این روزها افراد و خانواده های بسیاری منتظر و مرتب چشم به راهند تا نتایج ارشد سراسری بیاید و تکلیف این سرنوشت محتوم مختوم شود. می خواهم مطلب ساده ای را یا بهتر است بگویم فرمولی مهم در زندگی را با توجه به تجربیات خود و اطرافیانم عرض کنم. وقتی دبیرستانی بودیم با کلی شور و شوق در تخیلات خود غوطه ور می شدیم و با حسرت می گفتیم آی دانشگاه بمیرم واست! این همه دختر و پسر! اساتید خوب... وقتی کارشناسی قبول شدیم ترم اول بدو بدو منابع ارشد را تهیه می کردیم و با سگ دویی هایی جزوه دریوزه می کردیم. می گفتیم باز با خود، با همان شور و شوق و غوطه وری در تخیلات که اگه ارشد قبول بشم نونم توو روغنه، همه بهم کار می دن، احترام می زارن، با حسرت می گن تو ارشدی بابا ای ول! وقتی ارشد قبول شدیم. باز بدو بدو این بار عقب اساتید تو راهروهای دانشگاه. آی دکتر این مطلب رو توو کتابتون گفتید حالا نظرتون راجع به... چیه؟ با ادا و اطواری، کش و قوسی می اومد و همانطور که راهش را ادامه می داد می گفت یه وقت دیگه بیا دفترم. گفتیم آی دکترا، اگه قبول شم دیگه نون و دست و سر و پا و خلاصه همه چیم توو روغنه. وقتی دکتری قبول شدیم و لختی گذشت تازه چشامون باز شد. لب پرتگاه. خدایا ما آدما چقد احمقیم. چرا این همه چیزای ساده و معمولی رو بزرگ و عجیب غریب می کنیم. مرگ چیه؟ جز اینکه فرداش دیگه نیستی! به همین سادگی. ازدواج چیه؟ جز اینکه فرداش زندگی ادامه داره با دیدی کمی متفاوت- آنهم اولاش-. ارشد و دکتری چیه؟ جز اینکه عمرت را، جوانیت را، سلامتی و شادابی ات را برای کسب یک مشت اطلاعات و سند که آن هم در ایران پشیزی نمی ارزد صرف می کنی و الان بال بال می زنید برای اینکه بدانید قبول می شیدیا نه و به حرف من می خندید و می گید خرش از آب گذشته و اینقد سرخورده شده که ... و حرفای دیگه ولی از اولش می خواستم اینو عرض کنم که هیچ وقت برای هیچ چیز و هیچ کسی بیشتر از اونی که باید، اهمیت و ارزش قائل نشید و واقع بینانه ببینید که زندگی ساده است و پیچیده اش نکنید. نمی خواید قبول کنید؟ به درک. به همین سادگی!

این راهم اضافه کنم که جامعه به برخی چیزا ارزش می ده ولی در واقع ارزشی ندارند و ما آدما سعی می کنیم کسی بشیم که به دید جامعه باارزش اند و مدرک و تحصیلات دانشگاهی و تکمیلی در ایران یکی از ایناست. دختری می خواهد ارشد بگیرد تا معیارهای ازدواجش ترقی کنند و خواهان های باکلاس تری داشته باشد.برید به ته دلتان، عمیق تر، اینطور نیست؟ یک دفعه و باجرات سینه جلو می دهید و می گید نه اصلا هم اینطور نیست. من می خوام... و هی ادامه می ده. آخرش، وقتی از می خوام ها بیرون اومدی و رسیدن ها رو دیدی، می رسی به این جمله ی من که زندگی کردن برای خود و آرامش و رضایت خود، آن هم با دیدی واقع بینانه و بی آلایش، خیلی باارزش تر است از شدن مطلوب برای جامعه و دیگران و زندگی را سخت و پیچیده دیدن.

دوست من، هم وطنم، همکارم اگه قبول شدی که مبارکت باشد و امیدوارم دکتریشم بخونی تا تو هم به سهم خودت چشات بازتر بشه و به این قافله ی شبیخون خورده ی علم در ایران کمی کمک کنی و بشه دغدغه ی زندگیت.

اگه قبول نشدی، اصلا ناراحت و نگران نباش. باور کن چیز خاصی از دست ندادید این ذهن و تصور و بار اطرافیان شماست که این مساله ی ساده را اینقدر برایتان عجیب و مهم و حیاتی کرده که در واقع اینطور نیست. معمولا آنهایی که می خواهند حتما ارشد سراسری قبول شوند از نرم و میانگین جامعه از نظر هوش، استعداد، انتظارات و توقعات خیلی بالاترند و بلند همت و مغرورند و بیشترشان از طبقه ی متوسط جامعه. به سختی زندگی کرده اند و سرد و گرم و سختی زندگی را خوب کشیده و چشیده اند. بلند همتی و انگیزه اشان را می ستایم و نمی خواهم ناامیدشان کنم بلکه می خواهم متوجه باشید که پتانسیل ها و انرژی ها و سرمایه های عاطفی و ذهنی و حسی خودتان را برای کل زندگی تقسیم کنید و به هیچ کدام اجازه ندید بقیه را تحت الشعاع قرار بدهند. می گید در این مرحله این مهم ترینه. می گم اشتباه می کنید این تقسیم بندی شماست. زندگی راه خودش را می ره حالا شما دایره ی زندگی اتان را به صد قاچ تقسیم کنید یا اصلا نکنید. وقتی آدم گرم عشقه، هرچی اطرافیان بهش بگن دیونه اونی که دوستش داری لایقت نیست، با پرخاشگری و آزردگی قبول نمی کنه و وقتی سرعقل اومد به خودش می خنده که اون من بودم؟! الانم گرم ارشدید چه قبول شدید چه نشدید و تذکرات من و دیگران چندان کارساز نیست. بگذارید از طریق آیه ای بگم که مدنظر چیست. می فرماید اگه خوشی برای شما پیش اومد مغرور نشید و اگه ناراحتی شما را دربرگرفت ناامید و مغبون نشید. متوسط و معتدل باشید.