براساس این الگو، هر نمونه ی کاربرد زبان یک رویداد ارتباطی است که جنبه های زیر را در بر می گیرد:
-  متن( گفتار، نوشتار، نمادهای بصری، یا ترکیبی از همة این موارد)
-  کردار گفتمانی که شامل تولید و مصرف متون می شود و بالاخره  - کردار اجتماعی.» [1]
5-1- الگوی سه لایه ای فرکلاف برای تحلیل  گفتمانی
5-1- 1- متن:
« تحلیل متن را شامل دوگونه تحلیل می دانم که مکمل یکدیگرند: تحلیل زبان شناختی، تحلیل بینا متنی، و بر این باورم که تحلیل زبان شناختی بسیار گسترده دارد که علاوه بر سطوح متعارف آن، مسائل فراتر از حد  تحلیل جلمه در متن را نیز تحلیل می کند. مسائلی همچون انسجام بین جمله ای و جنبه های گونه گون ساختار متون که مورد بررسی تحلیل گران گفتمان و تحلیل گران مکالمه قرار می گیرد. یکی ازاین جنبه ها خصوصیات گفت و گو است همچون سازمان دهی نوبت گیری درگفت و گو.
 تحلیل زبان شناختی نشان می دهد که چگونه متون از نظام های زبانی به نحو گزینش گرانه بهره می گیرد، حال آنکه  تحلیل بینا متنی نشان می دهد که متون چگونه از نظم های گفتمان بنحوی گزینش گرانه استفاده می کنند. بعنی ترکیب خاصی از روش های قراردادی شده نظر ژانرهای ادبی یا هنری، گفتمان ها روایت ها که در شرایط خاص اجتماعی د ردسترس تولیدکنندگان و مفسران متون قرار داد.
 می توان گفت در همه ی متن ها، شالوده ی بینامتنی متن ها به مخاطب مربوط می شود. تناسب میان بینامتنی و مخاطبان همیشه آنگونه که سیاستمداران کارکشته به معنای گسترده ی کلمه ا زآن بهره می گیرند، این چنین آگاهانه و با طرح قبلی نیست، اما مسأله ی پیش بینی مخاطبان همواره موضوعی بینامتنی است.»[2]
« تحلیل متن در واقع تحلیل ساخت های زبانی و ویژگیهای صوری متن است. از نظر فرکلاف تحلیل متنی شامل تحلیل زبانی در قالب واژگان، دستور،  نظام آرایی، و انسجام در سطح بالاتر از جمله است. تحلیل زبانی هم ویزگی های واژگانی-  دستوری و هم ویژگیهای معنایی را دربرمی گیرد.
« متون فضاهایی اجتماعی اند که در آنها دو فرآیند اجتماعی بنیادین بطور همزمان روی می دهند. شناخت و باز نمایی جهان، و تعامل اجتماعی بنابراین نگاهی چندنقشی، به متن ضروری است.» از این روست که فرکلاف از دستور نقش گرایی هلیدی به عنوان یک نظریه ی زبانی برای تحلیل متن استفاده می کند. مبنای دستور زبان هلیدی مفهوم مهم نقش است. از نظر هلیدی زبان سه فرانقش عمده به عهده دارد که عبارت اند از فرا نقش اندیشگانی، فرانقش بینا فردی، و فرانقش متنی، هلیدی این فرانقش های سه گانه را این گونه توضیح می دهد.
 اولین نقش زبان، نقشی اندیشگانی است که برای بیان محتوا به کار می آید بواسطه این نقش است که گوینده یا نویسنده به تجربیاتش از پدیده های جهان واقعی تجسم می بخشد. و این امر تجربه اش از جهان درونی خودآگاهی گوینده ، واکنش هایش، شناخت اش، دریافت هایش، و همچنین کنشهای زبانی صحبت کردن و فهمیدنش را نیز دربر می گیرد.....
 دردرجة دوم زبان نقشی دارد که می توان آن را بینافردی
 
 
برای تهیه کامل این مطلب ، لطفا اینجا را کلیک فرمایید. باتشکر. موفق باشید 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نامید. دراینجا گوینده از زبان به مثابه ابزاری برای ورود خودش به رویداد گفتاری بهره می جوید، برای بیان حرفهایشف نگرشهایش، و ارزیابی هایش، و همچنین بیان رابطه ای که او بین خود و شنونده اش بنا می کند، مانند اطلاع رسانی، پرسش، احوال پرسی، قانع سازی و مانند آن.... اما نقش سوم، نقش متنی است که ازطریق آن زبان به خلق متن می پردازد و بین خود و شرایط رابطه برقرار می کند. در این شرایط گفتمان ممکن می شود، زیرا گوینده یا نویسنده می تواند نقش را تولید کند و شنونده یا خواننده می تواند آن را تشخیص دهد.
 نگاه چند نقشی به متن و به زبان به طور عام، همانطور که فرکلاف می گوید، می تواند ادعای فوکو را مبنی بر اینکه متن و گفتمان به اجتماع ساخت می دهند به صورت عملی نشان دهد.« متون در نقش اندیشگانی شان ، نظام های دانش و باور(و آنچه را فوکو« ابژه» می نامد) می سازد و در نقش بینافردی شان سوژه های اجتماعی( یا به اصطلاح دیگر، هویت ها واشکال خود) و روابط اجتماعی میان سوژه ها را می سازد.» در واقع هدف نهایی تحلیل متن توصیف ساخت های زبانی است تا نشان داده شود که چگونه این ساخت ها تحت تأثیر ایدئولوژیک ساخت های کلان اجتماعی هستند و بدان طریق به بازتولید آنها می پردازند. بنابراین، تحلیل متون نباید بطور تصنعی از تحلیل کردارهای گفتمانی و نهادی جدا شود.»
5-1-2- کردار گفتمانی
کردار گفتمانی حدواسط میان متن و کردارا جتماعی است و با استفاده از آن مردم از زبان برای تولید ومصرف متن بهره می گیرند وبدان طریق متن به کردار اجتماعی شکل می دهد و همچنین از آن شکل می گیرد. جنبه ی کردار گفتمانی در این چارچوب نشان می دهد که« تولیدکنندگان و مصرف کنندگان متن  در هر رویداد گفتمانی از منابع اجتماعی دردسترس که نظم گفتمان را شکل میدهند بهره می گیرند.
فرکلاف اصطلاح نظم گفتمان را از فوکو( 1981) وام گرفته است و از آن برای اشاره به« مجموعه ی منظم کردارهای گفتمانی مرتبط با یک حوزه ی اجتماعی خاص مانند سخنرانی، مشاوره و گفت و گوی غیررسمی در یک نهاد دانشگاهی)  و مرزها و روابط میان آنها» استفاده کرده است. مرز میان کردارهای گفتمای گاه با هم در توزیع تکمیلی هستند،  یعنی هر کدام در شرایط خاص اجتماعی بکار می روند، و گاه با هم رابطه ی تقابلی دارند و فقط یکی  می تواند در شرایط خاص بکار رود.
 در  ارتباط با مفاهیم سه گانه رویداد گفتمانی، کردار گفتمانی، و نظم گفتمانی شاید بتوان چنین گفت که بتدریج بر سطح انتزاع و عمومیت افزوده می شود. بعبارت دیگر، یک رویداد گفتمانی ملموس ترین شکل کاربرد زبان است که مثلاً اشاره به یک سرمقالة خاص در یک روزنامه ی خاص در تاریخی خاص دارد؛ اما کردار گفتمانی به قواعد و ویژگی های عام سرمقاله ها و جایگاهشان در نظم گفتمانی رسانه ای که انتزاعی ترین سطح گفتمان را درالگوی فرکلاف شکل می دهد اشاره دارد. نظم گفتمانی سیاسی، نظم گفتمانی دینی، نظم گفتمانی پزشکی، نظم گفتمان  دانشگاهی و امثال آن نمونه هایی دیگر نظم های گفتمانی هستند.
 بنابراین در این چارچوب سطح کردارهای گفتمانی مرتبط با تولید، مصرف و توزیع متون است. توزیع مربوط به گردش متون در نظم های گفتمانی مختلف است که به صورت زنجیره ای صورت می گیرد. یکی از مفاهیم مهم در حوزه ی کردار گفتمانی مفهوم بینا متنیت است.  در الگوی تحلیلی سرمایه ای فرکلاف، تحلیل زبانی هم در سطح متن و هم در سطح کردار گفتمانی انجام می شود. تحلیل زبانی در سطح کردار گفتمانی انجام می شود. تحلیل زبانی در سطح کردار گفتمانی بینا متنی است.
 بینامتنیت نشان دهندة تاریخ مندی متون است. هیچ متنی را نمی توان به تنهایی و بدون اتکا به متون دیگر فهمید زیرا نمی توان از استفاده کردن لغات وعباراتی که دیگران قبلاً استفاده کرده اند اجتناب کرد. بنابراین بینامتنیت نشان دهندة آن است که همة رویدادهای ارتباطی به نوعی به رویدادهای پیشین مربوط اند و از آنها بهره می گیرند.
 یک متن را می توان حلقه ای در یک زنجیره ی بینامتنی دانست، یعنی مجموعه ای از متون که در آن هر متن عناصری از متن یا متون دیگر را در  خود تعبیر می کند. برای مثال می توان از زنجیرة بینامتنی ای نام برد که یک گزارش علمی را به یک متن مطبوعاتی و سپس به گفتار و متون مخاطب پیوند می زند.
 روزنامه نگار عناصری از متن علمی را در تولید متن مطبوعاتی بکار می گیرد وخوانندگان نیز در جریان فهم، عناصری از این متن مطبوعاتی را برای تولید متون جدید دیگر بکار می بندند.
 فرکلاف دونوع بینامتنیت را ا زهم متمایز می کند: بینامتنیت صریح و بینامتنیت سازنده. یبنامتنیت صریح دلالت دارد بر بکارگیری متون دیگر در یک متن به صورت مستقیم که در این حالت با علائم نقل قول ویا چیزی شبیه به آن مشخص می گردد. ولی بینامتنیت سازنده با بکارگیری عناصری از یک  نظم گفتمانی دیگر در یک متن مربوط است. به این نوع بینامتنیت، بینا گفتمانگی،( interdiscursivity ) گفته می شود. استفاده از اصطلاحات دینی یا علمی در گفتمان سیاسی نمونه ای از فرآیند بینا گفتمانگی است.[3]»
« در خصوص تحلیل بینامتنی، من کوشیده ام نشان دهم که کاربرد آن در تحلیل های زبان شناختی تمایز «صورت در برابر محتوا» را از میان بر می دارد. مفاهیمی نظیر« چارچوب»« سناریو»« حرکت»« استراتژی» و« استدلال» را میتوان بدون تحلیل متنی درتحلیل گفتمانی بکار گرفت اما من می گویم اگر تحلیل متنی بکار گرفته شود، هم تحلیل ها برپایه های محکم استوار خواهد شد و هم به شناخت عمیق تری دست خواهیم یافت. اجازه دهید این نکته را روشن تر بیان کنیم. صورت و محتوا وحدتی دیالکتیکی و ناگزیر جداناشدنی، در نشانه می یابند، بنابراین توجه یک جانبه به محتوا وجه بنیادین و مادی معنا را نادیده می گذارد و توجه یک جانبه به صورت از معنادار بودن ذاتی صورت ها غفلت می ورزد.» [4]
5-1-3- کردار اجتماعی
« از نظر فرکلاف، تحلیل این جنبه از یک کردار گفتمانی در قالب تحلیل جنبه های اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی یک رویداد ارتباطی صورت می گیرد. مثلاً برای تحلیل یک گزارش خبری در روزنامه همراه با تحلیل متن و کردار گفتمانی، می توان به مسائل مالی و اقتصادی آن روزنامه ی خاص و اینکه چه نهادی از این روزنامه حمایت مالی می کند، و یا اینکه ارتباط این مسائل اقتصادی با موضوع و متن این گزارش خبری چگونه است نیز پرداخت.  همچنین می توان ارتباط این گزارش خبری را با مسائل سیاسی و ارز ش های فرهنگی آن جامعه سنجید. و سرانجام اینکه تحلیل جنبه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یعنی تحلیل کردار اجتماعی، در چارچوب الگوی فرکلاف هرگز مجزای از تحلیل متن و کردارهای گفتمانی صورت نمی گیرد. بلکه این سه جنبه بسیار به هم مرتبط هستند و هنگام تحلیل نیز باید این ارتباط را درنظر داشت.[5]»
5-2- تحلیل گفتمانی فرکلاف در سه سطح
« تحلیل گفتمان انتقادی در دو روش تحلیل خود از روش زبان شناختی دستور نظام بنیاد هالیدی، و اصطلاحات فرازبانی، و اصطلاحات زبان شناسی، صورت گرایان، بعنوان ابزاری برای تبیین ایدئولوژی های پنهان و منابع قدرت در پشت متن های زبانی بهره می گیرد. تحلیل گفتمان انتقادی از نظر روش شناختی  گلچینی از روش های تحلیل رویکرد های زبان شناسی موجود است.
-ابزار هایی که راجر فاولر( 1991)  برای تحلیل متن به روش تحلیل گفتمان انتقادی معرفی کرد است، عبارتند از: فرآیند مجهول سازی، گفتار مستقیم،  گفتار غیرمستقیم، با درجات مختلف آن، فرآیند اسم سازی، گزینش واژگان ساخت تعدی بعنوان مقوله معنایی نه نحوی،
-  روش تحلیل گفتمانی فرکلاف( 1995) از سه سطح تشکیل می شود: [6]
سطح اول) توصیف          سطح دوم) تفسیر        سطح سوم) تبیین
5-2-1- سطح اول) سطح توصیف : مجموعه ی ویژگی های صوری که در یک متن خاص یافت می شوند می توانند به عنوان انتخاب های خاصی از میان گزینه های ( واژگان، دستور، ساختهای متنی) موجود در انواع گفتمان هایی تلقی شوند که متن از آنها استفاده می کند. بمنظور تفسیر ویژگی هایی که بصورت بالفعل در یک متن وجود دارد، معمولاً مد نظر قراردادن دیگر انتخاب های ممکن نیز ضروی است؛ یعنی انتخاب  از میان نظام های گزینه ای انواع گفتمان هایی که ویژگی های موجود از آنها اخذ شده اند. در نتیجه در تحلیل متون، کانون توجه دائماً بین آن چه درمتن وجود دارد ونوع گفتمان یا انواع گفتمان هایی که متن از آنها استفاده می کند در نوسان است.
1- اول) ارزش های تجربی، رابطه ا ی و بیانی
 ویژگی صوری ارزش تجربی، رد پا و سرنخی از روشی به دست می دهد که در آن تجربة تولید کننده متن از جهان طبیعی یا اجتماعی بازنمای می گردد. ارزش تجربی با محتوا، دانش واعتقادات سروکار دارد. ویژگی های صوری دارای ارزش رابطه ای، ردپا و سرنخی از آن دسته از روابط اجتماعی به دست می دهد که از طریق متن در گفتمان» به اجرا درمی آیند. ارزش رابطه ای( بگونه ای شفاف!) با رابطه ها و روابط اجتماعی سرو کار دارد. سرانجام ، ویژگی صوری دارای ارزش بیانی ردپا و سرنخی از ارزشیابی تولید کننده(در وسیع ترین مفهوم آن) از بخشی از واقعیت ارائه میدهد که مرتبط با این ویژگی است. ارزش بیانی با فاعل ها و هویت های اجتماعی سروکار دارد گرچه تنها یک بُعد از مفاهیم اخیر به ارزش های ذهنی مربوط می شوند باید تأکید کرد که هر یک از ویژگی های صوری ممکن است به طور همزمان واجد دو یا سه ارزش باشند. این ارزش ها بطور انتزاعی در شکل نشان داده شده اند.
 
ابعادمعنایی                        ارز شهای ویژگی ها                      اثرات ساختی
محتوا                               تجربی                                        دانش/ اعتقادات
روابط                               رابطه ای                                    روابط اجتماعی
فاعل ها                             بیانی                                          هویت های اجتماعی
 
بعلاوه ویژگی صوری ممکن است دارای ارزش پیوند دهنده باشد و بخش های مختلف یک متن را به هم پیوند دهد.
2- اول) دَه پرسش مربوط به سطح توصیف به قرار زیر می باشد:
 الف. واژگان
1- کلمات واجد کدام ارز شهای تجربی هستند؟
- در طبقه بندی آنها از کدام طرح ها استفاده شده است؟
- آیا می توان از عبارت بندی دگرسان، یا عبارت بندی افراطی سخن گفت؟
 - چه نوع روابط معنایی( هم معنایی،  شمول معنایی، تضادمعنایی) به لحاظ ایدئولوژیک معنادار بین کلمات وجود دارد؟
2-کلمات واجد کدام ارزش های رابطه ای است؟
- آیا عباراتی وجود دارند که دال بر حُسن تعبیر باشند؟
- آیا کلماتی وجود دارند که آشکارا رسمی یا محاوره ای باشند؟
3-کلمات واجد کدام ارزش های بیانی هستند؟
4-  در کلمات از کدام استعاره ها استفاده شده است؟
 ب. دستور
5- ویژگی های دستوری واجد کدام ارزش های تجربی هستند؟
- چه نوع فرآیند ها و مشارکینی مسلط هستند؟
- آیا کنشگری نامشخص است؟
- آیا فرآیندها همانهایی هستند که به نظر می رسند؟
- آیا از فرآیند اسم سازی استفاده شده است؟
- جملات معلوم هستند یا مجهول؟
- جملات مثبت هستند یا منفی؟
6- ویژگی های دستوری واجد کدام ارزش های رابطه ای هستند؟
 - از کدام وجه ها،(  خبری، پرسشی، دستوری، امری) استفاده شده است؟
- آیا ویژگی های مهم وجهیت رابطه ای وجود دارد؟
- آیا از ضمیرهای ما و شما استفاده شده است، اگر پاسخ مثبت است، نحوة استفاده از آنها چگونه بوده است؟
7- ویژگی های دستوری واجد کدام ارزشهای بیانی هستند؟
 - آیا ویژگی های مهم وجهیت بیانی موجودند؟
8- جملات ساده چگونه به یکدیگرمتصل شده اند؟
- از کدام کلمات ربطی منطقی استفاده شده است؟
- آیا جملات مرکب از مشخصه های همپایگی یا وابستگی برخوردارند؟
-  برای ارجاع بداخل و بیرون متن از چه ابزارهایی استفاده شده است؟
ج. ساخت های متنی
9-  از کدام قراردادهای تعاملی استفاده شده است؟
 - آیا روش هایی وجود دارند که به کمک آنها یک مشارکت نوبت سخن گفتن دیگران را کنترل کند؟
10- متن واجد چه نوع ساخت های گسترده تری است.[7]»
5-2-2- سطح دوم) سطح تفسیر
 در سطح تفسیر و توضیح روابط موجود در بین فرآیند هایی که باعث تولید و درک گفتمان موردنظر می شود و تأثیر انتخاب هایی که در پیکرة گفتمان اعمال می شود( از لحاظ واژگان، ساخت وغیره) مورد بررسی قرارمی گیرد.[8]»
« تفسیرها ترکیبی از محتویات خود متن وذهنیت مفسر است. از منظر مفسر ویژگی های صوری متن در حقیقت به منزلة سرنخ هایی هستند که عناصر دانش زمینه ای ذهن مفسر را فعال می سازد و تفسیر، محصول ارتباط متقابل ودیالکتیکی این سرنخها و دانش زمینه ای ذهن مفسر خواهد بود. این« دانش زمینه ای» یا تدابیر وتمهیدات مفسر را می توان« شیوه های تفسیر» نامید. به نظر من این اصطلاح« دانش زمینه ای» بیش از  اندازه محدود است زیرا جنبة ایدئولوژیکی یپش فرضهای مبتنی بر عقل سلیم را منعکس نمی کند و از این جهت واژة« دانش» گمراه کننده است.
 
http://www.gigaimage.com/links.php?file=4c8lo51sycm2ha36b5cs.gif
http://www.gigaimage.com/images/4c8lo51sycm2ha36b5cs.gif
 
شکل2 نمودار فرآیند تفسیر است. در سمت راست ذیل عنوان تفسیر، شش قلمرو، عمدة تفیسیر گنجانده شده اند، در
 
قلمرو بخش بالایی طرح به تفسیر بافت متن مربوط  می شود، حال آنکه قلمروهای زیرین به چهار سطح تفسیر متن ارتباط دارد. در سمت چپ نمودار منابع اصلی دانش زمینه ای که بعنوان شیوه های تفسیر عمل می کند گنجانده شده اند. هر عنصر دانش زمینه ای مشخصاً با آن سطح از تفسیر که در همان نظر عنوان شده است مرتبط می شود. ستون مرکزی محدودة منابعی را که در هر یک از قلمروهای تفسیری سمت راست از آنها استفاده می شود مشخص می کند.
 1 - دوم) ظاهرکلام: ا ین سطح آغازین تفسیر متن مبین فرآیندی است که بر آن اساس مفسر مجموعه ای از آواها و نشانه های موجود برروی کاغذ را به کلمات، عبارات، وجملات معین تبدیل می کند.
برای این کار مفسر می بایست از آن جنبه از «دانش زمینه ای» که غالباً بعنوان« دانش زبانی » از آن یاد شده است استفاده کند.
2-                       دوم) معنای کلام.دراین سطح از واژة کلام به مفهوم وسیع آن استفاده شده است.
3-                       دوم) انسجام موضعی، برقراری انسجام در بخش معینی از یک متن
4-            دوم) ساختار وجان مایه متن: این سطح مبین چگونگی پیوند اجزا به یکدیگر و بیانگر چگونگی  انسجام فراگیر متن که در برگیرندة تطبیق متن با یکی از چارچوب ها یا باز نمودهای الگوهای خاص سازمان دهی مربوط به انواع گوناگون گفتمان است می باشد.
حال به بخش بالایی شکل می پردازیم. این بخش به تفسیر زمینة بافت متن مربوط می شود.
شکل یادشده در حقیقت نشانگر« محتوای» هریک از خانه ها بعنوان ترکیبی از «درون داد های» گوناگون است
اولاً بایدتوجه داشت که هر خانه به یک پیکان دو سویه به قلمرو تفسیر متصل می شود. این بدان معناست که در هر مقطع از تفسیر متن، تفاسیر پیشینی خود بخشی از«منابع» تفسیرند و این امر در تمامی قلمروهای تفسیر صادق است.
 ثانیاً باید توجه داشت که این خانه ها با پیکان های دوسویه و بطور عمودی به یکدیگر متصل شده اند. این بدان معناست که هر یک از قلمرو های تفسیر، بعنوان جزئی از منابع خود، از دیگر قلمروها نیز استفاده کرده است.
5-2-2-1- بافت موقعیتی و نوع گفتمان
شکل 3 به اجمال نشان می دهد مفسرین چگونه بافت موقعیتی را تفسیر می کنند و چگونه این تفسیر نوع گفتمان مربوطه را مشخص می کند.
http://www.gigaimage.com/links.php?file=0obdef82dx4ucn7jtn.gif
http://www.gigaimage.com/download.php?file=0obdef82dx4ucn7jtn.gif
 
* شکل 3 . بافت موقعیتی ونوع گفتمان
نظم اجتماعی که مفسر در تفسیر می آورد بازنمود خاصی است از نحوة سازمان دهی« فضای اجتماع» در دانش زمینه ای مفسر. نظم اجتماعی نوعی رده شناسی انواع موقعیت  های اجتماعی است وتفسیر، نسبت دادن موقعیت واقعی است به یک نوع ازا نواع موقعیت ها.
 مفسر مرحلة نخست برپایة جنبة اجتماعی نظم اجتماعی در دانش زمینه ای خود محیط نهادی راتعیین می کند، محیطی که قلمرو نهادی تعامل در آن بوقوع می پیوندند. این بدان معناست که جنبة اجتماعی نظم اجتماعی نظم اجتماعی، فضای اجتماعی را به فضاهای نهادی بسیاری تقسیم خواهد کرد وجایگاه یک موقعیت واقعی می بایست قبل از هر چیز بنابه این تقسیم بندی تعیین شود. در مرحلة بعدی که بوسیلة خطوط سوم و چهارم مشخص شده است مفسر بر پایة نظم اجتماعی نهادینه ای که در مرحلة اول برگزیده، محیط موقعیتی را تعیین میکند، محیطی که موقعیت تعامل در آن بوقوع می پیوندد.
 هر نظم اجتماعی نهادینه ای فضای نهادی رابه انواع موقعیت هاتقسیم می کند و هر موقعیت واقعی در قالب مقوله ای از این رده بندی مشخص می شود.
یک جنبه از نظم اجتماعی ونهادی، نظم گفتمان است، هنگام تعیین نوع موقعیت، بنا به نظم اجتماعی مفروض، آن رادر قالب نوع معینی از گفتمان که وابستة نظم گفتمانی است، مشخص می کنیم.
نظم ا جتماعی ونظم گفتمانی وابسته به ایدئولوژی ومناسبات قدرت است. از جمله پیامد ها این است که با تفسیر نظم اجتماعی بعنوان یک رویة تفسیری در نزد مشارکین گفتمان، موقعیت ها نیز ممکن است بگونه ای متفاوت تفسیر شوند. این به آن معناست که ما صرفاً نمی توانیم نقش بافت د ر تفسیر یا تولید متن را  بدیهی فرض کنیم و میبایست آگاه باشیم که چگونه تفسیر قدرتمند تر یکطرف می تواند بر طرف دیگر تحمل شود.
5-2-2-2- بافت بینا متنی و پیش فرض ها
 پیش فرض ها ویژگی و خصوصیت متن نیستند بلکه جنبه ای از تفسیر تولید کنندگان متن از بافت بینا متنی هستند. بسیاری از ویژگی های صوری متن به این پیش فرض ها اشاره دارند.
عبارات روز زیبایی بود، جمعیت پرشور بود، دوعبارت پیش فرض در یک گزارش محسوب می شوند. پیش فرضها گاهی« واقعی» و در مواردی« عوام فریبانه» هستند و می توانند کارکرد های ایدئولوژیک داشته باشند.
 پذیرش مفهوم بافت بینا متنی مستلزم آن است که به گفتمان و متون از دریچة چشم انداز تاریخی نگریسته شود.
 5-2-2-3- کنش گفتاری
 کنش های گفتاری خود جنبة مهمی از کاربرد شناسی زبان هستد که موضوع بحث آن معانی خاصی است که مشارکین گفتمان بنا به دانش زمینه ای خود و تفسیرشان از بافت متن، به اجزای تشکیل دهندة متن نسبت می دهند که این خود بخشی از مرحله دوم تفسیر متن، مندرج در شکل 2است.
هر عنصر واحدی از متن می تواند دربرگیرندة ارزش های متفاوتی از نظر کنش گفتاری باشد ارزش های کنش گفتاری تنها بر پایة ویژگی های صوری کلام تعیین نمی شوند، بلکه در تعیین ارزش ها، مفسر همچنین بافت متنی کلام(  جملات قبلی وبعدی آن) بافت بینا متنی، بافت موقعیتی، عناصر دانش زمینه ای را نیز دخالت خواهد داد.قواعد واصول کنش های گفتاری که خود سازندة بخشی از گفتمان می باشند، تجسم باز نمود ایدئولوژیکی فاعلان و روابط اجتماعی آنهاست.
5-2-2-4- موضوع و جان مایه
 این که مردم جان مایة و لپ یک متن را چگونه تفسیر می کنند، ازلحاظ میزان تأثیر متن بسیار حائز اهمیت است ؛ چرا که در این جان مایة متن است که در حافظه باقی می ماند، بصورت بینامتنی به آن اشاره می شود و در متون دیگر از آن یاد می کنند.
جان مایة متن تأثیرات بلند مدت تری را بر مفسر دارد. در نتیجه آگاهی به خاستگاه های اجتماعی دستگاه های شناختی که مفسر در تفسیر جان مایة  متن بر آنها متکی است حائز اهمیت خواهد بود.
 5-2-3- سطح سوم) تبیین
 می توان از مرحله تفسیر به تبیین باتوجه به این نکته گذر کرد که با بهره گرفت از جنبه های گوناگون دانش زمینه ای بعنوان شیوه های تفسیری در تولید و تفسیر متون، دانش یادشده باز تولید خواهد شد. این بازتولد برای مشارکین گفتمان پیامدی جانبی،  ناخواسته و ناخودآگاه است. این امر در واقع به نوعی در مورد تولید و تفسیر نیز صدق می کند. باز تولید مراحل گوناگون تفسیر و تبیین را به یکدیگر پیوند میدهد زیرا درحالی که تفسیر چگونگی بهره جستن از دانش زمینه ای در پردازش گفتمان را مورد توجه قرار میدهد، تبیبن به شالودة اجتماعی وتغییرات دانش زمینه ای و البته بازتولید آن در جریان کنش گفتمانی می پردازد.
تبیین نشان می دهد که گفتمان ها چه تأثیرات بازتولیدی می توانند بر آن ساختارها بگذارند، تأثیراتی که منجر به حفظ یا تغییر آن ساختار ها می شوند، دانش زمینه ای  واسطة  تعین اجتماعی واین تأثیرات است به این معنا که ساختارهای اجتماعی به دانش زمینه ای شکل می دهند و این یکی  شکل دهندة گفتمان هاست و گفتمان دانش زمینه ای را حفظ می کننند یا آن را تغییر می دهند و این دومی باز به نوبه خود حافظ یا تغییر دهند ساختار هاست. مرحله تبیین متضمن ترسیم چشم انداز خاصی در باره ی دانش زمینه ای است که این چشم اندازها مشخصاً بعنوان ایدئولوژی های گوناگون قلمداد می شوند.  این بدان معناست که پیش فرض های مروبط به فرهنگ، مناسبات اجتماعی و هویت های اجتماعی که خود جزئی از دانش زمینه ای هستند، توسط مناسبات قدرت، در جامعه یانهاد تعیین می شوند واز نظر نقشی که در مبارزه جهت حفظ یا تغییر روابط قدرت دارند، از منظری ایدئولوژیک نگریسته می شوند.
5-2-3-1- دو نوع تبیین با توجه به نوع تاکید:
 در بررسی تبیین، نظر به نوع تأکید برروند یا ساختار- روند مبارزه یا مناسبات قدرت- می توان آن را دارای دو بعد دانست.
 نوع اول) گفتمان بعنوان جزئی از مبارزة اجتماعی( این نوع نگرش تأثیرات اجتماعی گفتمان بر خلاقیت وآینده را مورد تأکید قرار خواهد داد)
نوع دوم) بررسی روابط قدرت تعیین کنندة گفتمان ها(این خود تأکیدی است بر تعیین اجتماعی گفتمان و بر نتایج مبارزات گذشته)
5-2-3-2- سه سطح سازمانی بررسی تأثیرات اجتماعی گفتمان و عوامل اجتماعی تعیین کنندة گفتمان:
تأثیرات اجتماعی گفتمان و عوامل اجتماعی تعیین کنندة گفتمان می بایست در سه سطح سازمان اجتماعی( اجتماعی، نهادی، موقعیتی) تحقیق و بررسی شود.
*4
http://www.gigaimage.com/links.php?file=4oy2patqgfwk012yhd8k.gif
http://www.gigaimage.com/images/4oy2patqgfwk012yhd8k.gif
 
مبارزات نهادی و  اجتماعی هستند. البته این بدان معنا نیست که هر گفتمانی نشانگر درگیری و مبارزة اجتماعی است. گفتمان لزوماً شکل در گیری ومبارزة علنی ندارد. حتی گفتمانی را که مشارکین آن ظاهراً به تفسیر یکسانی می رسند واز دانش زمینه ای یکسان( شیوه های تفسیری) ونوع گفتمان واحدی استفاده می کنند، نیز می توان معلول روابط قدرت و گاهی در جهت مبارزة اجتماعی قلمداد کرد.[9]
6- محدودیت ها :
6-1- رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی از لحاظ اصول نظری ، و روش شناختی، از استحکام کافی برخودار نیستند.
6-2- ارائه تعاریف چندگانه از برخی واژه های کلیدی، و کاربرد متفاوت از  برخی مفاهیم که در این زمینه رویکرد نقش بنیادین دارند.
6-3- استفاده از واژه های مبهم در اصول نظری این رویکرد مانند ایدئولوژی، عرف، جهان بینی
6-4- پذیرش« دور» که از نظر فلسفی باطل است. مانند: ایدئولوژی ↔ گفتمان
6-5- وجود تناقض در خصوص حقیقت و واقعیت متن
6-6- عدم دخالت اراده انسان بعنوان عامل مؤثر در تولید و درک متن
6-7- همة متون دارای جهت یا بار ایدئولوژیکی هستند. در حالی که این فرض در خصوص همة متون صادق نیست.
6-8- ساختارمعمول و ویژگی ساخت تعدی همیشه دارای معنای ایدئولوژیکی نیستند.
6-9- تعمیم دادن مسائل مهم در سطح کلان( ایدئولوژی) به مسائل جزئی و کم اهمیت با تصویری منفی نگر و شکاک از زبان شناسی ارائه خواهد کرد.[10]
7- توانائیهاو مزیت ها
 « ا زنظر تحلیل گفتمان انتقادی، نظریه  مسلط زبان شناسی صورت گرا بامسائل زیادی به شرح زیر مواجه است این مسائل از زاویه دید  تحلیل گفتمان انتقادی عبارتند از:
7-1- نظریة زبان شناسی مسلط( صورت گرا) نظریه ای ضدتاریخی است. در حالیکه زبان شناسی انتقادی نظریه ای کاملاً تاریخ  گرا است.هم در سطح خرد و هم د رسطح کلان. زبان شناسی انتقادی معتقد است چنین نظریه ای نمی تواند به تغییرات زبانی با جهت های خاص که درمعرض نیروها و فشار های موجود در جامعه هستند بپردازد.
7-2- نظریة زبان شناسی صورت گرا هیچ توضیحی از شخص بکار گیرنده زبان بعنوان موجودی که محصول و تولید اجتماع و تاریخ باشد و همیشه در حال ساخت قدرت است، ارائه نکرده است. در حالی که در نظریه تحلیل گفتمان انتقادی، شخص بکار گیرندة زبان عنصری فعال و عامل و حامل ساخت های اجتماعی است لذا با قدرت های متفاوت مرتبط است ومتون متفاوت را تولید می کند و در نتیجه همیشه در بطن تغییرات زبانی خواهد بود. زبان اشخاص از طریق اعمال اجتماعی شکل می گیرد و این زبان مسلط دارای ساخت  اجتماعی ، زبان شناختی است که بر اثر ادغام و ترکیب شدن نیروهای متضاد و متفاوت زیادی تولید می شود.
7-3- دیدگاه زبان شناسی صورت گرا نسبت به شکل گیری زبان در ارتباط با طبقه وخیلی از مقولات اجتماعی وبنیادین مانند جنسیت چشم خود را بسته است.
7-4- واحد تحلیل در رویکرد صورت گرایی جمله یا بند است در حالی که در رویکرد زبان شناسی انتقادی، واحد تحلیل متن است. زیرا متن محل تجلی وتبلور معنی ومحل در گیری نظام های تولیدکنندگانشان ا ست که در بستر قدرت متفاوت تولید خواهد شد.
7-5- تفکر حاکم بر رویکرد زبان شناسی مسلط نوعی نگاه صورت گرایانه به زبان است. اگر بخواهیم آن را در مفهوم سوسوری بیان کنیم، باید گفت صورت گرایی نظامی است که بر صورت زبانی برای استنتاج معنی یا برای رسیدن به معنی تأکید می ورزد. در حالیکه زبان شناسی انتقادی به مفهومی از نشانه نیاز دارد که در آن مفهوم« نشانه» بعنوان ربط قراردادی بین صورت ومعنا نباشد، بلکه« نشانه» در این رویکرد به مفهوم ساخت با انگیزة ایدئولوژیکی است. به سخن دیگر تاریخ اجتماعی تولیدکنندگان و موقعیت  جایگاه اجتماعی فعلی آنها، انگیزه را و سپس« نشانه» را تعیین می کند.
7-6- نظریه زبان شناسی صورت گرا از لحاظ روش شناختی فرد  بنیاد( تک گویی) است در حالیکه زبان شناسی انتقادی دارای روش جمعی یا اجتماع بنیاد است. بیش از همه حقایق موجود در جوامع چند فرهنگی روش جمعی یا اجتماع را بسیار کارگشا و با اهمیت جلوه می دهد.[11]»
 8- اعتبار
8-1- استفاده از واژه های مبهم و ندادن تعریفی مشخص از مفاهیم بنیادی سبب می شود که هر محققی آن را به صورتی تعبیر کند که به نتیجة موردنظر دست یابد.
به عنوان نمونه استفاده وسیع از مفهوم چند پهلو ومبهم« ایدئولوژی. این مفهوم درنزد فرکلاف به عنوان معنای متعارف تعریف می شود و منظور او از معنای متعارف، همان عرف و فرهنگ موجود در هر جامعه و یا چیزهای متعارف فرهنگی –اجتماعی است. منظور آن دسته از ساخت های زبانی است که در جامعه ها باز کرده و عادی شده است. سیمپسون و فرکلاف، ایدئولوژی را با جهانبینی یکی می پندارند و هردو را محصول گفتمان های مسلط در جامعه می دانند. در حالیکه ایدئولوژی ها باجهان بینی یکی نیستند جهانبینی حقایق موجود است یعنی آنچه وجود دارد ویا هست هاست درحالی که ایدئولوژی تکلیف هاست. و لذا جهانبینی می تواند پایه و بنیاد ایدئولوژی محسوب گردد.
8-2- پذیرش تعریف ایدئولوژی به مفهوم عمل اجتماعی و این که زبان (ایدئولوژی را دوباره تولید می کند) ایدئولوژی بعنوان اعمال متعارف از جامعه به فرد منتقل می شود به مثابه 
پذیرفتن این مسأله  است که حقیقت ویا واقعیت ثابتی وجود ندارد، زیرا هر جامعه در هر دوره ای محصول اجتماعی خاصی دارد که با جوامع وادوار دیگر متفاوت است. در این نوع تعریف انسان همچون ماشینی محصول دست نظام اقتصادی جامعه است.  و از خود اراده و تفکر مستقلی ندارد. آدم بی اعتنا به مسائل جامعه و قهرمان ملّی یکسان خواهد بود.
8-3- به نظر می رسد که این نکتة مهم ازنظر فرکلاف و کاپلند دور مانده است که تحلیل گر خود نیز پروردة ایدئولوژی ناشی از گفتمان وگفتمان منتج از ایدئولوژی حاکم است.
8-4- یکی از ویژگی های روش شناختی تحلیل گفتمان انتقادی در تولید و درک متن، استفاده از ویژگی های تعدی به عنوان ابزار شناختی که نشاندهندة ایدئولوژی در تجزیه وتحلیل متن است که در قالب بکارگیری ساخت دستوری مجهول که کنشگردرآن حذف شده باشد تحقق می یابد.  گرچه ساخت مجهول بیانگر دیدگاه ایدئولوژیک است و با مخفی نگهداشتن چهرة کنشگر ازدید خواننده کتمان حقیقت و انحراف ازواقعیت محسوب می شود ولی همیشه اینگونه نیست که همة جنبه های مجهول فاقد کنشگر تا این حد دارای بار منفی وتوطئه آمیز باشند.
مشخص نیست که تحلیل گران زبان شناسی انتقادی چگونه می توانند بی ظرفی با خنثی بودن در تولید و درک متن را حفظ کنند، در حالیکه به قول سیمپسون(1993)  نوشتن دربارة سیاسی شدن زبان و سیاست خود نوعی سیاست زدگی است، البته فرکلاف(1989) متوجه این اشکال شده و گرایش سیاسی تحلیل گر را پذیرفته است.[12]»
8-5- «  شناسایی ترکیب ها ژانرها و گفتمان ها در یک متن مسلماً تفسیری  است بسته به تجربه های تحلیل گر. حساسیت ها وتوجه وی به نظم گفتمانی مربوط ونیز پیشداروی های او در روش و تفسیرهایش. مشکلاتی هم درتوجیه چنین تحلیلهایی وجود دارد و نا دقیقی مفاهیمی چون ژانر و گفتمان و مشکلاتی که گاه بر سر تمیز این مفاهیم از یکدیگر پیش می آید و نیاز به قائل شدن به مجموعه ای از  تعاریف نسبتاً روشن از گفتمان ها و ژانرها برای استفاده از این تعاریف در تحلیل ها، کار را دشوارتر از آنچه هست می کند. در تحلیل دوبارة داده هایی که دیگران تحلیل شان کرده اند نیز باید احتیاط ورزید، زیرا این فرض وجود دارد که ممکن است شناخت ما از نظم گفتمانی  مربوطه تا حد زیادی کمتر از نویسندگان مقاله باشد وما نمی بایست برای تحلیل متنی از نمونه هایی که نویسنده تحلیل شان کرده، استفاده می کردیم.[13]
9- جایگاه تحلیل گر
 جایگاه تحلیل گر را در مراحل تفسیر وتبیین بررسی می کنیم از مبحث تفسیر آغاز می کنم. تحلیل گر چگونه به فرآیند تولید و تفسر گفتمان دسترسی پیدا می کند؟این فرآیند ها در ذهن افراد رخ می دهد، در نتیجه بررسی ومشاهدة آنها همانند مشاهدة فرآیندهای طبیعی نخواهد بود. در حقیقت تنها راه برای تحلیل گر این است که خود را درگیر فرآیندهای گفتمانی ای که درصدد بررسی های آنها است، بکند. به بیان دیگر، تحلیل گر می بایست از دانش زمینه ای خود( شیوه های تفسیری) جهت تبیین چگونگی بهره گیری مشارکین گفتمان از دانش زمینه ای استفاده کند. در این مرحله از روند کار در حقیقت تنها خودآگاهی است که موجب تمیز تحلیل گر از مشارکینی که وی درصدد تحلیل آنهاست می شود. هدف تحلیل گر انتقادی از میان برداشتن فاصلة بین تحلیل گر و مشارکین گفتمان از طریق گسترش همه جانبة فهم عقلانی جامعه ونظریه های مربوط به جامعه است.[14]»
* مرور و خلاصه ی فصل:
تحلیل گفتمان یا« سخن کاوی»،« تحلیل کلام»  و« تحلیل گفتار» یک گرایش مطالعاتی بین رشته ای است که از واسط دهه ی 1960  تا اواسط دهه ی 1970 در پی تغییرات گسترده ی علمی – معرفتی در رشته هایی چون انسان شناسی، قوم نگاری، جامعه شناسی خُرد و روانشناسی ادراکی و اجتماعی
ظهور کرده است.نخستین بار در سال 1952 در مقاله ای از زبان شناس معروف انگلیسی زلیک هریس بکار رفته است.مفهوم گفتمان و تحلیل انتقادی آن اینک با نام فوکو همراه شده است و اگر بخواهیم تحلیل گفتمان را بعنوان روشی در پژوهش های علمی، اجتماعی، بکاربریم باید آن را از روشی کثرت گرا و چند رشته ای به روشهای میان رشته ای تبدیل کنیم.
 تعاریف آن شامل رویکرد غیر انتقادی و رویکرد انتقادی است و نورمن فرکلاف از ابتدای شکل گیری تحلیل انتقادی گفتمان از چهره های فعال و شاخص آن بوده است.
مراحل کلی تحلیل گفتمان شامل چارچوب نظری ،نمونه، واحد تحلیل، طبقه بندی مطالب جمع آوری شده
پردازش داده ها است.
الگوی سه لایه ای فرکلاف برای تحلیل  گفتمانی جنبه های زیر را در بر می گیرد:
-متن( گفتار، نوشتار، نمادهای بصری، یا ترکیبی از همة این موارد): تحلیل متن را شامل دوگونه تحلیل می دانم که مکمل یکدیگرند: تحلیل زبان شناختی، تحلیل بینا متنی.
 -کردار گفتمانی که شامل تولید و مصرف متون می شود و اصطلاح نظم گفتمان را از فوکو( 1981) وام گرفته است و از آن برای اشاره به« مجموعه ی منظم کردارهای گفتمانی مرتبط با یک حوزه ی اجتماعی خاص مانند سخنرانی، مشاوره و گفت و گوی غیررسمی در یک نهاد دانشگاهی)  و مرزها و روابط میان آنها»
-کردار اجتماعی: از نظر فرکلاف، تحلیل این جنبه از یک کردار گفتمانی در قالب تحلیل جنبه های اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی یک رویداد ارتباطی صورت می گیرد.
روش تحلیل گفتمانی فرکلاف( 1995) از سه سطح تشکیل می شود:
سطح اول) توصیف مجموعه ی ویژگی های صوری که در یک متن خاص یافت می شوند می توانند به عنوان انتخاب های خاصی از میان گزینه های ( واژگان، دستور، ساختهای متنی) موجود در انواع گفتمان هایی تلقی شوند که متن از آنها استفاده می کند.
سطح دوم) تفسیر تفسیرها ترکیبی از محتویات خود متن وذهنیت مفسر است. از منظر مفسر ویژگی های صوری متن در حقیقت به منزلة سرنخ هایی هستند که عناصر دانش زمینه ای ذهن مفسر را فعال می سازد و تفسیر، محصول ارتباط متقابل ودیالکتیکی این سرنخها و دانش زمینه ای ذهن مفسر خواهد بود.
سطح سوم) تبیین مرحله تبیین متضمن ترسیم چشم انداز خاصی در باره ی دانش زمینه ای است که این چشم اندازها مشخصاً بعنوان ایدئولوژی های گوناگون قلمداد می شوند.  این بدان معناست که پیش فرض های مروبط به فرهنگ، مناسبات اجتماعی و هویت های اجتماعی که خود جزئی از دانش زمینه ای هستند، توسط مناسبات قدرت، در جامعه یانهاد تعیین می شوند واز نظر نقشی که در مبارزه جهت حفظ یا تغییر روابط قدرت دارند، از منظری ایدئولوژیک نگریسته می شوند.
دو نوع تبیین با توجه به نوع تاکید=نوع اول) گفتمان بعنوان جزئی از مبارزة اجتماعی، نوع دوم) بررسی روابط قدرت تعیین کنندة گفتمان ها.
* نمونه سوال:
1-                       مراحل کلی تحلیل گفتمان را توضیح دهید.
2-                       تحلیل درچارچوب نظریه فرکلاف در سه سطح توصیف،تفسیروتبیین را با مثال توضیح دهید.
* منابع بیشتر برای مطالعه :
1-     در تحلیل گفتمان و تحلیل محتوا نشانه ها به عنوان یکی از جنبه های نمادین زبان مورد مطالعه قرار می گیرند که می توان به کتاب امپراتوری نشانه از رولان بارت ترجمه ی ناصر فکوهی، نشر نی نیز مراجعه نمود.
2-     رفیع پور، فرامرز(1378):وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشهای اجتماعی :پزوهشی درباره ی تاثیر فیلمهای سینمایی،سریالهای تلویزیونی، ویدئو،روزنامه و تبلیغات. چاپ دوم، تهران ، نشرفر
3-         مدرسی،ی(1368): درآمدی بر جامعه شناسی زبان، تهران ، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
 
 
* منابع فصل
- آقا گل زاده، فردوس( 1385) تحلیل گفتمان انتقادی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
-  تاجیک ، محمدرضا(1379) مجموعه مقالات گفتمان و تحلیل گفتمان، تهران فرهنگ گفتمان
-  سلطانی، علی اصغر( 1384) قدرت گفتمان و زبان، تهران : نشر نی
-   فرکلاف، نورمن(1379) تحلیل انتقادی گفتمان، گروه مترجمان، فاطمه شایسته، پیران و دیگران، تهران: مرکز مطالعات وتحقیقات رسانه ها
- یارمحمدی، لطف ا...(1383) گفتمان شناسی رایج و انتقادی، تهران: هرمس
17- سلطانی، سیدعلی اصغر، قدرت، گفتما، و زبان،1384
18- فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، 1379، ص121 و 148
19- سلطانی، سیدعلی اصغر، قدرت، گفتمان، و زبان، ص 64
20- - فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، 1379، ص 169
21- سلطانی، سیدعلی اصغر، قدرت، گفتمان، و زبان، 1384
22- آقا گل زاده ، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، 1385 ص 128
22- - فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، 1379، ص 169 الی 171
23- آقاگل زاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، 1385، ص 129
24- فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، 1379، ص 215 الی 250
25- آقاگل زاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، 1385، ص 237
26-- آقاگل زاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، 1385، ص 120
27- آقاگل زاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، 1385، ص 162 الی 167
28- فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، 1385، ص 160
29- فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، 1379، ص 250