هشت سال فریادم

از زمانی که اولین مطلب نوشتاری ام در نشریات به چاپ رسید سیزده سال می گذرد (در 19سالگی، نگاه دیگر دانشگاه علوم پزشکی تبریز) و از زمانی که اولین مطلب را درخصوص مسائل شهر بوکان نوشتم هشت سال می گذرد. در این مدت مطالب زیر درخصوص بوکان و کردستان به بحث و چالش کشیده شده اند:

کیفی سازی پایگاه های امداد و نجات جاده ای، شكل گيري هويت منسجم  جوانان، پرخاشگري و پرخاش شدگي در رفتار جنسي، ریسک اجتماعی و کارآفرینی، مديريت مواد زائد جامد شهري، نقش شهرداری ها در اقتصاد شهری، دیدبان اجتماعی و فرهنگ پیگیری، انتخابات در مناطق کردنشین، نقد و بررسی پل هوایی میدان فرمانداری بوکان، هویت جنسیتی و اجتماعی، سبک زندگی در جامعه کردستان، خدمت تا خیانت واز حرفه ای گری تا عوام فریبی، حجره بی حنجره (روایت تحصیلات ماموستاها)، اقتصاد مقاومتی در کردستان، این سه نفر(عباسی، عثمانی، حبیب زاده)، نقد و جایگاه و ضرورت منتقد، چرا بوکان عقب ماند؟، وجدان جمعی و حافظه جمعی، چالش های سرمایه گذاری در بوکان، ترافیک بوکان، خشونت خیابانی و اوباشگری در بوکان، جامعه ورزشی بوکان، شش ویژگی نیک و چهار ویژگی بد بوکانی ها، اختلاف در میان مسئولین بوکان، زیرمیزی در بوکان، آوتپوت (خروجی) در طرح های شهر بوکان و... که در تمامی این مطالب سعی شد حداقل سه ویژگی اصلی حفظ شوند:

اول- داشتن دیدگاهی علمی و بررسی علل و عوامل موثر و مرتبط با مسئله

دوم- داشتن نیت خیر و اصلاح شدن و نیل به سمت بهبود و رفع معضلات

سوم- ارائه راهکارهای پیشنهادی و عملیاتی

در این مدت، گمانه زنی های بسیاری هم متوجه نگارنده و مطالب شد. طیف مردمی، حامی و منتقد و دلگرم کننده بودند و طیف مسئولین (از جمله فرمانداری و نماینده مجلس)، غالباً، ناراضی و گله مند و «لالووت». تجربه های بسیاری آموختم و انسان های بسیاری را شناختم و صیقل خوردم و همواره در حال یادگیری بوده ام.

سرعت حرکت بوکان به سمت پیشرفت بسیار کند و آهسته و پرپیچ و خم است و این غمِ حقیقتاً بزرگی بر دوش و دل دلسوزانی می گذارد که به این دیار عشق می ورزند و از اشک تمساحی و شعارهای توخالی و بازیگری بیزارند. بارها علل و عوامل ذکر شده اند و راهکارها بیان گردیده اند اما دریغ از بکارگیری، دریغ از اجرای پیشنهادهای عملیاتی، دریغ از دلسوزی و پیگیری، دریغ از صداقت مسئول با مردم، دریغ از استفاده از این همه امکانات و پتانسیل و نعمت در این شهرستان خودساخته.

کسانی هم هستند در این شهرستان که عمری است برای عمران و پیشرفت و ارتقای سطح فرهنگی- زبانی- شهروندی و علمی این دیار تلاش و بحث می کنند و می نویسند و می سرایند و امثال من شاگرد خان اول آنهایند اما غالباً خانه نشین و وزین و نظاره گرند و گویا چاره ای جز این در راستای آبرومداری ندارند. گره یا گره های کور پیشرفت این شهرستان کدامند و ما را چه شده است که به رنگ شدن بلوارهای خیابان مسیر کمربندی خوشحالیم و خدا را شکر می کنیم که حرکتی روی داده است که دل مردم را خرسند نموده است!

دغدغه هایم را در کلاس های درس مدارس و دانشگاه، پخش مستقیم صدا و سیما، روزنامه های کثیرالانتشار و وبلاگ ها و سایت های اینترنتی، بارها و بارها گفته ام و نوشته ام و نشر داده ام و حداقل سیصد نفر دست به قلم و لب به سخن و جان بر کف هستند که استادوار در عرصه های مختلف در این شهرستان، مشغول خدمت اند اما بازخورد مفید موجود بسیار کمتر از آن است که انتظار می رفت و می رود. چرا؟ مردم ما برای شرکت در مراسم عروسی از هم سبقت می گیرند اما برای کمک به بیماران سرطانی سردر گریبان می گیرند.چرا؟ مردم ما چندسال به یک نفر به عنوان نماینده مجلس اعتماد می کنند و عملاً دستاوردها و عملکردهای ضعیفش را می بینند اما باز مجال و فرصت می دهند. چرا؟ مردم ما هر روز شاهد اعتیاد و بیکاری و پرونده های قطور دادگاه و ترافیک و... هستند اما آسه بیا آسه برو گربه شاخت نزند را دستور کار قرار داده اند در حالی که در شهرهای دیگر با شرایط مشابه بوکان، وضعیت و کیفیت بالنسبه مناسب تر و بهتر است. چرا؟ آیا هرکسی مسائل و معضلات اجتماعی- فرهنگی را به بحث و نقد بکشد به دنبال نماینده شدن و شورای شهر شدن و مشهور شدن و پست گرفتن است؟ این همه شایعه پراکنی و تخریب و از همدیگر بدگفتن چه سودی دارد؟ ما به دنبال مدینه فاضله و شهر آرمانی و ابرمرد نیستیم ولی خواهان سرعت بخشیدن به پروسه پیشرفت شهرمان هستیم، خواهان برگشت به اصول و ارزش های انقلاب اسلامی و خدمتگزاری و صداقت هستیم. خواهان بسیج شدن مردم و مسئولین برای آبادانی حاشیه های شهرمان و ساماندهی به وضعیت و رفاه آنها هستیم. اجازه بدهید دو نکته را بدون رودربایستی عرض کنم:

اول- بوکان مانند فنر جمع شده ای است که تمام امکانات پیشرفت و جهش را دارد اما از اختلاف مسئولین و ناهماهنگی آنها و نداشتن برنامه ریزی مدیریت شده می نالد. زمین برای توسعه دارد (مانند سردشت و مهاباد محصور نیست)، نیروی انسانی ماهر و تحصیل کرده دارد(صادرات تحصیل کرده ها گواه این ادعاست)، سرمایه گذارها حاضر و آماده اند(از خارج کشور، از کلان شهرهای داخلی)، برای گردشگری مناسب است(اماکن تاریخی و اکوتوریستی زیادی دارد)، بر سر راه ترانزیت بین المللی قرار گرفته است(جاده کمربندی)، به مرز نزدیک است(چه از تمرچین، چه از باشماق، چه از سمت بانه و سردشت)، از آب و هوای پاک و طبیعت زیبا بهره مند است. زمینه کشاورزی و باغداری و طرح های کلان را دارد. استعدادهای ورزشی و هنری فراوانی را پرورش داده است و صدها زمینه پیشرفت دیگر که مسکوت مانده اند و عمدتاً بزرگترین بهانه در این راستا، کمبود بودجه عنوان می شود.

دوم- مردم ما چندان اهل پیگیری و کارکشیدن از مسئولین نیستند. مسائل و معضلات شهر با وجود درخواست مردم و پیگیری آنها و حضور منتقدان باانصاف به بحث و چالش کشیده می شود. متاسفانه بخاطر هم سویی منافع با مثلاً نماینده شهر یا فرمانداری یا فلان نهاد دیگر، هنوز فرهنگ نقد و بررسی مسائل شهری و دیده بانی اجتماعی آنچنان که باید، شکل نگرفته است. وقتی نیت خیر و صلاح است و ادعای دلسوزی برای این شهر و نظام مقدسمان را داریم دیگر ترس و محافظه کاری جناحی در قبال مسئولیتی که داریم و باید روشنگری کنیم، پیگیر باشیم، مطالبه داشته باشیم، معنی ندارد.

بوکان اکنون به سه درمان نیاز اساسی دارد:

اول- بوکان نیاز به دست های قوی و پاک مسئولین و همّت آنان دارد

دوم- بوکان نیاز به ذهن هایی باز و افکار بلند و رویاهای شیرین مردمی دارد

سوم- بوکان نیاز به «کار کردن» بجای شعار و جناح بازی و اختلاف و غوغاسالاری و... دارد

وقتی به کلان شهرهای مرتب و مدیریت شده (مانند تبریز، دبی، ایروان، کوالالامپور و...) سر می زنید، وقتی پیشرفت شهرهای اطراف مانند مهاباد افتخارآمیز و سقز تلاشگر و بناب و مراغه متحد را مشاهده می کنید، وقتی این همه انبوه مشکلات و معضلات عمیق اداری، شهری و اجتماعی و عمرانی اما با راهکار ساده و عملیاتی را می بینید، وقتی با این همه لیاقت و بزرگواری این مردم قدرشناس و فهیم که مجال و فرصت کار می دهند و تشنه خدمت اند روبرو می شوید، وقتی پای صحبت این همه کسبه و بازاری خوش فکر و باعزت که در حسرت «کار و پیشرفت برای شهر»ند می نشینید، وقتی پرونده طرح های رنگارنگ را که روی هم انبار شده و چشم بوکان به آنهاست و غبار می خورند را می نگرید، وقتی نارضایتی و جنگ اعصاب این مردم سرگردان در دادگاه و نیروی انتظامی و شوراها و صف گاز و وام بانکی را می شنوید، وقتی گزارش این همه مشاغل خانگی خانم های آبرومند و استعداد دختران بی امکانات را ارائه می دهند، وقتی نعره «همه چیز برای خودم» گوشتان را می خراشد، وقتی هر روز شاهد کشته شدن عزیزانمان در این جاده های بوکان هستید، دیگر نمی توانید ساکت بمانید و حسرت نخورید و تلاش نکنید. دیگر نمی توانید ننویسید و نگویید و پیگیر نباشید. دیگر نمی توانید همه چیز را بی خیال شوید و ول کنید و ناامید گردید. دیگر نمی توانید اعتراض نکنید و یقه نچسبید و هشت سال فریاد نزنید، پس باید دست به دست هم داد تا با امکانات موجود، نیروهای کنونی، طرح ها و برنامه های قابل اجرا و مدیریت جهادی، انجمن ها و نهادهای غیردولتی و... شهر و دیارمان را به سوی تسریع پیشرفت پیش ببریم.

منبع

- شیخی، غفور (1393) هشت سال فریادم، نشریه صدای آشنا، سال 9، شماره 101