قسمت اول این مطلب اینجا

خشونت نمادين

كلمات كليدي  : خشونت نمادين، بورديو، دولت، اطاعات، باورهاي جمعي، سلطه

خشونت نمادین یكی از واژگانی است كه توسط پیر بوردیو[1]در سال 1992 ابداع شده است. «خشونت نمادین، نوعی از خشونت است كه با همدستی ضمنی كسانی كه این خشونت بر آن‌ها اعمال می‌شود و نیز كسانی كه آن‌را اعمال می‌كنند، انجام می‌شود؛ زیرا هردو گروه، نسبت به اعمال آن، آگاهی ندارند.»[2]

بوردیو معتقد است، چنین خشونتی، تحمیل‌كننده اطاعت‌هایی است، كه نه فقط به‌مثابه اطاعت درك نمی‌شوند؛ بلكه با اتكا بر "انتظارات جمعی" و "باورهای از لحاظ اجتماعی درونی‌شده"، فهمیده می‌شوند. نظریه خشونت نمادین نظریه‌ای است كه بر بازتولید باورها استوار است؛ یعنی نظریه‌ای كه نشان می‌دهد؛ كنش‌گرانِ برخوردار از قالب‌های دریافتی و ادراكی خاص، چگونه دستورات درون یك موقعیّت یا یك گفتار را درك كرده و از آن‌ها اطاعت می‌كنند.

 

دولت و خشونت نمادین

بوردیو، دولت را مكان كشمكش بر سر انحصار خشونت نمادین می‌داند؛ «خشونت نمادین به‌گونه‌ای غیر مستقیم و بیشتر از طریق مكانیسم‌های فرهنگی اعمال می‌شود و با صورت‌های مستقیم‌تر نظارت اجتماعی كه جامعه‌شناسان غالباً بر آن‌ها تأكید دارند، متفاوت است. نظام آموزشی، نهاد عمده‌ای است كه از طریق آن خشونت نمادین در مورد انسان‌ها اعمال می‌شود.

زبان، معانی و نظام نمادین افراد در رأس قدرت، بر بقیه مردم جامعه تحمیل می‌شود. این نوع خشونت جایگاه افراد در رأس قدرت را تحكیم بخشیده و عملكردهای واقعی آن‌ها را از چشم بقیه مردم پنهان می‌سازد. بوردیو نظام آموزشی را در بازتولید قدرت موجود و روابط طبقاتی بسیار دخیل می‌داند. در واقع بوردیو، خواهان رهایی مردم از دست این خشونت و به‌گونه‌ای كلّی‌تر، از قید چیرگی طبقاتی و سیاسی، است.»[3] وی معتقد است، "جامعه‌شناسی مانند تمام علوم، این وظیفه را بر عهده دارد كه پرده را از چیزهای پنهان بردارد و با این كار، می‌تواند به تقلیل دادن خشونت نمادین كه در روابط اجتماعی انجام می‌شود، به‌خصوص در روابط ارتباطات رسانه‌ای، كمك كند.»[4]

«ماكس وبر معتقد بود دولت یك مجتمع انسانی است كه انحصار استفاده مشروع از خشونت فیزیكی را در یك سرزمین معیّن، از آن خود می‌كند؛ اما بوردیو با تغییری كه در این تعریف ارائه داد، معتقد بود دولت، موجود مجهوری است كه انحصار استفاده مشروع از خشونت فیزیكی و خشونت نمادین را بر یك سرزمین معین و روی مجموعه جمعیت متعلق به آن، با موفقیت، از آنِ خود می‌كند. بوردیو دولت را از آن‌روی راه‌كار اعمال خشونت نمادین می‌داند كه كاركرد دولت در دو قالب متجسّد می‌شود: در عینیّت؛ یعنی در قالب ساختارهای ویژه سیاسی و دیگری در ذهنیّت، یا به تعبیر دیگر در مغز و اعصاب؛ یعنی در قالب ساختارهای ذهنی و الگوهای درك و اندیشه.»[5]

به‌عنوان مثال، دولت از رهگذر عملیات تقدیس و تأیید(همچون یادبود و بزرگداشت شخصیت‌های تاریخی یا وارد كردن نام بعضی از درگذشتگان در فهرست قدّیسین در كتاب‌های درسی)، حتی پدیده‌ای به‌نام حیات اخروی را می‌پذیرد؛ تا بتواند قضاوت دولت و صلاحیّت او در داوری را به‌اثبات برساند. دولت طی فرایند همگانی كردن(یعنی راه و رسم‌های همگانی را كه از طریق اطلاع عمومی به‌گوش مردم می‌رساند)، همواره استعداد غصب "حق إعمال خشونت نمادین مشروع" را در خود دارد. به‌منظور در دست داشتن حق إعمال خشونت نمادین، دولت همواره سعی دارد، تا تمامی اشكال همگانی كردن؛ اعم از چاپ و انتشار كتاب، نمایش‌های تئاتری، خطابه‌های عمومی و ... را تنظیم كند.( بوردیو، 1380، ص164 و 165)

 

چهره خشونت نمادین

نتیجه خشونت نمادین كه دولت آن را این‌گونه تنظیم می‌كند، آن است که چهره روابط سلطه‌آمیز، به‌صورت روابط محبت‌آمیز، بروز می‌یابد. بوردیو معتقد است كه خشونت نمادین، در برخی موقعیت‌ها و با صرف برخی هزینه‌ها، بسیار بهتر از خشونت سیاسی-پلیسی عمل می‌كند. یكی از ضعف‌های بزرگ سنّت ماركسیستی به‌زعم بوردیو، آن است كه جایی برای این نوع از خشونت‌های نرم؛ اما مؤثر، حتّی در عرصه اقتصادی در نظر نمی‌گیرد. به‌طور كلی، بوردیو تأكید دارد كه نظریه خشونت نمادین، به‌مثابه نوعی عدم شناخت مبتنی بر انطباق ناخودآگاه ساختارهای ذهنی، با ساختارهای عینی است و با نظریه كسانی چون فوكو كه سلطه را نظم یا تربیت می‌داند، متفاوت است.

 

گروه فشار[6]

كلمات كليدي  :  گروه فشار، گروه ذي نفوذ، گروه هاي شغلي، گروه هاي ايدئولوژيك

گروه‌های فشار را می‌توان ترکیبی از اشخاص تعریف کرد؛ که دیدگاه‌ها و منافع مشترک دارند و برای رسیدن به هدفهای خود بر دیگران، اعمال فشار می‌کنند. «فشار عملی است که شخصی با سعی در تحت تأثیر قرار دادن دیگری از طریق اعمال زور، به انجام می‌رساند. زمانی گروهی را دارای فشار یا ذی‌نفوذ می‌خوانند که بطور منظم دست به اعمال نفوذ‌های گوناگون در جهت وارد کردن فشارهای اخلاقی بر روی نیروها یا گروه‌های گوناگون زند»[7]

مفهوم گروه فشار از مفاهیم جدیدی است که مختص جوامع صنعتی و جدید است و منشأ امریکایی دارد. این اصطلاح نخستین بار در اواخر دهه 1920 توسط روزنامه‌نگاران ایالات متحده به کار گرفته شد. هدف گروه‌های فشار به زانو درآوردن سیاست دولت‌ها یا سازمان‌های بین‌المللی برای نیل به منافع یا ترویج گرایش‌های ویژه است.

در کاربرد اصطلاح گروه فشار 2 نوع تعبیر وجود دارد؛ برخی گروه فشار را تشکیلاتی می‌دانند، که برای تحت فشار قرار دادن مقامات رسمی حکومتی به وجود می‌آید؛ تا در تصمیماتشان، منافع اعضای گروه فشار را در نظر بگیرند. برخی دیگر معتقدند گروه فشار وسیله‌ای است در دست طبقات حاکم، در جهت مسخ مردم که می‌توانند دگرگونی‌هایی بر عقاید مردم از راههای غیر مستقیم و به کمک وسایل گوناگون از جمله تصویر و زبان و خط و غیره، ایجاد کنند. برانگیختگی عواطف عمومی و مهیا ساختن مردم برای پذیرش عقایدی معین از اهداف گروههای فشار حاکم است.

در حالتی که گروه فشار به مقامات حاکم نسبت داده می‌شود، این گروه همواره با شیوه‌های مختلف می‌کوشد تا عقاید عمومی را با مقاصد خود، موافق گردانند و یا عقاید مطلوب خود را بر عامه جامعه تحمیل کنند. به عبارت دیگر گروه فشار متشکل از افرادی است که دارای منفعت مشترکی هستند و می‌خواهند از آن دفاع کنند. برخی متفکرین معتقدند، گروه‌های فشار همان گروه‌های ذی‌نفوذ هستند که در جامعه حضور عینی ندارند؛ ولی به وسیله دخالت‌ها و اعمال نفوذها به طور نامرئی، به شکل مثبت یا منفی، روند امور اجتماعی را به دلخواه خود به حرکت درمی‌آورند. چنین گروه‌هایی در همه سطوح جامعه نفوذ دارند در مجالس قانون‌گذاری، در هیأت حاکمه، در اتحادیه‌ها و شوراهای شهر و ...

 

تمایز گروه‌های فشار از هم

گروه‌های ذی‌‌نفوذ گاهی به صورت شبکه‌های خویشاوندی، اجتماعات سیاسی، مذهبی و حتی ادبی و علمی مبادرت به فشار و نفوذ می‌کنند! «از این رو گروه‌های فشار با توجه به معیارهایی چند از یکدیگر متمایز می‌شوند:

1.   ماهیت آنان(گروه‌های ذی‌نفوذ حرفه‌ای، سیاسی یا اندیشه‌ای و ...)

2.   وسایلی که در عمل به کار می‌گیرند(افکار عمومی، تبلیغات سیاسی و ...)

3.   روش‌های آنان(امتناع، تهدید، خرابکاری، فساد، عمل مستقیم و ...)

4.   صوری از قدرت؛ که در اختیار دارند و بدان تمایل می‌ورزند».( بیرو، 1380، ص 292)

 

تدابیر گروه فشار

«گروه فشار تلاش می‌کند تا به طور مستقیم در عقاید عمومی راه یابد و وسایل روا یا ناروایی را بر اساس تسلط بر عقاید عمومی به کار می‌برند. در این جا چهار وسیله از آنها را که عمومیت و اهمیت بیشتر دارند، نام می‌بریم»[8]:

1- تدابیر اقتصادی: در این شیوه، گروه فشار با دادن وام، رشوه یا هدیه، به جمع‌های انسانی مورد نظر خود، آنها را به فرمان خود درمی‌آورند؛

2- تدابیر حقوقی: گروه فشار کوشش می‌کند تا خواست‌هایشان بوسیله قوانین و مقررات جامعه بر مردم تحمیل شود؛ مانند وضع قوانینی در شوراهای شهر که به نفع آنها باشد؛

3- تدابیر تخریبی: گروه فشار ممکن است در نهان یا آشکار برای درهم شکستن مقاومت مردم و ربودن عقاید عمومی، به خرابکاری و انهدام سازمان‌ها و جماعات مخالف همت گمارند و گناه آن را بر گردن گروه مخالف بیندازند؛ مثل آتش زدن مجلس قانون‌گذاری آلمان توسط طرفداران هیتلر به منظور بدنام کردن چپ نمادها.

4-  تدابیر تبلیغی: گروه فشار با وسیله ماهرانه که «تبلیغ یا (آوازه‌گری) نام دارد به دگرگون کردن یا ساختن عقاید عمومی می‌پردازد».

 

انواع گروه فشار

«ژان می‌نی[9] جامعه‌شناس معاصر فرانسوی، گروه‌های فشار را بر اساس هدفی که تعیب می‌کنند به دو دسته تقسیم کرده است:

الف) گروه‌های شغلی: شامل گروه‌های فشاری هستند که هدف اصلی آنها به دست آوردن امتیازات مادی بیشتری برای اعضایشان است. در این دسته می‌توان اتحادیه‌های کارگری، سندیکاهای کارفرمایان، تعاونی‌‌های تولید و غیره را نام برد.

ب) گروه‌های ایدئولوژیک: در این دسته گروه‌های مذهبی، ملی‌گرایان، آزادی‌خواهان، طرفداران افکار بشر دوستانه و غیره قرار می‌گیرند. گروه‌های دیگری نظیر مدافعین حقوق بشر و حقوق زنان را نیز به این رده می‌توان اضافه کرد».[10]

عمل گروه‌های فشار، جهت دستیابی به اهدافشان باید در سطوح مختلفی انجام گیرد. نخست به منظور مشروع ساختن اهمیت ملی منافعشان، باید بر افکار عمومی تأثیر بگذارند. همچنین برای به هم‌پیوستگی نیروی گروهی، بر اعضای گروهشان باید تأثیر بگذارند.[11]

 

واگيري اجتماعي

كلمات كليدي  :  واگيري اجتماعي، سرايت اجتماعي، اشاعه، واكنش

واگيري اجتماعي يا سرايت اجتماعي به معناي انتقال و گسترش نسبتاً خود بخودي برخي پديده‌هاي مرتبط با روانشناسي جمعي مي‌باشد؛ به طوري كه از اين طريق بتوان به راحتي به پخش عقايد، اميال، احساسات، عواطف و گرايش‌هايي چند، در محيطي كه پذيرا باشد، پرداخت.

  در واگيري يا سرايت اجتماعي سه امر به چشم مي‌خورد:

- عدم آگاهي؛

-  سرعت پذيرش؛

-  فقدان انديشه.

  لذا دانشمندان گفته‌اند كه در برخي موارد همچون انبوه خلق‌ها، تسرّي و واگيري وقايع اجتماعي مي‌تواند، افراد عادي و بهنجار را چنان متأثّر سازد كه تعادل خود را براي زماني از دست بدهند و به اعمالي عجيب و غير منتظره دست بزنند؛ مثلاً مثله كردن سياهان در اين حالات رواني صورت مي‌گيرد؛ كه در اين حالت واگيري اجتماعي، صورت آلوده سازي (واگيري عيوب و بديها) يافته است.

  واگيري همواره چنين نيست؛ بلكه مي‌تواند، موجبات اشاعۀ هنجارهاي اجتماعي و نيز پذيرش آنان را فراهم نمايد.

  بنابراين مي‌توان گفت: واگيري اجتماعي عبارت است از اشاعه و انتشار بسيار سريع انديشه‌ها، گرايش‌ها، هنجارها، احساسات، عواطف و الگوهاي رفتاری(چه خوب و چه بد)، در ميان تعداد نسبتاً كثيري از مردم، از طريق كنش اجتماعي و بدون تفكر و تعمّق منطقي.

  بسياري از وقايع و پديده‌هاي اجتماعي، نظير شايعات، ترسهاي جمعي، هذيانهاي جمعي، مُد، هيجانهاي جمعي، افكار عموي و بسياري از رفتارهاي جمعي، از طريق واگيري پخش مي‌شوند و بسيار سريع تسرّي مي‌يابند؛ به گونه‌اي كه به جز تعداد اندكي، بقيه نمي‌توانند در برابر آن مقاومت نمايند. به همين خاطر اين الگوها و مدلهاي رفتاري، از طريق واگيري، توسط بسياري از اشخاص مورد پذيرش قرار مي‌گيرند.

  به عنوان نمونه، هنگامي كه جماعتي در حالت برانگيختگي و هيجان هستند، واكنش‌ها از يك شخص به شخصی ديگر راه مي‌يابد و حالت سرايت اجتماعي پيدا مي‌كند. بر اثر اين كنش‌ها، اعضاي اين جماعت با شدّتي فزاينده رفتار يكديگر را فرا مي‌گيرند و در نتيجه، نوعي تجانس مي‌يابند. هنگامي كه همه اعضاي اين جماعت تحت تأثير يكديگر قرار مي‌گيرند، جماعت به پيكرۀ واحدي تبديل مي‌شود كه هيجان واحدي در آن برانگيخته شده است و در واقع در اين حالت، واگيري(سرايت) اجتماعي ديگر به اوج خود رسيده است. [12]

جنون اجتماعي[13]

كلمات كليدي : رفتار جمعي، هدايت كننده ساختاري، فشار ساختاري، باور تعميم يافته، نظريه اشاعه، همگرايي،

هنجارهاي نوپديدار، برچسب اجتماعي، كنترل اجتماعي

جنون اجتماعی که از آن به شیفتگی، میل شدید و شیدایی نیز تعبیر می‌شود، به الگوی رفتار غیر متعارفی که تعداد به‌نسبت کمی از مردم در یک دوره‌ی بسیار کوتاه از خود نشان می‌دهند، اطلاق می‌شود. اکثریت مردم جنون(شیدایی) را رفتار عجیت و غریب می‌دانند. سر و دست شکستن برای یک هنرمند یا ورزشکار محبوب و غش و ضعف رفتن در اوج برخی از مراسم اجتماعی، نمونه‌های شیدایی به‌شمار می‌آیند.[14]

در جنون اجتماعی وقتی عده‌ای از مردم، بدون هیچ دلیل آشکاری، دست به عملی زده‌اند؛ که خلاف قانون یا هنجارهای اجتماعی است، هر اندیشه یا رفتار نامتعارف، می‌تواند، به‌صورت یک بیماری همه‌گیر، اثرات نامطلوبی بر گروه‌ها، شهرها و حتی کل جامعه بگذارد. در نزد جامعه‌شناسان، بیماری‌های سرایت‌کننده‌ای مانند؛ ترس، اضطراب و یا نگرانی، ثمره آن چیزی است که خود، نام "تشنج توده‌ای" بر آن نهاده‌اند. زمانی‌که یک اندیشه یا رفتار نامتعارف و واگیردار، خود را به‌صورت شور و شوق یا جذبه‌ای درباره فرد، شئ، یا نوعی کار و فعالیّت تجلّی کند، آن‌را شیفتگی می‌نامند.[15]

 جنون اجتماعی، نوعی از رفتار جمعی و غیر سنّتی است؛ که در آن، رفتار، به‌روشنی تعریف نشده و در چارچوب هنجارهای فرهنگی صورت نمی‌گیرد؛ زیرا تعاریف فرهنگی و هنجارهای اجتماعی، تا حدود زیادی محدودکننده رفتار اجتماعی هستند؛ در صورتی‌که در رفتارهای جمعی، ملاحظات فرهنگی، بسیار ناچیز و احتمال بروز ناهنجاری زیاد است.( عضدانلو ، 1384، ص329)

 

نظرات مکاتب مختلف پیرامون جنون اجتماعی

1) کارکردگرایان؛ کارکردگرایان شیفتگی جمعی را پاسخی به فروریختگی نظم اجتماعی می‌دانند. به‌عقیده آن‌ها، این نوع رفتار، زمانی رخ می‌دهد که تعداد زیادی از مردم، با مشکل نسبتا مشترکی روبرو می‌شوند و نمی‌دانند چرا و چگونه باید آن‌را حل کنند. براساس دیدگاه آنان، مردم در چنین شرایطی نمی‌توانند عقلانی عمل کنند؛ زیرا دلیل ترس و اضطراب خود را نمی‌دانند و رفتار آن‌ها منشأ مشکل را هدف قرار نداده است.( همان، به نقل از: 1972، Turner& Killian) رفتار غیر عادی آن‌ها می‌تواند تلاشی ناآگاهانه در مسیر حل مشکلاتی به‌شمار آید، که نه شناخته و نه تعریف شده‌اند.

نیل اسملسر معتقد است، که برای به‌وقوع پیوستن هر عمل و رفتار جمعی، سه پیش‌شرط لازم است. این پیش‌شرط‌ها را باید در محیط اجتماعی افراد جستجو کرد؛ که عبارتند از: هدایت‌کننده ساختاری، فشار ساختاری و باور تعمیم‌یافته.( همان، 108-107)

هدایت‌کننده ساختاری؛ بدین معناست که ساختارهای جامعه، به‌گونه‌ای است که نوعی از رفتارهای جمعی را باعث می‌شود.

فشار ساختاری زمانی است که جامعه تحت فشار قرار می‌گیرد و مردم برای یافتن راهی گردهم جمع می‌شوند.

در باور تعمیم‌یافته، افراد باور پیدا می‌کنند، که مسئله‌ای وجود دارد؛ بدین‌سان که مسأله باید تشخیص داده شود، عقایدی راجع به آن شکل بگیرد و سرانجام، راه‌حل‌هایی برای آن طرح شود.( کوئن، 1375، ص248-247)

 

2) نظریه اشاعه[16]؛ این نظریه برآن است که همان‌طور که مردم، کنش متقابل برقرار می‌کنند، به مبادله، نارضایتی و خشم با یکدیگر نیز می‌پردازند. این فرآیند دایره‌ای و افزایش‌یابنده است؛ زیرا همان‌طور که مردم حرکات و سکنات یکدیگر را می‌خوانند(این حرکات نیز به‌نوبه خود خشم آنان را منعکس می‌سازد)، این وضعیت متراکم خواهد شد. وقتی چنین امری اتفاق افتاد، مبادله ایماء و اشارات شدیدتر می‌شود. مردم نسبت به پاسخ‌های دیگر بسیار تلقین‌پذیر می‌شوند و در نتیجه، ممکن است انبوهی از جمعیّت در مسیر معیّنی به‌حرکت در آیند و کارهایی انجام دهند، که در حال معمول و عادی، هرگز فکر نمی‌کردند که انجام دهند. به‌عبارتی این نظریه، روابط چهره به چهره را در شیوع این رفتارها دخیل می‌داند.[17]

 

3) نظریه همگرایی[18]؛ این نظریه، اعلام می‌دارد که مردم، بیش از آن‌که به‌وسیله اشاعه عاطفی تغییر یافته و جابه‌جا شوند، خودانگیخته هستند. آن‌ها وقتی در یک جمع توده‌وار گردهم می‌آیند، آن‌گونه عمل می‌کنند که نارضایتی خاص و مشترکی را بروز می‌دهند.( ترنر،1378، به نقل از: (کانتریل،1941).)

 

4) نظریه هنجار نوپدیدار؛ این نظریه مفروضات نظریه‌های اشاعه و همگرایی را زیر سوال می‌برد. چون در اینجا کمبود همگرایی آغازین، در میان جهت‌گیری‌ها و خلق و خوی اعضای جمعیّت توده‌ای، وجود دارد و از طرفی افراد نیز باهمه وجود تحت سلطه حالت‌ها و عواطف شیوع‌یابنده نیستند؛ بلکه مانند دیگر موقعیت‌های کنش متقابل، سعی می‌کنند؛ تا با خواندن ایماء و اشارات، هم معانی آن‌ها را دریابند و هم جدای از اتخاذ چنین نقشی، هنجارهای جدیدی را درباره این‌که چگونه رفتارکنند را توسعه دهند. آن‌ها برای سازگاری با این هنجارهای نوپدیدار، به‌یکدیگر به‌صورت فیمابینی پاداش می‌دهند. البته این هنجارها می‌توانند، رفتار خشن را تشویق کنند؛ امّا این‌گونه رفتارها با همان فرآیندهای کنش متقابل اساسی سر و کار دارند.( ترنر، 1378،  ص363-362)

 

جنون در نگاه فوکو

در لاتین، علاوه‌بر واژه Craze به‌معنای نوعی از رفتار جمعی، واژه‌ی Madness نیز به‌کار می‌رود؛ که به حالات روانی و غیر عادی افراد می‌پردازد. این نوع جنون یا در اثر اختلالات جسمانی و امراض عصبی؛ یا به امراض روانی فرد ارتباط پیدا می‌کند. این موضوع در جامعه‌شناسی به‌صورت انتقادی از سوی جامعه‌شناسانی مثل میشل فوکو،  مورد بحث قرار گرفته است.

جنون در اینجا نوعی برچسب اجتماعی برای طبقه‌بندی و کنترل اجتماعی است و مانند برچسب "ولگرد"، "صرع" و "سحر"، به‌دستاویزی جهت زندانی شدن فرد تبدیل می‌شود. از آن‌جا که رفتارهای مجنونانه، مغایرتی با هنجارهای اجتماعی پیدا می‌کند، نوعی انحراف به‌حساب آمده و اشکالی در کنترل اجتماعی در برخورد با آن به‌وجود می‌آید. هرچند که ممکن است این رفتارها دلیل جسمانی داشته باشد.[19]

میشل فوکو[20] از نظریه‌پردازان ساختارگرا و مابعد ساختارگرای معروف فرانسه، در کتاب "دیوانگی و تمدن" (1956) به دیوانگی و خرد روان‌پزشکی پرداخته است.[21]  او تغییرات تاریخی ملاک‌های مورد استفاده برای زندانی کردن اشخاص، از جذام گرفته تا بیماری‌های آمیزشی و جنون را بررسی کرده است. ( بیرو، 1367، ص222) وی برای این‌کار از رنسانس آغاز می‌کند؛ که دیوانگی و عقل از هم جدا نیستند. سپس در قرن هیجدهم عاقل و دیوانه از هم جدا شده، روان‌پزشکی قرن نوزدهم در پی این جدایی پدید آمد. در نتیجه، "پزشکی روان‌شناختی علمی"، به‌معنای خاص آن زمان، پدیدار و دیوانگی نوعی جرم محسوب شد.[22]

به‌عقیده فوکو روان‌پزشکی علمی، صورت استادانه‌تر و پیچیده‌تری از کنترل اجتماعی است. از نظر او روان‌درمانی، پیروزی عقل بر جنون به‌صورت طرد و حصر اجتماعی است.( بیرو، 1367، ص222)

 او در  کتاب تاریخ جنون می‌نویسد: «انسان مدرن در قلمرو آرام و بی‌کشمکشی که در آن جنون، بیماری روانی تلقی می‌شود، دیگر با دیوانگان گفتگویی ندارد؛ زیرا از سویی، فرد عاقل، پزشکان را نمایندگان خود برای ارتباط با فرد دیوانه قرار داده و از طرفی بین فرد عاقلی که خِرَد او در نظم، تطبیق با هنجارهای حاکم و قیودی از این دست متجلی است، با فرد دیوانه ایی که خردش یا به‌عبارتی بی‌خردی‌اش او را از این قید و یندها رها ساخته است، نمی‌توانند زبان مشترکی وجود داشته باشد. تلقّی جنون به‌مثابه بیماری روانی، در اواخر قرن هیجدهم، نشان آن بود، که جدایی عقل و جنون، امری محقّق است.»[23]

بنابراین فوکو، این ایده را در طول سالیان پیشرفت‌های علمی، پزشکی و انسانی، در رفتار با فرد دیوانه، مردود می‌شمارد و در عوض، آن‌چه او به آن توجه می‌کند، افزایش توانایی فرد سالم و عوامل کمکی او (روان‌شناسان و روان‌پزشکان)، در سرکوب فرد دیوانه است. او علاوه‌بر توجه به تمایز میان افراد سالم و دیوانه و سعی در کنترل اخلاقی آنان توسط علوم انسانی به‌خصوص روان‌پزشکی، در جستجوی ریشه‌های علوم انسانی و در واقع به‌دنبال نقش این علوم، در کنترل اخلاقی آدمیان است.( ریتزر، 1374، ص375)

 

آشفتگي[24]

كلمات كليدي : آشفتگي، آنومي، وجدان جمعي، متفاوت سازي، فشار ساختي، نابرابري
آشفتگی اجتماعی با تعابیر مختلفی مثل بی‌نظمی اجتماعی، ناهنجاری اجتماعی، اختلال اجتماعی و آنومی یا بی‌سازمانی اجتماعی، بیان می‌شود؛ که ابتدا توضیحی درباره آن‌ها ارائه می‌شود.

اصطلاح بی‌سازمانی اجتماعی به تزلزل نظام هنجارها، قواعد و قوانینی دلالت دارد، که می‌بایست ثبات و نظم جامه را تأمین کنند؛ اما قادر به انجام آن نیستند.[25]

جامعه سازمان‌یافته ،جامعه دارای ثبات است و مردم نقش‌های خود را بدون فشار و یا تقابل، به‌سادگی انجام می‌دهند و رفتار اجتماعی از هنجارها و قواعد اجتماعی تأثیر می‌پذیرند. وقتی سازمان اجتماعی در مقابل تغییرات اجتماعی مانند جنگ، بحران‌های اقتصادی و ...، قرار گیرد و امکان انطباق پیدا نکند، دچار بی‌سازمانی می‌شود.( آزادرامكي و بهار، 1377، ص38)

 پدیده تأخر فرهنگی نیز باعث به‌وجود آمدن آشفتگی اجتماعی می‌شود؛ زیرا در مواردی صنعت و تکنولوژی با سرعت بیشتری نسبت به‌عناصر فرهنگی مرتبط تغییر می‌کند و تناسب بین آن‌ها از بین می‌رود. مثلا با پیشرفت صنعت و تولید اتومبیل، لازم است که عناصر مادی و غیر مادی دیگری؛ مانند وضعیّت کوچه‌ها و خیابان‌ها، قوانین و مقررات برای ایجاد نظم، دادگستری و پلیس نیز تغییر کنند؛ اما بدیهی است که این تغییرات نمی‌توانند با سرعتی یکسان روی دهند. در نتیجه نظم هیئت فرهنگی جامعه متزلزل و جامعه به‌سوی ناسازگاری و در نهایت بی‌سازمانی (و به‌تعبیر دیگر "بحران اجتماعی"[26]یا آشفتگی اجتماعی"[27]، پیش می‌رود.[28]

به‌تعبیر ویلیام توماس[29] و فلورین زنانیکی[30]، "بی‌سازمانی اجتماعی"؛ کاهش اثر قواعد موجود اجتماعی بر رفتار افراد است.( آزادرامكي و بهار، 1377، ص38)

هنگامی‌که قوانین و مقررات جامعه نتواند، افراد را درست تحت بازرسی قرار دهد، افراد آن جامعه دستخوش یأس و اختلال می‌گردند، هنگامی‌که این اختلال بسط یافت، تمام سازمان اجتماعی مبتلا می‌گردد و نهادها و تأسیسات مختلف رو به تجزیه و انحطاط می‌نهند و این اختلال سازمان اجتماعی، به‌صورت افزایش فساد و جنایات ظاهر می‌شود.[31]

اختلال و بی‌نظمی اجتماعی یک کیفیت انحصاری نیست؛ بلکه کم و بیش در کلیه جوامع عمومیّت دارد و همواره افرادی یافت می‌شوند که برخی از قوانین اجتماعی را پایمال می‌کنند و این قانون‌شکنی در تأسیسات اجتماعی تولید اختلال می‌کند و هرگاه از آن جلوگیری نشود، افزایش می‌یابد.( كينگ، 1343، ص523) همچنین همیشه امکان بروز سیل، جنگ و مواردی از این دست، که باعث بی‌سازمانی در هر جامعه‌ای می‌شود، وجود دارد.

اصطلاح دیگر در این مورد، اصطلاح آنومی[32] است. آنومی توسط امیل دورکیم[33] جامعه‌شناس فرانسوی به‌کار گرفته شده و به‌معنی بی‌هنجاری می‌باشد. دورکیم معتقد بود، انسان‌ها موجوداتی با آرزوهای نامحدود و سیری‌ناپذیرند و این سیری‌ناپذیری طبیعی آن‌ها را تنها می‌توان با نظارت‌های خارجی؛ یعنی با نظارت‌های اجتماعی، مهار کرد. چندان که هر فردی در محدوده خودش کم و بیش تشخیص می‌دهد که تا چه حدی می‌تواند به بلندپروازی‌هایش میدان دهد. بدین‌سان هدف و سرانجامی بر سوداهای فرد نهاده می‌شود. ولی هرگاه شیرازه تنظیم‌های اجتماعی از هم گسیخته شوند، نفوذ نظارت‌کننده جامعه، بر گرایش‌های فردی، دیگر کارآیی‌اش را از دست خواهد داد، افراد جامعه به حال خودشان واگذار خواهند شد و هرکس تنها هدف‌های شخصی خودش را دنبال می‌کند. دورکیم چنین وضعی را بی‌هنجاری می‌خواند. در واقع این اصطلاح به بی‌ضابطگی نسبی در کل جامعه یا در برخی از گروه‌های ترکیب‌کننده آن راجع است.[34]

نخستین کاربرد واژه آنومی در زبان انگلیسی، در اواخر قرن 16 و 17 بوده است و در مباحث الهیّاتی، مکرر به‌معنای بی‌اعتنایی به قانون -خصوصا قانون الهی- به‌کار رفته است. هم،‌ شکل املای انگلیسی Anomy و هم، املای فرانسوی آن Anomie رواج دارد.[35]

بی‌هنجاری کامل از نظر تجربی امکان‌پذیر نیست؛ اما جوامع گوناگون را می‌توان بر حسب بیش یا کمی درجات تنظیم‌های هنجاربخش‌شان از یکدیگر مشخص کرد.( كولب و گولد،1376، ص192)

از طرفی زندگی اجتماعی همواره در یک نزاع دائمی، میان نیروهای کنترل اجتماعی و تمایلات اجتماعی به بی‌نظمی و ناسازگاری، می‌باشد. این معرکه اجتماعی، طرف کاملا برحق یا باطل ندارد، چون نه نیروهای کنترل، همیشه بی‌زیان‌اند و نه عوامل ناسازگاری، همیشه بدخواه.[36] به‌هرحال دگرگونی اجتماعی می‌تواند در کل یا بخش‌هایی از جامعه، بی‌هنجاری ایجاد کند.

آشفتگی اجتماعی را نباید با مفاهیم اخلاقی مانند فساد یا بدی اشتباه گرفت؛ زیرا در مواردی نمی‌توان بی‌سازمانی را به‌طور قاطع مورد قضاوت قرار داد؛ مانند اعتصاب کارگران کارخانه، که شاید سازمان کارخانه را برهم زند، اما ضرورتا بد نیست.( آگ، برن و نیم، کوف؛ 1354، ص491)

 

علائم و نشانه‌های آشفتگی

مایل الیوت و فرانسیس مریل در کتاب خود به‌نام "اختلال اجتماعی" خاطرنشان می‌کنند که بی‌نظمی اجتماعی را می‌توان به سه نوع تقسیم کرد:

1) اختلال فرد؛

2) اختلال خانواده؛

3) اختلال جامعه.

البته مشکل می‌توان گفت، که یک مسئله اجتماعی به‌کدام نوع تعلق دارد؛ زیرا فرد، گروه و گروه، جامعه را تشکیل می‌دهند. چنانچه مثلا شیوع بیماری‌های مقاربتی علامت اختلال روحی فرد است؛ لکن چون آدمی غالبا در روابط جنسی خارج از خانه به این بیماری‌ها دچار می‌شود، این مرض در عین حال بی‌نظمی و اختلال در زندگی خانوادگی را نیز نشان می‌دهد و بدین‌طریق شیوع این نوع بیماری‌ها نشان از عدم تسلط جامعه بر فرد است و گواه اختلال در جامعه نیز می‌باشد.( كينگ، 1343، ص525)

الیوت و مریل از جمله علائم اختلالات انفرادی را تبه‌کاری دوران نوجوانی، انواع جنایات، جنون، فحشا و خودکشی ذکر می‌کنند.

بی‌نظمی در خانواده را با طلاق، فرار از خانه، به‌وجود آمدن فرزندان نامشروع، بیماری‌های آمیزشی نشان می‌دهند و از جمله علائم اختلال در جامعه؛ فقر، فقدان وسایل تعلیم و تربیت، بی‌کاری، فساد سیاسی و جنایت می‌باشد. البته آنان تصور نمی‌کردند بین این سه نوع حد فاصل مشخصی باشد زیرا هر سه به‌هم بستگی دارند و غالبا به‌هم آمیخته‌اند. بنابراین به‌عقیده الیوت و مریل، نباید این علائم را به‌منزله نشانه‌های قطعی اختلال دانست. مثلا طلاق زیاد جامعه به‌منزله یک نشانه اختلال در آرامش خانواده به‌شمار می‌آید؛ حال آن‌که ممکن است در جوامع شرقی، این افزایش، ناشی از علم بهتر به قوانین طلاق و تعدیل سخت‌گیری‌های پیشین در مورد آن و یا عوامل دیگر باشد.( همان، ص528)

 

عوامل آشفتگی

1)اندازه جمعیت؛ از جمله عواملی که نظم جامعه را مورد تهدید قرار می‌دهد، اندازه جمعیت است. سازمان‌دهی جمعیت‌های بزرگ مشکل‌تر از جمعیت‌های کوچک است؛ زیرا با افزایش تعداد مردم، کیفیّت کنش متقابل (شدت هیجان، عاطفه و اعتماد متقابل) کاهش می‌یابد؛ که خود باعث تضعیف همبستگی میان آن‌ها می‌شود. در نتیجه، یک عامل نیرومند کنترل اجتماعی تضعبف می‌شود. از طرف دیگر در جمعیت‌های بزرگ، خرده‌گروه‌هایی تشکیل می‌شوند، که فرهنگ و سبک زندگی خاص خود و متفاوت از دیگران را به‌وجود می‌آورند؛ که این خود، کشمکش و یا لااقل افزایش اختلاف را در جامعه باعث می‌شود. همچنین این جمعیت‌های بزرگ در مورد منابع و هماهنگی فعالیت‌ها، مشکلات زیادی دارند.( همان، ص334)

 

2)متفاوت‌سازی اجتماعی؛ متفاوت‌سازی عبارت است از ایجاد تفاوت در فرهنگ، نقش‌های شغلی، درآمد، ساخت خانواده، نوع ترتیبات اقتصادی و همه اموری که مردم، گروه‌ها و سازمان‌ها انجام می‌دهند. هرچه این تفاوت‌ها بیشتر باشد، جمعیت از تمایز بیشتری برخوردار خواهد بود. همان‌گونه که در بالا اشاره شد، متفاوت‌سازی از افزایش جمعیّت ناشی می‌شود و با رشد جمعیت نیز افزایش می‌یابد. این تفاوت‌ها همواره برای کنترل اجتماعی ایجاد مشکل می‌کنند.( همان، ص335)

 

3)نابرابری؛ دو عامل ذکرشده در بالا به عامل سوم؛ یعنی نابرابری مرتبط‌اند؛ که مشکل حفظ نظم در جوامع را تشدید می‌کنند. با رشد جمعیت و متفاوت‌سازی، لاجرم برخی از مردم، بیش از دیگران پول، قدرت و حیثیّت به‌دست می‌آورند. نابرابری‌ها با این‌که در مواقعی، انقلاب‌های فراگیر در کل جامعه را پدید می‌آورند؛ ولی غالبا نزاع‌های محدودی را میان کسانی که از منابع خاصی برخوردارند و کسانی که از آن محروم‌اند، ایجاد می‌کنند.

 

نظریات آشفتگی

دیدگاه بی‌سازمانی، پس از جنگ جهانی اول مطرح شد و از عمده‌ترین مشخصه‌های نظرات آن، تأکید بر نظم و تعادل جامعه است؛ که تخریب اجتماعی را به اهداف نهادی و درونی‌نشده نسبت می‌دهند.( آزادرامكي و بهار، 1377، ص41)

1)نظریه بی‌هنجاری(آنومی)؛ این نظریه توسط دورکیم بیان شده است. دورکیم مفهوم آنومی را با اشاره به این نکته ابداع کرده، که در جوامع امروزی، در سطح جامعه یا گروه‌های تشکیل‌دهنده آن، معیارها و هنجارهای سنتی، وضعیّتی در حال تضعیف دارد؛ بی‌آنکه هنجارهای جدیدی جایگزین آن گردد. بر این اساس، از نظر او، بی‌هنجاری در شرایطی به‌وجود می‌آید، که در حوزه‌های معیّنی از زندگی اجتماعی، معیارهایی روشن، برای راهنمایی رفتار وجود نداشته باشد. البته او معتقد است، پیامدهایی را در شکل نوعی نابسامانی روانی و فردی و در قالب تعارض شخصیّت فردی و خودخواه انسان، با شخصیّت اجتماعی و دیگرخواه او به‌وجود می‌آورد. در نتیجه با تضعیف نیروی کنترل فشارهای وجدان جمعی، فرد به حال خود رها شده و در اثر فشارهایی که بر فرد وارد می‌شود، رفتارهایی مانند خودکشی و کج‌روی از او سر می‌زند.[37]

 

2)نظریه بی‌سازمانی اجتماعی؛ در مقابل آراء دورکیم، دیدگاه جامعه‌شناسان ساختی متأخر قرار دارد؛ که بر آنند جامعه، خود این نیازهای متعارض را با ایجاد ناهم‌خوانی میان اهداف مورد نظر و وسائل دستیابی به آن‌ها، به‌وجود می‌آورد.( سليمي و داوري،1380، ص430)

مرتون[38] از جامعه‌شناسان کارکردگرا-ساختاری، در بحث خود، تحت عنوان "نابسامانی و ساخت اجتماعی"، نابسامانی را با بی‌ثباتی یکی می‌داند و نیز در ارتباط با این امر، از فروریختن نظم اخلاقی و فروپاشیده شدن نهادها، سخن می‌گوید.( کولب، ویلیام. ل و گولد، جولیوس؛ ص828)

نظریه‌ی او درباره فشار ساختی، غالبا نظریه ناهنجاری نامیده می‌شود. استدلال مرتون از این قرار بود که در هر جامعه‌ای، اهداف موفقیت، که به‌لحاظ فرهنگی تعریف‌شده هستند و ابزارهای مشروع گوناگونی که دستیابی به این اهداف را ممکن می‌سازند، وجود دارند. وقتی راه‌های مشروع دستیابی به این اهداف، محدود باشند و این محدودیّت برای کسانی که به وسایل مشروع دسترسی ندارند، فشاری ساختی میان وسایل و اهداف را به‌وجود می‌آورد؛( ترنر، جاناتان اچ؛ ص352) که باعث به‌وجود آمدن حالت مبهمی بین فرد و جامعه می‌شود و افراد رهنمودهای رفتاری و خطوط اخلاقی روشنی را برای خویش نمی‌یابند.( سلیمی و داوری، ص227) او معتقد است که تغییرات ناشی از صنعتی‌شدن و شهرنشینی و مهاجرت، موجب ناتوانی در درونی‌کردن هنجارها و سختی در یادگیری و به‌کارگیری آن‌ها می‌شود.( آزادرامكي و بهار، 1377،  ص42)

 

ونداليسم

كلمات كليدي : ونداليسم، قانون، تخليۀ رواني

   وَندال نام قومی از اقوام ژرمن- اسلاو است كه در قرن پنجم میلادی می‌زیستند و همواره به اسپانیا هجوم می­آوردند و آن‌جا را تصرف می‌كردند. امروزه، اصطلاح وندال به كسانی اطلاق می‌شود كه به دلائل مختلف با حالت اعتراض دست به تخریب می‌زنند تا تخلیۀ روانی شوند. وندال­ها مانند موریانه شهرها را ذرّه ذرّه می‌خورند؛ مثل نوجوانی كه با چاقو صندلی ماشین را می‌بُرد.

  وندال یك واژه وارداتی در فرهنگ ماست و به جای آن می‌توانیم بگوییم افراد معارض قانون.

  وندال­ها جوانان معارض قانون هستند كه شاید از زیانی كه به جامعه می‌رسانند، بی‌اطلاع باشند. آمار در ایران نشان می‌دهد كه 67 درصد از افراد دستگیر شدۀ وندال در گروه سنّی 10 تا 25 سال قرار دارند كه در آن سهم مردان بیشتر از زنان است، طوری كه 75 درصد را مردان و 19 درصد را زنان تشكیل می‌دهند. به لحاظ تحصیلی هم 4/35 درصد، تحصیلات راهنمایی و 9/22 درصد تحصیلات ابتدائی داشته‌اند.

  وندال­ها از قشرها و طبقات مختلف جامعه می‌باشند و تنها در بین طبقات پایین و كم­تحصیل نیستند. می‌توان به هَكِرها و كسانی كه ویروس وارد شبكۀ اینترنت می‌كنند، اشاره كرد كه جزء نوابخ محسوب می‌شوند.

 

برخی عوامل تأثیر گذار در روند وندالیسم:

1- هوش پایین

2- بیماری روانی ناشناخته توسط فرد

3- مشكلات خانوادگی و تربیتی

4- مشكلات اجتماعی و فرهنگی

برای ریشه‌های تربیتی می‌توانیم به نوجوانی مثال بزنیم كه فقطً برای این‌ كه كاری كرده باشد یا خودش را امتحان كند یا عقده‌ها و فشارهای سركوب شده را تخلیه كند، كالایی را از مغازه‌ای می‌دزد و آن را در سطل زباله می‌اندازد.

  بنابراین؛ باید تمام عوامل حتّی عوامل قبل از تولّد نیز بررسی شوند، این كه چگونه و تحت چه شرایطی به دنیا آمده است و محیط خانوادگی و مدرسه و محلّه و كشورش چگونه بوده است و حتّی تولیدات فرهنگی كشورش؛ مانند روزنامه‌ها و كتاب‌ها و فیلم‌ها.

 

راهكارها:

1- چون این افراد به صرف مجازات اصلاح نمی‌شوند و ممكن است با تكرار مجدّد كارشان بخواهند فرد مجازات كننده را تنبیه كنند، باید میزان تعلّق افراد به حكومت و این كه چه مقدار از حقوق مدنی و قانونی خود را برخوردار هستند مدّ نظر قرار گیرد. چرا كه فقدان این امور در ارتكاب و تعارض با قوانین تأثیر گذار است.

2- تراكم انرژی و هیجانات جمعی باعث تخریب‌های غیر قابل پیش بینی شده می­شود.از این رو باید مجاز باشند، در شرایط زمانی و مكانی مناسب خود را تخلیه كنند.

  ایجاد بستری كه فرد بتواند خود را اثبات كند و كمبودهایش پاسخ داده شود، می‌تواند از بروز  اعمال خشونت‌بار و مخّرب جلوگیری کند؛ مانند ایجاد تشكل­های غیر دولتی و احزاب و گروه­ها كه منجر به مكانیسم انتقال و تبادل اندیشه و حتّی انتقاد اندیشه می‌شود تا بدین وسیله خواسته‌های مخاطبین شنیده شود و شرایط تخلیۀ آنها فراهم گردد.[39]



[1] Pierre Bourdieu

[2] بوردیو، پیر؛ درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم، ناصر فكوهی، تهران، آشیان، 1387، چاپ اول، ص25.

[3] ریترز، جورج، نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1379، چاپ چهارم، ص725

[4] بوردیو، پیر؛ درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم، ص 25.

[5] بوردیو، پیر؛ نظریه كنش(دلایل عملی و انتخاب عقلانی)، مرتضی مردیها، 1380، چاپ اول، ص141

[6] Pressure Group

[7] بیرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعی، دکتر باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1380، چاپ چهارم، ص291

[8] قرائی مقدم، امان‌الله؛ مبانی جامعه‌شناسی، تهران، ابجد، چاپ اول، 1374، ص 179

[9] Jean Megnaudi

[10] وثوقی، منصور و نیک‌خلق، علی‌اکبر؛ مبانی جامعه‌شناسی، تهران، خردمند، 1377، چاپ دوازدهم، ص210

[11]  براي مطالعه بيشتر ر.ك عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، تهران، نی، 1386، چاپ دوم، ص520 و 521

[12]  منابع اين بخش عبارتند از:

1- بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي، باقر ساروخاني، تهران، كيهان، 1366، ص 348.

2- شايان‌مهر، عليرضا؛ دايرة المعارف تطبيق علوم اجتماعي، تهران، كيهان، (كتاب اول) 1377، ص 558 – 9.

3- ساروخاني، باقر؛ دايرة المعارف علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1370، ص 695 – 6.

4- كوئن، بروس؛ مباني جامعه شناسي، غلام عباس توسلي و رضا فاضل، تهران، سمت، چاپ دوازدهم، 1380، ص 329.   

[13] Social Craze

[14] کوئن، بروس؛ درآمدی به جامعه‌شناسی، محسن ثلاثی، تهران، توتیا، 1375، ص253

[15] عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، تهران، نی، 1384، ص328

[16] Diffusion

[17] ترنر، جاناتان اچ؛ مفاهیم و کاربردهای جامعه‌شناسی، محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378، ص362

[18] Convergence Theory

[19] بیرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، کیهان، تهران، 1367، ص222

[20] M. Foucault: 1926-1984

[21] فرسار، احمد؛ جامعه‌شناسی، تهران، اوحدی، 1377، ص222

[22] ریتزر، جورج؛ نظریه‌های جامعه‌شناختی، محمدصادق مهدوی و همکاران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1374، ص374

[23] فوکو، میشل؛ تاریخ جنون، فاطمه ولیانی، تهران، هرمس، 1382، ص2

[24] Chaos

[25] آزاد ارمکی، تقی و بهار، مهری؛ بررسی مسائل اجتماعی، تهران، جهاد، 1377، ص37

[26] Social Crisis

[27] Social Chaos

[28] آگ، برن و نیم، کوف؛ زمینه جامعه‌شناسی، ا.ح آریانپور، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، 1354، ص488

[29] W.I. Thomas

[30] F. Zaniecki

[31] کینگ، ساموئل؛ جامعه‌شناسی، مشفق همدانی، تهران، امیرکبیر، 1343، ص523

[32] Anomie

[33] Emile Durkheim(1858-1917(

[34] کوزر، لوئیس؛ زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1383، ص192-193

[35] کولب، ویلیام. ل و گولد، جولیوس؛ فرهنگ علوم اجتماعی، گروه مترجمان، تهران، مازیار، 1376، ص828

[36] ترنر، جاناتان اچ؛ مفاهیم و کاربردهای جامعه‌شناسی، محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378، ص333

[37] سلیمی، علی و داوری، محمد؛ جامعه‌شناسی کجروی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، ص430-429

[38] R. K. Merton(1968(

[39]  منابع اين بخش:

1- شمسه، مجید؛‌ وندالیسم اعتراض به جامعه، نشریۀ اصلاح و تربیت، سال اوّل، شماره 9، ص 18-17

2- ألستی، محمد علی؛ وندالیسم،  نشریه ایران، 17/4/82

3- منصوریان، خسرو؛ من­های سرکوب شده، نشریه اعتماد، 29/2/84