک عارف شاهد بصیر؟
مردى به نزد پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خدا فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى ، كه از انتهايش سؤ ال مى كنى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! آغاز دانش چيست ؟ فرمود: خداى را به حق شناختن . اعرابى گفت : حق معرفت خداوند چيست ؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى ، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه ، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است .
اين تعليم، از نوع هيچ يك از سه سنخ علوم نيست كه چيزى را با حس، يا عقل، يا قلب فراگرفته باشد، و بعد به ديگران ياد داده باشد، بلكه او علم محض است، و تعليم او از علم محض ربوبى نشات مىگيرد. وجود مبارك آن نگارى كه به مكتب نرفت، او از راه علم حسى يا عقلى هم يقيناً مدد نگرفت، يعنى، نه با تجربه عالم شد، و نه با مدرسه و مكتب از براهين مدد گرفت. اما درباره علم وتعليم نوع سوم، بايد گفت سراسر سيره وسنت و سريرت وجود مبارك نبى اكرم(ص) حضور و شهود است. او نگارى است كه جز به مكتب « الله» سر نزده است، وآموزش اين هم از دل شروع مىشود نه از حس. در آغاز امر از رؤيا شروع شد، يعنى، از جايى كه چشم وگوش و ساير مجارى ادراك حسى بسته است، آغاز نبوت ،آنجا بود كه حضرت خوابهاى خوبى مىديد و هر خوابى كه مىديد مثل سپيده صبح روشن مىشد. بنابراين، علم پيامبر، علم شهودى وقلبى است كه در مقام تعليم نيز، همان را از سه راه به ديگران مىآموزد هم از راه « تجربه» به عنوان «جدال احسن» هم به عنوان « برهان » به طورى كه خود از مدرسه فراگرفته باشد، وهم به عنوان « ارائه» در منظر قلب شاگردان شاهد وعارف قرار داد.
« الله اعلم حيثيجعل رسالته = خدا داناتر است كه رسالت را در چه جايگاهى قرار دهد. »[20]
در مدينه روزى پيامبر (ص) وارد مسجد گرديد، چشمش به دو اجتماع افتاد كه در دو دسته تشكيل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده و سرگرم بودند؛ يك دسته به عبادت و ذكر خدا، و دسته اى به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از ديدن هر دو دسته مسرور و خرسند گرديد و به همراهانش فرمود:اين هر دو دسته كار نيك نموده و بر خير و سعادتند. لكن من براى دانا كردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام . پس خودش به طرف همان دسته كه به تعليم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.
10- الگوي جوانان در آیات قرآن
حضرت محمد (ص) آخرین فرستاده ی بحق خداوند متعال جهت راهنمایی بشریت به سوی سعادت دنیوی و اخروی است. کتاب جاودانه ی وی قرآن مجید است که حاوی مهمترین و حتی ریزترین دستورات جهت پا نهادن و پیمودن این راه خوشبختی ابدی است. لذا لازم و بسیار بجاست که شخصیت پیامبر را در خود این آیات که به دور از هر نوع غرض ورزی دانشمندان بشری است بشناسیم و ایشان را الگو و اسوه ی زندگی خود قرار دهیم.
سخن در باب گفتن و نوشتن درباره ی حضرت ختمی مرتبت بسیار است و بسیار می طلبد.بهترین توصیف و توضیح در مورد این اسوه ی انسانیت والا و جوانان عزیز ، همان آیات نور قرآن است که خود خداوند متعال به وصف و تمجید حضرت پرداخته اند.دین اسلام کامل ترین دین ، محمد آخرین پیامبر و قرآن کامل ترین و بهترین کتاب آسمانی است. باید به عنوان یک مسلمان متعهد این هر سه را بشناسیم و تا جایی که می توانیم از پیروان راستین باشیم.
خداوند متعال در جای جای قرآن از حضرت محمد به عناوین و اوصاف مختلف و در روی دادن جریانهای گوناگون بیست و سه ساله ی رسالتش یاد کرده و مطالبی را یا یاد داده اند یا متذکر شده اند. [21] تمام قرآن پر است از لحظاتی که گاهی پیامبر مورد عتاب دلسوزانه ی خداوند قرار گرفته و گاهی خداوند از او دلجویی کرده یا توصیه به صبر و استقامت و توکل نموده است.یتیمی دوران کودکی اش را گوشزد می کند و وعده های سرفرازی مسلمانان و بهشت برین را می دهد.ما درین چند صفحه به برخی ازین آیات اشاره کردیم.
10- پيامبر اسلام و پيراستگى از گناه
مىتوان از آيه ی ذيل مصونيت حضرت رسول (ص) را از گناه استنباط كرد:
« وَ ان كَادوُا لَيفتِنونَك عَنِ الذى اَوحَينا اِليكَ لِتَفتَرىَ عَلَينا غَيره وَ اذاً لَّا تخَذُوكَ خليلاً= آنان (مشركان) نزديك بود كه با پيشنهاد خود، تو را از آنچه، به تو وحى كرديم، بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى در اين هنگام تو را دوست خود بر مىگزيدند.» «وَ لَولا اَن ثَبَّتناكَ لَقَد كدتَ تَركَنُ اليهم شَيئاً قليلاً=اگر به تو استوارى نمىبخشيديم، نزديك بود كه مقدار كمى به آنان متمايل گردى» « اِذَا لَّاَ ذَقنَاكَ ضِعفَ الحَيَوه وَضِعفَ المَمَات ثُمَّ لاتَجِدُ لَكَ عَلَينا نَصيراً= در اين صورت دو برابر مجازات (مشركين) در زندگى دنيا و دو برابر مجازات آنان در سراى ديگر را به تو مىچشانديم، آنگاه در برابر ما، ياورى پيدا نمىكردى»[22]
مفسران درباره علت نزول آيات، شأن نزولهاى گوناگونى نقل كردهاند كه بسيارى از آنها به خاطر مكى بودن آيات، صحيح و استوار نيست، تنها شأن نزولى كه با زمان نزول آنها تطبيق مىكند، همان است كه گویند قريش به پيامبر پيشنهاد كردند كه آنها خداى او را يك سال بپرستند مشروط بر اين كه پيامبر نيز بتان قريش را به همين اندازه پرستش نمايد.[23]
11- پيامبر اسلام و حقوق انسان
يكي از اصولي كه پيامبرگرامي اسلام همواره بدان توجه خاص مي كردند حق مردم (حق الناس) است. آنچنان كه در آموزه هاي ديني آمده ، حق الهي قابل بخشش است اما حق الناس جز به رضايت مردمان قابل بخشش نيست. چنين مكتبي امروزه در مقابل انواع اتهام ها قرار گرفته است یا در میان جوانان به اصطلاح روشنفکر که دم از مسایل جهانی معاصر می دهند فکر می کنند که اسلام چیزی برای گفتن در باب حقوق بشر ندارد.
تاريخ،حدود ۱۸۵ مكتوب را از رسول گرامي اسلام به يادگار گذاشته است.[24] البته دكتر حميدالله در «وثائق» ۲۴۶ نامه و پيمان نامه و نویسنده ی « مكاتيب الرسول» ۱۸۵ نامه را ذكر مي كنند . [25] اين مكتوبات كه شامل پيمان نامه ها، دعوت امراء و رؤساي قبايل به اسلام، فرمان هاي حكومتي، ارشادنامه ها، امان نامه ها و برخي مكتوبات ديگر پيرامون موضوعات مختلف است، تصويري از اخلاق سياسي و اجتماعي پيامبر را به تماشا مي گذارد. اهميت اين نامه ها در برجسته بودن موضع گيري هاي حقوقي و سياسي پيامبر اسلام است. گرچه در برخي از متون آن، ارشادات اخلاقي و حتي تبيين جهان بيني نيز وجود دارد، اما حتي اين موارد در پرتو اخلاق سياسي، اجتماعي پيامبر مورد توجه قرار گرفته اند. همچون متفاوت بودن نامه هايي كه پيامبر به پادشاهان مسيحي چون « مقوقس» و « هرقل» نوشته و در آن به آيه مشهور « قُل يَا اَهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بينناء و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» استناد مي كنند، با نامه به كساني چون « خسرو پرويز» كه پيامبر لحني متفاوت را در برخورد با اين پادشاه برمي گزينند.
نقد و تحليل موشكافانه اين مكتوبات مي تواند سيره و سنت رسول گرامي اسلام را در تمامي ابعاد سياسي، اجتماعي و حقوقی تبيين ساخته و خود سرمايه و منبعي براي تدوين پروتكل هاي حقوقي جهان اسلام در تمامي ابعاد آن باشد. استخراج و استنباط موازين پيشرفته و مدرن حقوق بشر در اسلام با عنايت به سنت و سيره رسول گرامي اسلام نه تنها جهان اسلام را در برخورد و مواجهه با مسائل جهاني توانا مي سازد بلكه به عنوان، محك و معياري در جهت تصحيح و تنقيح موازين حقوقي امروز، آن هم در عصر و دوره « جهاني سازي» و « دهكده جهاني» عمل مي كند.[26]
جهان اسلام، نيازمند يك حركت جدي و تحول برانگيز در متن انديشه هاي خويش است. شاخصه هاي اين حركت بايد دو محور اساسي باشد: تحقيق و تطبيق.
در وهله اول جهان اسلام نياز به انديشمندان و محققاني دارد كه با نگاهي ژرف و با استناد به روش هاي مدرن و شيوه هاي تحقيقي مطلوب، عمق جان اين دين را بكاوند و حقايق آن را استنباط و استخراج نمايند و در مرحله دوم به شدت نيازمند حكمايي است كه ابزار و قدرت تطبيق اين حقايق و موازين را با موازين مقبول و معقول جهان امروز كه در اعلاميه هايي چون اعلاميه حقوق بشر به عنوان مانيفست حقوقي جهان امروز به ويژه در عصر جهاني سازي متجلي است، دارا باشند. البته اين تحقيق و به ويژه تطبيق، با نيت استحاله و تحويل و تبديل موازين حقوقي دين اسلام با موازين جديد صورت نمي گيرد بلكه هدف، تدوين حقوق نامه اي جهاني است كه در ذات خود داراي جامعيت باشد و نه تنها دربرگيرنده حقوق و تكاليف انسان، بلكه نماياننده جهت و مقصد معنوي او در بهره مندي از حقوق انساني خويش نيز باشد.
به نظر مي رسد جهاني كه به عنصر حق بيش از تكليف بها مي دهد و در پناه و پوشش حقوق، تكاليف و وظايف انسان و جامعه انساني را ناديده گرفته و يا در حاشيه قرار مي دهد به همان آسيب ها و خطراتي دچار مي شود كه جوامع صرفاً تكليف محور بدان دچار مي شوند. حقوق اسلامي، قدر و قيمت حق را در كنار حد مي سنجد و هرگز نه حق را فداي تكليف و نه تكليف را فداي حق مي كند.
نقد انديشمندان و متفكران جهان امروز به روند حقوقي حاكم بر مانيفست ها، پروتكل ها و پيمان نامه هاي حقوقي در عرصه جهاني، انتقاد از روند صرفاً حقوق محور آن است.
يك نمونه در جهت تأييد اهميت اسلام به حقوق:
پيمان[27] رسول اكرم با مسيحيان نجران[28]. اين پيمان نامه در سال نهم هجرت و پس از داستان مشهور مباهله[29] بين پيامبر اسلام و مسيحيان نجران امضا شده است. پيامبر در اين پيمان نامه، در قبال تأمين امنيت مردم نجران و نيز حفاظت از اموالشان حكم به پرداخت مبلغي به عنوان جزيه مي كند اما در قبال آن حقوق متقابل مردم نجران را تضمين و تعهد مي نمايند.در بند اول تصريح شده است كه مسيحيان نجران به دليل آن كه در جريان مباهلهبه هر دليل از ادامه مذاكره و مباهله صرف نظر نموده و حكم در مورد ميوه ها، زر و سيم و بردگان خود را به پيامبر واگذارده بودند، پيامبر همه را به ايشان مي بخشد و تنها به وضع مالياتي اندك (آن هم نه بدين دليل كه غالب شده اند بل به دليل تعهداتي كه در بندهاي بعدي پيمان نامه مبني بر تأمين جان و تضمين مال نجرانيان مي كنند) بسنده مي نمايند.
«و به عهده ايشان است كه چون در يمن درگيري و عذر و مكري پيش آيد به مسلمانان سي زره و سي اسب و سي شتر عاريه دهند و هرچه از آن زره ها و اسب و شترها و كالاهاي ديگر كه نابود شود فرستادگان و نمايندگان من ضامن خواهند بود كه به ايشان بپردازند.»
پيامبر حقوق مردم نجران را در حفظ آئين خود، امنيت جان و پاسداشت مال به رسميت مي شناسند«و براي مردم نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پيمان محمد رسول خدا در مورد اموال و جان هايشان و آيين ايشان و در مورد غايب و شاهد و عشيره و پرستشگاه ها و آنچه از كم و بيش در اختيار ايشان است خواهد بود.»
پيامبر، حق راهبان و كاهنان و كشيشان مسيحي را در داشتن وظيفه و مقام راهبي و كشيشي خود به رسميت شناخته است.«هيچ اسقف و راهب و كاهني از شغل و مقام خود بركنار نخواهد شد.»
«و بر ايشان هيچ گونه تعهدي و پرداخت خون بهاي خون هايي كه در جاهليت ريخته شده است نخواهد بود.»
پيامبر گرامي اسلام، اساسي ترين حقوق سياسي يك ملت را كه همانا، حق زندگي در سرزمين خود و نيز بهره مندي از امنيت است را در مورد نجرانيان تعهد و تضمين مي نمايند: «آنان را از سرزمين خودشان تبعيد نخواهند كرد و از آنان يك دهم گرفته نمي شود و سرزمين ايشان پايكوب نخواهد شد و لشكر به آن كشيده نمي شود. هر كس از ايشان حقي مطالبه كند در كمال انصاف بدون اين كه بر آنان ستم شود يا ستم كننده باشند بررسي خواهد شد.»
در پايان اين پيمان نامه«از اين پس و در آينده هر كس رباخواري كند ذمه و عهد من از او برداشته است و هيچ كس را به گناه ديگري مؤاخذه نخواهند كرد. بر آنچه در اين عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حكم فرما است تا هنگامي كه ايشان خيرانديش و نيكوكار باشند و كار خود را با ستم سنگين نكنند و تا هنگامي كه خداوند فرمان خود را در اين باره ابلاغ فرمايد.» در تعاليم حضرت مسيح(ع) نيز اين شرايط لزوم پاك رفتاري و درستكاري انسان است.
13- پيامبر اعظم (ص) از ديدگاه دانشمندان جهان
موفقيت پيامبر گرامى اسلام (ص) آنچنان جهانى و عالم گير است كه نام زيبا آن حضرت در صدر ليست مصلحان جامعه بشرى مىدرخشد .ساختن مردم آن عصر با آن همه مشكلات و ايجاد جامعه نمونه توحيدى از معجزههاى پيامبر اسلام (ص) محسوب مىشود .موفقيت پيامبر گرامى اسلام(ص) آن چنان جهانى و عالم گير است كه نخبگان دنيا نسبت به آن توجه خاصى نشان دادهاند و عظمت حركت اصلاحى آن حضرت به حدّى بوده است كه اينان نام زيباى حضرت محمّد صلى الله عليه وآلهرا در صدر ليست مصلحان موفق جامعه قرار دادهاند.
خداوند همه فضايل و كمالاتي را كه مقام بشري قابليت وصول بدان را دارد به پيامبر اسلام(ص) ارزاني داشته است. بنا به تعبير قرآن مجيد او مقام پيامبري را خود كسب نكرده بلكه خداوند او را به اين مقام برگزيده است. علاوه بر اين، همه فضايل در وجود او فعليت يافته است. از همين رو مسلمين او را نمونه كامل و معیاری براي زندگي بشر مي دانند كه بايد از آن تقليد و به آن تاسي كرد. او انساني كامل است و قرآن مجيد خود از او به عنوان نمونه اي ياد كرده است كه بايد سرمشق قرار گيرد. [30]
مطالعات تاريخي فراواني درباره زندگي پيامبر عظيم الشأن(ص) به زبان هاي مختلف اروپايي وجود دارد كه يا توسط دانشمندان اروپايي به رشته تحرير درآمده و يا علماي اسلامي آنها را از زبان اسلامي به زبان هاي اروپايي به خصوص انگليسي نوشته اند. همچنين آثار بسياري وجود دارد كه در آنها پيامبر اكرم(ص) را يك سياستمدار، فرمانده نظامي و رهبر سياسي معرفي كرده است. علاوه بر اين، برخي از زندگي نامه هايي كه درباره خلوص معنوي و حالات دروني متناسب با وقايع روزمره پيامبر روي داده بسيار كمياب اند. علي رغم وجود اين آثار همچنان به يك زندگي نامه مبتني بر ابعاد معنوي و شخصيت وجودي و عناصر تاريخي درباره مردي كه تاريخ بشر را متحول كرد احساس نياز مي شود.
پيامبر گرامي(ص) داراي شخصيتي آسماني و سيمايي ملکوتي است که از جانب خداوند سبحان به سمت رسالت و به عنوان رهبر و راهنماي جهانيان مبعوث گرديده است . قرآن که کتاب آسماني و کلام خداوند است معجزه جاويدان آن حضرت است. مورخين و محققين از صدراسلام تاکنون پيرامون شخصيت احوال و سيره آن حضرت آثار و تاليفات گرانقدري را ارائه کرده اند اما بيان اين نکته لازم است که شخصيت و مقام نبي مکرم اسلام(ص) چنان عظيم است که تاکنون به گوشه هايي از آن بيشتر اشاره نشده است و يقيناً مقام معنوي و شخصيت ارزشمند آن بزرگوار در اين کلمات مختصر نمي گنجد و بي مناسب نيست در سالي که به نام پيامبر اعظم (ص) نامگذاري شده است نظرات و اعترافات چند نفر از دانشمندان را پيرامون اين شخصيت والاي الهي و جهاني بيان کنيم :
1- جواهر لعل نِهرو پيرامون شخصيت رسول گرامى اسلام(ص) و موفقيّتهاى آن حضرت، مىنويسد: « محمد(ص) اعتماد و اطمينان فوق العادهاى به خود و به رسالتش داشت و توانست همين اعتماد و ايمان را در مردم كشورش نيز به وجود آورد و به آنها الهام ببخشد به طورى كه آن مردان بيابانگرد توانستند بدون دشوارى بر نيمى از جهان معلوم آن زمان مسلط گردند...» در ادامه می نویسد:« او توانست از قبايل فراوان عربستان كه دائماً با خود درحال جنگ بودند، ملتى بسازد و آنها را از شور و شوق خدمت در راه يك هدف بزرگ سرشار سازد.»
2- « برنارد شاو» مي گويد:« چنين پيش بيني مي کنم و از هم اکنون آثار آن پديدار شده است که ايمان محمد (ص) مورد قبول اروپاي فردا خواهد بود و به عقيده من اگر مردي چون او صاحب اختيار دنياي جديد شود به طور يقين در حل مسائل و مشکلات دنيا توفيق خواهد يافت که صلح و سعادت آرزوي بشر تامين خواهد شد.( کتاب محمد خاتم پيامبران )
3- «گوستاو لوبون» مي نويسد: پيامبر اسلام (ص) از هيچ خطري فرار نمي کرد و درعين حال خود را بدون جهت هم به خطر نمي انداخت .( کتاب تمدن اسلام و غرب).
4- ابن ابى الحديد مىنويسد:« كسى سخن او رسول خدا را نمىشنيد مگر اين كه محبت او در دلش جاى مىگرفت و متمايل به او مىشد لهذا قريش، مسلمانان را در دوران مكه« صباه» یعنی شيفتگان و دلباختگان می خواندند و مىگفتند: بيم آن است كه وليدبن مُغيره دل به دين محمد(ص)بدهد و اگر وليد كه گل سر سبد قريش است ايمان به او بياورد تمام قريش دل به او خواهند سپرد. مىگفتند: سخنانش جادو است. بيش از شراب مست كننده است. فرزندان خويش را از نشستن با او نهى مىكردند كه مبادا با سخنان و قيافه گيراى خود آنها را جذب نمايد. هر گاه پيامبر(ص)در كنار كعبه در حجر اسماعيل مىنشست و با آواز بلند قرآن مىخواند و يا خدا را ياد مىكرد انگشتهاى خويش را در گوشهاى خود فرو مىكردند تا نشنوند و مبادا تحت تأثير جادوى سخنان او قرار گيرند و مجذوب او گردند. جامههاى خويش را بر سر مىكشيدند و چهره خود را مىپوشاندند تا سيماى جذّاب آن حضرت آنها را نگيرد و اين گونه بود كه اكثر مردم به مجرد شنيدن سخنانش و ديدن قيافه و منظرهاش و چشيدن حلاوت الفاظش به اسلام ايمان آوردند.»( شرح نهج البلاغه،ح225)
5- استاد جعفر سبحانى مىنويسد: « در ميان مردان بزرگ تاريخ هيچ يك به اندازه محمد(ص)پيامبر بزرگ اسلام زندگى پرموج، پرحادثه و پر انقلاب نداشته است. هيچ يك با اين سرعت در محيط خود و سپس در تمام جهان، چنين نفوذ عميقى نكرده است. هيچ يك از آنها از ميان چنان جامعهاى منحط و عقب افتاده تمدنى آن چنان عالى و شكوهمند به وجود نياورده است. و اين حقيقتى است كه تاريخ نويسان شرق و غرب به آن معترفند.»( فروغ ابديّت،سبحانی،ص120)
6- « شيخ سلمان آل نوح» خطيب شهير کاظمين به نقل از «حنا خيراله مسيحي لبناني» مي نويسد :« براي پيغمبر عرب همین عظمت کافی است که زبان عربی را زنده و جاوید نمود و در زمانه جاودانی ساخت و فراگرفتن آن را بر تمام پیروان اسلام واجب کرد زیرا بر هر مسلمانی از هر نژاد و میلیتی باشد واجب است که نماز را به زبان عربی که زبان خدایی و لغت رسمی دین است به جا آورد بنابراین زندگانی جاوید قومیت و زبان و جامعه عربی را محقق نموده، درباره مسیحیان خوش رفتار و عادل و مهربان و منصف بود و به یاران خود سفارش می نمود که با آنها مدارا کنند و بهترین رفتار را با آن ها داشته باشند و آنها را مجبور به ترک دین ننموده در اقامه ی شعائر دینی کاملاً آن ها را آزاد بگذارند و معابد و دیرهای آن ها از هر تعدی و دست اندازی مصون و محترم بوده و در اختیار اهل کتاب که نسبت به مومنین مودت دارند باقی بماند. آیا برای پیامبر همین عظمت بس نیست که خود و جانشینانش از روی کردار و نه گفتار طرفدار عدل وبرادری و آزادی و برابری بوده و گفتار و کردارش متکی براین قوانین و تعالیم عالی و جاوید بوده است .»( کتاب محمد در نظر ديگران)
7- « ادوارد مونته» رییس دانشگاه ژنو می گوید :« محمد پیغمبری بود که ملتش را از منجلاب فساد اخلاق و پستی عادات و فساد عقیده نجات داد بنابراین ممکن نیست در راستی و اخلاص وشور خداپرستی که سراسر وجودش را فراگرفته بود شک آورد .»
8- ويل دورانت، در اثر گرانبها و چند ده جلدی اش -تاريخ تمدن - مىنويسد:« اگر بزرگى را به ميزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجيم بايد بگوييم محمد(ص)از بزرگترين بزرگان تاريخ است.وى در صدد بود سطح معنويات و اخلاق قوى را كه از گرماى هوا و خشكى صحرا به ظلمات توحش افتاده بودند اوج دهد و در اين زمينه توفيقى يافت كه از همه مصلحان ديگر بيشتر بود و نمىتوان كسى را جز او يافت كه همه آرزوهاى خود را تحقق بخشيده باشد. وى مقصود خود را از راه دين انجام داد زيرا به دين اعتقاد داشت به علاوه در آن روزگار نيروى ديگرى در اعراب مؤثر نبود. از تصورات، ترسها و اميدهايشان كمك گرفت و در حدود فهمشان با آنها سخن گفت. وقتى او دعوت خويش را آغاز كرد اعراب به صورت متفرق در صحراى خشك عربستان سكونت داشتند به هنگام مرگِ او، ملتى شده بودند واحد. وى خرافات و تعصبات را محدود كرد و به جاى يهوديت، مسيحيت، آئين زردشتى و دين قديم عربستان، دينى پديد آورد ساده، روشن و نيرومند، با معنوياتى كه اساس شجاعت و مناعت قوى بود. وى طىّ يك نسل در يك صد معركه ی جنگ و گیرودار پيروز شد و در مدت يك قرن امپراطورى عظيمى را به وجود آورد.»
9- « دکرت جومو ناس» استاد دانشگاه بوداپست می گوید : « من رهبر اسلام ،حضرت محمد را بزرگترین مصلح انقلابی جهان می دانم که از طرف خداوند به وی الهام می شده است.
10- « لویی توماس» نویسنده معروف امریکایی می گوید: « کمتر خانواده ای در عربستان دیده می شود که نام یکی از فرزندان خود را (محمد) نگذارد و اصولاً انتشار این نام درعالم بیشتر از انتشار« پطرس و یوحنا » است.»
11- توماس كارل مىگويد:« خداوند، عرب را بوسيله اسلام از تاريكىها به سوى روشنايى هدايت فرمود. از ملت خموش و راكدى كه نه صدايى از آن مىآمد و نه حركتى محسوس بود ، ملتى به وجود آورد كه از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بيدارى، از پستى به سوى فرار و از عجز و ناتوانى به سوى نيرومندى سوق داده شد. نورشان از چهار سوى جهان تابيد. از اعلام اسلام يك قرن بيشتر نگذشته بود كه مسلمانان يك پا در هندوستان و پاى ديگر در اندلس نهادند و بالاخره در همين مدت كوتاه، اسلام بر نصف دنيا نور افشانى كرد.»
12- « لیک » از استادان نامی غرب ، می گوید : « یکی از تعالیم بی مانندی که این پیغمبر بزرگوار به مردم داد و خدمت قابل تقدیری که به بشریت نمود تحریم استعمال مواد الکلی است که بواسطه ی آن در مدت چهارده قرن هزاران میلیون نفوس بشری از شر این سم کشنده که خود مخترع آن بودند نجات داد همین دستور یکی از معجزات دین محمد است زیرا که ما به چشم خود دیدیم آمریکا برای تحریم الکل چه کوششهای بیهوده نمود و نتیجه نگرفت اما محمد با آن نفوذ معنوی و قوه ادبی توانست پیروان خود را از نوشیدن این مایع مهلک باز دارد .
13- جان ديون پورت دانشمند معروف انگليسى مىنويسد:« محمد(ص) يك نفر عرب ساده، قبايل پراكنده كوچك، برهنه و گرسنه كشور خودش را مبدّل به يك جامعه فشرده و با انضباط نمود. در ميان ملل روى زمين آنها را با صفات و اخلاق تازهاى معرفى كرد و در كمتر از سى سال با اين طرز و روش، امپراطور قسطنطنيه را مغلوب كرد و سلاطين ايران را از بين برد. سوريه، بين النهرين و مصر را تسخير كرد و دامنه فتوحاتش را از اقيانوش اطلس تا كرانه درياى خزر و تا رود سيحون بسط داد.»
14- « مستر مارکو داد» می نویسد : « محمد با غنی و فقیر یکسان رفتار می کرد به حقیقت پیغمبر شخصیت مبارکی است که خداوند او را برای بشر فرستاده است .»
15- « مسیو سید للو » می گوید : « از راستی و درستی و اخلاق نیک و رفتار و استقامت محمد بود که در بیست و پنج سالگی از طرف مردم به او لقب امین داده شد.»
16- « مسیو بارتلمی سن هیلیار» می گوید: « محمد در دوره خود باهوش ترین عرب و پرهیزگارترین ومتدین ترین آنها و پرحوصله و بردبارتر از همه و نسبت به دشمنان از همه مهربانتر و خوش رفتارتر بود و پایداری آن امپراطور عظیم و بی مانند اسلامی که بر پا کرد فقط بر اثر تفوق این پیغمبر بر رجال آن عصر بود و بس. و اما دینی که آورد و مردم را به آن دعوت نمود یک خیر و برکت بزرگی بود که عموم ملل به او گرویدند و از آن بهره مند شدند .»
17- «ویلیام» انگلیسی در کتاب خود که موسوم به «زندگانی محمد» است می گوید : « از صفات برجسته محمد که سزاوار همه گونه تقدیر و تمجید است دقت و احترامی است که درباره یاران خود حتی پست ترین آنها معمول می داشته است .آری فروتنی و مهربانی وانسانیت و بخشش در وجودش ریشه دوانده و سبب شدت علاقه ومحبت اطرافیانش ومهربانی و انسانیت و بخشش در وجودش ریشه دوانده و سبب شدت علاقه و محبت اطرافیانش به او شده بود از گفتن ( نه) در موقع خواهش بی اندازه بیزار بود و اگر نمی توانست حاجت درخواست کننده را برآورد خاموشی را برپاسخ منفی دادن ترجیح می داد ، فوق العاده باحیا بود ودرباره اش گفته اند که از هر شخص محجوبی باحیاتر بود .»
18- مستر«ومف بایرون» می گوید: « هر قدر بیشتر با اسلام و زندگانی اسلامی آشنا می شوم از قواعد بهداشتی که محمد پیغمبر برای مسلمین وضع نموده بیشتر در شگفت می شوم و تاسف می خورم از اینکه بیشتر مصریان از آنها پیروی نمی کنند.» ( کتاب محمد از نظر دیگران ).
19- دكتر گوستاولوبون چنين مىنويسد:« تا زمان اين حادثه حيرتانگيز ظهور اسلام كه دفعتاً نژاد عرب را به لباس جهانگيرى و خلاّق معانى به ما نشان داد هيچيك از قسمتهاى عربستان نه جزء تاريخ تمدن شمرده مىشد و نه از حيث علم يا مذهب، نشانى از آن بود.»
20- مستر « اورینج» تاریخ نویس معروف می گوید :« آخرین پیامبر مردی با خلوص نیت و خوش اخلاق و با فکر و بزرگوار و صاحب آرا عالی بود و گفتار های او کوتاه و زیبا و دارای معانی بزرگی است بنابراین او مردمقدس و بزرگواری بود .» 21-« لورا فکشیا فالیبری » دانشمند ایتالیایی می گوید :« شکی نیست آن دروغهایی که در قرون وسطی در وصف محمد و دیانت او می گفتند در این دوره خیلی تخفیف یافته و مردم طالب بدست آوردن حقیقت تاریخی محمد و اسلام هستند .
22- « دیسون» فرانسوی می گوید: « مگر پیغمبر اسلام به پیروان خود دستور نداد که از گهواره تا گور جویای علم باشند ؟ آیا به آنها نفرمود که طلب علم بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان واجب است ؟ مگر به آنها نفرمود که علم را اگرچه در سرزمین چین باشد باید به دست آورند ؟ پس در حقیقت می توان گفت که اسلام برای ترقی و پیشرفت از سایر ادیان بهتر و به تمدن نزدیکتر است .»
23- مستر « ستانلی لین بول» در کتاب خود موسوم به « اقوال محمد» می گوید: « محمد (ص) مرد رئوف و با شخصیتی بود. از بیماران عیادت می کرد و از نشست و برخاست با فقیران ننگ نداشت . دعوت غلامان و زرخریدان را اجابت می نمود . با دست خود لباسهایش را اصلاح می نمود پس بدون شک و شبهه پیغمبر مقدسی است. او یتیمی است که بعد ها فاتح عظیمی شد.»
24- دكتر سيد جعفر شهيدى در مورد انتشار خبر رحلت پيامبر گرامى اسلام(ص) و عكس العمل مسلمانان مىنويسد:« براى بعضى از تازه مسلمانان و احتمالاً تنى چند از مسلمانان با سابقه مرگ پيامبر(ص) باور كردنى نبود. به چشم خود ديدند كه مردى به نام خدا برخاست و عربستان پراكنده و پريشان و وحشت زده را كه تا آن زمان هيچ گاه وحدت و تمركز به خود نديده بود متحد ساخت. قبيلههاى گوناگون و دشمن يكديگر را كه جز كشتن و غارت كردن هم هنرى نداشتند يكى كرد حكومتى بر اساس دين پديد آورد. جنگ وجدال داخلى را در آن سرزمين از ميان برد. مردم را با هم مهربان و برادر نمود و خلاصه كارهايى كرد كه هيچ كس پيش از او نكرده بود پس چگونه ممكن بود مردى چنين، با كارهايى چنان معجزه آسا همچون ديگر مردمان زندگى كند و بميرد؟! نه، چنين چيزى امكان ندارد او نمىميرد و جاودان است. اين پندار گروهى از مردم هنگام شنيدن خبر مرگ محمد(ص) بود.»
25-مسیو « ان ملیا » می گوید : « اوضاع خانوادگی را با بهترین طرزی اصلاح نمود وبه زنان مقام ارجمندی داد و مردم را با اعمال نیک وخوبی کردن به دیگران تشویق کرد .»
26- « سر فلکد» آمریکایی گفته است :« عقل محمد از عقول بزرگ و بی مانندی بود که زمانه کمتر آنها را بوجود می آورد و با همان عقل بزرگ بود که محمد در امور اطلاع کامل داشت و با یک نظر سطحی به کنه امور پی می برده و تشخیص می داد و در معاملات خصوصی از خود گذشت و عدل و انصاف بی نظیری داشت با دوست وآشنا، فقیر و غنی ، ضعیف و قوی با مساوات وانصاف رفتار می نمود.تمام این فتوحات وموفقیت ها، پیشرفتها و پیروزیها هرگز حس خود خواهی وغرور را در محمد بیدار نکرد .»
27-« ماکس منی»علامه خاورشناس آلمانی می گوید :« آن مرد عربی که اشتباهات مسیحیت و یهودیت را دریافت و با همت عظیمی که خالی از خطر نبود میان قومی مشرک و بت پرست قیام نمود و آنها را به یکتاپرستی دعوت کرد و ابدیت روح را در قلوب آنها کاشت تنها نباید او را در صف مردان بزرگ تاریخ قرار داد بلکه سزاوار است که به پیغمبری او اعتراف نماییم .»
28- «رود ویل» نویسنده معروف انگلیسی می گوید:« اروپا باید فراموش نکند که مدیون قرآن محمدی است زیرا قرآن بود که باعث گردید آفتاب علم و دانش در اروپا طلوع کند.» ( کتاب بسوی قرآن و اسلام )
29- «گوستاو لوبون» مستشرق فرانسوی در کتاب ( تمدن اسلام وغرب ) می نویسد :« مکتب اخلاق قرآن محمدی عالیترین روش فضائل اخلاقی است قرآن مردم را به صدقه واحسان وعفت وبزرگواری ، اعتدال و میانه روی تشویق نموده وآنها را به اهمیت وفای بعهد و پیمان خوانده و به دوستی با همسایگان وپیوست با خویشاوندان ودادن حقوق مستحقان ومراعات بیوه زنان ودرمانگان و اهتمام در امر یتیمان وبی پدران دستور داده است . اینهاست آن آداب وتربیت عالیه ای که قرآن مردم را به سوی آنها دعوت کرده و این تربیت وآداب به مراتب بالاتر از انجیل و آداب آنست .»
30- جواهر لعل نهرو در بيان ديگرى عظمت كار پيامبر اكرم را اينگونه مطرح مىنمايد:« سر گذشت عرب و داستان اين كه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و آفريقا توسعه يافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى را به وجود آوردند، يكى از شگفتيهاى تاريخ بشرى است. نيرو و فكر تازهاى كه عربها را بيدار كرد و ايشان را از اعتماد به نفس و قدرت، سرشار ساخت، اسلام بود.»
31- سخنى از خود پيامبر گرامى اسلام(ص) در حجه الوادع كه بيان گر موفقيّت و پيروزى آن حضرت بر كفر و شرك است:
آن حضرت روز هشتم ذى الحجه كه »روز ترويه» نيز مىگويند از طريق « مِنى» عازم « عرفات» شد و در نقطهاى به نام « نَمِرَه» كه خيمه آن حضرت را در آنجا زده بودند فرود آمد. در آن روز سرزمين عرفه شاهد اجتماعى عظيم و با شكوه بود و مردم حجاز تا به آن روز چنين اجتماعى را به ياد نداشتند. نداى توحيد و شعار يگانه پرستى در آن سرزمين طنين انداز بود. نقطهاى كه تا چندى پيش اِقامتگاه مشركان و بت پرستان بود براى ابد پايگاه رجال توحيد و توده خدا پرستان گرديد. پيامبر اسلام(ص) نماز ظهر را در سرزمين عرفات با صد هزار نفر اقامه نمود. پيروزى اسلام بر كفر و شرك، مسلّم و قطعى گرديده بود.سپس آن حضرت خطبه تاريخى خود را در آن روز ايراد فرمود و در اين خطبه اعلام كرد: « اى مردم بدانيد من امروز اعلام مىكنم كه تمام مراسم و عقايد دوران جاهلى را زير پاى خود نهاده و بطلان آن را به اطلاع شما مىرسانم.»
اهداف و انتظارات این فصل:
شناخت جوان رشید اسلام و یاور همیشگی حضرت رسول و الگوی جوانمردان، حضرت علی
1- اولین جوان مسلمان
على بن ابىطالب، روز جمعه 13 رجب سال 30 عامالفيل در مکه به دنيا آمد. او نخستين جوانی بود که به حضرت محمد(ص) ايمان آورد و در راه اسلام رشادتها و فداکارىهاى بسيار کرد. دوران 5 سالهى خلافت آن حضرت نمونهى بىمانندى از حکومت اسلامى و عدالت گسترى است. ايشان در 19 رمضان سال 40 هجرى در محراب مسجد کوفه از ضربهى شمشير ابنملجم مرادى آسيب ديدند و در 21 رمضان به شهادت رسيدند.
2- آغاز زندگى
ابو الحسن على بن ابىطالب بن عبدالمطلب، شناخته شده به نام اميرالمومنين، روز جمعه 13 رجب سال 30 عامالفيل در مکه به دنيا آمد.[31] پدرش، ابوطالب بن عبدالمطلب، عمو و پشتيبان پيامبر اسلام، و از بزرگان قريش بود. مادرش، فاطمه دختر اسد فرزند هاشم، از نخستين زنانى بود که به پيامبر اسلام(ص ) ايمان آورد. هنگامى که درد زايمان بر آن بانوى گرامى دشوار شد، به سوى مسجد الحرام رفت و خود را به ديوار کعبه نزديک ساخت و چنين گفت:« خداوندا، به تو و پيامبران و کتابهايى که از سوى تو فرستاده شدهاند و نيز به سخن جدم ابراهيم، سازندهى اين خانه، ايمان راسخ دارم. پروردگارا، به پاس احترام کسى که اين خانه را ساخت و به حق کودکى که در رحم من است، تولد اين کودک را بر من آسان فرما ».[32]
هنگامى که على کودک خردسالى بود، خشکسالى در مکه پديد آمد و پدرش،ابوطالب، دچار تنگدستى شد. حضرت محمد(ص) با عموى خود عباس بن عبدالمطلب نزد ابوطالب رفتند و هر يک از آنان سرپرستى و پشتيبانى يکى از فرزندان او را خواستار شدند. عباس سرپرستى جعفر بن ابىطالب، برادر بزرگ تر و محمد(ص ) سرپرستى را بر عهده گرفت. از اين رو، على از همان کودکى در خانهى پيامبر بزرگ شد و زير نظر ايشان پرورش يافت.
3- شجاعت درعبادت نخستين جوان مسلمان
پس از آن که حضرت محمد(ص) به پيامبرى برگزيده شدند، حضرت على نخستين جوانی بودند که اسلام را پذيرفتند. طبرى، تاريخ نگار و مفسر قرآن، در کتاب تاريخ خود اين حقيقت را اين گونه بيان کرده است که عفيف کندى به مکه وارد شد و سه نفر را ديد که پشت سر هم به مسجد الحرام وارد شدند و به شيوهاى متفاوت به عبادت پرداختند. عفيف از ديدن آن که در ميان بتپرستان مکه سه نفر حساب خود را از جامعه جدا کردهاند و خدايى سواى خداى مردم مکه را مىپرستند، شگفت زده مىشود و از عباس بن عبدالمطلب پيرامون آن سه نفر مىپرسد و چنين پاسخ مىشنود:« نخستين کسى که وارد شد و جلوتر از دو نفر ديگر ايستاد، برادرزادهى من محمد بن عبدالله است و دومين نفر برادرزادهى ديگر من على بن ابىطالب است و سومين نفر همسر محمد است. محمد مدعى است که از جانب خداوند آيين تازهاى آورده است و اکنون در زير آسمان کسى ديگر جز اين سه نفر از اين دين پيروى نمىکند .»
4- جانفشانى براى پيامبر
سران قريش کوشش بسيار کردند که از گرويدن مردم مکه به اسلام جلوگيرى کنند، اما کارشکنىهاى آنها به سرانجامى نرسيد و روز به روز بر شمار مسلمانان افزوده مىشد. از اين رو، آنها نشستى برگزار کردند و همنظر شدند که از هر تيرهاى يک نفر را برگزينند تا پيامبر را هنگامى که درخواب است، بکشند. اما پيامبر از آن تصميم آگاه شدند و از على خواستند آن شب مورد نظر را در بستر ايشان بخوابند تا قريش گمان کند که پيامبر در خانهى خود در بستر آرميده است . على اين درخواست را پذيرفت و در بستر پيامبر خوابيد و حضرت محمد(ص) به همراه ابوبکر از مکه بيرون رفتند تا خود را به مدينه برسانند.
نيمهشب يکى از قريش، که پيامبر را هنگام بيرون رفتن از شهر ديده بود، به نزد آن گروه رفت و جريان بيرون رفتن پيامبر را به آنها گفت. آنها به سوى خانهى پيامبر رفتند و ديدند که فردى با همان پارچهى سبزى که پيامبر هنگام خواب از آن بهره مىگرفت، در بستر خوابيده است. بنابراين، آنها بر اين باور شدند که پيامبر هنوز از شهر بيرون نرفته است و هنگامى که خواستند به گمان خود محمد(ص) را بکشند، با على رو به رو شدند و به خشم آمدند. برخى از آنها مى خواستند على را بکشند، اما برخى ديگر مخالفت کردند و گفتند که قصد ما ديگرى بود و اکنون بايد در پى او برويم تا از چنگمان بيرون نرود.
به اين ترتيب، على با خوابيدن در بستر پيامبر فرصتى فراهم کردند تا ايشان از شهر مکه بيرون بروند و خود را به مدينه برسانند. على سه روز ديگر در مکه ماندند تا امانتهايى را که مردم به پيامبر سپرده بودند، به صاحبان آنها بازگردانند. سپس، به همراه فاطمه(س) و چند نفر از ياران پيامبر، براى پيوستن به آن حضرت به سوى مدينه راه افتادند. آنها پس از طى کردن راهى دشوار به جايى به نام قبا در نزديکى مدينه رسيدند که پيامبر از 12 روز پيش در انتظار آنان بود. سپس همگى به مدينه وارد شدند.
5- برادر و داماد پيامبر
حضرت محمد(ص) پس از ورود به مدينه کوشيدند بين دو تيره از مردم آن شهر، اوس و خزرج که ساليان دراز با دشمنى با يکديگر زندگى مىکردند، دوستى و يکپارچگى برقرار سازند. ايشان در اين کار پيروز شدند و سپس از هر کدام آنان خواستند يکى از مهاجران(بخشى از ياران پيامبر که از مکه آمده بودند) را به برادرى برگزيند . در رويدادى که به پيمان برادرى شناخته شد، پيامبر على را به برادرى خود برگزيدند و گفتند:« تو برادر من دراين جهان و سراى ديگر هستى ... آن برادرى که دامنهى هر دو جهان را فراگيرد .» در سال دوم هجرى على به خواستگارى فاطمه(س) دختر پيامبر رفت و چنين گفتند:« پيوند خويشاوندى من با خاندان رسالت و پايدارى من در راه دين و جهاد و کوششم در پيشبرد اسلام بر شما روشن است. آيا صلاح مىدانيد که فاطمه را در عقد من درآوريد؟» [33]پيامبر در پاسخ گفتند:« پيش از شما افراد ديگرى از دخترم خواستگارى کردهاند و من درخواست آنان را با دخترم در ميان نهادم، ولى در چهرهى او گرايش چندانى نديدم. اکنون درخواست شما را با او در ميان مىگذارم.» پيامبر(ص) درخواست على را با فاطمه(س) در ميان گذاشتند و از سکوت دختر خود به رضايت او پى بردند و گفتند:« الله اکبر. سکوت دخترم نشانهى رضاى اوست.»
دارايى على چيزى سواي يک شمشير، يک زره و يک شتر براى کشيدن آب نبود. پيامبر فرمودند:« از شمشير بىنياز نيستى و با آن در راه خدا جهاد مىکني. شتر آبکش نيز مورد نياز توست، زيرا براى نخلستان تو آب مىآورد و در سفر بارت را جابهجا مىکند. پس تنها زره برجاى مىماند که داريى تو به شمار مىرود.» على به بازار رفت و زره را به پانصد درهم فروخت و با همراهى چند نفر از ياران پيامبر مقدارى عطر، چند ظرف، چند پوست گوسفند و چند چيز ديگر خريدند. سرانجام، زندگى على و فاطمه با سادگى و مهربانى آغاز شد. در رمضان سال سوم هجرى، حسن بن على و در شعبان سال چهارم هجرى حسين بن على به دنيا آمدند.
از جمله رشادت های این جوان و بزرگ مرد تاریخ اسلام می توان به موارد زیر اشاره داشت:
1-خوابیدن در بستر پیامبر به هنگام هجرت ایشان از مکه به مدینه
2- جان فشانی در غزوه هایی چون احد،بدر،خیبر و...
3- کمک به پیامبر در مشکلات و تبلیغ دیگران به دین مبین اسلام
4- حمایت همیشگی از جان پیامبر در مقابل منافقین،یهودیان و دشمنان
5- مشاور پیامبر و کاتب وحی
فهرست منابع و مآخذ
الف) کتب آسمانی مانند:
1- قرآن کریم ،نسخه ی خطی عثمان طه ، عربستان سعودی
2- تورات، سفر پیدایش- تورات، كتاب اشعیاء نبی- تورات، كتاب روت
3- انجیل، رساله پولس به تیموناؤس- انجیل، رساله پطرس رسول
4- یسنا- وندی داد
ب) تفاسیر مختلف مانند :
1- تفسير عياشي، ج1
2- المیزان ، جلدهای مخلتف
3- تفسیر نور،مصطفی خرمدل
4- تبيان- تفسير بيضاوى – نمونه- مجمع البيان
ج) کتب احادیث و روایات مختلف مانند:
1- بحارالانوار ،مجلسى ، محمدباقر ؛ ، جلدهای مختلف
2- غررالحكم و درالحكم، تمين امدي، عبدالواحه؛ ترجمه مصطفي درايتي
3- صحاح سته اهل سنت مانند بخاری، مسلم وامام احمد
4- تحف العقول، خصال صدوق - وسائل، شيخ حر عاملى، ، ج 5- ميزان الحكمه، ج 5- تاج العروس، ج 1
الحديث، ج 1- روضه كافى ،كلينى، محمد بن يعقوب - اصول كافى، ج 2
د) کتب تاریخی :
1- تاريخ طبرى، ابوجعفر محمدبن طبرى ،ج ۲
2- الكامل فى التاريخ، ابن اثير ،ج ۲
3- سيره نبوى، ابن هشام- مروج الذهب، مسعودى ،ج ۲
4- برهان بدرالدين زركشى، ج ۱- تاريخ يعقوبي
5- ویل دورانت ، تاریخ تمدن ، ج 12
هـ)کتب لغت و فرهنگ:
1-راغب ، حسين؛ مفردات الفاظ قرآن كريم
2- قيومى، احمد ؛ مصباح المنير، 1405 ه.ق
3- مصطفوى، حسن ؛تحقيق در كلمات قرآن كريم، 1360 ، ج 1
4-آذرنوش، آذرتاش؛ فرهنگ معاصر عربي- فارسي
5- مجمل اللغه- اقرب الموارد، ج 1- مجمع البحرين، ج 2- لسان العرب، ج7
6- فرهنگ ايران، 1352 ، چاپ دوم انتشارات اساطير، 1365
و) منابع کتاب های دیگر:
1- فلسفى ، محمدتقى؛ گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، هيئت نشر معارف اسلامى، 1352
2- روانشناسى تربيتى، مراكز تربيت معلم،دوره ی کاردانی، وزارت آموزش و پرورش
3 - دبس ،موريس ؛ مراحل تربيت، ترجمه علىمحمد كاروان، تهران، دانشگاه تهران، 1374
4- شعارىنژاد، علىاكبر ؛ روانشناسى رشد2 ، كودكى و نوجوانى، دانشگاه پيام نور، 1372
5- آشتيانى، على فتحى ؛ روانشناسى رشد، بخش نوجوانى، 1377
6- نورى ، ميرزاحسين ، مستدركالوسائل، مؤسسهآلالبيت، 1408ق، ج 2
7- طبرسى ، حسنبنفضل ؛ مكارم الاخلاق، قم، راضى، 1371
8- مجلسى ،محمد باقر ؛ بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الفرد، ج103
9- شرفى ، محمدرضا ؛ مراحل رشد و تحول انسان، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368 و 1371
10- روانشناسى رشد، ، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، ج 2
11- رشاد ، علي اكبر ؛ دانشنامه امام علي ج 02
12- نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، دارالحياء الكتب العربيه، 1404 ق، ج 20
13- احمدوند ،محمد على ؛روانشناسى كودكى و نوجوانى، دانشگاه پيام نور، 1376
14- زارعان، محمدجواد ، تربيت دينى تربيت ليبرال ، معرفت،شماره33
15- مطهرى ، مرتضى ؛ تعليم و تربيت در اسلام ، تهران، انتشارات الزهراء، 1312
16- مسجد وجوانان تهرانی ، نگاه حوزه ، شماره 50ـ 49
17- مقدم ، هدی ،ظرفیت های تبلیغی تکنولوژی ارتباطات ، نگاه حوزه ، 59ـ62
18- پوراميني، محمدباقر؛ جوان در چشم و دل پيامبر، انتشارات كانون انديشه جوان
19- آيتى، ابراهيم؛تاريخ پيامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، 1369
20- شهيدى، سيد جعفر؛ تاريخ تحليلى اسلام،مرکز نشر دانشگاهى، 1383
21- شهيدى، سيد جعفر؛ على از زبان علي، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376
22- موسوى گرمارودى، علي؛ داستان پيامبران،انتشارات قديانى، 1375
23- سبحانى، جعفر؛فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، نشر معشر، 1373
24- حميدالله ، محمد ؛ مجموعه الوثائق السياسيه، ترجمه و تحشيه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر بنياد ، تهران، ۱۳۶۵
25- علي بن حسينعلي الاحمدي؛ مكاتيب الرسول ، نشر يس، تهران، بهمن ۱۳۶۳
26- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبرى (تاريخ الرسل و الملوک)، ترجمهى ابوالقاسم پاينده،انتشارات بنياد
27- امينى، عبدالحسين؛ الغدير،ترجمهى اکبر ثبوت، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم 1372
28- محمدي ري شهري، محمدميزان الحكمه ج10، قم ، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1371
29- يزدى ،مصباح؛ پيشنيازهاى مديريت اسلامى، 1376
30- فروم ، اریک ؛ روانشناسى كمال، ترجمه گيتى خوشدل، 1379
31- به سوى روانشناسى بودن، ترجمه احمد رضوانى، 1371
32- مطهرى ، مرتضى ؛ مجموعه آثار، 1375، ج 3
33- محدثي، جواد؛ اوقات فراغت گنج نهان، حديث زندگي، شماره4، فروردين و ارديبهشت1381
34- عربي زنجاني، بهنام؛ تکنيکهاي موفقيت، انتشارات نيکان کتاب، زنجان، بهار1383
35- مدرس، سيد هادي؛ دوستي و دوستان ( مجموعه معرف اسلامي در هنر رفتار با مردم)، ترجمه حميدرضاشيخي و حميدرضا اژير، چاپ دوم 1373 – انتشارات استان قدس رضوي
36- شبر، سيدعبدالله، مترجم محمدرضا جباران، اخلاقي، انتشارات هجرت، چاپ سوم، تابستان 1378
37- فکري،جعفر؛ مقاله وفاي به عهد در اسلام،مجله با معرف اسلامي آشنا شويم، شماره 45، سال 19 ، 1379
38- فلسفي، محمدتقي ؛ کودک از نظر وراثت و تربيت، چاپ چهارم، سال1383، ج 2
39- قائمي ، علي ؛ پرورش مذهبي و اخلاقي کودکان، 1376
40- ابطحي خراساني، سيدحسن؛ اتحاد دوستي در اسلام ، انتشارات طباطبايي،رجب 1382
41- مرضيه مرتاضی لنگرودی، حجاب! مو يا نگاه ، کانون زنان ايرانی ،چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۴
42- حسيني زاده ،سيد علي ؛ تربيت فرزند در سيره پيامبر و اهل بيت، ج1، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه،1380
43- فريد،مرتضي ؛ الحديث، ج 3 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم،1369
44- افروز ، غلامعلي؛چکيده اي از روانشناسي تربيتي- کاربردي،تهران، سازمان انجمن اوليا و مربيان، چاپ ششم،1381
45- هترينگتون، ميوس و راس دي پارک، روان شناسي کودک از ديدگاه معاصر، ج1
46- رضايي اصفهاني، محمد علي؛ پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1و2
47- حسيني زاده، علي؛ سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت، ج1، ص56و جدايي، اصغر؛ خاطراتي از دکتر هفت ساله
ز) مقاله ها :
1- احمدى ، سيداحمد ؛ روانشناسى نوجوانان و جوانان، رودكى، 1369 و 1373
2- اسلامي، و نيز محمدي، مهري؛ بررسي مقدماتي مفهوم و اهداف تربيت اجتماعي.
3- بابایی،خدیجه؛ مقاله بحث حجاب ، چکیده ،کارشناسی فقه و علوم،باشگاه پژوهشگران جوان
4- بازقندي ، شهربانو؛ با استاد راهنمایی خانم رحمت آبادي، مدرسه علميه نرجس، مشهد
5- بخشنده بالي، عباس؛ مقاله چكونه شخصيتي مطلوب داشته باشيم، مجله حديث زندگي ، سال سوم ، شماره 1 ، فروردين و ارديبهشت 1382
6- رحیمی ، علیرضا،مقاله پوشش اسلامی زنان ورزشکار و توسعه فرهنگ اسلامی، چکیده
7- مرادی، بهروز، مقاله جایگاه زن مسلمان در روند جهانی شدن، دکترای جامعه شناسی دین از دانشگاه آمستردام هلند.
8- محمدى، محمدرضا؛ معرفت ، شماره38، ارشد روانشناسى، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى
9- مقالات برگزيده همايش تربيت در سيره و کلام امام علی از جمله صانعي، مهدي؛ پژوهشي در تعليم و تربيت
ح) پایان نامه ها :
1- دولتخواه ،محمد ؛ پایان نامه یكارشناسى ارشد روانشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى
2- ژیان باقری، حمیده ؛ مد و مدگرایی، چکیده
ط) مجله ها و فصل نامه ها:
1 - مجله معارف اسلامي، شماره 59
2 - بخشنده بالي، عباس؛ مقاله چكونه شخصيتي مطلوب داشته باشيم، مجله حديث زندگي ، سال سوم ، شماره 1 ، فروردين و ارديبهشت 1382
3 - مهكام، رضا، مجله حديث زندگي، مقاله چه كسي محبوب است وچرا؟
4 - مجله پیام زن، مقاله انسان، پوشش و ریشه های تاریخی، ج19
5- مسعود آذربايجاني ، مجله حديث زندگي، شماره 1
6 - فصلنامه دروازه بهشت، شماره پياپي 19
7 - حجازي، مجله شميم نرجس ، مدرسه علميه نرجس، مشهد با اقتباس از اضرار به نفس ، پژوهشي فقهي ـ كارشناسي مواد مخدر ، كميته تحقيقات اسلامي و تحقيقي كاربردي درباره مواد مخدر ، سيد حسن اسدي
ی) روزنامه ها:
1 - مرداني نوكنده ، محمدحسين ؛کیهان، پنجشنبه 20 مرداد 1384- 5 رجب1426- 11 آگوست 2005- سال شصت و چهارم-شماره 18303
[1] - پوراميني، محمدباقر؛ جوان در چشم و دل پيامبر، انتشارات كانون انديشه جوان، مقدمه
[2] - پوراميني، محمدباقر؛ جوان در چشم و دل پيامبر، انتشارات كانون انديشه جوان، مقدمه
[3] - حرا نام كوهى است كه در شمال مكه قرار دارد. در نقطه شمالى آن غارى است كه ارتفاع آن به قدر يك قامت انسان است. قسمتى از داخل غار با نور خورشيد روشن مى شود و قسمت هاى ديگر آن در تاريكى است. (ر.ك: فرازهايى از تاريخ پيامبراسلام ، ص ۹۲)
[4] - طبقات الكبرى ، ج ۱ ص۱۹۲ ؛ تاريخ طبرى، ج ۲ ص۴۴ ؛ الكامل فى التاريخ، ج ۲ ، ص۳۰
[5] - الكامل فى التاريخ، ج ۲ ص۳۰؛ تاريخ طبرى، ج ۲ ص۴۴
[6] - امام صادق(اصول كافى، ج ۲ ص۶۲۸ ) امام هادى (بحارالانوار، ج ۲ ، ص۲۰۶) طبرى (جامع البيان فى تاويل القرآن (تفسير طبرى) ابوجعفر محمدبن طبرى، ج ۱ ص۶۴۶)11 روایت و سيوطى (درُّالمنثور سيوطى، ج ۵ ، ص۵۶۲) ۱۵ درین خصوص نقل مى كنند.الاتقان (الاتقان سيوطى، ج ۱ ، ص۹۵)، التمهيد فى علوم القرآن (تلخيص التمهيد، ج ۱ ، ص۸۴) البرهان (برهان بدرالدين زركشى، ج ۱ ، ص۲۰۶) مسعودى (مروج الذهب، ج ۲ ، ص۲۸۲)، ابن هشام (سيره نبوى، ج ۱ ، ص۲۳۹)، ابن اثير (الكامل فى التاريخ، ج ۲ ، ص۳۲)، طبرى (تاريخ طبرى، ج ۲ ، ص۴۵) و يعقوبى در كتاب هاى خود وصاحبان تفاسير تبيان، مجمع البيان، الميزان، نمونه ، طبرى درالمنثور انوارالتنزيل و اسرارالتاويل (معروف به تفسير بيضاوى) و تفسيرالقرآن العظيم جزو طرفداران اين نظريه هستند.
[7] - كشاف زمخشرى، ج ۴ ، ص۷۷۵
[8] - مجمع البيان، ج ۱۰ ، ص ۷۸۰ و صحيح مسلم شرح النووى، ج ۲ ، ص۲۰۵
[9] - «يتلوا» از واژه «تلاوت» به معناى پى درپى آوردن، پيروى كردن و خواندن با نظم است كه شامل پيروى كردن در حكم وخواندن منظم آيات الهى همراه با تدبر نيز می باشد.
[10] - يزكيهم از ماده زكوه و زكآء به معناى رشد و زيادى است كه به معناى تربيت و پاكسازى نیز می باشد و شامل پاك شدن از آلودگى هاى اعتقادى، اخلاقى و رفتارى است.
[11] - سوره شعراء، آیه۱۸ سخن فرعون است كه خود را مربى موسى معرفى مى كند، يعنى از نظر جسمانى و امكانات مادى تو را بزرگ كردم.
[12] - مجمع البيان، ج۱ ، ص ۴۲۹
[13] - آيتى، ابراهيم؛تاريخ پيامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، 1369
[14] - شهيدى، سيد جعفر؛ تاريخ تحليلى اسلام،مرکز نشر دانشگاهى، 1383
[15] - موسوى گرمارودى، علي؛ داستان پيامبران،انتشارات قديانى، 1375
[16] - سبحانى، جعفر؛فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، نشر معشر، 1373
[17] - جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، ص 64
[18] - سوره علق،آیه 5
[19] - سوره آل عمران،آیه 164
[20] - سوره انعام،آیه 124
[21] - سوره حديد آيه 28 ، سوره مجادله آيه 4 ، سوره مجادله آيه 5 ، سوره مجادله آيه 8 ، سوره مجادله آيه 9 ، سوره تحريم آيه 8 ، سوره تحريم آيه 9 ، سوره جن آيه 23 ، سوره مزمل آيه 15 ، سوره تكوير آيه 19 ، سوره بيّنه آيه 2 ،سوره مجادله آيه 12 ، سوره مجادله آيه 13 ، سوره مجادله آيه 20 ، سوره مجادله آيه 21 ، سوره مجادله آيه 22 ، سوره حشر آيه 4 ، سوره حشر آيه 6 ، سوره حشر آيه 7 ، سوره حشر آيه 8 ، سوره ممتحنه آيه 1، سوره ممتحنه آيه 12 ، سوره صف آيه 9 ، سوره صف آيه 11 ، سوره جمعه آيه 2 ، سوره منافقون آيه 1 ، سوره منافقون آيه 5 ، سوره طلاق آيه 1 ، سوره طلاق آيه 11، سوره منافقون آيه 7 ، سوره منافقون آيه 8 ، سوره تغابن آيه 8 ، سوره تغابن آيه 14 ، سوره تحريم آيه 1 ، سوره تحريم آيه 3
[22] - اسراء ، آیات 73تا 75
[23] - لازم است در تعيين فاعل فعل «كادوا» كه ضمير متصل «و ان كادوا ليفتنونك» از آن حاكى است، دقت كنيم ظاهر آيه نشان مىدهد كه مقصود از « ضمير كادوا» همان مشركان است و فاعل « ليفتنونك» نيز از آن حاكى مىباشد، و روى هم رفته مفاد آيه اين است: مشركان نزديك شدند كه او را بفريبند، و در اين آيه سخنى از نزديك شدن پيامبر (ص) به ميان نيامده است .آيه «ولولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً» از دو جمله كه يكى شرط (ثبتناك» و ديگرى جزا (لقد كدت تركن) تشكيل يافته است و لفظ «لولا» در زبان عرب، معادل «اگر نبود» (يا اگر نه اين بود) در زبان فارسى است در اين صورت مفاد آيه اين است اگر نه اين بود كه تو را ثابت قدم نگه داشتيم، نزديك بود كه به آنها متمايل شوى، ولى تثبيت الهى مانع از تحقق نزديكى شد، نه تنها ميل و انعطافى از تو سر نزد، بلكه به آن هم نزديك نشدى. اين ثبيت الهى، جز تثبيت در مرحله فكر و انديشه، آنگاه در مرحله عمل و رفتار چيزى نيست؛ يعنى لطف الهى آنچنان شامل حال او گرديد كه قرب به مشركان و سازش با آنها درباره پرستش بتان آنها، نه در ذهن و انديشه او جوانه زد و نه در خارج جامه عمل پوشيد.و تثبيت به اين معنى جز عصمت و «تسديد» پيامبران به وسيله روح القدس و غيره چيز ديگرى نيست.بايد توجه داشت كه اين تثبيت به يك مورد و دو مورد اختصاص ندارد، بلكه پيوسته شامل حال او مىباشد زيرا همان جهت كه سبب شد خدا به پيامبر در اين مورد خاص، استقامت قدم و استوارى گام بخشد، در ديگر موارد نيز وجود دارد، و جهتى ندارد كه در يك مورد او را تثبيت كند و در مراحل ديگر او را به خود واگذارد. تثبيت الهى آنچنان نيست كه عنان اختيار و آزادى را از كف بربايد و ديگر، پيامبر تثبيت شده نتواند بر خلاف آن كارى صورتندهد بلكه با اين وضع مىتواند يكى از دو طرف كار را برگزيند براى بيان اين جهت در آيه سوم مىفرمايد:اذا لا ذقناك ضعف الحيوة وضعف الممات ثم لا تجدلك علينا نصيراً»در اين موقع دو برابر عذاب (مشركان) را در زندگى اين جهان و جهان ديگر به تو مىچشانيم، آنگاه در برابر ما ياورى پيدا نمىكردى».با توجه به اين نكات روشن شد كه نه تنها مفاد آيه در كام «عدليه» كه عصمت را حالت لازم در پيامبران مىدانند، تلخ نيست، بلكه بسيار شيرين و نويد بخش است و آن اين است كه: خداوند پيامبر خود را به خود او واگذار نمىكند و در لغزشها و سراشيبىها به او تثبيت و استوارى مىبخشد و او را از قرب و نزديك شدن به گناه (تا چه رسد به خود آن) باز مىدارد.و در حقيقت، جمله «ولولا ان ثبتناك لقد كدت تركن» بسان «ولولا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة ان يضلوك»(نساء /113) است جز اين كه آيه مورد بحث مربوط به تثبيت در برابر گناه و آيه دوم مربوط به صيانت پيامبر از لغزشهاى سهوى و غير عمدى است و با صرف نظر از اين تفاوت شيوه بيان و نحوه دلالت در همهيكسان است.
[24] - حميدالله ، محمد ؛ مجموعه الوثائق السياسيه، ترجمه و تحشيه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر بنياد ، تهران، ۱۳۶۵
[25] - علي بن حسينعلي الاحمدي؛ مكاتيب الرسول ، نشر يس، تهران، بهمن ۱۳۶۳
[26] - http://www.payambareazam.ir/detail.asp?ID=903425268563402 بلخاري قهي، حسن ، بنیاداندیشه اسلامی،1385/1/31
[27] - متن این پیمان در « خراج» ابويوسف و ابوعبيد،« فتوح البلدان» بلاذري،« زادلمعاد» ابن قيم، «امتاع» مقريزي،« وثائق السياسيه اليمنيه» محمدبن اكوع حوالي،« سنن ابي داوود» ، «تاريخ يعقوبي» و ديگر منابع اسلامي آمده است.
[28] - منطقه اي با هفتاد دهكده در مرز ميان حجاز و يمن
[29] - آل عمران ، آيه ۶۱
[30] - نصر ،سيدحسين؛ محمد، مَرد خدا، انتشارات كازي، ۲۰۰۱،۱۰۱ صفحه
[31] - طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبرى (تاريخ الرسل و الملوک)، ترجمهى ابوالقاسم پاينده،انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1352 ، چاپ دوم انتشارات اساطير، 1365
1- امينى، عبدالحسين. الغدير. ترجمهى اکبر ثبوت. دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم 1372
[33] - شهيدى، سيد جعفر؛ على از زبان علي، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376
علاقه ام به بحث های گروهی و تخصصی به ویژه حوزه ی جامعه شناسی و پژوهشگری است. از منتقدان گرامی درخواست دارم مرا یاری و راهنمایی فرمایند. متشکرم.