خانواده و شبکه های اجتماعی

محمدنژاد، شیخی

2-3- مبانی نظری تحقیق

2-3-1- نظريه كنش ارتباطي و حوزه عمومی هابرماس

 با توجه به ویژگی هایی که در محیط های اینترنتی وجود دارد، محیط های اینترنتی را به دو دسته تعاملی و شبه تعاملی می توان تقسیم کرد که محیط های تعاملی مدنظراست و در آن کاربران می توانند ارتباط دو طرفه برقرار نمایند مانند شبکه های اجتماعی موجود، چت و ایمیل که جهت تأثیر این محیط ها بر روابط اجتماعی اعضا و ارزش های خانواده از تئوری کنش ارتباطی هابرماس و به جهت تشکیل گروه در محیط های تعاملی اینترنت از تئوری کِلی و ولخارت در زمینۀ تأثیر گروه استفاده می شود.

حوزه عمومي مورد نظر هابرماس فضايي است كه درآن فضا، افراد به شيوه عقلاني بتوانند به بحث بپردازند ودراين بحث به توافقي برسند وافراد دراين محيط ها بتوانند به طور برابر شركت كنند، قدرت دراين بحث ها دخالتي ندارد، هر موضوعي بتوانددر اين بحث ها مطرح شود، دراين بحث ها افراد بتوانند مسائل خصوصي خود را مطرح كنند،اين بحث ها هميشه باز است و هميشه مي توان به آن رجوع كرد ودرباره آن بحث كرد. پس محيط اينترنت اين فضا را فراهم كرده وشرايط حوزه عمومي مورد نظر هابرماس را تا حدودي دارا مي باشد، حوزه عمومي هابرماس عرصه اي است كه درآن افراد به منظور مشاركت در مباحث باز وعلني گرد هم مي آيند وكنش ارتباطي از طريق بيان وگفت وگو تحقق مي يابد. در فضاي محيط هاي تعاملي اينترنت بحث «شرايط آرماني سخن» مورد نظر هابرماس تحقق مي يابد و مي توان آن را بدين گونه مطرح كرد: هابرماس معتقد است كه نيازهاي اساسي يا اصيل معيني وجود دارد كه تمامي افراد كاملاً آزاد آن ها را دارند واين نيازها توسط هركس كه صميمانه وارد يك گفت وگوي عملي شود ضرورتاً كشف خواهد شد (آزادارمکی و امامی، 1383: 67).

با توجه به اين كه در محيط اينترنت علي الخصوص در محيط تعاملي اينترنت افراد به ...

 

برای تهیه فایل کامل این مطلب، لطفا اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راحتي مي توانند نيازهاي خود را مطرح كنند واين طرح نيازها باعث شكل گيري يك فضاي گفت وگو ومباحثه شده و در اين مباحثه افكار جديدي شكل مي گيرد، هابرماس مي افزايد روابط ميان گويندگان و شنودگاني كه از توان ارتباط برخوردارند، موجب مي شود تايكي ديگر از كاركردهاي گفتار كه همان شيوه يا همان كاربرد زبان عادي تلفيق شده است وارد عمل گردد و در كاربرد توصيفي زبان هر گفتار كنش نوعي در بردارنده قول صميميت يا صداقتي است كه با آن من گوينده احساسات،نيازها ونيت هاي درونيم را براي شنونده ابراز مي كنم، درست در همين بعد است كه گفتار شنونده را به دنياي دروني احساس ها و انگيزه هاي من وهمين طور به ارزيابي صحت گفته هاي من مي كشاند. پس اين احساسات باعث شده كه روابطبين افراد صميمي شده ونيازهاي خود را بيان كنند و انرژي عاطفي خود را در اين محيط مصرف كنند، اگر بخواهيم نظريه كنش ارتباطي را به صورت مدل علّي در آوريم، به صورت زير مي باشد.

 

پس محيط تعاملي اينترنت را مي توان فضايي در نظر گرفت كه كاربران به راحتي در آن به گفت وگو مي پردازند كه فضاي صميميت وابراز احساسات در محيط هاي تعاملي اينترنت شكل مي گيرد كه از يكديگر تأثير پذيرفته همچنين كاربران نيازهاي خود را باهم مطرح كرده، در آن گروه ها مسائل ومشكلات خود را مطرح كنند وانرژي عاطفي خود را دراين محيط ها مصرف نمايند كه اين تخليه انرژي احتمالاً بر ارزش های خانواده و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر مي تواند مؤثر واقع شود(پیوزی، 1385: 77).

کنش ارتباطی، نوعی کنش اجتماعی معطوف به حصول تفاهم می‌باشد(هابرماس، 1384: 389) و بر مبنای این نظریه، کنش‌گران برای رسیدن به یک درک مشترک از طریق استدلال، وفاق و همکاری با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار می‌کنند(مهدوی و مبارکی، 1385: 2).

کنش اجتماعی  که ناظر به رفتارهای بشری در محیط‌های مختلف اجتماعی می‌باشد، در اندیشه "وبر" حائز خصوصیات و معیارهایی است که با دانستن آن‌ها، با این مفهوم آشنایی پیدا می‌کنیم. این معیارها عبارت‌اند از:

1- توجه فرد رفتار کننده به رفتار، حضور و یا وجود دیگران؛ هر نوع برخورد انسان خصلت اجتماعی ندارد، بلکه لازم است کنش‌گر اجتماعی با توجه به حضور یا کنش دیگری، دست به رفتاری بزند.

2- معنادار بودن کنش؛ کنش فرد باید دارای ارزش علامت یا نشانه‌ای (نمادین) برای دیگران و کنش دیگران هم ارزش یا نماد (سمبل) برای خود فرد داشته باشد. به‌عبارت دیگر صرف در نظر داشتن دیگری برای آنکه کنش اجتماعی باشد کافی نیست بلکه فرد باید با کنش خود نشان دهد که انتقادات دیگران را فهمیده است و کنش او به منظور پاسخ به آن است و یا نشان دهد که قصد ندارد بدان پاسخ دهد.

3- متأثر بودن کنش؛ رفتار اشخاصی که در یک کنش اجتماعی دخالت دارند بایستی تحت تأثیر ادراک آن‌ها از معنای کنش دیگران قرار گیرد و به‌عبارت دیگر کنش اجتماعی برحسب اینکه مانند عمل بسیاری از افراد، عملی متأثر از دیگران باشد، مشخص می‌شود. شایان ذکر است که وبر کنش اجتماعی را به شیوه‌ای ذهنی یعنی براساس معیارهای درونی افراد بیان می‌نماید. در مقابل، "امیل دورکیم" به نحو عینی به کنش اجتماعی نگاه کرده و خصوصیت اجتماعی کنش را از طریق فشارها و جبری که از خارج بر کنش افراد اعمال می‌شود تعیین می‌نماید(روشه، 1379: 21-25).

هابرماس در تبیین و توضیح کنش اجتماعی می‌گوید که کنش اجتماعی دو حالت به‌خود می‌گیرد:

1) کنش معطوف به موفقیت؛ این نوع کنش که به آن "کنش معطوف به هدف" و کنش معقول و هدفدار نیز گفته می‌شود، با انگیزه دست‌یابی به یک هدف و  تعقیب حساب‌شده منفعت شخصی راجع است. در این نوع از کنش، عمل کنش‌گر واحد یا متعدد معطوف به هدف می‌باشد، هدفی که بیشتر سازمان‌ها و اداره‌های بخش‌های خصوصی و یا سرمایه‌داری در تعقیب آن هستند و به‌صورت محاسبات کلان اقتصادی و ارزیابی و مقیاس ضرر و زیان است. در چنین کنشی افراد کنش خود را بر اساس محاسبات اقتصادی و یا مبانی غیرتفاهمی شکل می‌دهند و ساحت یا زمینه عمل آن نظام‌های اجتماعی مثل سازمان‌های بزرگ اقتصادی و اداری است. کنش‌گر در کنش معطوف به موفقیت، به‌گونه‌ای معقولانه و حساب‌گرانه مناسب‌ترین وسایل را برای رسیدن به یک هدف و موفقیت شخصی، برمی‌‌گزیند(بهرامی، 1388: 81).

هابرماس این نوع کنش را بر دو  نوع می‌داند:

الف) کنش وسیله‌ای (ابزاری): کنش وسیله‌ای به کنش‌گر واحدی راجع است که به‌گونه‌ای معقولانه و حسابگرانه مناسبت‌ترین وسایل را برای رسیدن به یک هدف برمی‌گزیند. این نوع کنش به‌طور مستقیم با طبیعت ارتباط می‌یابد و درک متقابل از طریق آن امکان‌پذیر نمی‌باشد.

ب) کنش استراتژیک (راهبردی): به عمل دو یا چند فرد راجع بوده که در تعقیب یک هدف، کنش معقولانه و هدفدارشان را هماهنگ می‌کنند(ریتزر، 1388: 211).

شایان توجه است که هر دوی اینها با هدف چیرگی وسیله‌ای دنبال می‌شوند و کنش‌گر قصد دارد بر روی کنش‌های دیگری (در استراتژیک) و یا طبیعت (در ابزاری) نفوذ و کنترل داشته باشد. تفاوت این دو در غیراجتماعی بودن اولی و اجتماعی بودن دومی است(مهدوی و مبارکی، 1385: 17).

2) کنش معطوف به تفاهم؛ کنش معطوف به تفاهم که بدان "کنش ارتباطی" یا کنش تعاملی یا متقابل و عمل تفاهمی نیز گفته شده است، برخلاف کنش هدفدار که معطوف به یک هدف بود، دست‌یابی به تفاهم ارتباطی را دنبال می‌کند. در این نوع کنش که برخلاف کنش معقول، رابطه دوجانبه‌ای را دربر دارد، کنش افراد درگیر، نه از طریق حسابگری‌های خودخواهانه "موفقیت شخصی" بلکه از طریق کنش‌های تفاهم‌آمیز هماهنگ شده و افراد به هیچ روی در فکر موفقیت خود نبوده بلکه هدفشان را در شرایطی تعقیب می‌کنند که بتوانند برنامه‌های کنشی‌شان را بر مبنای تعریف‌هایی از موفقیت مشترک هماهنگ سازند.

کنش ارتباطی در واقع کنش متقابل میان عاملانی است که از گفتار و سمبل‌های غیرشفاهی به‌عنوان شیوه‌ای برای درک وضعیت متقابلشان استفاده کرده و سعی می‌کنند کنش‌های خود را از طریق استدلال‌ با همدیگر یکپارچه و هماهنگ سازند.

هابرماس در کتاب "نظریه کنش ارتباطی" در تبیین کنش ارتباطی می‌نویسد:

«در مقابل اینها (کنش راهبردی و ابزاری) من از کنش ارتباطی سخن می‌گویم؛ آنجا که کنش‌های کارگزاران نه از طریق محاسبات خودخواهانه موفقیت بلکه از طریق عمل حصول تفاهم هماهنگ می‌شود. در کنش ارتباطی مشارکت‌کنندگان در وهله اول به‌سوی موفقیت‌های فردی خود سمت‌گیری نمی‌کنند آن‌ها هدف‌های فردی خود را تحت شرایطی دنبال می‌کنند که بتوانند نقشه‌های کنش خود را بر مبنای تعاریف مشترک از وضعیت هماهنگ کنند.» در مورد مفهوم "حصول تفاهم"‌ که مولفه کلیدی فهم کنش ارتباطی به‌شمار می‌رود نیز باید توجه داشت که مراد از این اصطلاح، رسیدن به هم‌فهمی دوطرفه در کنش ارتباطی بوده و بنا به گفته خود هابرماس مراد از آن فرآیند رسیدن به توافق در میان فاعلان در مقام گوینده وعمل کننده می‌باشد(هابرماس، 1384:  390-391)

 هابرماس، در تئوری کنش ارتباطی دو مفهوم جهان‌زیست  و نظام  را در تقابل با همدیگر مطرح می‌کند. جهان‌‌زیست را باید همان جهان معنی و کنش ارتباطی و توافق و رابطه ذهنی بین انسان‌ها دانست، جهانی که یک مفهوم مکمل برای کنش ارتباطی بوده و فضایی است که در آن کنش ارتباطی صورت می‌گیرد. این فرایند شامل حوزه‌ای از تجربیات فرهنگی و کنش‌های متقابل ارتباطی بوده که به‌طور اساسی قابل درک و ذاتاً آشنا هستند و پایه‌ای برای تمام تجربیات زندگی به‌شمار می‌روند. مولفه‌های اساسی این فرایند عبارت‌اند از: فرهنگ، شخصیت و جامعه(بشیریه، 1376: 225).

اما نظام یا سیستم، همان فرایند عقلانیت ابزاری است که حوزه‌های عمده‌ای از جهان‌زیست را تسخیر کرده است. هابرماس که نظام را جدای از جهان‌زیست می‌داند، اقتصاد، سیاست و خانواده را به‌عنوان اجزاء اصلی نظام طبقه‌بندی کرده و معتقد است که قدرت و پول عناصر اساسی نظام را تشکیل می‌دهند. وی از تمایز بین نظام و جهان‌زیست برای انتقاد از جامعه معاصر استفاده کرده و استدلال می‌کند که در عصر سرمایه‌داری پیشرفته، حوزه‌های وسیعی از جهان‌زیست در درون نظام مستحیل و بر حسب سیستم اقتصادی و نظام قدرت بازسازی شده است. از دید هابرماس در جوامع صنعتی جدید، کنش معقول و ابزاری حوزه کنش تفاهمی و ارتباطی را در خود هضم کرده و اعمال متکی بر محاسبات عقلانیت ابزاری، بخش اعظم کنش‌های افراد را تشکیل می‌دهد. او حاصل وضعیت فعلی سلطه نظام بر جهان‌زیست را از دست رفتن معنا، تزلزل هویت جمعی، بی‌هنجاری، بیگانگی و شئ‌گونگی جامعه قلمداد می‌‌کند(همان منبع: 226)

عقلانیت ارتباطی که همان عقلانیت در قالب مفهوم کنش ارتباطی هابرماس به‌شمار می‌رود، به‌معنای از میان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحریف می‌کنند و به‌معنای کلی‌تر، نظامی ارتباطی است که در آن افکار آزادانه ارائه می‌شوند و در برابر انتقاد حق دفاع داشته باشند. برای هابرماس عقلانی کردن عرصه زندگی به‌معنای ایجاد یک نظام ارتباطی است که در آن ایده‌ها امکان انتقاد بیابند و در واقع عقلانیت مورد نظر او به‌واسطه امکان ایجاد یک ارتباط و گفتمان فارغ از فشار بیرونی و ترس و تهدید به‌وجود می‌آید و مهم‌ترین شرط عقلانی، انتقادپذیری و دلیل‌پذیری می‌باشد. عقلانیت در عرصه کنش ارتباطی، به ارتباط رها از سلطه و ارتباط آزاد و باز انجامیده و مستلزم رهاسازی و رفع محدودیت‌های ارتباط می‌باشد. ایجاد این نوع عقلانیت در جامعه به‌عقیده هابرماس مشروط به وجود کنش ارتباطی که بر توافق و اجماع عقلانی متکی بوده، در سطح جامعه است، همچنان‌که تحقق جامعه اتوپیایی و آرمانی هابرماس نیز در گرو آزاد بودن کنشگران یک جامعه در ارتباط با همدیگر و رسیدن ایشان به درک مشترک از طریق استدلال و به دور از فشار و محدودیت می‌باشد.

در مقابل عقلانیت ارتباطی، عقلانیت مربوط به کنش معقول و هدفدرا که بدان "ابزاری" و تکنولوژیک می‌گویند و ریشه در افکار وبر دارد قرار می‌گیرد. یعنی عقلانیت ارتباطی در مقابل عقلانیت ابزاری.  وبر بر این باور بود که نوعی عقلانیت ویژه و منحصر به فرد در اندیشه مغرب‌زمینی وجود دارد که همان باعث ظهور و رشد نظام سرمایه‌داری شده است. این نوع عقلانیت که بر تجربه استوار بوده، عقلانیتی روشی‌-‌تکنیکی است و درباره ارزش هدف و غایت هیچ‌گونه قضاوتی نکرده و فقط می‌خواهد کارها به بهترین شکل (منظم با حسابگری دقیق و مدیریت علمی) انجام گیرد. در عقلانیت ابزاری ما مجبور نیستیم در مورد هدف و ارزش کار بحث و گفتگوی اخلاقی کنیم و تنها می‌توانیم ایراد بگیریم که کدام قسمت کارخانه، یافته‌های علمی و تکنولوژیکی را به‌طور دقیق به کار نگرفته و از نظر اقتصادی هزینه‌آور است. خردباوری در گستره کنش ابزاری و هدفدار، به‌معنای رشد نیروهای تولید و گسترش نظارت تکنولوژیک بر طبیعت و سرانجام گسترش شکل‌هایی از نظارت بر زندگی اجتماعی بوده و این نوع عقلانیت که بدان عقلانیت رسمی و صوری و علمی نیز گفته شده، ‌عقلانیتی است که ساده‌ترین و ارزان‌ترین راه را برای رسیدن به هدف انتخاب می‌کند، برخلاف عقلانیت حقیقی و جوهری که اهداف و ارزش‌ها را مورد توجه قرار داده و همچون عقلانیت ابزراری این ارزش‌ها را توسط اهداف حسابگرانه مردود نمی‌شمارد(عضدانلو، 1386: 424).

هابرماس در مقام نقد این نوع "عقلانیت وبری" که موجب رشد نیروهای تولید و افزایش نظارت به زندگی شده است معتقد است که علم و عقلانیت در عصر سرمایه‌داری به‌ویژه در جوامع سرمایه‌داری صنعتی به ابزاری علیه بشریت تبدیل شده‌اند و باعث تضعیف و نابودی حیات فکری، فرهنگی و معنوی انسان‌ها گشته‌اند. به نظر او وظیفه نگرش انتقادی آن است که دقیقا جایگاه‌های شئ‌گونگی و عقلانیت ابزاری و نیز فضاهایی که هنوز دستخوش این فرآیند نگردیده‌اند را پیدا کند و بتواند دیدگاهی تئوریکی توسعه دهد که بر اساس آن اجازه بازسازی معنی و تعهد در زندگی اجتماعی را داشته باشد. از این‌رو هابرماس در مقابل مفهوم عقلانیت ابزاری همه‌گیر، اندیشه فرآیند مثبت و رهابخش "عقل ارتباطی و تفاهمی" را مطرح کرده و معتقد می‌شود که بایستی از گسترش و نفوذ عقلانیت ابزاری به حوزه زیست‌جهان (جهان کنشگران اجتماعی و حوزه عمومی) جلوگیری کرده و با آن به مبارزه پرداخت. به نظر او پروژه مدرنیته، تنها با محدود شدن منطق کنش ابزاری به نظام (دولت و مؤسسات بزرگ و نهادها) و حاکم شدن منطق کنش ارتباطی به زیست‌جهان کامل خواهد شد (بهرامی، 1388: 85).

همان‌گونه که کنش ارتباطی هسته مرکزی اندیشه‌های هابرماس را تشکیل داده و تمامی اجزاء عمده سلسله نظریه‌های وی از آن نشأت می‌گیرد، گفتگو نیز هسته مرکزی کنش ارتباطی به‌حساب می‌آید، چرا که کنش ارتباطی از دید هابرماس در پی تحقیق تفاهم بوده که این تفاهم از مسیر گفتگو حاصل خواهد شد. باید در نظر داشت که گفتگو با زبان نمود خارجی می‌یابد و به این ترتیب زبان نقش محوری را در فلسفه هابرماس بازی می‌کند. لازم به توضیح است که در ارزیابی وضعیت آرمانی گفتار، هابرماس شروط ذیل را در مقام گفتگو قایل می‌شود:

1. قابل فهم بودن؛

2. دارای قضایای حقیقی بودن: متشکل از قضایایی باشد که حقیقت دارند؛

3. صداقت: گوینده در طرح قضایایش صادق باشد؛

4. درستی: گوینده باید نطقی را انتخاب کند که دارای صحت و درستی باشد.

این عناصر چهارگانه برای اعتبار گفتار لازم بوده و برای داشتن یک کنش ارتباطی سالم لازم است و اساساً توافق و تفاهم زمانی حاصل می‌شود که این داعیه‌های اعتبار مطرح و پذیرفته شوند(لسلی، 1387: 35).

هابرماس، در نظریه کنش ارتباطی خود به‌دنبال ایجاد جامعه‌ای می‌باشد که در آن کنشگران بتوانند بدون تحریف با همدیگر ارتباط داشته باشند و این ارتباط صرفاً مبتنی‌بر استدلال و منطق باشد و هیچ‌گونه اجبار و الزامی در آن مداخله نکند. به‌عبارت دیگر او می‌خواهد دوباره حوزه عمومی (همان حوزه سیاست و اجتماع که افکار عمومی می‌توانند در آن به‌طور آزاد به گفتگو بپردازد) را با طرح این نوع کنش احیاء نماید. این نظریه به‌عنوان غایت خود، وضعیتی را در نظر می‌آورد که در آن ارتباط کاملاً آزادانه و نامحدود صورت پذیرد. هابرماس این نظریه را در مقام ارائه راه‌حلی برای "استعمار زیست‌جهان" که ناظر به سلطه عقلانیت ابزاری و نظام بر زیست‌جهان می‌باشد، مطرح کرده و بر آن است که این روند باعث بحران‌های متعدد در جامعه سرمایه‌داری شده و تنها راه‌حل این قضیه در رهایی "زیست‌جهان" از چنگ استعمار "نظام" نهفته است تا از این طریق زیست‌جهان بتواند به شیوه مناسب خود (یعنی توافق ارتباطی آزادانه) عقلانی گردد و از این رو مایکل پیوزی در کتاب خود که در مورد هابرماس نگاشته است در مورد هدف هابرماس این‌گونه نوشته است: «هدف هابرماس از نظریه کنش ارتباطی، واژگون‌سازی فردگرایی تک‌گویانه نظریه‌های لیبرالی و فایده‌گرایانه در باب جامعه است. او کوشیده است یک‌بار و برای همیشه نظریه اجتماعی را از تعمیم‌های شبه‌جامعه‌شناختی در مورد جامعه مبرا سازد که اساس آن الگویی از یک فرد واحد است که صرفاً بر مبنای محاسبات استراتژیکی خود (در مورد هزینه و سود نسبی این یا آن کنش) به جهان می‌نگرد»(پیوزی، 1384: 105-106).

 

2-3-2- نظریه امپریالیسم رسانه‌ای هربرت شیلر

شیلر نظریه‌ی خود را از مبنای وابستگی اقتصادی وام می‌گیرد. از دیدگاه شیلر، به‌وسیله‌ی جامعه‌ی اطلاعاتی، سلطه‌ی غرب بر روابط اقتصادی به گونه‌ای غیر قابل مهار به اشکال فرهنگی سلطه، منتهی می‌گردد. تحت نفوذ اطلاعات خصلت سرمایه‌داری و فرهنگ جهانی از دهه‌های 1960 و 1970م. به طور قابل ملاحظه‌ای تغییر کرده است. شیلر چنین استدلال می‌کند که دهه‌ی 60م. اوج قدرت اقتصادی آمریکا بود. از این دوره به بعد جهان به گونه‌ای روز افزون با توجه به وجود مراکز رقیب قدرت و فعالیت اقتصادی، پیچیده‌تر گشت. واکنش آمریکا نسبت به این چالش‌ها صرف تلاش بیشتر در زمینه‌ی صنایع فرهنگی از راه توسعه‌ی تکنولوژی‌های ارتباطی جدید بوده است. این تحولات به گسترش جهانی شرکت‌های چند ملیتی، مقررات زدایی از شبکه‌های عمومی و گسترش تجاری سازی رسانه‌های گروهی کمک کرده است. در آخرین دفاعی که شیلر از این استدلال انجام داده است، بر ماهیت مبتنی بر سرمایه‌داری و کالایی کردن فرهنگ مردم پسند آمریکایی، پیش از انتقال این مدل به بقیه‌ی جهان تأکید می‌کند. به نظر می‌رسد که جهان مبتنی بر برداشت خود آمریکاییان در حال تغییر است. نیروهای اقتصادی ساختارهای اصلی پشت سر تحولات تکنولوژیک نظیر بزرگراه‌های اطلاعاتی و اینترنت و شبکه های اجتماعی قرار دارند و همچنین سبب به ابتذال کشیده شدن بخش عظیم فرهنگ جمعی قالب می‌شوند. شیلر خاطر نشان می‌سازد با استفاده از قالب فناوری‌های ارتباطی و فضای مجازی به طور خاص، در حالی که آمریکا قدرت اقتصادی خود را از دست می‌دهد اما کنترل فرهنگی خود را کماکان حفظ کرده است. به کمک ارتباطات و تولیدات رسانه‌ای و فرآیندهای مقررات زدایی در فضای مجازی، ایالات متحده رواج آمریکایی سازی جهان را تداوم بخشیده است(شیلر، 1375: 59)

شیلر بیان می‌دارد که بزرگراه‌های اطلاعاتی و فضای مجازی قلمرو آرمانی از ارتباطات آزاد را فراهم نمی‌آورند بلکه بازار کاملی به وجود می‌آورند که با زدن یک دکمه در زمان و مکان به فعالیت می‌پردازد. کسانی که در حال حاضر در مورد امکانات شبکه‌ی اینترنت و شبکه های اجتماعی دچار هیجان‌زدگی شده‌اند به درستی نمی‌دانند که چه کسانی اطلاعات را کنترل می‌کنند و این اطلاعات در اختیار چه کسانی قرار خواهد گرفت و احتمالاً در جهت منافع چه کسانی به کار گرفته خواهد شد(شیلر، 1390: 107)

پاسخ به این پرسش‌ها را باید در نیاز سرمایه‌داری جهانی جست‌وجو کرد. به عنوان مثال شیلر بیان می‌دارد که اجتماعات به اصطلاح مجازی، مکان‌هایی هستند که بر کنایه‌پردازی و بازی استوار هستند. برخلاف اجتماعات واقعی که مکان‌هایی مبتنی بر تعهد و مسئولیت هستند. اگر در چارچوب فضای سایبر ما قادر باشیم هویت‌های خودمان را به گونه‌ای دیگر جلوه دهیم، این امر به گونه‌ای مؤثر امکان مبادله‌ی واقعاً ارتباطی را که در آن ویژگی‌های دیگری باید وارد شود را نفی می‌کند. در عوض چنین فضایی قلمرویی از اطلاعات به وجود می‌آورد که می‌توان در تالارهای بزرگ آن، بدون هیچ ترسی و فارغ از هرگونه هرج و مرج، پرسه زد. فضای سایبر به حوزه‌ای از مصرف غیر مسئولانه تبدیل می‌شود که در آن فقرا هرگز به عنوان سوژه‌هایی که از حق و حقوقی برخوردارند، ظاهر نمی‌شوند و تنها گه‌گاه موضوع بحث قرار می‌گیرند. در واقع تمایل به ایجاد اجتماعات مجازی در شبکه، به نابودی روابط جمعی واقعی اشاره دارد که تحت تأثیر ویژگی اتمیزه کننده‌ی سرمایه‌ی کالایی، لگد مال شده است. انسان نوعی نیاز ذاتی به حس تعلق دارد و آن دقیقاً همان چیزی است که هواداران راه‌حل سایبر، در حال حاضر دست‌مایه‌ی کار خود قرار داده‌اند(شیلر، 1375: 72)

فناوری‌های جدید ساختارهای بزرگ را قادر ساخته‌اند تا به هماهنگی بخشیدن به فعالیت‌های خود در سطح جهان دست بزنند و در عین حال نهادهای بازخوردی پدید آورند که به سرعت به نیازها پاسخ گویند. دیجیتالی شدن پایگاه‌های دانش، امکان پردازش و ذخیره‌ی اطلاعات را از فواصل بسیار دور فراهم می‌سازد. از این رو سرمایه‌داری کمتر به دولت وابسته است و بیشتر به توانایی یک سیستم اطلاعاتی مشترک برای انتقال دانش به شبکه‌های دور دست متکی است. ظرفیت دموکراتیک و گرایش به بخش اعظم رسانه‌های جدید، حقه‌ای قدیمی است که اجرای آن به واسطه‌ی نیاز سرمایه به بازارهای جدید و مصرف کنندگان مشتاق میسر می‌گردد. منافع شرکت‌های بزرگ مانند: «تایم-وارنر، آمریکا آنلاین و مایکروسافت» در واقع نیرو محرکه‌ی توسعه‌ی بزرگراه‌های اطلاعاتی بوده است(شیلر، 1390: 189)

 

2-3-3- نظریه ی شبکه های اجتماعی و اطلاعات‌گرایی مانوئل کاستلز

مانوئل کاستلز در میان نویسندگان متأخر از همه بیشتر به برخی از ویژگی‌های سیاسی مهم فرهنگ‌های رسانه‌ای معاصر پرداخته است. یقیناً بر خلاف دیدگاه‌هایی که تا کنون ارائه شده است، کاستلز خطوط کلی دیدگاهی را درباره‌ی فرهنگ‌های رسانه‌ای معاصر ترسیم کرده است که به شالوده شکنی قطب‌بندی‌های مباحث قبلی و در عین حال مرتبط ساختن آن‌ها به فرآیندهای دگرگونی اجتماعی اساسی می‌پردازد. کاستلز چنین استدلال می‌کند که جامعه‌ی اطلاعاتیِ در حال ظهور عمدتاً زاییده‌ی رابطه‌ی در حال تغییر بین سرمایه‌داری جهانی، دولت و جنبش‌های اجتماعی معاصر است. با این حال او با همان صراحت بیان می‌دارد که توسعه‌ی رسانه‌های جدید، تنوع بخشی به پیام‌های رسانه‌ای، انفجار درونی سیاست و رسانه‌ها همگی آثار دامنه‌داری بر حوزه‌ی عمومی داشته‌اند.کاستلز چنین استدلال می‌کند که توسعه‌ی اقتصاد اطلاعاتی در مرکز تلاش‌هایی برای بازاندیشی پویش‌های جامعه‌ی مابعد صنعتی و شکل خانواده متناسب با آن قرار دارد. در این اقتصاد جدید کاربرد دانش و تکنولوژی جدید در تولید سفارشی به بهترین نحو موفقیت اقتصادی را تضمین می‌کند. سطح تکنولوژیک مؤسسه‌ی اقتصادی در مقایسه با شاخص‌های قدیمی‌تر مانند هزینه‌ی نیروی کار، در فضای مجازی دارای بهره‌ی بیشتر است. اطلاعات‌گرایی به سازمان‌ها این امکان را داده است تا از راه ساختارهای بیشتر وابسته به دانش و کمتر سلسله مراتبی، به انعطاف‌پذیری بیشتری نائل آیند(کاستلز، 1997: 206)

فناوری‌های جدید ساختارهای بزرگ را قادر ساخته‌اند تا به هماهنگی بخشیدن به فعالیت‌های خود در سطح جهان دست بزنند و در عین حال نهادهای بازخوردی پدید آورند که به سرعت به نیازها پاسخ گویند. دیجیتالی شدن پایگاه‌های دانش، امکان پردازش و ذخیره‌ی اطلاعات را از فواصل بسیار دور فراهم می‌سازد. از این رو سرمایه‌داری کمتر به دولت وابسته است و بیشتر به توانایی یک سیستم اطلاعاتی مشترک برای انتقال دانش به شبکه‌های دور دست متکی است. در چارچوب این فرآیندها، سرمایه‌داری قدیمی و سرمایه‌داری جدید(فناوری اطلاعات) همگرایی حاصل می‌کنند. مشخصه‌ی اقتصاد اطلاعاتی جدید، فرآیندهای هم‌زمان توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی اقتصادی است. سیاه چاله‌های اقتصاد اطلاعاتی، شامل افرادی می‌شود که به لحاظ اجتماعی و فرهنگی با بدنه‌ی اصلی جامعه و کانون خانواده ارتباط ندارند. در حالی که اطلاعات‌گرایی به رشد اشتغال در لایه‌های بالاتر مدیریت منجر شده است، کاهش قابل توجهی در اشتغال افراد کم مهارت و افزایش محرومیت مناطق فقیر از جریان سرمایه پدید آمده است. به عنوان مثال تفاوت درآمد 20 درصد بالای جامعه با 20 درصد پایین جامعه که در سال 1960م.، 30 به 1 بوده است در سال 1994م. به 78 به 1 رسیده است(کاستلز، 1997: 219)

اقتصاد اطلاعاتی دارای آثار فرهنگی مشخص با تنوع بالاست. رسانه‌های جدید به طور ویژه و رسانه‌ها به طور اعم به نهادهایی اصلی و تعیین کننده در جامعه‌ی مدرن تبدیل شده‌اند. این امر نشان دهنده‌ی این واقعیت است که رسانه‌های مدرن و مجازی در حال حاضر در چارچوب زبان، انواع مبادلات نمادین را در جامعه و خانواده و... شکل می‌دهند که به تعریف جامعه و دگرگونی های خانواده نوین و کیفیت ارتباط اعضای خانواده با هم کمک می‌کنند. یک جنبش اجتماعی، مجموعه‌ای از افکار و عقاید یا محصولی تجاری تنها هنگامی موجودیت پیدا می‌کنند که بر صفحه‌ی رسانه ظاهر شوند. در واقع رسانه‌ها چارچوب درک، دانش و زبان ما را شکل می‌دهند. مرکزیت ارتباطات مدرن در فرهنگ معاصر، توده‌ای را به ارمغان نمی‌آورند، اما آن چیزی را فراهم می‌آورند که کاستلز از آن به عنوان فرهنگ مجاز-واقعی یاد می‌کند. مکان قدرت واقعی اقتصاد، سیاست و فرهنگ در عصر اطلاعاتی در اذهان مردم است. به بیان کلی‌تر، کاستلز بیان می‌دارد که تکنولوژی‌های رسانه‌ای جدید در عوض آنکه ساختارهای اجتماعی موجود را دگرگون سازند، آن‌ها را تقویت می‌کنند(کاستلز، 1997: 222)

نکته‌ی کاستلز در مورد اینترنت و شبکه های اجتماعی این است که این رسانه به طور متقابل از راه قدرت مجتمع‌های رسانه‌ای که در سرتاسر جهان و در تمامی کشورها استقرار یافته‌اند، ظرفیت تکنولوژیک خود و جریان اطلاعات و نمادهایی که ساخته است عمدتاً نمی‌تواند تحت کنترل خاص و مقررات وضع شده‌ای قرار بگیرد و تنها راه کنترل آن پیدا کردن راهی برای وارد کردن خود و کنترل بیشتر اطلاعات تولیدی در این محیط است. نقطه‌ی قوت نظریه‌ی کاستلز ارائه‌ی آمار و اطلاعات جامع از سطح جهان برای ارائه‌ی نظریه‌ی خود است. اما در کل انتقادهای زیر به نظریه‌ی او وارد است:

1. دیدگاه وی دچار نوعی جبر تکنولوژیک است؛

2. پاسخ‌های جهان وطنی را در عصر ارتباطات نادیده می‌گیرد (نمونه‌های زیادی امروزه در سطح جهان شاهد هستیم که استفاده‌ی تکنولوژیک برای کاربردهای وطنی صورت می‌گیرد تا کاربردهای جهانی و فراملی، مانند استفاده از امکانات رسانه‌های مجازی در جنبش‌های اخیر بیداری اسلامی).

نظریه‌ی کاستلز بیش از حد تحت تأثیر تکنولوژی قرار دارد، این در حالی است که خود تکنولوژی به شدت متأثر از سایر عوامل است(کاستلز، 1997: 235)

 

 

2-3-4- نظریه سرعت و ارتباطات اجتماعی از ویریلیو

علی‌رغم استدلال‌های کاستلز در خصوص امکانات و نیز محرومیت‌هایی که عصر اطلاعات می‌تواند به همراه داشته باشد، بسیاری وقوع جامعه‌ی تکنولوژیک را از منظری منفی‌گرایانه مورد بحث قرار می‌دهند. از نظر آنان در چنین جامعه‌ای، اقتصاد آنلاین، افکار عمومی لحظه‌ای و فرهنگ احساسی، ظرفیت افراد بشر را برای انتقاد زائل و بنیان های خانواده را سست می‌سازد. بر اساس این درک و برداشت، این کالایی کردن فرهنگ مجازی و اطلاعاتی نیست که خطر ایجاد می‌کند، بلکه پیروزی خود تکنولوژی است که خطر آفرین است. این تأملات بسیار بدبینانه در نظریه‌ی پل ویریلیو نظریه‌پرداز فرانسوی با ظرافت خاصی مطرح شده‌اند. وی تمامی جنبه‌های مثبت تکنولوژی‌های ارتباطی را نادیده می‌گیرد و بیان می‌دارد که توسعه‌ی بیش از اندازه‌ی این تکنولوژی‌ها به ظهور فرهنگ غیر انسانی انجامیده است. در قرن 18 تقریباً 40 روز طول می‌کشید تا یک نامه از آسیا به اروپا برسد. امروزه از رهگذر اختراعات ارتباطاتی، ما وارد عصر ارتباطاتی لحظه‌ای و خودی شده‌ایم، آنچه «گیدنز» آن را فشردگی زمان- مکان می‌نامد و «جی.پی تامپسون» از آن به عنوان نزدیکی از راه دور یاد می‌کند و به اعتقاد بسیاری ظرفیت رسانه‌ها برای ارتقای پیوند، احتمال ارتقای اشکال سطحی جهان وطنی را مطرح می‌کند.این بدان معناست که جهانی شدن رسانه‌ها باعث آن می‌شود که ما با تساهل بیشتری با دیگری برخورد نماییم و این امر ظرفیت ما را برای نشان دادن واکنش افزایش خواهد داد. تمامی این پیش‌بینی‌ها در دیدگاه ویریلیو وجود دارد و بیان می‌دارد که این استدلال‌ها بیش از اندازه خوش‌بینانه هستند و لازم است وجوهِ منفیِِ آنچه که مثبت به نظر می‌رسد، آشکار شود. از دیدگاه او، مشکل در مورد کسانی که در پی تأکید بر جنبه‌های مثبت رسانه‌های جدید هستند، این است که وضعیت جدید به این منتهی خواهد شد که نگرانی در مورد افرادی که در دور دست هستند در مقایسه با کسانی که در همسایگی ما قرار دارند، بیشتر شود. در حقیقت ویریلیو بر اساس شماری از مطالب منتشر شده به استدلال می‌پردازد که تأثیر تکنولوژی‌های جدید ارتباطات بر حواس آدمی منفی است. زمان واقعی ارتباطات رسانه‌ای مدرن به شکل بنیادی درک مشترک ما از واقعیت را تغییر می‌دهد و تحریف می‌کند (وبستر، 1383: 4).

در اینجا ویریلیو پیوند مهمی میان تکنولوژی و ارتباطات، جنگ و سرعت برقرار می‌سازد. در چارچوب این مختصات، واقعیت مجازی و اینترنت اشکال کاملاً جدیدی از ارتباطات نیستند بلکه بزرگ‌نمایی جنبه‌های اصلی مدرنیته و چیرگی نوعی بنیادگرایی فناوری به شمار می‌آیند. به نظر می‌رسد براساس این توصیف، ظهور رسانه‌های جدید ارتباطی، درک ما را از امر واقعی تحریف کرده‌اند و در عین حال بر منطق مبتنی بر توسعه‌ی مدرنیته غربی استوار شده‌اند. این نظریه‌پرداز با انتقاد از مارکسیسم، پسامدرنیسم و سایر رهیافت‌های مفهومی که بر مطالعه‌ی فرهنگ‌های رسانه‌ای تأثیر گذار بوده‌اند، خود را شهرگرا می‌خواند. بدین ترتیب او به نفع احیای سیاست‌های شهری استدلال می‌کند که سعی در ایجاد پیوند مجدد افراد با همسایگانشان، خودشان و طبیعت دارد. ویریلیو استدلال می‌کند که مسئله‌ی اصلی، برقراری تماس مجدد است. ما این کار را از راه بازیابی عادت‌ها و مراوده‌های اجتماعی، مهیا شدن شرایط برای زندگی اجتماعی فراگیر و چنان که خواهیم دید از همه مهم‌تر، زمان‌بندی قابل تحمل انجام می‌دهیم. وی همچنین تحت تأثیر نظریه‌پردازان جهان وطن، خواهان ایجاد فضا برای دیگری در تبادل نظرهاست. با این حال، تنها می‌توان براساس روابطی که با حضور در یک جمع شکل می‌گیرد و نه از راه پیگیری مباحث در رسانه‌های دیجیتال، به این مهم دست یافت(همان منبع: 11)

رسانه‌های جدید و حتی رسانه‌های قدیم از این حیث، در واقع مقید به مجموعه‌ای از خیال پردازی‌های زیان بار هستند و بر این باور هستند که می‌توان از شکنندگی جسم انسان، وابستگی به طبیعت و مجموعه‌ی نزدیک‌تر روابط اجتماعی در اجتماعاتی که در آن زندگی می‌کنیم، رهایی یافت. از این لحاظ نوشته‌های این نظریه‌پرداز با بخش بزرگی از تفاسیر ضد آرمان‌شهرگرایی که با ظهور اینترنت و شبکه های اجتماعی ارتباط دارند، پیوند خورده است. برای مثال برخی از منتقدان خاطر نشان کرده‌اند که فناوری‌های جدید ارتباطی به ما نوید می‌دهند که جهانی را برای ما بسازند که ورای محدودیت‌ها و ناکامی‌های جهان مادی و جسم فیزیکی قرار داشته باشد اما این امر یک خیال‌پردازی بیش نیست و رسانه‌های جدید بر پایه‌ی خیال پردازی‌ها و احساسات بسیار قدرتمند بنا شده‌اند. با دادن وعده‌ی روابط سایبرگی که تمایز میان انسان و تکنولوژی را از میان می‌برد، آنچه عرضه می‌شود در واقع نوعی فرار از واقعیت است. در عالم رسانه‌ای جدید، از ما دعوت می‌شود تا نکات جدیدی برگزینیم و هویت‌های جدیدی کسب کنیم و در نتیجه از روابط انسانی واقعی فاصله بگیریم. ظرفیت تکنولوژی برای حل معجزه آسای مخمصه‌های بشری به صورت بالقوه راه‌حلی جادویی برای مسائل مربوط به خود و اجتماع پیش‌روی ما می‌گذارد. فضای مجازی قادر است در همان حالی که ما ذره‌ای می‌شویم، احساسات گرم ویژه‌ی اجتماعات محلی را رواج دهد. در فضای سایبر، چشمان ما در برابر پرسش‌هایی که به تفاوت‌ها مربوط است، بسته می‌شود زیرا ما فقط با طبقه‌ی ممتاز برخورد داریم و از برخورد با واقعیت‌های خشن دوره‌های اخیر سرمایه‌داری و از فشار جغرافیا دوری می‌کنیم. در حالت آنلاین غافل‌گیری‌های واقعی اندکی وجود دارند و کمتر چیزی ناآشناست. فضای سایبر در عوض سروکار داشتن با دگر بودن دیگری مبتنی بر حکمروایی سرمایه‌داری شراکتی است(وبستر و رابینز، 1999: 304).

نظریه‌های منفی‌گرایانه‌ی ویریلیو افزون بر اینترنت و شبکه های اجتماعی و فضای مجازی حتی در مورد سایر اشکال رسانه‌های جدید نیز شمول می‌یابد، وی در کتاب «جنگ و سینما»، به پیوندهای فرهنگی میان توسعه‌ی فنون سینمایی و جنگ اشاره می‌کند. در جنگ جهانی اول از دوربین برای گرفتن عکس‌های ساکن و متحرک از داخل هواپیما برای کمک به اتخاذ تاکتیک‌های نظامی استفاده شد. بعدها پس از جنگ جهانی دوم، ماهواره‌های جاسوسی و سایر تکنولوژی‌ها به عنوان ابزاری برای اطلاعات نظامی به خصوص در دولت ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفتند و دشمن را قابل دیدن ساختند. با این حال اگر چه تکنولوژی‌های نوین ارتباطی دشمن را قابل دیدن ساختند، از سوی دیگر حضور فیزیکی آن‌ها را کاهش دادند. سینما به جنگ نمایشی قابل دیدن کمک کرد، فیلم‌ها به شکل تعمدی به صورت اشکال تبلیغاتی برای جنگ تبدیل شدند. دیگر هیچ بمبارانی بدون حضور دوربین و چشم انسان صورت نپذیرفت و به این ترتیب، چشم انسان، دوربین و بمب همه به سلاح جنگی تبدیل شدند و تصاویر کشتار برای انسان‌ها به تصویری آشنا تبدیل گشت. در واقع از نظر این نظریه‌پرداز، احساسات انسانی همگی صنعتی شدند. دیگر لازم نیست که انسان‌ها همه چیز را خود ببینند، این کار را دوربین‌ها برای ما انجام می‌دهند. حتی تأثیر این حواس صنعتی آن قدر زیاد است که انسان خود را در دنیای دیگری می‌یابد که از آن تحت عنوان فضای مجازی و زندگی مجازی یاد می‌شود؛ یعنی دنیایی که نه تنها خود حاصل حواس صنعتی است بلکه ارتباط ما با هر آنچه که در آن است نیز در نتیجه‌ی ارتباط با حواس صنعتی ماست. با قرار گرفتن عناصر سرعت و تکنولوژی در ترکیب و ساخت رسانه‌ها، شاهد وقوع جابه‌جایی‌هایی هستیم، چنان که خواهیم دید با تکنولوژی‌های زمان واقعی، حضور واقعی می‌میرد(وبستر، 1383: 174)

سرعت ارتباطات مدرن در این زمینه دارای شماری از پیامدهاست:

-نخست اینکه سرعت تفکر و امکان تبادل نظر را از میان می‌برد. ایده‌های مرتبط به امکان استفاده از تکنولوژی برای ارتقای مردم‌سالاری همگی اشتباه هستند. تکنولوژی سرعت فرهنگی پدید می‌آورد که در آن از ارتباطات برای شرطی کردن واکنش‌های مردم استفاده می‌شود.

-دوم اینکه با گسترش جهانی اطلاعات و تکنولوژی سایبر، امکان پدید آمدن شهروند سایبر بروز پیدا می‌کند. از بین رفتن رابطه‌ی زمینی بین دور و نزدیک، انسان‌ها بیشتر متوجه واقعیت پرده می‌شوند تا مجاورت فیزیکی واقعی روابط فردی و جمعی فوری‌تر خود. چنین جامعه‌ای به دو زمان‌بندی مجزا تقسیم‌بندی می‌شود، زمان مطلق و زمان نسبی. شکاف بنیادین بین کسانی که در زمان واقعی زندگی می‌کنند و سرعت نقش اصلی را در فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن‌ها دارد و کسانی که در عین حالی که در مکان‌های واقعی زندگی می‌کنند، بیش از پیش در حال فقیرتر شدن هستند. از منظر واقعیت مجازی، شهروند سایبر، رسانه‌های رویداد محور و تحرک شتاب آلود اطلاعات، مکملی برای واقعیت نیستند، بلکه جایگزینی برای آن به شمار می‌آیند.

-سوم اینکه تناقض جامعه‌ی اطلاعاتی این است که به طور هم‌زمان به افزایش تحرک مجازی و سکون فیزیکی منتهی می‌گردد. بدین معنا که شهروند پایه‌ای، در واقع مجبور نیست که به این سو و آن سو برود، چون تکنولوژی به شکل فزاینده‌ای متناسب با قالب بدن انسان طراحی می‌شود و حتی نیازی به برون رفت از فضای مکانی خانواده ای که بدان تعلق دارد نمی بیند. فضای تعاملی جدیدی که توسط اینترنت و شبکه های اجتماعی و حتی تلویزیون و واقعیت مجازی فراهم آمده است به این معناست که خانه به کابین خلبان تبدیل شده است که پیام‌ها را از جهان دریافت می‌دارد بدون آنکه ساکن آن مجبور به حرکت باشد. بنابراین ما بیش از آنکه در عصر تحرک قرار داشته باشیم، در عصر سکون قرار داریم. این وضعیت تبدیل می‌شود که سوژه در حالت نباتی یا در حالت اغمای فرهنگی قرار بگیرد که در آن جست‌وجو چندان به خاطر امکان اقدام عمومی صورت نمی‌گیرد بلکه بیشتر به دلیل شدت احساسات انجام می‌پذیرد(ویریلیو، 2000: 69).

-چهارم اینکه شتاب واقعیت در زمان واقعی دارای تأثیر فردیت بخش است که به موجب آن اطلاعات بیش از پیش بر خود متمرکز می‌شود. این فرآیند همراه با جایگزینی واقعیت بدین معناست که ما در واقع توجه کمتر و کمتری به دورنمای زیست بوم شناختی خود نشان می‌دهیم که از تمامی اشکال زندگی حمایت می‌کند. فروپاشی مکان ما را به درون خود سوق می‌دهد و از جهان دور می‌سازد. بدین ترتیب ما را وارد جهان تکنولوژی، تفریح و خیال پردازی‌های رایانه‌ای می‌کند که به شکل روز افزون شبیه سازی شده است. نمایش از راه دور واقعیت، بیش از آنکه وطنی جهانی به ارمغان آورد، شهری دهشتناک به دست می‌دهد.با فاصله گرفتن بیشتر ما از ماهیت طبیعی و آسیب پذیری‌های خود، احتمال وقوع فجایع جهانی از رهگذر فروپاشی اقتصادی و جنگ هسته‌ای و گسترش ویروس‌ها هر لحظه بیشتر می‌شود. امپریالیسم فناوری ما را به فاجعه نزدیک‌تر می‌سازد و در همان حال حواس انسانی مشترک، ما را از حساسیت زیست بوم شناختی ضروری برای مقاومت در برابر این تغییرات دور می‌سازد.

-پنجم اینکه گسترش جهانی تکنولوژی‌ها زمان واقعی احتمال بروز مرحله‌ای جدید از کنترل را فراهم می‌آورد که ما همیشه تحت اشکال دائمی از مراقبت قرار داریم. نصب دوربین فیلم‌برداری روی رایانه و پخش فیلم آشپزخانه و اتاق خواب مردم به‌وسیله‌ی اینترنت و شبکه های اجتماعی ربطی به اطلاعات و یا تفریح و سرگرمی ندارد، بلکه در معرض نمایش قرار دادن فرد و تهاجم به وی محسوب می‌گردد. نظارت دائم بر فعالیت‌های انسانی اینک در سطحی جهانی صورت می‌پذیرد و ما را همیشه قابل دیدن می‌سازد و هوش تکنولوژیک را بر ما تحمیل می‌کند (ویریلیو، 62، 2000).

گسترش فناوری‌های جدید مراقبت، از تلفن‌های همراه گرفته (که تمایز بین حوزه‌های عمومی و خصوصی کاربران را از بین می‌برند) تا مراقبت از مدار کره‌ی زمین در سرزمین‌های دیگران، همگی ما را تابع اشکال جهانی کنترل می‌سازد. کنترل آن گونه که به نظر می‌رسد تحت لوای هیچ دولتی نیست و بستگی به شخصی دارد که زمان و مکان را در فضای مجازی تحت تسلط دارد.این امر، چنین احتمالی را افزایش می‌دهد که قدرت‌های جهانی اقدام به جنگ اطلاعاتی از راه ماهواره‌ها و فضای مجازی برضد کشورهای دیگر و حتی شهروندان خود کنند. چنین کنترلی همچنین به توانایی آلوده کردن مبادله‌ی اطلاعات از راه ارائه‌ی اطلاعات غلط، ربط داده می‌شود. منظور از اطلاعات غلط صرفاً کنترل اطلاعات از راه کوتاه کردن و تحریف نیست. این امر گاهی به ارائه‌ی اطلاعات بیش از حد اشاره دارد. به این معنا که ارائه‌ی 24 ساعته‌ی اطلاعات بیش از آنکه باعث تفرقه در افکار شود، با دادن اطلاعات متناقض باعث سردرگمی فکری می‌شود.

سرانجام اینکه مدرن شدن فناوری با مستعمره ساختن حوزه‌ی عمومی توانایی نفوذ به درونی‌ترین قسمت‌های بدن انسان را به همراه داشته است، توسعه‌ی مهندسی ژنتیک و مکان پیوند تکنولوژیک اعضا به بدن این احتمال را افزایش داده است که روزی بتوان جسم و روح انسان را بنا بر نیازهای تکنولوژیک طراحی کرد. بر این اساس ویریلیو از این هراس دارد که ضرباهنگ زیستی بدن انسان به زودی آن قدر شتاب داده شود تا با زمان‌بندی زندگی روزمره‌ی تکنولوژی محور متناسب شود. ممکن است انسان امروزی در موضعی قرار بگیرد که اطلاعات بیشتری را با سرعتی بیش از هر زمان دیگر در گذشته دریافت کند، اما از فرصت تفسیر برای معنادار کردن جهان محروم بماند.

انتقادهای زیادی به نظریه‌های ویریلیو در مورد رسانه‌های جدید و فرهنگ مجازی صورت پذیرفته است. مهم‌ترین مناقشه بر سر تکنولوژی هراسی وی است. تنها راهی که گویا وی ارائه می‌دهد، دوری جستن از تکنولوژی است که امری ناممکن به نظر می‌رسد. ویریلیو دیدی یک طرفه از تکنولوژی ارائه می‌دهد و آن را به طور کلی طرد می‌کند. از سوی دیگر وی رسانه‌های جدید و به خصوص رسانه‌های بصری را به صنعتی سازی حواس انسانی متهم می‌کند اما شواهد بسیاری وجود دارد که این رسانه‌ها نقش مهمی در بالا بردن کیفیت زندگی انسان‌ها ایفا کرده‌اند.برخی دیگر از پژوهشگران، ترس و هراس از تکنولوژی در نزد روشنفکران را از این بابت می‌دانند که توسعه‌ی فناوری‌های ارتباطی و مجازی باعث افول جایگاه سنتی روشنفکران و زوال ذخیره‌ی سرمایه‌ی فرهنگی آنان خواهد شد. باید پذیرفت که ظهور تکنولوژی‌های جدید ارتباطاتی این امکان را برای اشکال جدید اطلاعات فراهم می‌کنند تا ساماندهی درک ما از ویژگی‌های اصلی زندگی انسانی، از مسائل مربوط به سیاست گرفته تا فقر جهانی را به چالش بگذارند، تقویت کنند و مورد مناقشه قرار دهند. این دیدگاه‌ها همواره این آگاهی را پدید می‌آورند که ترکیب تجدد از رهگذر مراکز قدرتمند اطلاعات و ارائه‌ی نمادها حفظ گردد و هم از این رمزها در بافت‌های اجتماعی و فرهنگی به شکل فزاینده‌ای کمک گرفته شود.

 

2-3-5- نظريه تاثیرگروه های اجتماعی از كلي و ولخارت

كلي و ولخارت دريافتند افرادي كه از انگيزه بالايي براي حفظ عضويت فرد در گروه برخوردارند و بنابراين وابستگي بيشتري به تأييد دارند، بعيد به نظر مي رسد كه ارتباطات و پيام هايي را قبول نمايند كه نقطه مقابل هنجارها وارزش هاي گروه هستند. فرد بايد موافقت وتأييد را به دست آورد. در اینجا می توان به پذيريش توسط گروه تعبير كرد، يعني اين كه اعضا هرچه بيشتر مورد پذيرش گروه قرار بگيرند، احتمال تأثير پيام بر گروه بيشتر است. مناظره گروهي نسبت به سخنراني ها از اثر بخشي دراز مدت در تغيير نگرش ها برخوردار است، همچنين اگر اين مناظره گروهي به طور آزادانه برگزار شود تأثير بيشتري در اثر بخشي به اعضا گروه خواهد داشت، بحث ومناظره آزاد در افكار وعقايد تغيير بيشتري به وجود مي آورد. هرچه كاربر اينترنتي احساس كند كه در محيط اينترنت بيشتر مورد پذيرش واقع مي شود احتمالاً باعث خواهد شد كه بر ارزش هاي خانواده و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر مؤثر واقع شود و همچنين هرچه كاربران بيشتر وارد بحث ومناظره گروهي شوند احتمالاً باعث مطرح كردن موضوعات خود با محيط هاي تعاملي اينترنت مي شوند و كمتر مسائل خود را با خانواده مطرح مي كنند وباعث كم اهميت شدن ارزش های خانواده و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر نزد فرد مي شود(فریز، 2002: 109)

محیط های شبه تعاملی، به محیط هایی می گوییم که کاربر نمی تواند در آن محیط ها ارتباط دو طرفه برقرار کند، مثل انواع صفحات وب در اینترنت که جهت تأثیر این محیط ها بر ارزش های خانواده و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر از تئوری های ارتباط جمعی استفاده می شود که البته ممکن است برای محیط های تعاملی نیز بکار رود.

والدهال از فرّار بودن محتواي ارتباطي صحبت مي كند، عاملي كه احتمال تحصيل اثرات را كاهش مي دهد. اومعتقد است که «اثرات دراز مدت بيش از اثرات كوتاه مدت مورد توجه قرار مي گيرد» و يا به نوعي اگر از يك پيام به طور طولاني مدت استفاده شود تأثير آن پيام بيشتر است. كلاپر علاوه بر تكرار پيام، مدت زمان پيام را نيز در نظر مي گيرد تا برنامه بتواند بالاترين اثر ممكن را داشته باشد. از اين دو نظريه هم مي توان مدت زمان استفاده از اينترنت و هم طول مدت دسترسي به اينترنت و همچنين مداومت استفاده از اينترنت را (روزانه، هفتگي، ماهانه) به عنوان متغيرها مستقل جهت تأثير اينترنت بر ارزش هاي خانواده به كار برد، چرا كه هر كدام از اين عوامل باعث كاهش روابط درون خانواده و در نهايت كاهش ارزش هاي خانواده مي شود. پس در اين جا آن چه نقش مهمي را بازي مي كند طول مدت دسترسي به اينترنت است. همچنين از اين نظريه از ميزان استفاده از اينترنت مي توان استفاده كرد، بدين گونه كه هرچه از اينترنت بيشتر استفاده كنيم اين ميزان استفاده احتمالاً باعث كم شدن ارتباط با خانواده مي شود و اين منجر به كاهش ارزش هاي خانواده نزد فرد مي شود(تامپسون، 1380: 38).

دي فلور و بال روكيچ در الگوي خويش درباره وابستگي به رسانه ها براين باورند كه شرط مهم براي بروز اثرات،ميزان وابستگي به بعضي رسانه هاي ارتباطي است،مجرايي كه مردم براي به دست آوردن اطلاعات مهم نسبت به آن احساس وابستگي مي كنند،توان بيشتري براي ايجاد اثرات دارد،تا مجرايي كه تفاوتي با مجاري ديگر ندارد واطلاعاتي كه فراهم مي كند فاقد اهميت است. با كمك اين نظريه مي توان وابستگي به اينترنت را مطرح كرد، بدين صورت كه كاربر اينترنتي با وابسته شدن به اينترنت فرصت كمتري براي پرداختن به خانواده دارد واين ممكن است باعث كم اهميت شدن خانواده نزد كاربر اينترنتي و در نتيجه كاهش ارزش ها و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر شود(مک کوئیل، 1382: 327).

 

2-3-7- جمع بندی نظریه ها

ظهور تکنولوژی‌های جدید ارتباطی، امکانات جدیدی را برای نظریه‌ی ارتباطات جمعی فراهم آورده است. ما شاهد پدید آمدن شماری از دیدگاه‌های بر انگیزاننده در این خصوص بوده‌ایم که در پی بیان پیوند میان تغییر تکنولوژیک، جهانی شدن و تغییرات جدید هستند. در این خصوص کاستلز به دنبال بررسی اجمالی امکانات و محدودیت‌های دو سویه‌ی عصر رسانه‌های جدید به شکل منسجم بود. تحلیل‌های ارائه شده از سوی کاستلز در مورد اجتماع شبکه‌ای با وجود محدودیت‌هایش به ورطه‌ی خوش‌بینی و بدبینی نسبت به تکنولوژی نمی‌لغزد. با این همه، تعجب‌آور نیست که سایر نظریه‌پردازان مانند شیلر بر برخی ویژگی‌های کمتر ترقی خواهانه‌ی انقلاب ارتباطات جدید تمرکز کرده‌اند. بدین معنا که آن‌ها اصلاحات قدرتمندتری برای مقابله با برخی محمل‌های رایانه‌ای تجویز کرده‌اند که بیشتر مورد استفاده‌ی دانشگاهیان است. در این میان نظریه‌های ویریلیو، بیش از آنکه مبتنی بر استدلال ناشی از ارائه‌ی تجربی باشد، بیشتر دیدگاه یک فیلسوف بدبین نسبت به آینده را به خود می‌گیرد.«شیلر» بیشتر فضای مجازی را نتیجه‌ی ساختار دیگری می‌داند که آن را پرورش داده و هویتی مستقل برای آن قائل نیست. «کاستلز» دیدگاهی خوش‌بینانه دارد و ویژگی‌های ماهوی برای فضای مجازی و عصر اطلاعات بر می‌شمرد. «ویریلیو» دیدگاهی بدبینانه به فضای مجازی و عصر اطلاعات دارد و بر خلاف شیلر معتقد است عصر اطلاعات هویتی مستقل دارد و تأثیر به‌سزایی بر سایر جنبه‌های زندگی دارد.

 

2-4- پیشینه تجربی

2-4-1- تحقیقات انجام شده در داخل کشور

پژوهش فتحی و همکاران (1393) با هدف تبيين جامعه شناختي رابطه شبکه هاي اجتماعي مجازي با سبک زندگي و ابعاد و مولفه هاي آن از قبيل (اوقات فراغت، مديريت بدن، ميزان مصرف، نوع مصرف) با استفاده از چهارچوب نظري حاکم بر نظريه که بوسيله بورديو، گيدنز، زيمل و اينگلهارت گسترش يافته طراحي و اجرا گرديده است. تحقيق به روش پيمايش و با ابزار پرسشنامه انجام پذيرفته است به منظور بررسي رابطه، 240 نفر از جوانان 15 الي 29 سال ساکن شهر خلخال اعم از (زن و مرد) به روش نمونه گيري خوشه اي طبقه اي با حجم نامتناسب انتخاب شده اند. داده هاي حاصل از پرسشنامه با استفاده از روش هاي آماري در دو بخش آمار توصيفي و آمار استنباطي، مورد توصيف و تجزيه و تحليل قرار گرفته است. نتايج تحقيق، حاکي از آن بوده است که بين شبکه هاي اجتماعي مجازي با سبک زندگي در کليات رابطه چنداني وجود ندارد ولي با ورود به جزييات اين رابطه را مي توان مشاهده کرد. مثلا رابطه معني داري بين متغيرهاي تعاملات فرهنگي و تبادل اطلاعات بدون سانسور با سبک زندگي هست. بين دو گروه جنسيت زنان و مردان، مجردين و متاهلين، استفاده کنندگان و غير استفاده کنندگان، تعاملات سياسي، تعاملات داخل و خارج از کشور، تعامل با شخصيت هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي با سبک زندگي رابطه وجود نداشته است(فتحی و همکاران، 1393: 70).

از مهم ترين ابزارهاي جنگ نرم، شبکه هاي اجتماعي مجازي مي باشند که در جنگ آينده نيز از اهميت بالايي برخوردارند. هدف پژوهش مهانیان و مجردی(1393) شناخت کارکردها و فرصت ها و تهديدهاي اين مقوله و همچنين آثار آن بر مولفه هاي جنگ هاي آينده و ارائه راهبردهاي مناسب به منظور بهره برداري از فرصت هاي شبکه هاي اجتماعي مجازي و واپايش تهديدهاي ناشي از آن بوده است. بدان منظور با انجام جلسه هاي طوفان ذهني، پرسشنامه و تحليل SWOT به تدوين راهبردهاي مقتضي پرداخته شده و به واسطه روش هاي QSPM و مصاحبه عميق، موقعيت راهبردي کشور در اين حوزه، تبيين و اولويت هاي راهبردي تعيين گرديده اند. جامعه آماري پژوهش آنان مديران بخش دفاع با مسووليت در حوزه هاي راهبردي و فضاي مجازي و همچنين استادان دانشگاه و صاحبنظران در حوزه هاي يادشده بوده اند. نتايج پژوهش نشان داده که راهبردهاي ايجابي مانند تشکيل اتاق جنگ شبکه هاي اجتماعي مجازي، تربيت نخبگان فضاي مجازي، فرهنگ سازي و آموزش فضاي مجازي براي عموم بايد در صدر اولويت هاي راهبردي کشور در قبال شبکه هاي اجتماعي مجازي در جنگ آينده قرار گيرند (مهانیان و مجردی، 1393: 80).

هدف از مطالعه مرادی و همکاران (1393) از دانشکده روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه سمنان، بررسي تعداد تقريبي کاربران، تعداد تقريب دوستان و دوستان جنس مخالف، فاکتورهاي انگيزشي و تفاوت دختران و پسران به عنوان کاربر شبکه اجتماعي مجازي بوده است. مطالعه آنان به صورت توصيفي پيمايشي در بين دانشجويان دانشگاه سمنان در سال تحصيلي 1390-91 انجام شده است که از بين آنها 460 نفر در مرحله اول و 300 نفر در مرحله دوم، از بيست کلاس درسي مختلف به صورت خوشه اي در آن پژوهش انتخاب شده اند. ابزار پژوهش آنان پرسشنامه انگيزه هاي استفاده از فيس بوک (گلنار، بالسي، و کاکاير، 2010) بوده و براي ارائه نتايج از شاخص درصد فراواني و آزمون مانکوا استفاده شده است. نتايج تحقیق نشان داد که مهمترين دليل جذب مخاطب به فيس بوک خودافشاگري است با ميزان 72.56 درصد، دومين انگيزه بهبود وضعيت فردي با 69.5، سومين انگيزه غوطه ور شدن در رسانه و شبکه مجازی است که 68.41، چهارمين انگيزه جستجوي اطلاعات با 53.54، پنجمين انگيزه وقت گذراني با 52.46، ششمين انگيزه حفظ روابط با 37.8، و هفتمين انگيزه سرگرمي با 35.35. همچنين در خرده مقياس هاي متغير خود افشاگري، غوطه ور شدن در رسانه و شبکه مجازی، وضعيت فردي و سرگرمي دختران به طور معناداري بالاتر از پسران قرار گرفته است. به علاوه حدود دو سوم از دانشجويان از شبکه اجتماعي مجازي استفاده مي کنند و هر کدام حدود 10 دوست يا مخاطب ثابت دارند که تقريبا 4 نفر از آنها از جنس مخالف هستند. مجموع نتايج نشان داده است که دختران و پسران در ميزان استفاده از فيس بوک با انگيزه هاي مختلف با يکديگر تفاوت دارند. نتايج پژوهش آنان مي تواند در بررسي نيازها و شرايط جوانان و توجه به آنها راه گشا باشد(مرادی و همکاران، 1393: 96).

امام جمعه زاده و همکاران(1392) در تحقیق خود با عنوان سنجش رابطه شبکه های اجتماعی و رفتار سیاسی به این نتیجه دست یافتند که شبکه های افقی بیشترین تاثیر بر رفتار سیاسی دانشجویان دارد و همینطور به این نتیجه دست یافتند که جنسیت دانش آموزان کمترین تاثیر بر رفتار سیاسی دانشجویان دارد.

بینام(1392) در تحقیق خود با عنوان بررسی رابطه بین استفاده از شبکه های اجتماعی و گرایش دینی به این نتیجه دست یافت که بیش از 80 درصد کاربران با هدف کسب اطلاعات علمی، تفریحی و سیاسی و فرهنگی از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند و بین استفاده از این شبکه ها و گرایش دینی رابطه معناداری وجود دارد.

بشیر و افراسیابی(1391) در تحقیق خود با عنوان شبکه های اجتماعی و سبک زندگی جوانان به این نتیجه دست یافتند که بین سبک زندگی جوانان و استفاده از شبکه های اجتماعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.

دستجردی و صیادی(1391) در تحققیق خود با عنوان بررسی رابطه استفاده از شبکه های اجتماعی بر اعتیاد و افسردگی به این نتیجه دست یافتند که بین استفاده از شبکه های اجتماعی اعتیاد و افسردگی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.

شهابی و بیات(1391) در تحقیق خود با عنوان اهداف و انگیزه های عضویت کاربران در شبکه های اجتماعی مجازی به این نتیجه دست یافتند که بیشتر کاربران به منظور تسهیل روابط فعلی، احیای ارتباطات قدیمی و ایجاد و حفظ ارتباطات دوستانه را علت عضویت خود در این شبکه ها می دانند.

 

2-4-2- تحقیقات انجام شده در خارج کشور

لارسن (2009) در تحقیق خود به این نتیجه دست یافت که تعامل در شبکه ها می تواند به تکرار و حفظ دوستی ها کمک کند اما دختران بیش از پسران به نظرهای دریافت شده و اینکه از سوی چه کسی ارسال شده است توجه می کنند.

جوینسون (2008) در تحقیق خود با عنوان عوامل موثر در تحریک کاربران به استفاده از شبکه های اجتماعی به این نتیجه دست یافت که حفظ و برقراری تماس دلیل اصلی افراد از استفاده از شبکه های اجتماعی می باشد.

بوید (2007) در تحقیق خود به این نتیجه دست یافت که که جنسیت بر مشارکت کاربران در شبکه های اجتماعی مجازی تاثیر گذار است و پسران جوان نسبت به دختران جوان تمایل بیشتری به فعالیت در شبکه های مجازی دارند.

 

منابع       

اذرخش، محمود، 1382، مقاله اختلال اعتياد به اينترنت، فصلنامه معنا، شماره 16 ،صص 65-56.

•             استیفن، لیتل جان (1384)، نظریه‌های ارتباطات، ترجمه مرتضی نوربخش و سیداکبر میرحسینی، تهران، نشرجنگل،  چاپ اول

•             امام جمعه زاده، سید جواد؛ صادقی نقدعلی، زهرا؛ محمو اوغای، رضا و رهبر قاضی، محمود رضا، 1392، نشریه زن در توسعه و سیاست، دوره 11، شماره2، صص 236-223.

 

•             آزاد ارمكي، تقي؛ امامي، يحيي (1383)، تكوين حوزه عمومي و گفت و گوي عقلاني، مجله جامعه شناسي ايران، دوره پنجم، شماره 1

•             اینگلیس، فرد، (1377)، نظریه رسانه‏ها، ترجمه محمود حقیقت‏کاشانی، مرکز تحقیقات،مطالعات و سنجش برنامه‏های صداوسیما جمهوری‏ اسلامی ایران،چاپ اول.

•             بخشي بهاره، نصيري بهاره، بختياري آمنه، طاهريان مريم (1392) نقش و کارکرد شبکه هاي اجتماعي (مطالعه موردي شبکه اجتماعي کفه مام، شبکه اي براي مادران و کودکان)، پژوهشنامه زنان :   پاييز و زمستان، دوره  4، شماره  2

•             بشیر، حسن و افراسیابی، محمد صادق(1391) شبکه های اجتماعی اینترنتی و سبک زندگی جوانان:مطالعه موردی بزرگترین جامعه مجازی ایرانیان، فصلنامه تحقیقات فرهنگی، دوره پنجم، شماره1، صص62-31.

•             بشیریه، حسین (1376) تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم؛ اندیشه‌های مارکسیستی، تهران، نشر نی، چاپ اول.

•             بهرامی، کمیل نظام(1388) نظریه‌ رسانه‌ها، تهران، نشر کویر، چاپ اول

•             بینام، امیر علی،(1392)، بررسی رابطه بین استفاده از شبکه های اجتماعی و گرایش دینی(مورد پژوهشی دانشجویان دانشکده ههنرهای زیبا دانشگاه تهران)، تهران: مجموعه مقالات همایش تخصصی شبکه های اجتماعی

•             پيوزي،مايكل(1385)، يورگن هابرماس، ترجمه احمد تدين، تهران: هرمس، چاپ چهارم و 1384، چاپ سوم

•             تامپسون، جان (1380)، رسانه ها و مدرنيته، ترجمه مسعود اوحدي، تهران، سروش، چاپ دوم

جوادی نیا، سید علیرضا؛ عرفانیان، مرتضی؛ عابدینی، محمد رضا؛ عسگری، مجید؛ عباسی، علی و بیجاری، بیتا، 1392، الگوی استفاده از شبکه های اجتماعی مجازی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، فصلنامه علمی پژوهشی طب و تزکیه، دوره 22، شماره2، صص 44-39.

•             حسين پور، جعفر؛ معتمدنژاد، كاظم (1390) بررسي رابطه ميزان مصرف رسانه ها و ميزان سرمايه اجتماعي شهروندان تهراني، فصلنامه علمي - پژوهشي برنامه ريزي رفاه و توسعه اجتماعي، سال سوم( شماره 6)

•            

دستجردی، نگین و صیادی، سمیه، 1391، بررسی رابطه بین استفاده از شبکه های اجتماعی بر اعتیاد به اینترنت و افسردگی در دانشجویان دانشگاههای پیام نور شهر اصفهان، تحقیقات علوم رفتاری، دوره10، شماره 5، 341-232.

•             روشه‌، گی(1379) کنش اجتماعی، ترجمه هما زنجانی‌زاده، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی،چاپ چهارم

•             ریترز، جورج(1388) نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی، چاپ چهاردهم

•            

•             سورین، ورنر؛ تانکارد، جیمز (1386)، نظریه های ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران

•            

شهابی، محمود و بیات، قدسی، 1391، اهداف و انگیزه های عضویت کاربران در شبکه های اجتماعی مجازی(مطالعه موردی درباره جوانان شهر تهران)، مطالعات فرهنگ و ارتباطات، سال سیزدهم، شماره بیستم، صص 85-61.

•             شفاهي، فاطمه(1383)، تأثير رسانه ها بر روابط خانوادگي، نشريه علمي پژوهشي زنان، آذربايجان شرقي، پژوهشكده تعليم و تربيت

•شیلر، هربرت(1375) اطلاعات و اقتصاد بحران، ترجمه‌ی یونس شکرخواه، تهران: نشرآفتاب، چاپ اول

•شیلر، هربرت(1390) ارتباطات و سلطه‌ی فرهنگی، ترجمه‌ی کاظم معتمدنژاد؛ رؤیا پور وکیل و شراره امیر خلیلی، تهران: نشر علم

•             صدیق بناي، هلن (1387) آشنایی با شبکه هاي اجتماعی، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه اي روزنامۀ همشهري.

•             عباسی قادری، مجتبی ؛ خلیلی کاشانی، مرتضی (1390)، تاثیر اینترنت بر هویت ملی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی

•             عضدانلو، حمید(1386) آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، تهران، نشر نی، چاپ دوم

•             فتحي سروش، وثوقي منصور، سلماني گودرز(1393) بررسي رابطه مصرف شبکه هاي اجتماعي مجازي با سبک زندگي جوانان (مورد مطالعه جوانان شهر خلخال)، جامعه شناسي مطالعات جوانان :   بهار 1393 ، دوره  4 ، شماره  13 ، از صفحه 69 تا صفحه 88

•             کاستلز، مانوئل(1997) عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ: ظهور جامعه‌ی شبکه‌ای، ترجمه‌ی احد علیقلیان، افشین خاک‌باز، تهران انتشارات طرح نو 1389

•             لسلی، هاو(1387) یورگن هابرماس، ترجمه جمال محمدی، تهران، نشر گام نو، چاپ اول

•             مرادي شهاب، رجب پور مجتبي، كيان ارثي فرحناز، حاجلو نادر، رادبخش ناهيد (1393) انگيزه هاي استفاده از شبکه هاي مجازي اجتماعي، فرهنگ در دانشگاه اسلامي :   بهار 1393 ، دوره  4 ، شماره  1 (پياپي 10) ، از صفحه 95 تا صفحه 118

•             معمار، ثریا؛ عدلی پور، صمد و خاکسار، فائزه، 1391، شبکه های اجتماعی مجازی و بحران هویت(با تاکسد بر بحران هویت ایران)، فصلنامه علمی- پژوهشی مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران، دوره اول، شماره4، صص 176-155.

•             مک کوئيل، دنيس (۱۳۸۲ )، درآمدی بر نظريه های ارتباطات جمعی، ترجمه پرويز اجلالی، تهران، نشر مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه ها. چاپ دوم و (1385) چاپ چهارم

•             مهانيان، عليرضا و مجردي، سعيد(1393) راهبردهاي ج.ا.ايران در قبال شبکه هاي اجتماعي مجازي در جنگ آينده، راهبرد دفاعي :   تابستان 1393 ، دوره  12 ، شماره  46 ، از صفحه 79 تا صفحه 115

•             مهدوی، محمدصادق و مبارکی، محمد(1385) تحلیل نظریه کنش ارتباطی هابرماس، فصلنامه علمی و پژوشی علوم اجتماعی، شماره 8

•            

•             نيكو، مينو، سعيديان، ايما، سركسيان، وازگن( 1378)، رويكرد استفاده و رضامندي، مجله پژوهش و سنجش، شماره 11، سال چهارم

•             هابرماس، یورگن(1384) نظریه کنش ارتباطی، کمال پولادی، تهران: روزنامه ایران، چاپ اول، ج1، ص389.

•             وبستر، فرانک(1383) نظریات جامعه‌ی اطلاعاتی، ترجمه‌ی اسماعیل قدیمی، تهران: انتشارات قیده سرا

•             ون دایک، تئون (1386) نظرات و ایدئولوژی ها در مطبوعات، ترجمه زهرا حداد و کوثر شهنی، فصلنامه رسانه، شماره 82

•             هرمز، مهرداد (1379)، مقدمه ای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی، تهران، انتشارات فاران

•             Baran, Stanley J, Dennis Davis, (2000), Mass Communication Theory, Thomson Learning, Ontario Canada

•             Boyd, D. M., Ellison, N. B, 2008, “Social network sites: definition, history, andscholarship”, Journal of Computer-Mediated Communication, 13(1: 210-230.

•            

Boyd, danah, 2007,Why Youth (Heart) Social Network Sites: The Role of Networked Publics in Teenage Social Life. Retrieved from. www.danah.org/papers/WhyYouthHeart.pdf

•             - Chandler Daniel (1994), "Why do people watch Television"? UWA

•             -Chung, C (٢٠٠٠). “Ahome on the web”, presentation of self on personal homepage;  in D.Gaunlett (ed). Web.Studeis: rewiring media studies for the digital age; London: Amold

•             - Ferris, Jennifer(2002). Internet Addiction Disorder: Causes, Symptoms and Consequences. Psychology Virginia Tech, Jferris@ vt.edu

•             Gülnar, B., Balci, S., & Çakir, V. (2010).Motivations of Facebook, YouTube and Similar Web Sites Users.Türk Dünyasi Sosyal Bilimler Dergisi, 54,161-184

•             Junkee, kim, Allen M, Rubin, (1997), "The variable influence of audience on media effects", Communication Research, Vol 24, apr:107-136

•             Jeffrey, Liss, (1994), "Rethinking Audience for cultural industries: Implications for canadian Research", Canadian Journal of Communications, vol 19, Num3/4.

•             Pempek, T., et al, 2009, “College students; social networking experiences on Facebook”, Journal of Applied Developmental Psychology, 30: 227–238.

•            

 Joinson, Adam N, 2008, Looking at, looking up or keeping up with people Motives and use of facebook. In: Proceedings of CHI ‘08. ACM, New York, NY, pp. 1027–1036, people.bath.ac.uk/aj266/pubs_pdf/1149-joinson.pdf

•            

Larsen, Malene Charlotte, 2009,Girls are more preoccupied with photo comments than boys. Rtrived from http://malenel.wordpress.com/category/youth.   

•             Virilio, Paul (2000) History, Memoirs, Biographies. Edited by By Ian James, Routledge, Pp 156

•             Vincent, Richard c, Michael Basil D, (1997), "college student s news gratifications, media use and current events knowledge", vol 4, summer: 380-392