نتيجه: تغيير اجتماعي در جامعه شبكه‌اي

در سپيده دم عصر اطلاعات، بحران مشروعيتي دامنگير نهادهاي دوران صنعتي شده است كه معنا و كاركرد آنها را سلب كرده است. دولت ملي مدرن زير تاراج شبكه‌هاي جهاني ثروت، قدرت و اطلاعات، قسمت اعظم حاكميت و استقلال خود را از كف داده است. نهادها و سازمان‌هاي جامعه مدني كه حول دولت‌هاي دمكراتيك و قرار داد اجتماعي ميان كار و سرمايه ساخته شده بود، كم و بيش به پوسته‌اي تو خالي بدل شده و روز به روز در ايجاد ارتباط با ارزش‌ها و زندگي مردم اكثر جوامع، ناتوان‌تر مي‌شود.

زوال هويت‌هاي مشترك، كه مترادف با اضمحلال جامعه به عنوان نظام معنادار اجتماعي است نشانگر اوضاع و احوال روزگار ماست. شاهد پيدايش دنيايي هستيم كه منحصراً از بازارها، شبكه‌ها، افراد و سازمان‌هاي استراتژيك ساخته شده و تحت حكومت الگوهاي «انتظارات عقلاني» است (كه نظريه اقتصادي جديد و پرنفوذي است). با اين حال شاهد پيدايش هويت‌هاي نيرومند مقاومت نيز بوده‌ايم، كه در بهشت‌هاي برادري سنگر مي‌گيرند و در برابر امواج جهاني و فردگرايي راديكال ايستادگي مي‌كنند. بنابراين، هويت‌هاي مقاومت در جامعه شبكه‌اي همان قدر رايج‌اند كه برنامه‌هاي فردگرايانه منتج از زوال هويت‌هاي مشروعيت بخش رواج دارند، كه جامعه مدني دوران صنعتي را تشكيل مي‌دادند.

مردمي كه در برابر محروم شدن از حق انتخاب سياسي و فرهنگي و اقتصادي مقاومت مي‌كنند، بيشتر جذب هويت جماعتي مي‌شوند. پس مسأله اصلي عبارت است از پيدايش هويت‌هاي برنامه دار (فصل اول)، كه بالقوه مي‌توانند جامعه مدني نوين، و در نهايت، دولت نويني را دوباره برسازند.

هويت‌هاي برنامه‌دار، نه از هويت‌هاي سابق جامعه مدني دوران صنعتي، بلكه از بسط و تحول هويت‌هاي مقاومت موجود پديد مي‌آيند. اين واقعيت كه يك جماعت حول هويت مقاومت معيني ساخته مي‌شود، بدين معنا نيست كه به سوي ساختن هويت برنامه‌دار پيش مي‌رود. جماعت‌هاي ديني ممكن است به نهضت‌هاي ديني بنيادگرايي تبديل شوند كه هدف آنها تجديد بناي اخلاق در جامعه، استقرار مجدد ارزش‌هاي جاويد الهي، و تبديل كل جهان، يا حداقل همسايگان نزديك، به اجتماعي مؤمنان، و بدين ترتيب پايه ريزي جامعه‌اي نوين است. خلق دوباره دولت- شهر ويژگي برجسته اين عصر نوين جهاني شدن است كه به پيدايش اقتصاد تجاري بين المللي در ابتداي دوران مدرن مربوط مي‌شود.

جماعت‌هاي زنان، و فضاهاي آزادي هويت جنسي، با تضعيف پدر سالاري و دوباره بر ساختن خانواده بر پايه‌اي جديد و مساوت‌گرا كه حاكي از جنسيت زدايي از نهادهاي اجتماعي است، در مخالفت با سرمايه داري پدر سالار و دولت پدر سالار، در جامعه اعلام حضور مي‌كنند. اين هويت‌هاي برنامه‌اي نه از دوباره برساختن نهادهاي جامعه مدني، بلكه از مقاومت جماعتي برخاسته‌اند، زيرا بحران نهادهاي جامعه مدني و ظهور هويت‌هاي مقاومت، دقيقاً از ويژگي‌هاي جديد جامعه شبكه‌اي ناشي مي‌شوند كه جامعه مدني را تضعيف و هويت مقاومت را تقويت مي‌كند. مقاومت، و برنامه‌ها با منطق مسلط جامعه شبكه‌اي در تعارض هستند و در عرصه سه حوزه اساسي ساخت اجتماعي جديد درگير مبارزه دفاعي و هجومي با آن مي‌شوند: مكان، زمان، و تكنولوژي.

جماعت‌هاي مقاومت، فضا و مكان خود را در برابر منطق بي مكان فضاي جريان‌ها كه ويژگي‌ سلطه اجتماعي در عصر اطلاعات است، تعريف مي‌كنند. اكولوژيست‌ها هم براي مردم و هم براي طبيعت، بر كنترل بهره برداري از مكان صحه مي‌گذارند، و در برابر منطق انتزاعي و غير طبيعي فضاي جريان‌ها مي‌ايستند. فمينيست‌ها و نهضت‌هاي هويت جنسي بر كنترل مكان بلافصل خود، يعني بدن‌هايشان، تأكيد مي‌ورزند؛ جسمي كه در فضاي جريان‌ها انكار مي‌شود و توسط پدرسالاري با بازسازي تصاوير زنان و بت‌هاي جنسي، دستكاري مي‌گردد و انسانيت آنان را مضمحل و هويت آنان را انكار مي‌كند.

بدين ترتيب، منطق مسلط جامعه شبكه‌اي چالش‌هايي مختص به خود بر مي‌انگيزد، كه به شكل هويت‌هاي مقاومت جماعتي و هويت برنامه دار ظاهر مي‌شود كه بالقوه از اين فضاها پديد مي‌آيند؛ البته تحت شرايطي و از طريق فرايندهايي كه خاص هر بافت نهادي و فرهنگي معيني است. پويش‌هاي متناقضي كه حاصل مي‌شود هسته اصلي فرايند تاريخي است كه از طريق آن ساخت اجتماعي نوين، و گوشت و پوست جوامع ما،‌ در حال شكل گيري است. جاي قدرت در اين ساخت اجتماعي كجاست؟ و در اين شرايط تاريخي، قدرت چيست؟

ديگر قدرت در نهادها (مثل دولت)،‌ سازمان‌ها (شركت‌هاي سرمايه داري)، يا كنترل كنندگان نمادها (رسانه‌ها و كليسا) متمركز نيست. قدرت در شبكه‌هاي جهاني ثروت، قدرت، اطلاعات و تصاوير كه نظامي با هندسه متغير و جغرافيايي غير مادي است، نشر مي‌يابد و استحاله مي‌شود، اما از بين نمي‌رود. قدرت هنوز بر جامعه حكومت مي‌كند؛ هنوز هم بر ما چيره است و ما را شكل مي‌دهد. نه تنها بدين دليل كه انواع متفاوت دستگاه‌ها و تجهيزات هنوز مي‌توانند پيكرها را به انضباط و ذهن‌ها را به سكوت وادارند. اين شكل از قدرت، در عين حال، هم جاودان و هم در حال زوال است. جاودان است زيرا انسان‌ها غارتگر هستند و خواهند بود. اما قدرت در صورت كنوني‌اش، در حال زوال است: اعمال اين نوع قدرت به طور فزاينده‌اي براي منافع مخدومان خود، ناكارآمد و بي نتيجه مي‌شود. دولت‌ها مي‌توانند شليك كنند، اما چون سيماي دشمنان آنها، و محل ستيزه جويان به طور فزاينده‌اي مبهم و نامعلوم مي‌شود، آنها بايد چشم بسته تيري در تاريكي رها كنند و اين احتمال را بپذيرند كه شايد به خود شليك كرده باشند.

قدرت نوين در علايم اطلاعات و در تصاوير ارائه دهنده و نمايش دهنده‌اي نهفته است كه جوامع نهادهاي خود را حول آنها سازمان مي‌دهند و مردم نيز بر محور آنها زندگي خود را مي‌سازند و درباره رفتارهاي خود تصميم مي‌گيرند. قرارگاه اين قدرت ذهن مردمان است. احزاب سياسي نيز توان خود را به عنوان كارگزاران خود مختار تغيير اجتماعي تا به انتها مصرف كرده‌اند، نهادهاي دولت ملي، كه اسير منطق سياست اطلاعاتي و مرام نامه اصلي خود هستند، بخش بزرگي از موضوعات خود را از دست داده‌اند.

بنابراين، نهضت‌هاي اجتماعي از رهگذر مقاومت جمعي در برابر جهاني شدن و تجديد ساختار سرمايه داري و شبكه بندي سازماني و اطلاعات گرايي كنترل ناشده و پدر سالاري، در حال ظهورند- يعني، در حال حاضر، اكولوژيست‌ها، فمينيست‌ها، بنيادگران ديني، ملي گرايان و محلي گرايان فاعلان بالقوه عصر اطلاعات محسوب مي‌شوند. كارگزاراني كه برنامه‌هاي هويتي دارند و هدفشان تغيير علايم و رمز‌هاي فرهنگي است بايد بتوانند نمادها را بسيج كنند. آنها بايد فرهنگ مجاز واقعي را كه چارچوب ارتباطات در جامعه شبكه‌اي است، تغيير دهند و ارزش‌هاي ديگري را جانشين آن سازند، و علايم و نشانه‌هايي را كه ناشي از برنامه‌هاي هويت خود آيين است، معرفي كنند.