5پرسش پیرامون بحران هویّت جمعی در ایران (پاره نخست)
5پرسش پیرامون بحران هویّت جمعی در ایران (پاره نخست)
استاد : دکتر سـاروخـانی
دانشجو: غفور شیخی
آذر87
1- هویت (Identity)و بحران(Crisis) به چه معنی اند؟تعریف بحران هویت چیست؟
تعریف مفاهیم اصلی و مرتبط
2- ریشه یابی و جوانب این بحران در غرب و ایران را چگونه تحلیل کنیم؟
پیشینه، اهمیت موضوع و بیان مسأله
3- درخصوص هویت و بحران هویت چه دیدگاه های نظری وجود دارند؟
چارچوب نظری و مفهومی
4- شاخص ها(Indexes)ی |شناخت و تشخیص| بحران هویت جمعی در ایران کدامند؟
شاخص یابی و شاخص سازی
5- چه راهکارهای کاربردی و مدل/ های جامعه شناختی در برابر بحران هویت در ایران می توان طراحی و پیشنهاد نمود؟
نتایج و پیشنهادات
1-1- معادل های لغوی فارسی Identity در علوم مختلف:
الف) اتحاد ، همانندی (آریان پور/ فلسفه)
ب) یکسانی، مطابقت ، هوهویه (عنایت / هگل)
پ) هویت ، همانی (سیاسی / روان شناسی)
ت) همسان انگاری، همگوهری، یگانگی(خرمشاهی/ علم و دین)
ث) شخصیت ، اصلیت (میربهاء / روان شناسی یونگ)
ج) هویت (ساروخانی / فرهنگ اصطلاحات جامعه شناسی)
1-2- تعاریف
الف) پدیده(Phenomenon)
ب) مسأله ی اجتماعی(Social Problem):ص774 گولد،
پ) بحران(Crisis)
ت) ارزش (Value)
ث) هم شکلی،همنوایی،هم رنگی و تطبیق (Conformance)
ج) بیگانگی،ازخودبیگانگی،خودگم کردگی(Alienation)
چ) سازگاری،همسازی،تطابق و سازش(Adaptation)
ح) بی هنجاری،بی سازمانی،نابسامانی اجتماعی(Anomie)
خ) هویّت(Identity)
د) همانند سازی،هویت پذیری،هویت یابی،یکسان شدن(Identification)
ذ) آشفتگی هویت (Identity Confusion)
ر) بحران هویت(Identity Crisis)
ز) انواع و سطوح هویت
الف) پدیده(Phenomenon)
به یک واقعیت اجتماعی به هر شکل و صورت که باشد و صرفاً با توجه به
- مسلم بودنش برای همگان ،
- عینی بودن و
- تردید ناپذیری اش اطلاق می شود. (بیرو : 1380، 266)
دیدگاههای مختلفی درباره ی محتوای آن وجود دارد.میدان پدیده ها از میدان ادراک شعور باطنی متمایز است.
جامعه شناس در برابر پدیده ی اجتماعی نمی تواند جز با توجه به انعکاس آنان در محدوده ی ادراکاتش ، سخن راند.
این میدان {محدوده ی ادراکات} برای همه یکسان نیست و شکل گرفته از فرهنگ پیرامون و تجربیات می باشد.
ب) مسأله ی اجتماعی(Social Problem):
«موقعیتی موثر بر عده قابل توجهی از مردم که به گمان آنان یا عده ی قابل توجهی از مردمان دیگری که در جامعه به سر می برند، سرچشمه سختی و بدبختی به شمار می آید و قابل بهبودی است.هم از موقعیتی عینی و هم از یک تفسیر اجتماعی ذهنی تشکیل می شود. مانند بزه کاری نوجوانان در جوامع غربی، الکلیسم.»
ل.ورث بین «مسأله اجتماعی» و «مسأله جامعه شناختی یا علمی» تمایز قائل است:
اولی هنگامی روی می دهد که رابطه میان دو یا چند واقعه یا مجموعه هائی از وقایع نامعلوم باشد.
دومی هنگامی روی می دهد که فاصله موقعیتی فعلی از موقعیتی که به واسطه برخی ارزش ها مرجح است،پیوسته بیشتر شود.
(گولد و کولب:1376 ،774)
به طور معمول درباره علت وقوع مسائل اجتماعی دو نظریه اصلی وجود دارد:
1- نظریه بی سازمانی اجتماعی= افراد به قدری از فرهنگشان دور می افتند که به اندازه کافی قادر به فهم همدیگر نیستند تا در رابطه با یکدیگر به طرزی معنی دار عمل کنند. مانند نظریه های دورکیم در خودکشی؛ توماس و زنانیکی در مهاجران؛فاریس؛ هرمن.
2- نظریه ای که مسائل اجتماعی را به کشمکش های .......
برای تهیه فایل کامل این مطلب، لطفا اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید.
نفع یا ارزش نسبت می دهد.مسائل از تضاد بنیادی و عقلی به دلیل وجود منافع و ارزش های گوناگون سرچشمه می گیرد.
مانند نظریات مارکس؛گومپلویچ؛ نوویکو؛ زیمل؛ اسمال؛بلومر؛ میردال؛
در تعریف مسائل اجتماعی 4 نکته وجود دارد:
1- زمانی واژه «مسئله اجتماعی»را بکار می بریم که نشان دهیم چیزی اشتباه Wrong است.این یک ادراک عمومیPublic precautions است.
2- دومین نکته در تعریف مساله اجتماعی، دشواری و جدی بودن آن است. شایع و گسترده و آسیب زننده باشد.
3- امکان تغییر و بهبودی در آن وجود دارد.
4- معتقد باشیم باید آن را تغییر داد و این تغییر نیز منطقی است. به عبارتی نمی توان ازآن غافل بود.(لوزیک: 1383، 23-26)
«ویژگی کلی مسائل اجتماعی این است که با اقدامات درمانی فردی علاج پذیر نیستند و نیاز به معالجه ی اجتماعی دارند»(بیرو: 1380، 372 )
هویت یابی پدیده ای اجتماعی است اما در ایران تبدیل به یک مسأله اجتماعی شده است.
پ) بحران(Crisis)
از ریشه یونانی به معنای دورکردن، قضاوت، لحظه ای حساس و مشاجره گرفته شده است.
بیانگر تغییری ناگهانی است که در جریان یک بیماری پدید می آید و صفت بارز آن بروز وخامت است.
در معنای مجازی شرایط و اوضاع یا دورانی خطرناک و فاقد اطمینان را می رساند.
بحران ، حالت و هم فرایندی است که با آن تعادل، ناپدید می شود از انتقالی نسبتاً اجتناب ناپذیر به سوی شرایط و اوضاعی دیگر خبر می دهد.(بیرو: 1380 ، 73)
هرگاه پدیده ای به طور منظم ، معمولی و آن طور که از قبل پیش بینی می شد ، جریان نیابد ، حالتی از نابسامانی اجتماعی پدید می آید یا نظمی مختل می شود یا حالتی غیرطبیعی رخ می نماید، سخن از بحران به میان می آید.
اعتصاب ها بیانگر بحران اند.
بعضی بحران ها:
- غیرقابل پیش بینی اند.
- با نظمی نسبی رخ می دهند. از تغییراتی نسبتاً طبیعی نشأت می گیرند. مانند بحران بلوغ
- به نظر می رسد:
- هر مساله اجتماعی لزوماً بحران نیست.
- اما هویت یابی در ایران مساله ای است که تبدیل به بحران گشته است.
ت) ارزش،هنجار و آداب (Value and Norm)
ارزش معیارهای مشترک فرهنگی که براساس آن ربط اخلاقی و زیبائی شناختی موضوعات نگرش ها، آرزوها و نیازها را می توان با هم مقایسه کرد و مورد داوری قرار داد.
پارسونز:«عنصری از دستگاه نمادین مشترک را می توان ارزش خواند که ملاک یا معیاری شود برای گزینش از بین شقوق جهت گیری»
ارزش با هنجارهای بنیادی و پهناور همانند است.این هنجارها معمولاً بین اعضای جامعه یا زیرگروه مشترک اند و کار یگانگی و نیز راهنمایی و هدایت فعالیت های سازمان یافته ی اعضا را بر عهده دارند.
هنجار همان معیار مشترک بین اعضای گروه اجتماعی است که انتظار می رود اعضا خود را با آن همنوا کنند و همنوائی با آن از طریق مجازات های منفی و مثبت تنفیذ می گردد.
اندیشه ای است در ذهن اعضای گروه که به شکلی حکمی بیان می شود و مشخص می کند که اعضا یا آدمیان دیگر ، تحت شرایط معین ، بهتر است چه بکنند و یا انجام چه کاری از آنان انتظار می رود.
شیوه های عامیانه(Folkways): رفتار مشترک آموخته شده ئی است که در میان یک قوم رواج دارد.
آداب(Mores) جزئی از این گونه شیوه هاست که تخلف از آن باعث صدمه، وحشت، بیزاری اخلاقی، خشم یا بکارگیری مجازات علیه متخلف می شود.
سامنر:«آداب آن قسمت از شیوه های عامیانه است که به صورت لفظی در می آیند»
معنی← ارزش ← (آداب ← شیوه های عامیانه) ← هنجار ← (شبکه انتظارات متقابل)
← پایگاه/موقعیت/نقش← نظام اجتماعی و ارزش ها.
بحران هویت = تعارض در نظام ارزشها؛ نقش ها و پایگاه ها؛ هنجارها؛ ارزش ها؛ست.(مندراس ، 1356، 151)
ث) هم شکلی،همنوایی،هم رنگی (Conformance)
همرنگ شدن عبارت است از «رعایت هر گونه رسم یا نحوه ی عمل. ما سعی می کنیم به معنی آنچه انجام می شود پی ببریم و آن را انجام دهیم. هنگامی که گروهی از افراد مکرراً به شیوه ئی خاص به وضعیت محرکی واکنش نشان می دهند نتیجه می گیریم که اعضای گروه از نگرش اجتماعی تثبیت شده ئی برخوردارند.»
همرنگی ممکن است به اکثریت مربوط باشد یا به نخبگان، گروه های ستم دیده، اقلیت ها..
همرنگی ممکن است کامل باشد یا تنها در مورد انتظارات نقش خاص باشد.
همرنگی ممکن است موقتی یا دائمی باشد.
همرنگی ممکن است عمیق و باطنی باشد یا ظاهری و صوری.
پارسونز: «همرنگی تحکم آمیز= جهت گیری اجباری برای اجرای عمل»
مرتون: «ناهمرنگی تحکم آمیز= سرکشی یا نوآوری»
پارسونز: «همرنگی تسلیم آمیز= رضایت اجباری در پایگاه و انتظارات»
مرتون: «ناهمرنگی تسلیم آمیز= انزوا و کناره گیری و گرایش به عقب نشینی»
- در همرنگی انگیزه ای مسلط است مانند همرنگی-عشق؛ همرنگی-پذیرش؛ همرنگی-ترس
- ناهمرنگی مرسوم مانند هرزگی و ناهمرنگی غیرمرسوم مانند قهرمانان فرهنگی،نابغه ها...
- همرنگی بیشتر به انباشت خشم ، سپس ناسازگاری عاطفی منجر می شود.بیزاری فرد – معمولاً به شیوه کناره گیری- از جامعه در فرایند سازگاری نیز افزایش می یابد. (گولد و کولب :1376،907)
ج) بیگانگی،ازخودبیگانگی،خودگم کردگی(Alienation)
گسستگی یا جدائی میان اجزاء یا کل شخصیت از جنبه های مهم جهان تجربه است.
اصطلاح،اشاره به چند چیز است:
- حالت عینی گسستگی یا جدائی
- حالت احساس شخصیت بیگانه شده
- حالتی انگیزشی که به گسستگی و جدائی گرایش دارد.
آن، جدائی خود باشد از:
- از جهان عینی
- از جنبه هایی از خود که رویاروی آن نهاده شده مانند کار بیگانه شده
- از خود
فروید و مارکوزه:«بیگانگی حالت یانتیجه ی همرنگی با توقعات نهادی در نقش های تقسیم شده ی تمدن است.»
فروم:«انسان هنگامی زندگی بیگانه شده دارد که خود را مرکز جهان خویش و خالق کردارهای خود حس نکند.»
کارن هورنای:«از دست دادن آگاهی به خود»
مراحل یک فرایند بیگانه شدن خود از خویش با دخالت ساختار و محتوای ارزشی فرهنگ
سلطه ی ساختارها(مثلاً حجم و سرعت زیاد اطلاعات رسانه ها)×
هیجاناتی(که بخشی از تجربه بهنجارند) از دست می رود(مانند صله رحم)×
روگردانی از دلبستگی هیجانی به جهان بیرون(مانندجامعه سنتی،رسوم دست وپاگیر) ×
خوددوستی غلوآمیز×
تجلی در حساسیت زیاد/ احساس های متغیر/ شخصیت زدایی/ انزوا×
انحطاط اجتماعی و کاهش محتوای ارزشی فرهنگ.
پارسونز و شیلز:«درونی کردن جزئی و ناقص، پیش شرط وقوع بیگانگی است.»
(گولد و کولب: 1376 ، 170)
چ) سازگاری،همسازی،تطابق و سازش(Adaptation)
«ایجاد تغییرات لازم برای بقا در فرد، جامعه یا فرهنگ» یا«تغییرات مربوط به عملکرد یا حفظ نظام ، یا دستیابی به هدف های پیش بینی شده»
• در جامعه شناسی بیشتر نتایج انطباق مدنظرند.
انطباق ممکن است:
- توسط فرد/نظام یا جامعه با فرد/نظام یاجامعه ای دیگر باشد.
- جهت تداوم بقا یا به دست آوردن امتیازاتی سودمند باشد.
- مثبت ومفید به تناسب فرد و نظام اجتماعی باشد مانند:گسترش جهان بینی جوانان ایرانی با سفرهای بین المللی/ترویج مدل های مو ولباس ایرانی بابکارگیری فنون و ابزارهای جدید
- منفی و مضر به تناسب فرد و نظام اجتماعی باشد مانند: اقدامات و برنامه های صدا و سیمای کردستان عراق / مدگرایی غربی یا عربی
ح) بی هنجاری،بی سازمانی،نابسامانی اجتماعی(Anomie یا Anomy)
سه معنای مختلف اما به هم پیوسته دارد:
- بی سامانی شخصی که فرد بی قانون و سردرگم می شود.
- نابسامانی اجتماعی که خود هنجارها با یکدیگر در کشمکش اند و فرد در کوشش خود برای همسازی با خواست های متناقض به دردسر می افتد.
- وضعیتی اجتماعی که در شرایط حاد و استثنایی همه هنجارها فروریخته و قاعده ئی در کار نباشد و در نتیجه نظمی مخالف با ذات جامعه-مانند آنارشی که مخالف با ذات حکومت است- برآن حاکم گردد.
نخستین بار در1591 و بعد در قرن17(بحث الهیات)مطرح گردید.1755 فرهنگ دکترجانسون حاوی این واژه است. دورکیم در1897 در خودکشی وارد جامعه شناسی کرد.
مک آیور:«نقطه اوج فرایند غیراجتماعی شدن، پناه بردن به نفس خویش،طرد شکاکانه همه پیوندهای اجتماعی است. نابسامانی بی قانونی ساده نیست»
مرتون:«بی ثباتی است،نظم اخلاقی فرو می ریزد،نهادها فرو می پاشند»
پارسونز:«این مفهومی مرزی است با بی سازمانی اجتماعی که مبین هیچ نظام اجتماعی مشخصی نیست»
خ) هویّت(Identity)
کراجر Krojer هویت را«توازن میان خود ودیگران برقرار کردن» می داند.(یوسفی:1383، 80)
برخی آن را معادل شخصیت و اصلیت آورده اند(شرفی: 1380 ، 81)
«هویت یابی دوسویه و دیالکتیکی است، هم نهادها و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و هم افراد با پذیرش و درونی کردن نقش ها و... در ساختن هویت نقش دارند»
(ساروخانی و رفعت جاه: دوره پنجم مجله جامعه شناسی ایران،ش2،ص135)
کاستلز:«فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه ی بهم پیوسته ای از ویژگی های فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده می شود»(کاستلز:1380،ج2، 22)
فرهنگ جامعه شناسی بلک ول:«پنداشت نسبتاً پایدار فرد از کیستی و چیستی خود در ارتباط با افراد و گروه های دیگر که از طریق تعاملات اجتماعی فرد با دیگران در فرایند اجتماعی شدن تکوین می یابد»(جانسون،1997)
هویت ماهیتی رابطه ای دارد..
- هر کنشگر جمعی ممکن است چندین هویت داشته باشد.
- هویت از نقش و مجموعه ی نقش ها متمایز است.
- هویت در مقایسه با نقش منبع معنایی نیرومندتری دارد.
- هویت : سازمان دهنده معنا و نقش: سازمان دهنده کارکردها و هسته نظام اجتماعی است.
- هویت ممکن است از نهادهای مسلط نیز ناشی شوند.
- تمام هویت ها برساخته می شوند.چگونه؟ ازچه چیزی؟ توسط چه کسی؟ به چه منظوری؟
- برای برساختن هویت ها از مصالحی مثل تاریخ، جغرافی، زیست شناسی، نهادهای تولید و بازتولید، خاطره جمعی، رویاهای شخصی، دستگاه و جهاز قدرت، وحی دینی استفاده می شود.
- هویت ریشه در شناخت و دانستن Know دارد:زیرا شناختن به معنای
- 1- قادر بودن به تعیین هویت(من می دانم که آنها عضو پارلمان هستند)
- 2- قادر بودن به توصیف کردن و توضیح دادن(من می دانم چرا دولت های ایتالیا ناپایدارند)
- 3- داشتن تجربه ای همانند(من می دانم بچه دار شدن یعنی چه، چون مادرم)(برایان فی: 1384 ، 27)
سه صورت و منشا برساختن هویت وجود دارد:
- 1- هویت مشروعیت بخش:توسط نهادهای غالب جامعه ایجاد تا سلطه را برکنشگران اجتماعی گسترش دهد و عقلانی کند.مانند نظریه اقتدار و سلطه سِنِت(Sennett,1986)
- 2- هویت مقاومت: به دست کنشگرانی ایجاد می شود که که در اوضاع و شرایطی اند که از طرف منطق سلطه، بی ارزش اند و داغ ننگ برآنان است.(Calhoun,1994:17)
- 3- هویت برنامه دار:کنشگران با استفاده از هرنوع مصالح فرهنگی،هویت جدیدی می سازند که موقعیت آنان را در جامعه از نو تعریف میکند و در پی تغییر شکل کل ساخت اجتماعی اند.
هر یک از فرایندهای هویت سازی، به نتیجه متفاوتی در ایجاد جامعه می انجامد:
هویت مشروعیت بخش ، جامعه مدنی ایجاد میکند.
هویت مقاومت، جماعت ها Communes یا اجتماعات را ایجاد می کند.(قوم گرایی)
هویت برنامه دار ، سوژه یا فاعل را ایجاد میکند. مانند فمنیسم.
فرایند هویت سازی در دوره مدرنیته اخیر گیدنز.(کاستلز: 1380، 27)
د) همانند سازی،هویت پذیری،هویت یابی،یکسان شدن(Identification)
به گونه ای که نظریه پردازان روان کاوی به کار می برند، فرایندی که به وسیله ی آن ویژگی های دیگران – عقاید، ارزش ها، اطوار، مقام و قدرت آنها- درونی می شود. (روزنهان و سلیگمن:1385 ، 545)
تمایل به تقلید و یا فرایند تقلید رفتار یک سوژه. ممکن است به فرایند یکی شدن با همان موضوع نیز منجر شود.
نخستین بار توسط فروید(1899) معرفی گردید.:« فقط تقلید ساده نیست بلکه نوعی همانند سازی بر پایه ی یک تظاهر سبب شناختی (اتیولوژیک) مشابه است.
«هرگاه شخص یک نقش اجتماعی را فقط نهادی نکند بلکه تلاش کند تا مهارت های لازم را حفظ کرده و خود را با هنجارهای آن نقش همرنگ سازد... فرد نظم مربوط به نقش گروهی را{در خود} نهادی کند و خویشتن را عضوی از آن گروه به شمار آورد»
(گولد و کولب: 1386 ، 930)
ذ) سردرگمی یا آشفتگی هویت (Identity Cofusion)
« فرد در خلال مرحله شکل گیری هویت،احتمال دارد شدیدتر از هر زمان دیگر چه در گذشته و چه در آینده از نوعی سردرگمی و آشفتگی نقش ها ، همان چیزی که اریکسون «آشفتگی هویت» می نامد، رنج ببرد.
این حالت سبب می شود که احساس کند منزوی، تهی، مضطرب و مردد شده، یا احساس کند باید تصمیم های مهمی بگیرد، لیکن قادر به انجام دادن این کار نیست.
احساس می کند که جامعه به او فشار می آورد تا تصمیمی اتخاذ کند اما او مقاومت می کند.(یوسفی: 1383 ، 81)
«حالت تجزیه ای که طی آن فرد در این باره که او کیست؟سردرگم یا مردد است»(روزنهان و سلیگمن:1385 ، 545)
ر) بحران هویت(Identity Crisis)
- «عدم توانایی نوجوان در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد» (یوسفی: 1383، 80)
- «عدم موفقیت جوان در شکل دادن به هویت فردی خود،اعم از اینکه به علت تجارب نامطلوب کودکی یا شرایط نامساعد فعلی باشد»(همان، 80)
- 1- مبدأ هویت اجتماعی افراد از طریق تعلق به گروه های یک جامعه و ارزش های اجتماعی آن گروه هاست.
- 2- چنانچه گروه های اجتماعی در یک جامعه ارزش هایی متجانس و همخوان یا نزدیک به هم داشته باشند ، فردی با شخصیت و هویت منجسم خواهیم داشت.
- 3- اما چنانچه ارزش های گروه های اجتماعی عضویت فرد، با یکدیگر متعارض و متباین باشند، تبعاً فرد نیز دچار تعارض نقشی و پایگاهی شده و از روان پریشی، بی هویتی و شخصیت چندگانه رنج خواهد برد.
- 4- چنین وضعیتی را طی یک دوره تاریخی مشخص، در جامعه که اکثر افراد آن دچار روان پریشی، بی هویتی و یا چندگانگی شخصیت باشند ، مسأله ی اجتماعی با عنوان بحران هویت یا تعارض نظام ارزش ها نام دارد.(معیدفر: 1385، 90-91)
- هویت فردی(Individual identity):«به تعریف بازاندیشانه ی فرد از خودش اطلاق می شود و خویشتن مهم ترین وجه هویت فردی است.»(گیدنز: 1378 ، 82)
گاه به دو صورت هویت فردی شخصی و هویت فردی نقشی مطرح می شود.
- هویت جمعی(Collective identity):
«شناسه ی آن قلمرویی از حیات اجتماعی است که فرد با ضمیر ما خود را بدان متعلق، منتسب و مدیون بداند و در برابر آن احساس تعهد و تکلیف کند.هویت های جمعی را می توان در سطح تربیتی، از کوچک و خاص به بزرگ و عام، مثلاً از هم فامیلی، هم طایفه یا هم محله، هم روستا، هم قوم، هم زمان، هم مذهب ، هم وطن و همنوع دسته بندی کرد»(عبدالهی، 1374)
- هویت اجتماعی(Social identity):
«تعریفی که فرد از خودش بر اساس عضویت در رده ها و گروه های گوناگون اجتماعی دارد.»(براون : 1981، 771)
مولفه های هویت اجتماعی: زبان ، دین ، قوم یا نژاد، آداب و رسوم، طبقه اجتماعی، شغل، عضویت های فرقه ای و گروهی...
- هویت قومی(Ethnic identity): « به معنای احساس تعلق و دلبستگی به عناصر و نمادهای مشترک در اجتماع قومی است.
مانند:من افتخار می کنم از قوم....هستم؛من به زبان قومی...عشق می ورزم...»(چلبی،1377)
- هویت ملی(National identity):
«به معنای احساس تعلق و وفاداری به عناصر و نمادهای مشترک در اجتماع ملی است.این عناصر و نمادها که سبب تمایز و شناسایی می شوند عبارت اند از:
بعد اجتماعی ،تاریخی،جغرافیایی،سیاسی،دینی،فرهنگی و زبانی»(توسلی و قاسمی،1381)
هویت جنسی (رک روان شناسی رشد ، لورای بِرک، ترجمه سید محمدی،ج1،ص459)
هویت از هر نوعی که باشد برآیندی دیالکتیکی از دو صفت همسانی و ناهمسانی یا تشابه و تمایز Difference بین خود و غیرخود (خودم با دیگری و خودمان با دیگران) و جذب و دفع Inclusion-Exclusion که می توانند با یکدیگر رابطه ای مکمل ، متضاد و... داشته باشند.
هویت فرهنگی: در دوران جدید، فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها در پاسخ به خواست های انطباقی که با جهان کلی رقابت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فزاینده نمایانده می شود، با سرعتی فزاینده تغییر می یابند.این کلی شدن پیش رونده استرس های انطباقی بیشتر بر افراد و گروه های فرهنگی تحمیل می کند.
در ارزیابی هویت فرهنگی فرد به گروه مرجع فرهنگی یا قومی فرد توجه شود. در مورد مهاجران و اقلیت های قومی میزان درگیری با فرهنگ ریشه ای و فرهنگ میزبان باید ارزیابی شود.
فرانسس لوFrances Cs.Lu و همکارانش اجزای اساسی هویت فرهنگی را اینچنین خلاصه کرده اند:
برخی ازمهم ترین
علل و عوامل و زمینه های ریشه ای
که موجب بروز بحران هویت می شوند عبارتند از:
1- نوسازی و نوگرایی Modernization
2- صنعتی شدن Industerialization
3- دگرگونی ارزش ها و هنجارها Values and Normes
4- فرایند جامعه پذیری Socialization
5- رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی Mass Media
6- جهانی شدن Globalization
ب) در ایران و کشورهای جنوب شرق آسیا
نوسازی و نوگرایی Modernization
بعداز جنگ جهانی دوم و پس از انقلاب های سیاسی مستعمرات
گرایش عمده ای به سوی توسعه همه جانبه (اقتصادی، اجتماعی...) به وجودآمد
طی چند سده، فاصله ی عمیق بین کشورها و طبقه بندی های نوینی ایجاد شد.
اقتصاددانان ، با مدل های مبتنی بر تجربه کشورهای غربی، رشد سریع و شکل گیری سرمایه داری را تضمین می کردند.
مشارکت های بین رشته ای، الگوها و مدل های توسعه ی منطبق با شرایط جهان سوم را تحت عنوان «نوسازی» پی ریزی کردند.
دهه 1950 و 1960 رویکردهای نوسازی با سه ضلع خود تسلط یافتند:
1- نیاز غرب به حفظ و استحکام نظام سرمایه داری
2- گرایش عمومی رهبران جهان سوم به اصلاحات و پیشرفت
3- اقدمات و رهبری ایالات متحده ی آمریکا
مور: نوسازی «انتقال کامل از جامعه های سنتی(ماقبل مدرن) به جامعه مبتنی بر تکنولوژی و سازمان اجتماعی متناسب آن، با ثبات سیاسی بالا و توسعه اقتصادی ...» است.(مور: 1963 ، 93) (معیدفر: 1361 ، 69)
اجرای برنامه های توسعه و نوسازی در کشورهای درحال توسعه موجب پیشرفت شد؟
نظریه پردازان وابستگی:«نه تنها موجب توسعه نشد بلکه موجب تشدید عقب ماندگی نیز شد.»
«علت اصلی همان وابستگی به نظام سرمایه داری با تقسیم کار ناعادلانه و توسعه نابرابر و استثماری میان دو قطب بود.»
«نظام تقسیم کار جهانی سرمایه داری موجب گسست پیوند ساختاری میان عناصر درونی (مانند گستره ملی و روابط ناعادلانه) نیز شد.»
اجرای برنامه های نوسازی در کشورهای منطقه خاورمیانه و جنوب شرق آسیا، ساختارها دگرگونی اساسی یافتند.
مردم این کشورها ، یک باره، در یک فاصله کوتاه کمتر از یک نسل، خود را در معرض تحولات عظیم یافتند.
بسیاری از ابعاد محیط زندگی (رفتارها، نگرش ها، عادت ها، پوشاک و خوراک ها...) تغییر یافتند یا در حال تغییر سریع بودند.
سنت یا ارزش های سنتی( متشکل از ارزش های قومی-ملی و دینی) به چالش خوانده شدند.(= تعارض سنت و مدرنیته)
الگوهای نوسازی منجر به ایجاد
مسائل و بحران های متعددی
شدند از جمله:
- توسعه ی وابسته
- بحران هویت
- فاصله غنی و فقیر
- تشدید تضادهای نژادی
- غربزدگی
- بحران های زیست محیطی
الگوهای نوسازی منجر به ایجاد
دگرگونی های اساسی در ساختارها
شدند از جمله:
- رشد شهرنشینی و کاهش اهمیت مناطق روستایی
- تحول خانواده و ابعاد و نقش های آن
- تحرک اجتماعی
- نحوه گذراندن اوقات فراغت
- تغییر اساسی در مصرف کالاهای فرهنگی
- سستی روابط پیوندهای گروهی و اعتقاد دینی
2- صنعتی شدن
مدرنیزاسیون صرفاً شامل متغیرهای بیرونی نمی شود، بلکه شامل انتقال عمیق نگرشها ، عقاید و رفتارها که همان انتقال اجزای فرهنگی است، می شود.
«دورکیم ضمن اشاره به انتقال انسجام از مکانیکی به ارگانیکی ، آثار آن را به صورت بروز بی هنجاری، اختلال و نابسامانی در روابط، قواعد و ارزشهای اجتماعی بررسی میکند.
با گذر به جامعه ارگانیکی، وجدان جمعی ضعیف می شود، فردیت افراد رشد می یابد، نابسامانی شایع می شود.»(محسنی تبریزی: 1380، 12)
«صنعتی شدن پیامدهای مختلفی دارد، از جمله:
تغییر در تجربه ی افراد و دیدگاه آنان
تاکید بیشتری بر خودابزاری» که با ارزش های انتسابی جامعه سنتی در تباین اند. (نیازی و کارکنان: 1386 ، 206)
3- دگرگونی ارزش ها و هنجارها:
گی روشه:«ارزش ها شیوه ای از بودن یا عملی هستند که شخص یا گروهی آن را به مثابه آرمان می شناسد و افراد یا رفتارهایی که بدان نسبت داده می شوند مطلوب و مشخص می کند.»(گی روشه: 1368 ، 76)
گراس:« در جامعه ای که وحدت ارزشی از بین برود، انسان با گروه های مختلف سروکار می یابد که در هر یک از آنها یک نوع ارزش خاص حاکم است که گاه در گروه دیگر ارزش نیست...و ارزش های رقیب و گاه متعارض تاثیر می گذارند»
نراقی:«دوران گذار و بحران هویت در کشورهای جهان سوم از سنخ دیگری است که تمام زوایای زندگی اجتماعی جوانان را دچار چالش و نوسان کرده است.
وقتی که جوان هدف و راه و ایدئولوژی مشخصی نداشت و برای حال و آینده خود تکیه گاهی ندید، طبعاً جسم و روح او تعادل نخواهد داشت.
در چنین حالتی دچار گونه ای ناسازگاری با محیط...می شود»(نراقی: 1345 ، 41)
4- فرایند جامعه پذیری {ناقص یا نسبتاً کامل و موفق}
باتامور:«استمرار یک جامعه به وسیله فرایند جامعه پذیری که سنت اجتماعی نسل پیشین را به نسل های جدید انتقال می دهد، تامین می شود. لیکن جامعه پذیری هرگز کامل نیست... همواره همراه با انتقاد، نوآوری، رد، سرعت تغییرات ... است.»(نیازی و کارکنان: 1386 ، 209 به نقل از باتامور: 1358)
بالس:«هنگامی که نسل های کهنسال زمان می یابند ، نسل ماقبل آخر ممکن است روح عصر پیشین را به جوانان منتقل کند یا نکند.
اگر چنین انتقالی صورت بگیرد ، گذشته با زمان حال و آینده پیوند می خورد»
در غیر اینصورت شکاف نسل ها و بحران هویت روی می دهد.
(نیازی و کارکنان: 1386 ، 209 به نقل از بالس: 1380 ، 17)
5- رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی
آن دسته از وسایلی که در تمدن های جدید به وجود آمده و مورد استفاده اند و ویژگی اصلی آنها قدرت و شعاع عملی گسترده است.(کازنو: 1374 ،21)
ورود وسایل ارتباط جمعی به حریم گروه های اجتماعی موجب می شود هر واحد، نهاد یا سازمان ابعادی نو یابد.
رسانه ها ، ابزار و سلاحی چندکاره اند:
می توانند به ایجاد بحران هویت و تشدید و تعمیق آن اقدام کنند
یامی توانند در درمان بحران هویت و تخفیف و حتی سرپوشی آن عمل نمایند.
مارگارت مید:«برای نخستین بار در تمام طول تاریخ بشری و تاریخ هویت، خلق فرهنگ های گوناگونی توسط کتاب، فیلم، تلویزیون، ویدئو... حضوری آشکار دارند»( نقلِ سفرز: 1384، 42 از مید: 1974)
اگر ارزش های خانواده، نظام آموزش و پرورش، رسانه ها و نشریات که ترویج می کنند هماهنگ نباشد منجر به ایجاد تعارضات و بحران می شود.
ادامه دارد...