7- گذرگاه هاي تاريخ

ایگور میخائیلوویچ دیاکونف در 12 ژانویه 1915 در پترزبورگ چشم به جهان گشود . پدرش کارمند بانک بود و در امور مالی و بانکی چنان تجربه ای داشت که به عنواند کارمند بخش بازرگانی سفارت شوروی به اسلو اعزام شد. بنابراین ایگور آموزش ابتدایی خود را در مدرسه ای در نروژ فرا گرفت و آموخت به زبان نروژی به روانی سخن بگوید . او پس از بازگشت به اتحاد شوروی و به پایان رسانیدن دوران دبیرستان در لنینگراد در 1930 ، در بخش آشور شناسی دانشگده تاریخ «بنیاد زبان شناسی و تاریخ لنین گراد» مشغول به تحصیل شد و زبان های اکدی ، سومری ، عبری ، آرامی و عربی را فرا گرفت . پس از فراغت از تحصیل ، در موزه هرمیتاژ ، با مجموعه بی همتای دست ساخته های شرقی و خاورمیانه ای آن ، به کار پرداخت .

جنگ که شروع شد ایگور در اطلاعات ارتش به خدمت گرفته شد. او در کارلیا به کار مشغول شد و وظیفه اش تهیه مطالب تبلیغاتی برای توزیع در میان دشمن بود. سپس در سال 1944 به فینمارک شمالی ترین بخش نروژ اعزام شد و از آن جا که به روانی به زبان نروژی صحبت می کرد ، او را به معاونت فرماندهی منطقه اشغالی برگزیدند .او دموکراسی نروژی را می ستود و به مردم نروژ عشق می ورزید و به همین جهت به صورت میانجی با ارزشی بین اشغالگران و اهلی منطقه در آمد.

در سال 1946 از خدمت مرخص شد و به هرمتیاژ برگشت و بعدن بیش تر زندگی حرفه ای خود را به کار در «موسسه شرق شناسی آکادمی علوم» سپری ساخت . هنگامی که کارش را در آن جا آغاز کرد ، تعداد متخصصان شرق شناسی در اتحاد شوروی بسیار کم بود و او در برپایی این موسسه نقش عمده ای ایفا کرد. به هر حال او موفق شد یک رشته آثار عمده محققانه درباره زبان ، فرهنگ نظام اجتماعی – اقتصادی و تاریخ جوامعی چون آشور ، پادشاهی هیتی ، بابل ، پارت و ارمنستان سازد . اوج کارنامه دانشورانه او انتشار دوره سه جلدی تاریخ جهان باستان[1] در سال 1989 بود.

دیاکونف که این شاهکار را درنیمه دهه هشتم عمرش یه بار آورد بود ، می توانست انتظار داشته باشد که از عمرش تلاش و تکاپو کناره جوید . اما او بر عکس تصمیم گرفت درجهت مقابل حرکت کند و به بلند پروازانه ترین طرح پژوهشی خود ، یعنی طرح کلی اسطوره شناسی جهان مبادرت ورزد. برآمد این باریک اندیشی ها اسطوره های باستانی شرق و غرب بود. این اثر به نوبه خود او را برانگیخت تا به کاری پرداخته تر مبادرت ورزد، تاریخ عمومی جهان که در آن عوامل اجتماعی – روان شناختی جایگاه به مراتب برجسته ی را نسبت به آنچه در گزاره های مارکسیستی و حتماپسا مارکسیستی معمول بود به خود اختصاص می داد. (دیاکونف، 1380)

او آموخته بود که به اسطوره ، مذهب ، علم و فلسفه توجه دقیق تری مبذول دارد ، بر این باور بود که نظیر تحول مادی در تحول معنوی تمدن های نخستین جهان ، یعنی تمدن های خاورمیانه ، نوعی قانون مندی قابل مشاهده است . و دست به کار شد تا دریابد که آیا در بخش های دیگر جهان و در دیگر زمان ها نیز قانونمندی های مشابهی را می توان تشخیص داد یا نه و به این نتیجه رسید که می توان.کتاب حاضر نتیجه این پژوهش است . نقطه عزیمت دیاکونف نظریه تحول اجتماعی است که مارکس و انگلیس به شرح و بسط آن پرداختند. اما او چند تغییر مهم و اساسی در آن پدید آورده است که به این نظریه هم انعطاف پیش تر و هم قدرت بیانگری گسترده تری می بخشد.

او مخالف آن است که گذار از یک مرحله بعدی الزامن با تشدید ستیزه و انقلاب اجتماعی همراه است : بر عکس ، بر آن پافشاری می کند که گاهی تحول اجتماعی با مسالمت و به تدریج به انجام می رسد.

تضاد و ناسازگاری تنها بین نیروهای تولید و مناسبات اجتماعی حاکم بر آن ها شکل نمی گیرد ، بلکه میان صورت بندهای مذهبی ، قوی و دیگر صورت بندی های اجتماعی – روان شناختی نیز با گستردگی به مراتب بیش تری به وقوع می پیوندد. (دیاکونف، 1380)

او منکر آن است که تحول اجتماعی الزامن تضمن پیشرفت است . مگر در عرصه تنگ و محدود فن آوری . بلکه بر آن است که بشریت به طور همزمان در دو جهت متضاد تحول پیدا می کند : «هر پیشرفتی در عین حال یک پسرفت است.» از یکسو انسان ها به مهارت های فن شناختی بزرگ تری دست می یابند ، به رفاه و روا داری مشترک می رسند و به سوی حذف تدریجی جنگ از طریق میانجیگری های نهادهای بین المللی حرکت می
کنند ، اما در همان حال به رشد لجام گسیخته جمعیت ، پاکسازی قوی ، فرسایش منابع و تخریب گسترده محیط زیست میدان می دهند و این در حالی است که جنگ هایی هم که رخ می دهند به خوبی سابقه ای ویرانگرند.  دیاکونف از بیان این که به نظر او کدام یک از این دو گرایش احتمالاً دست بالا را خواهند گرفت سرباز می زند، اما در توضیحات او نظریه «پایان تاریخ» ، نسبت به آنچه فرانسیس فوکویاما در کتاب پـایـان تاریخ و انسان آخرین
[2]مطرح کرده ، طنین بسیار متفاوتی دارد. آنچه کتاب دیاکونف را چنین شایان توجه می سازد هم دامنه گسترده آموزه های آن است و هم انسانیت نهفته در بینش های آن . بیش از او در میان نظریه پردازان تاریخ کم ترکسی را می توان یافت که در مورد جوامع باستانی آسیا و خاورمیانه چنین خبره باشد . در عین حال تجربه شخصی او از جنگ و ترور سیاسی ، و نیز تلاش هایی که از جنگ جهانی دوم به بعد در جهت ایجاد اعتماد بیش تر و مناسبات بهتر در میان ملت ها به عمل آمده ، به بینش های او عمق بخشیده و دلبستگی عمیق نسبت به سرنوشت بشریت و نیز نگرش دوسویه نسبت به آینده آن را در بینش های او رسوخ داده است .

موضوعی که از دیر باز ذهن تاریخ پژوهان را به خود مشغول داشته بود این بود که آیا همانگونه که در عرصه های طبیعی قوانین خاصی حکم فرماست . ، در تاریخ انسان و فرآیندهای اجتماعی آن نیز قانونمندی خاصی را می توان کشف کرد که به کمک آن بتوان رخدادهای به ظاهر پراکنده و تصادفی تاریخ را در پیوند با یکدیگر تبیین کرد ؟

در پاسخ مثبت به این پرسش اندیشمندان هر یک به نوعی کوشیده اند فرآیند تاریخ را تبیین کنند.

در دو سده اخیر ، دو نگرش کل در این عرصه مشهود بوده که یکی مربوط به تاریخ پژوهان اروپایی غربی وآمریکا و دیگری مربوط به مارکس و پیروان او در تاریخ پژوهشی اروپایی غربی دوره بندی های گوناگون ولی عمدتاً مشابهی برای فرآیندهای تاریخ در نظر گرفته شده که مشهورترین آن بینش صنعتی یا کشاورزی ، صنعتی و فراضعتی (پساصعتی ) و یا نخستین ، باستانی، قرون تاریک ، قرون وسطی و قرون جدید.

در برابر این نظریات ، نظریه تاریخی مارکسیستی قرار داشت که دوره بندی تاریخ را به 5 مرحله (اشتراکی نخستین ، برده داری،فئودالی ، سرمایه داری ، سوسیاسیتی ) تقسیم می کرد و برای فرآیند تاریخ یک نوع خودپویی درونی قابل بود که نیروی محرکه آن را تضاد اصلی بین نیروهای مولد و مناسبات تولیدی در چارچوب یک شیوه تولید به حساب می آورد. (دیاکونف، 1380)

نظریه مارکسیستی فرایند تاریخ به مدت بیش از یک سده ذهن اذهان را مجذوب ساخت و تنها پس از ناکامی شوروی (به عنوان مهم ترین کشور سوسیالیستی جهان) بود که این نظریه با تردیدهای جدی در میان پیروان فراوانش مواجه شد. و در این شرایط بود که از تاریخ پژوهان قرن بیستم است در این کتاب که نتیجه کند و کارهای تاریخی و شناخت عمیق او در عرصه های انسان شناسی و قوم شناسی و زبان شناسی است ، کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد.

برداشت کلی دیاکونف از تاریخ انسان بر خصلت آفرینندگی انسان مبتنی است که در دو عرصه اندیشه و فن آوری نمود می یابد و به صورت قانونمندیهایی بر دو حوزه اجتماعی – روان شناختی و اجتماعی – اقتصادی ستونی می گردد.

مزیت و ویژگی نظریه دیاکونف در مورد فرآیند تاریخ توجه خاصی است که به مجموعه عوامل تاثیر گذار بر رشد فرآیند تاریخ مبذول می دارد و از هرگونه مطلق گرایی اجتناب می ورزد.

به نظر او گذار مرحله ای به سطح رشد فن آوری (به ویژه فن آوری تسلیحاتی) ، ساختار مناسبات تولیدی ، ستمگیری اجتماعی – روان شناختی (یعنی ایدئولوژی : چه اسطوره ای – چه اخلاقی – جزمی و چه کئرت گرا) بستگی دارد. آنچه کتاب دیاکونف را متمایز می کند این است که در بیان نظریه پردازان تاریخ جهان کمتر کسی را می توان یافت که در مورد جوامع باستانی آسیا و خاورمیانه چنین خیره باشد .

او بیان می کند که فرآیند تاریخ انسان را به بهترین وجه اش می توان به جریان رودخانه تشبیه کرد که سرچشمه ای دارد و در آغاز جویباری بیش نیست . سپس دامنه های آن گسترده می شود و در نهایت به دریا ختم می شود اما آیا این مقایسه استعماری بین رودخانه و تاریخ کافی است که بیان کنیم تاریخ هم سرانجام به یک دریای تاریخی خواهد ریخت با این که فرآیند تاریخ برابر دخالت نیروهای هنوز ناشناخته به پایان خواهد رسید.

در حال حاضر نظریه مارکسیستی فرآیند تاریخ منسوخ شده است . نه تنها از آن جهت که فرضیه فرارسیدن مرحله کمونیستی ناکارآمد از کار درآمد بلکه به خاطر لغزش های دیگری که در عرصه نظر و در عمل مرتکب گردیده است . حتی در زمان دو بین تبادل نظر پیرامون صورت بندی موسوم به آسیایی در دهه 1960 برای تاریخ نویسان دوره باستان روشن گردید از کار بردگان در امر تولید ، عامل محرکه صورت بندی اجتماعی باستانی نبوده است ، گر چه در دوران باستان و اوایل قرون و سطی تعداد قابل توجهی برده وجود داشته اما تنها برای مدت کوتاهی در تاریخ جوامع باستانی و به ویژه در روم در دوران جمهوری روم پسین بود که کار بردگان عامل عمده حساب می شد .

اما نه تنها صورت بندی برده داری ، برده داری نبوده صورت بندی فئودالی ، فئودالی نبود . مارکس اصطلاح فئودالسیم را برای مرحله معینی از فرآیند تاریخ بدین سبب ارائه کرد که در قرن 19 تنها می توانست تصور بسیار نادقیق از جامعه قرون و سطایی و اروپایی شرقی و آسیا داشته باشد. (دیاکونف، 1380)

فئود [تیول] نوعی زمین داری با حق کسب درآمد است که از طرف امیر یا حکمران به یک خراج گذار [تیول دار]به شرط خدمت به او هنگام جنگ و پرداخت خراج واگذار شده است .

این نظام ویژه طبقه حاکمه قرون وسطی در اروپای غربی بود اما این نظام به این شکل شاید برای اکثر قرون و سطایی دیگر در خارج از سنت سیاسی اروپایی غربی چندان معمول نبود. بنابراین فئودال نامیدن هر جامعه قرون و سطایی به منزله آن است که تمام جهان را مطابق آنچه در اروپا رخ داده است توصیف کنیم . بر خلاف مناسبات فئودالی ، مناسبات میان کارو سرمایه از نظر تاریخی جهانی بوده و هست . سرمایه داری به مثابه یک نظام بی شک پدیده ای است که تنها پس از جامعه قرون وسطایی پدیدار شد.

اما آیا می توان اصطلاح سرمایه داری را درخصوص جامعه ای به کار برد که در آن نه تنها سرمایه داران بلکه کارگران نیز در اقلیت هستند و اکثریت جمعیت آن در بخش خدمات به کار اشتغال دارد ؟

ترکیب اکثر جوامع توسعه یافته مدرن چنین است . دانش پژوهان این جوامع را یاصنعتی می نامند و دیاکونف این جوامع را پسا سرمایه داری توصیف می کند. به هر حال چه اصول مارکسیسم را بپذیرم و چه نپذیریم ، فرآیندی طبیعی باقی می ماند که قوانین رشد و بالندگی خود را داراست.

تاریخ فرآیند پیچیده از هم گشودگی عوامل اجتماعی – اقتصادی در ارتباط نزدیک با تغییرات فن آورانه و تغییرات اجتماعی – روان شناختی است. اگر مارکسیسم ، یکی از آئین های بزرگ قرن 19 است ، از دیدگاه قرن بیستم ضعف های مهم را از خود بروز می دهد و این بدان معنانیست که ما باید بی درنگ هر گزاره مارکسیتی را رد کنیم و همه پاسخ ها را در جای دیگر جستجو کنیم .

دیاکونف فرآیند تاریخ انسان را ابتدا تا به امروز به هشت مرحله تقسیم می کند: نخستین ، اشتراکی نخستین ، باستانی اولیه یا اشتراکی باستانی پسین یا امپراطوری ، قرون وسطی ، استبدادی پایدار پسا قرون وسطی ، سرمایه داری ، و پساسرمایه داری که مهم ترین ویژگی های کلی هر مرحله تاریخی از نظر دیاکونف به قرار زیر است .

مرحله یکم : نخستین پیدایش انسان اندیشه ورز در دوره دیرینه سنگی ، انسان ها دسته دسته و جدا از هم در زمین پراکنده اند و همزیستی مسالمت آمیز دارند ، پیدایش اسطوره های ابتدایی و خدایان توتم (مظهر) گونه ای که جادوگران و مردان حکیم واسط ارتباط انسان ها باآن ها هستند (توتم باوری)

مرحله ی دوم : اشتراکی نخستین

عصر نوسنگی پسین یا آغاز عطر فلز ، پیدایش جامعه ریاستی ، پرورش حیوانات اهلی ، صنایع دستی وظیفه تمام توده مسلح مردم است .

کیش های خدایان محلی : جزمیت ایدئولوژیکی و اخلاقی وجود ندارد.

مرحله سوم : باستانی اولیه یا اشتراکی

شکل گیری یک طبقه: بهره وری در مقابل طبقه آزاد مردان شامل فرمانروایی ، جنگاوران ، کشاورزان ، دامپروران
پیدایش مالکیت خصوصی ، پیدایش دولت ؛ بهره وری تولید در سطحی است که امکان اضافه تولید برای تامین یک طبقه فرمانروا ، دولت نهادهای مذهبی وجود دارد.

خانواده پدر سالار : برده داری پدر سالارانه یا خانگی ، زمین ها به دو بخش دولتی ، پرستشگاهی و خصوصی - اشتراکی تقسیم می شوند.

گسترش رباخوری به سبب ضعف بنیه اقتصادی واحده های کوچک اشتراکی –خانوادگی مالیات گیری نظام دولتی جدید ، افزایش رفاه اقلیت و فقر روزافزون اکثریت ، دولت ، شهرها (مراکز استان ها ) مرکز فرمانروایی دولت ، گسترش سکونت در پهنه ای فراخ تر مبادلات پایانی ، جدایی شناخت علمی از شناخت اسطوره ای ، فلسفه از مذهب ؛ دانش نظری رشد می کند اما به نیروی مولد تبدیل نمی شود.

مرحله چهارم : باستانی پسین یا امپراطوری

گذار از عصر مفرغ به عصر آهن ، اختراع آهن چکش خور (نوعی پولاد) ، ابزارهای فولادی و جنگ افزارهای فولادی گسترش برده داری ، حفظ آزادی شخصی دهقانان ، پیدایش سواره نظام ، گسترش کشتی سازی ، ظهور سقوط بی وقفه امپراطوری ها براثر جنگ، متحد سازی مناطق کشاورزی (مولد کالاهای مصرفی) و مناطق کوهستانی و جلگه ای مولد برای گسترش باز تولید

متحد سازی اجباری مناطق متفاوت به لحاظ اقتصادی ، جغرافیایی و فرهنگی ، به هم زدن ساختارهای سنتی آن ها ،گسترش مبادله در داخل امپراطوری ، پیدایش نظام شهرهای مستقل خودگردان (پولیس) در داخل امپراطوری ها به عنوان مراکز صنایع دستی و تجارت ،پرستش خدای یگانه به جای خدایان محلی ، پیدایش آئین های تقویت کننده امپراطوری و حتی خدا – انگاری پادشاه (امپراطور)

مرحله پنجم : قرون وسطی

نظام فئودالی در اروپا ، بهره کشی انحصاری از دهقانان ، مالکیت انحصاری جنگ افزارها از سوی طبقه حاکمه ، جنگاوری پیشه و امتیاز طبقه حاکمه شد .جنگ ها بیش تر به سبب کسب افتخار و اعتبار و ارضای انگیزه ستیزه جویی بود.

مرزهای ناپایدار : بی ارتباطی مرزها با موجودیت های قومی و شرایط طبیعی و اقلیمی پائین آمدن سطح عمومی زندگی ، تغییر هنجارهای اخلاقی و خرابی شدن آن ها سازمان عالی و مقتدر کلیسایی وسیله ای برای حفظ هنجارهای اخلاقی و تقدیس نظام حاکم اجتماعی ، مجازات دگر اندیشی از سوی مذاهب جزمی تسلط مذهب و از میدان به دور شدن فلسفه ، علوم طبیعی از اوله حیات باز ایستاد.

مرحله ششم : استبدادی پایدار قرون وسطی

پیدایش دو طبقه جدید کارفرمایان سرمایه دار، کارگران مزدیگیر ، پیدایش دولت های «ملی » و سلطنت استبدادی پایدار با مرزهای طبیعی،ملی،مذهبی، پیدایش اصول اجتماعی – روانشناختی جایگزین (دین مسلط) ؛ «اینک می شد جور دیگری اندیشید»

قدرت دولتی عمدتاً در دست زمین داران است .

دولت استبدادی توازن بین چهار طبقه اجتماعی قدیم و جدید را در داخل مرزهای ثابت برقرار و حفظ می کند.

کشف سرزمین های تازه و توسعه مستعمراتی ، گسترش شهرهای مستقل (مراکز تجارت بین المللی و کارگاههای صنایع دستی که به کارخانه ها فرا می رویند) ، تجارت محصولات صنعتی بین مراکز عمده تولید صنعتی فرایند انباشت سرمایه ، بالا رفتن سطح زندگی عمومی .

مرحله هفتم : سرمایه دولتی

این مرحله از حدود دهه 1860 میلادی در اروپا ، ایالات متحده امریکا و سپس ژاپن با به قدرت رسیدن بوژروانی ، آغاز شد ؛ وجود مشخصه این مرحله تبدیل علوم طبیعی به نیروی مولد مثل (اختراع ماشین بخار ، راه آهن ، کشتی بخار ، سپس چراغ براق ، تلگراف ، تلفن ، ورود علم به عرصه صنعتی و کشاورزی) رشد سریع تسلیحات در سراسر دین دوره ، تقابل بورژوازی و کارگران مزدگیر ، پیدایش روشنفکری به عنوان یک نیروی اجتماعی اهمین روز افزون ایدئولوژی های غیر مذهبی ، پیدایش دولت های جمهوری یا پادشاهی مشروطه پیدایش امپراطوریهای استعماری ، همراه با جنگ های بسیار گسترده ، رکود اقتصادی و بحران های ادواری سرمایه داری کلاسیک مرحله سرمایه داری نخست در اروپای غربی و آمریکای شمالی رخ داد. تمام کشورهای دیگر از جمله ژاپن در آغاز و میانه قرن 19 در مرحله ششم یا حتی در مرحله پنجم بودند و این به معنای عقب افتاده بودن آنها نیست بلکه بدین معناست که بر اثر عوامل ثانوی مثل شرایط طبیعی (در آفریقا) یا موانع ناشی از مسلط کوچگرها و یا رشد دیر هنگام ایدئولوژی جایگزین (مثل خاور نزدیک ، میانه و در چین و تا حدی روسیه پیش از اصلاحات 1860) رشد کندی داشته است.

پیش از انقلاب صنعتی (یعنی انتقال دستی به کار صنعتی که پیش نیاز پیروزی نظام سرمایه داری است) در کشورهای رشد یافته تری که درآن ها شرایط ظهور سریع تر مرحله جدید فرآیند تاریخ مهیا شده بود. انقلاب های سیاسی رخ داد.

یک الگوی رشد مخصوص همه انقلابهای اجتماعی را می توان در انقلاب انگلستان ، انقلاب فرانسه ، انقلاب روسیه مشاهده کرد «تغییر بنیادی در ایدئولوژی مسلط که منجر به آزاد سازی پرخاشگرانه می شود. »

پیدایش جنگ های جهانی به مثابه پیامدهای اجتناب ناپذیر رشد طبیعی سرمایه داری و به منظور و باز تقسیم شدن سطح کره زمین از راه زور ، پیدایش کمونسیم و فاشیسم به عنوان ایدئولوژی های جایگزین در برابر بحران سرمایه داری و تلاش نافرجام آن ها برای پرسش

از روی فرایند طبیعی رشد سرمایه داری که به مخوف ترین حکومت های دیکتاتوری منجر گردید؛نظام مستقر در اتحاد شوروی از 1924 ، با احیای سرمایه داری به ابتدایی ترین و بی رحمانه ترین شکل آن ، و با استفاده گسترده از کار بردگان یک طبقه جدید و گسترده دیوانسالاران خربی و دولتی پدید آورد. ویژگی های این دولت عبارت بودند از : حکومت توتالیتر و در راس آن مشخص دیکتاتور ، در آمیزی سازمان حزبی با دستگاه دولتی ، نظام پنهان کاری همه جانبه ، حکومت وحشت ، سرکوب و کشتار

مرحله هشتم : پسا سرمایه داری

سقوط امپراطوری های سرمایه داری و فروپاشی نظام مستعمرانی ، واگذاری استقلال به متحرک سابق ،شناسایی حق ملت ها در تعیین سرنوشت خویش – پیدایش سلاح های گرما – هسته ای که می تواند کل محیط زیست انسان را در کره زمین به کلی نابود سازد و در نتیجه تلاش برای کاهش رقابت های تسلیحاتی و حفظ درمقیاس جهانی ؛

پذیرش نظریه «حقوق بشر » به عنوان ایدئولوژی جایگزین و یک انگیزه بسیار نیرومند اجتماعی – روان شناختی. پیدایش نظریات کنیزی و پسا کنیزی در اقتصاد ، نهادینه شدن حضور اتحادیه های کارگری به عنوان بخش مکمل نظام اجتماعی رشد بسیار سریع علوم و فن آوری و ماشینی و الکترونیکی شدن تمام اطلاعات علمی ،پیدایش یک طبقه جدید شامل کارکنان خدمات و روشنفکران که بتدریج به صورت پر شمارترین طبقه در می آید . توجه به نیازهای زنان و برداشتن موانع مشارکت اجتماعی از سر راه زنان ،گسترش سازمان های خدماتی و رفاهی ، وضع قوانین ضد انحصاری ، گسترش شرکت های سهامی عام ، مشارکت کارکنان در درآمد بنگاهها از طریق تملک سهام ، نظام مالیاتی تصاعدی با ستمگیری ضد سودهای کلان ، کاهش چشمگیر فاصله سطح زندگی طبقات مختلف .

رشد گسترده اقتصاد اعتباری ، آزادی عقیده و مذهب ، جایگزینی روز افزون کتاب و سینما با تلویزیون و کامپیوتر ،انقلاب «سبز» در کشاورزی و گسترش کشتزارها ، چیرگی روز افزون نظریه ها و آموزه هایی که هدفشان کاستن از نا آرامی و ناخشنودی شخصی ، بدون توسل به هر گونه ایدئولوژی خاص مذهبی یا فلسفی است .کاهش شدید مرگ ومیرکودکان ، رشد تصاعدی جمعیت.

در آخر دیاکونف تصریح می کند که فرآیند تاریخ انسان رشدی شتابناک و تصاعدی دارد و در نتیجه منحنی مراحل تاریخ دارای یک رشد تصاعدی منفی است و طول هر مرحله تاریخی در بستر زمان به تدریج کاهش یافته است :

مرحله یکم ، حدود 30 هزار سال                             مرحله دوم : حدود 7 هزار سال

مرحله سوم : حدود 2 هزار سال                     مرحله چهارم : حدود 1500 سال

مرحله پنجم قرون وسطی حدود 000/1 سال      مرحله ششم : حدود 300 سال

مرحله هفتم : حدود 100 سال                      مرحله هشتم از حدود 50 سال پیش .[3]

مراحل سير تحول جوامع انساني از نظر اقتصاد

طبق تحقيقات رستو تعصب ملي و حس ميهن پرستي , توسعه و ترقي را تسريع مي نمايد. طبق شواهد و تجارب ملل مختلف تعصب ملي مهمترين انگيزه ها و عوامل محرك براي توسعه و رشد اقتصادي كشورهاي مختلف بوده است. مثلا شكستهاي پي در پي روسيه تزاري (جنگ كريمه و جنگ با ژاپنيها) حس ناسيوناليستي روسها را تحريك كرد و توفيق انقلاب اجتماعي و اقتصادي سال 1917 را در آن كشور امكان پذير ساخت و يا جنگ ترياك حس ناسيوناليستي را در چين به وجود آورد و اين انگيزه اساسي توسعه اقتصادي سريع آن كشور بعد از حصول استقلال و تغيير نظام اقتصادي آن گرديد و بالاخره يانگي هاي ايالات جنوبي و تجار و صاحبان صنايع غرب آمريكا و يا سامورايي ها و سوداگران ژاپني و تجار و نظاميان روسيه و آلمان عاملان توسعه اقتصادي آمريكا ژاپن روسيه و آلمان را تشكيل دادنند.اين گروها عموما معتقد بودنند كه تنها با روي كار آمدن يك حكومت ملي و مهين پرست و مستقل از حكومتها و قدرتهاي خارجي مي توان وحدت ملي ورشد اقتصادي جامعه را به وجود آورد و فقط در اين شرايط است كه مي توان منابع مالي و فني و انساني جامعه را جهت توسعه اقتصادي آن تجهيز كرداو مراحل توسعه اقتصادي را پنج مرحله مي داند

1-اقتصاد سنتي                    2-مرحله آغاز تحول

3-مرحله خيز اقتصادي            4-نرحله رشد و توسعه پي دار

5-مرحله مصرف انبوه

كشور ايران متاسفانه در مرحله خيز اقتصادي گير افتاده است و فقط با يك حكومت ملي كه روحيه ملي گرايي را در ميان جامعه زنده كند مي تواند از اين مرحله عبور كرد

جناب آقاي روستو عوامل و ابزارهاي توسعه را بيان ميدارد كه همگي را ايران دارد بخصوص جمعيت جوان كه بيان مي دارد از ميان عوامل توسعه, جمعيت مهمترين عامل توسعه است و در اين مورد" ژان بدن"مي گويد كه ثروتي جز افراد انساني وجود ندارد و يا" مائوتسه تونك" نيز بيان ميدارد كه مهمترين ثروت جمهوري خلق چين هشتصد ميليون چيني است.

 



[1] History of the Ancient world

[2] The End of History and the last Man

[3] http://www.fariborzbaghai.org