خلاصه عصر اطلاعات کاستلز(قسمت چهار و پنج)
4
دگرگوني كار و اشتغال: كاركنان شبكهها؛ بيكاران و كاركنان پارهوقت(ص251)
فرايند كار در مركز ساختار اجتماعي قرار دارد. دگرگوني تكنولوژيك و مديريتي نيروي كار و روابط توليد، در درون و پيرامون بنگاه شبكهاي اصليترين اهرمي است كه الگوي اطلاعاتي و روند جهاني شدن به وسيله آن بر جامعه تأثير ميگذارد. ابتدا به مساله كلاسيك دگرگوني مادي ساختار اشتغال ميپردازم كه مبناي نظريههاي فرا- صنعتي است و سير تحول آن را بين سالهاي 1920-2005 در كشورهاي عمده كاپيتاليست بررسي ميكنم. سپس تأثير ويژه تكنولوژيهاي جديد اطلاعات بر فرايند كار و سطح اشتغال را تحليل ميكنم و ميكوشم ترسي همه گير از جامعهاي بيكار را ارزيابي كنم.
تحول تاريخي اشتغال و ساختار شغلي در كشورهاي پيشرفته (ص251)
سرمايهداري گروه هفت از 1920 تا 20050
در هر فرايند تحول تاريخي، يكي از بارزترين جلوههاي تغيير نظاممند، دگرگوني اشتغال و ساختار اشتغال است. تحليل حاضر با مشخص ساختن تركيب داخلي مشاغل خدماتي و تحليل سير تحول متفاوت ساختار كار و اشتغال در هر يك از هفت كشور صنعتي (امريكا، ژاپن، آلمان، فرانسه، ايتاليا، انگليس و كانادا) حدوداً بين سال 1920 تا 1990، بحثي تجربي را درباره تنوع فرهنگي- نهادي جامعه اطلاعاتي آغاز ميكند.
برای تهیه فایل کامل word ویرایش شده این مطلب، اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید .
جامعه فرا- صنعتي، اقتصاد خدماتي و جامعه اطلاعاتي(ص252)
نظريه كلاسيك جامعه فرا- صنعتي سه گزاره و پيشبيني را با يكديگر تركيب ميكند كه بايد از نظر تحليلي آنها را از يكديگر متمايز دانست.
1. سرچشمه بهرهوري و رشد در توليد دانش نهفته است كه از طريق پردازش اطلاعات همه حوزه فعاليت اقتصادي را در بر ميگيرد.
2. فعاليت اقتصادي از توليد كالا به ارائه خدمات گرايش مييابد. هرچه يك اقتصاد پيشرفتهتر باشد، مشاغل و توليدات آن بيشتر بر خدمات متمركز خواهد شد.
3. اقتصاد نوين اهميت مشاغلي را كه فعاليتهاي آنها داراي بار اطلاعاتي و دانشي زيادي است افزايش ميدهد.
درستي هريك از اين سه گزاره را بايد اثبات كرد و علاوه بر اين، پيوند تاريخي ميان اين سه فرايند هنوز نيازمند تاييد تجربي است. نخست، به نظر ميرسد كه دانش و اطلاعات از منابع عمده بهرهوري و رشد در جوامع پيشرفته باشند. تمايز اصلي تمايز ميان اقتصاد صنعتي و فرا- صنعتي نيست بلكه بين دو شكل مختلف از توليد صنعتي، كشاورزي و خدماتي است كه بر مبناي دانش بنا شدهاند.
دومين معيار نظريه فرا- صنعتي براي فرا- صنعتي ناميدن يك جامعه، حركت به سوي فعاليتهاي خدماتي و از ميان رفتن مشاغل توليدي است. علاوه بر اين، مفهوم «خدمات» اغلب در بهترين حالت، مبهم، و در بدترين حالت، گمراهكننده است. تكامل اقتصاد اطلاعاتي، تلاش براي تعريف خدمات را با توسل به ويژگيهاي دروني آنها از قبيل «غيرملموس بودن» آنها در برابر «مادي بودن» كالاها بيمعنا ساخته است. براي هفت كشوري كه صاحبان بزرگترين اقتصادهاي بازار به شما ميروند، يعني كشورهاي گروه هفت، اطلاعات آماري مبنايي را جمعآوري كردهام كه ميتوان آنها را تا حدي با يكديگر مقايسه كرد. بنابراين ميتوانم با تقريبي مناسب، تحول اشتغال و ساختار شغلي اين كشورها در 70 سال گذشته را با يكديگر مقايسه كنم.
دگرگوني ساختار اشتغال، از 1920تا 1970 و از 1970 تا 1990(ص257)
تحليل دگرگوني ساختار اشتغال در كشورهاي گروه هفت بايد از تمايز بين دو دورهاي آغاز شود كه به گونهاي كاملاً تصادفي با دو بانك اطلاعاتي متفاوتي كه در اختيار داريم همخواني دارد. دوره حوالي 1920 تا 1970، و سالهاي 1970تا 1990. اصليترين تمايز تحليلي اين دو دوره ناشي از اين واقعيت است كه در طول نخستين دوره، جوامع مورد نظر به جوامع مابعد کشاورزی تبديل شدند ولی در دوره دوم به کشورهای فراصنعتی بدل گرديدند. به نظر من اين امر آشكارا به معناي كاهش شديد مشاغل كشاورزي در دوره نخست و كاهش سريع مشاغل توليدي در دوره دوم است.
در دوره 1970 تا 1990 اوضاع به گونهاي كاملاً متفاوت است. در اين دو دهه، فرايند تغيير ساختار و تحول تكنولوژيك به كاهش مشاغل توليدي در همه كشورها انجاميد. در واقع انگليس و ولز پيش از 1921 به جامعه مابعد كشاورزي تبديل شده بودند و تنها 1/7 درصد از نيروي كار آنها در كشاورزي اشتغال داشت. از اين نقطه آغاز متفاوت در دوره تاريخي مورد نظر، گرايش به سوي ساختار اشتغالي آغاز شد كه ويژگي آن رشد همزمان توليد و خدمات به بهاي كاهش مشاغل كشاورزي بود. فرايندهاي بسيار سريع صنعتي شدن در آلمان، ژاپن، ايتاليا و فرانسه كه مازاد جمعيت كشاورز را بين مشاغل صنعتي و خدماتي توزيع ميكرد، اين همگرايي را توضيح ميدهد.
اين ادعا صحيح است كه ايالات متحده نمونه استاندارد ساختار مشاغلي بود كه ويژگي اقتصاد خدماتي محسوب ميشود. بنابراين وقتي گرايش به مشاغل خدماتي شتاب گرفت و در دوره فرا- صنعتي عموميت يافت، در امريكا و كانادا سلطه بخش خدمات گسترش يافت. ساير كشورها نيز با سرعتهاي مختلف اين گرايش را دنبال كردند و بدين ترتيب به سطوح مختلف صنعتزدايي رسيدند. در دهه 1990 اكثر جمعيت همه كشورهاي گروه هفت در بخش خدمات اشتغال دارند و اين را ميتوان يك گرايش ناميد.
آيا اشتغال بر پردازش اطلاعات نيز متمركز ميشود؟ نسبت مشاغل پردازش اطلاعات به مشاغل دادوستد كالا سرنخهاي جالبي براي تحليل به دست ميدهد. ابتدا بدون در نظر گرفتن ژاپن ساير كشورها را بررسي ميكنيم.
در ساير كشورهاي گروه هفت، گرايش به سوي درصد بالاتري از مشاغل پردازش اطلاعات به چشم ميخورد. در بين هفت كشور صنعتي، امريكا بالاترين نسبت مشاغل اطلاعاتي را دارد، ولي بريتانيا، كانادا و فرانسه تقريباً در يك سطح هستند. بنابراين مسلم است كه گرايش به سوي پردازش اطلاعات از وجوه تمايز ايالات متحده نيست: ساختار اشتغال امريكا بيش از اين كه به عنوان «اقتصاد اطلاعاتي» با ساير كشورها تفاوت داشته باشد يك «اقتصاد خدماتي» محسوب ميشود. ميزان مشاغل اطلاعاتي آلمان و ايتاليا بسيار كمتر است ولي در دو دهه اخير اين نسبت دو برابر شده است و بنابراين از روندي يكسان پيروي ميكنند.
دادههاي مربوط به ژاپن از همه جالبتر است. اين دادهها تنها افزايش اندكي در مشاغل اطلاعاتي در 50 سال گذشته را نشان ميدهد. بنابراين جامعهاي كه بيش از ساير جوامع بر تكنولوژيهاي اطلاعات تأكيد ميكند و تكنولوژي پيشرفته در آن نقش بسيار مهمي در بهرهوري و قدرت رقابت ايفا ميكند، داراي كمترين سطح اشتغال در پردازش اطلاعات و نيز كمترين ميزان افزايش در چنين مشاغلي است. در واقع براي برخي از تفسيرهاي فرا- صنعتي جالب و در عين حال مشكلساز است كه ژاپن و آلمان، رقابتيترين اقتصادهاي جهان در دهههاي 1970 و 1980 داراي قدرتمندترين مشاغل توليدي، كمترين نسبت مشاغل خدماتي به مشاغل صنعتي، پايينترين نسبت مشاغل در بخش پردازش اطلاعات به كالا، و در مورد ژاپن (كه سريعترين رشد بهرهوري را تجربه كرده است) كمترين ميزان افزايش مشاغل اطلاعاتي در سرتاسر قرن بيستم بودهاند. بنابراين اگر اطلاعات را يكي از عناصر اصلي در كاركرد اقتصاد و سازماندهي جامعه بدانيم، معنايش اين نخواهد بود كه بيشتر شغلها در بخش پردازش اطلاعات هستند يا اينكه در آينده چنين خواهد شد.
خدمات اجتماعي دومين گروه مشاغل را تشكيل ميدهد كه طبق پژوهشهايي كه درباره دوران فرا- صنعتي انجام گرفته است، بايد ويژگي جامعه نوين باشد. و در واقع نيز چنين است. باز هم بجز ژاپن، مشاغل خدمات اجتماعي بين يك پنجم تا يك چهارم كل مشاغل كشورهاي گروههاي هفت را تشكيل ميدهند.
خدمات توزيعي، حمل و نقل و ارتباطات، يعني فعاليتهاي ارتباطي همه اقتصاادهاي پيشرفته را با تجارب عمده و خرده، يعني آن دسته از فعاليتهاي خدماتي كه ظاهراً ويژگي جوامع نهچندان صنعتي هستند در هم ميآميزد. در واقع در جوامع پيشرفته، مشاغل خدمات توزيعي هنوز هم در سطح بسيار بالايي قرار دارند و بين يك پنجم تا يك چهارم كل مشاغل را تشكيل ميدهند. بنابراين اشتغال در خدمات توزيعي تقريباً دو برابر خدمات توليدي است كه ويژگي اقتصادهاي پيشرفته محسوب ميشود.
در عين حال خدمات فردي بازمانده ساختار ماقبل صنعتي و تجلي دوگانگي اجتماعي محسوب ميشود كه به نظر برخي ناظران، ويژگي جامعه اطلاعاتي است. در اينجا نيز پيش از مشاهده دگرگوني بلندمدت كشورهاي گروه هفت بايد نكتهاي را متذكر شويم. در اين كشورها، در سال 1990 خدمات فردي هنوز هم بخش قابل ملاحظهاي از مشاغل را تشكيل ميدهد. مهمترين نكتهاي كه درباره مشاغل بخش خدمات فردي ميتوان گفت اين است كه در اقتصادهاي پيشرفته اين مشاغل از ميان نميروند.
اگر مشاغل خدمات توليدي و خدمات اجتماعي را با يكديگر تركيب كنيم، در كليه كشورها بين سالهاي 1970 و 1990، شاهد افزايش چشمگير پديدهاي خواهيم بود كه ميتوان آن را «گروه خدمات فرا- صنعتي» ناميد. بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه چنين روندي وجود دارد ولي به دليل اين كه در سال 1970 هريك از اين كشورها در شرايط بسيار متفاوتي قرار داشتند، در همه اين كشورها حالت يكساني نداشته است. در فرايند دگرگوني ساختار اشتغال، در مقايسه با سال 1920 هيچ يك از گروههاي خدمات عمده (به استثناي خدمات خانگي) از ميان نرفتهاند. در واقع در 25 سال آخر قرن بيستم، يك ساختار اشتغال فرا- توليدي در حال ظهور است. در همه اين جوامع، به نظر ميرسد كه فرايند اطلاعاتي كردن كارسازتر از پردازش اطلاعات باشد.
ساختار شغلي نوين(ص266)
نخستين و مهمترين نتيجه مشاهدات ما اين است كه ساختارهاي شغلي جوامعي كه در يك سطح اطلاعاتي قرار دارند با يكديگر تفاوت بسياري دارد. اين گروه در امريكا و كانادا بسيار قدرتمند بوده و در اوايل دهه 1990، تقريباً يك سوم از كل نيروي كار را تشكيل ميداده است. در سال 1990 نسبت مديران ژاپن در مقايسه با رقم 8/12 درصدي امريكا بسيار پايين (تنها 8/3 درصد) بود كه نشاندهنده ساختار بسيار سلسله مراتبي اين كشور است. بطور كلي ژاپن و ايالات متحده در دو سوي اين طيف قرار دارند و تفاوت آنها بر نياز به بازنگري در نظريه دوران فرا- صنعتي و اطلاعاتگرايي تأكيد ميكند.
مدل ايالات متحده با جايگزين كردن مشاغل جديد به جاي مشاغل قديمي به عرصه اطلاعات گرايي گام ميگذارد. مدل ژاپن نيز وارد عرصه اطلاعاتگرايي ميشود ولي راه متفاوتي را بر ميگزيند. مشاغلي كه مانعي بر سر راه افزايش بهرهوري هستند از ميان ميروند. جوامع پيشرفته صنعتي، با وجود نظامهاي فرهنگي- سياسي متفاوت و با اين كه از نظر تاريخي فرايند صنعتي شدن در آنها داراي شتاب مختلفي بوده است، به افزايش محتواي اطلاعاتي ساختار اشتغال گرايش دارند. به نظر نميرسد بحث گسترده قطبي شدن روزافزون ساختار شغلي در جوامع اطلاعاتي با اين مجموعه دادهها همخواني داشته باشد.
با توجه به ساير منابع درمييابيم كه در دو دهه اخير توزيع درآمد در ايالات متحده و ساير كشورها قطبي شده است. مشاغل خدماتي انتهاي طيف اشتغال تقريباً ثابت ماندند و افزايش ميزان و ابعاد آنها بسيار كمتر از ردههاي شغلي بالا بود. بنابراين در حالي كه مسلماً نشانههايي از قطبي شدن اجتماعي و اقتصادي در جوامع پيشرفته به چشم ميخورد، اين به معناي مسيرهاي مختلف در ساختار اشتغال نيست بلكه جايگاه مختلف مشاغل مشابه در بخشها و شركتهاي مختلف را نشان ميدهد. بايد پذيرفت كه اكثريت نيروي كار در اقتصادهاي پيشرفته حقوقبگير هستند.
بلوغ جامعه اطلاعاتی: پيش بينی اشتعال در قرن بيست و يکم(ص272)
جامعه اطلاعاتي، در جلوههاي تاريخي متنوع خود، تنها در قرن بيستم شكل گرفت. بنابراين پيشبيني اشتغال و مشاغل چنين جامعهاي يكي از سرنخهاي تحليلي است كه جهتگيري آينده و شكل بالغ چنين جامعهاي و نيز ساختار اجتماعي جوامع پيشرفته در سالهاي آغازين قرن آينده را نشان ميدهد. با تأكيد بر ايالات متحده و ژاپن، كه ظاهراً دو مدل مختلف جامعه اطلاعاتي هستند، بهتر ميتوان فرضيههايي را كه درباره همگرايي و يا تفاوت ساختار شغلي و اشتغال وجود دارد ارزيابي كرد.
پيشبيني ميشود كه اقتصاد امريكا بين سالهاي 1992 تا 2005 بيش از 26 ميليون شغل ايجاد كند. اين به معناي افزايش كلي به ميزان 22 درصد است كه كمي بيش از افزايش دوره سيزده ساله 1979 تا 1992 است. پيشبيني ميشود كه در ايالات متحده بيشترين افزايش مشاغل در «فعاليتهاي خدماتي» باشد.
آيا ويژگي جامعه اطلاعاتي آينده افزايش قطبي شدن ساختار مشاغل است؟ برخي از روندها به ارتقاي ساختار شغلي اشاره دارد و اين با پيشبينيهاي نظريه فرا- صنعتي همخواني دارد. ولي از سوي ديگر اين واقعيت كه مشاغلي كه نيازمند مهارت زيادي هستند از رشد سريعتري برخوردارند به اين معنا نيست كه كل جامعه ضرورتاً از قطبي شدن و دوگانگي اجتناب ميكند، و اين امر ناشي از اهميت نسبي قدر مطلق مشاغلي است كه نيازمند مهارت نيستند. پيشبينيهاي اداره آمار كار براي سالهاي 2005-1992 نشان ميدهد كه سهم اشتغال متخصصان و كارگران خدماتي تقريباً به يك اندازه افزايش خواهد يافت. از آنجا كه اين دو گروه مجموعاً نيمي از كل رشد مشاغل را به خود اختصاص ميدهند، از نظر قدر مطلق در دو سوي نردبان اشتغال متمركز ميشوند.
اكنون به بررسي پيشبينيهايي بپردازيم كه درباره ساختار اشتغال ژاپن انجام گرفته است. مهمترين ويژگي اين پيشبينيها اين است كه به رغم شتاب گرفتن روند تبديل جامعه ژاپن به جامعهاي اطلاعاتي، كاهش مشاغل صنعتي در اين كشور آهنگي آهسته داشته است. پيشبيني ميشود كه چشمگيرترين افزايش اشتغال در ژاپن در خدمات تجاري باشد و اين امر نقش فزاينده فعاليتهاي اطلاعات محور را در اقتصاد ژاپن نشان ميدهد. اين خدمات تجاري عمدتاً خدماتي هستند كه به بخش صنعت و ساير بخشها ارائه ميشوند. يعني خدماتي كه دانش و اطلاعات را در خدمت توليد قرار ميدهند.
با وجود اين كه سهم مشاغل مديريتي به ميزان قابل توجهي افزايش مييابد، سرعت رشد آن كمتر خواهد بود. اين امر گرايش به سوي باز توليد ساختار سلسله مراتبي محدود سازمانهاي ژاپني را كه در آن قدرت در انحصار چند مدير است تاييد ميكند. به نظر ميرسد كه اين دادهها نشانگر افزايش تخصصي شدن كارگران سطح مياني و تخصصي شدن كارها در پردازش اطلاعات و توليد دانش نيز هست. پيشبيني ميشود كه كارگران صنعتي و كاربران كاهش يابند ولي در سال 2005 همچنان بيش از يك چهارم نيروي كار را به خود اختصاص خواهند داد.
به نظر ميرسد پيشبينيهاي ساختار اشتغال در ايالات متحده و ژاپن همان روندي را كه در دوره 1990-1970 داشتند ادامه دهند. اين ساختارها دو ساختار كاملاً متفاوت اشتغال هستند كه به دو جامعهاي تعلق دارند كه ميتوان هر دو را از نظر پارادايم اجتماعي- فني توليد، جامعه اطلاعاتي دانست؛ با وجود اين، عملكردهاي اين جوامع از نظر رشد بهرهوري، توان رقابت اقتصادي، و انسجام اجتماعي داراي تفاوتهاي آشكار است. در حالي كه ايالات متحده همچنان به حذف مشاغل صنعتي گرايش دارد و بر خدمات توليدي و اجتماعي تأكيد ميورزد، ژاپن از ساختار متعادلتر و بخش توليدي قدرتمند و فعاليتهاي گستردهتري در تجارت خرد برخوردار است. پيشبينيهايي كه درباره ساختار شغلي انجام گرفته است، تفاوت در شيوههاي مديريت را تاييد ميكند. پيشبينيهايي كه در اينجا ذكر شد اين فرضيه عمومي را تاييد ميكند كه براي دستيابي به پارادايم اطلاعاتي در چارچوب الگوي مشترك ساختار اشتغال مسيرهاي مختلفي وجود دارد.
خلاصه: دگرگوني ساختار اشتغال و تأثيرات آن بر تحليل مقايسهاي جامعه اطلاعاتي(ص279)
تكامل تاريخي ساختار اشتغال كه در ريشههاي ساختار اجتماعي جاي دارد تحت سلطه گرايش مادي به افزايش بهرهوري نيروي كار انساني بوده است. ولي در طول تاريخ، داستان خلاقيت انساني و پيشرفت اقتصادي همواره به گونهاي سادهانگارانه بيان شده است و بدين ترتيب، درك ما را از گذشته و آينده خود مخدوش كرده است. روايت متداول فرايند گذار تاريخي از كشاورزي به صنعت و آنگاه خدمات، به عنوان چارچوب تبيين تحول كنوني جوامع ما داراي سه مشكل بنيادين است:
1. اين روايت ابهام و تنوع دروني فعاليتهايي را كه در زمره «خدمات» محسوب ميشوند ناديده ميگيرد.
2. اين فرضيه به ماهيت واقعاً انقلابي تكنولوژيهاي نوين اطلاعات توجه كافي نميكند.
3. چنين روايتي تنوع فرهنگي، تاريخي و نهادي جوامع پيشرفته را ناديده ميانگارد و نيز اين حقيقت را كه اين جوامع در چارچوب اقتصاد جهاني با يكديگر ارتباط متقابل دارند.
بنابراين حركت به سوي پارادايم اجتماعي- فني توليد اطلاعاتي به گونههاي مختلفي صورت ميگيرد كه مسير حركت هر جامعه و تعامل ميان مسيرهاي مختلف آن را تعيين ميكند. اين روند در چارچوب يك پارادايم مشترك جامعه اطلاعاتي از ساختارهاي اشتغال- مشاغل مختلفي پيروي ميكند. مشاهده تجربي تحول اشتغال در كشورهاي گروه هفت ويژگيهاي بنيادين مشتركي را نشان ميدهد كه در واقع به نظر ميرسد مشخصه جوامع اطلاعاتي باشد:
· حذف مشاغل كشاورزي
· كاهش دائمي مشاغل توليدي سنتي
· افزايش خدمات توليدي و خدمات اجتماعي
· تنوع روزافزون فعاليتهاي خدماتي به عنوان منابع اشتغال
· افزايش سريع مشاغل مديريتي، تخصصي و فني
· تشكيل گروهي از كارگران «يقه سفيد»
· ثبات نسبي سهم قابل توجهي از اشتغال در بخش خرده فروشي
· افزايش همزمان سطوح بالا و پايين ساختار شغلي
· ارتقاي نسبي ساختار شغلي در طول زمان
اين بدان معنا نيست که سطح مهارتها، تحصيلات يا درآمد و يا نظام طبقه بندی جوامع بهبود يافته است. تحليل تحول متفاوت در كشورهاي گروه هفت به وضوح نشان ميدهد كه در ساختار اشتغال و مشاغل اين كشورها تفاوتهايي وجود دارد. گرچه اين احتمال هست كه به دام سادهانگاري در غلتيم، ميتوانيم فرضيهاي را براي دو مدل مختلف اطلاعاتي ارائه كنيم:
1. «مدل اقتصاد خدماتي» كه ايالات متحده، بريتانياي كبير و كانادا نماينده آن هستند. ويژگي اين مدل، كنار گذاردن سريع مشاغل توليدي بعد از سال 1970 به موازات شتاب گرفتن حركت به سوي جامعه اطلاعاتي است. اين مدل به جاي خدمات توليدي بر خدمات مديريت سرمايه تأكيد ميكند. از ديگر ويژگيهاي اين مدل، گسترش گروه مديران است كه تعداد چشمگيري از مديران مياني را در بر ميگيرد.
2. در «مدل توليد صنعتي» كه نمايندگان آن ژاپن و تا حاد زيادي آلمان هستند، سهم مشاغل توليد صنعتي كاهش مييابد، اما همچنان در سطح نسبتاً زيادي باقي ميماند. در واقع اين مدل مشاغل توليد صنعتي را كاهش ميدهد ولي در عين حال فعاليتهاي توليد صنعتي را تقويت ميكند.
جلوههاي مختلف چنين مدلهايي در هريك از كشورهاي گروه هفت به جايگاه آنان در اقتصاد جهاني بستگي دارد. در سراسر جهان، بسياري از اقتصادهاي نيمه معيشتي هستند، در حالي كه علت پايداري فعاليتهاي كشاورزي و صنعتياي كه در خارج از هسته مركزي جامعه اطلاعاتي رشد ميكنند، ارتباط نزديك آنها با اقتصاد جهاني است كه درسلطه كشورهاي گروه هفت قرار دارد. بنابراين ساختار اشتغال ايالات متحده و ژاپن بازتاب شكلهاي مختلف پيوند آنان با اقتصاد جهاني است و نه صرفاً ناشي از ميزان پيشرفت آنها در نردبان اطلاعات. اين حقيقت كه ميزان مشاغل توليدي در امريكا كمتر و مشاغل مديريتي آن بيشتر است تا حدي ناشي از اين است كه شركتهاي امريكايي مشاغل توليدي را به خارج از كشور انتقال داده و فعاليتهاي مديريتي و پردازش اطلاعات را (به قيمت انجام فعاليتهاي توليدي در كشورهايي كه امريكا مصرف كننده محصولاتشان است) در امريكا متمركز ساختهاند
آيا نيروي كار جهاني وجود دارد؟(ص283)
اگر واقعاً اقتصادي جهاني وجود دارد، بايد بازار جهاني نيروي كار و نيروي كار جهاني نيز وجود داشته باشد. به رغم حركت آزادانه شهروندان كشورهاي اروپايي در كشورهاي اتحاديه اروپا، تنها 2 درصد از اتباع اين كشورها در ساير كشورهاي عضو اتحاديه اروپا اشتغال داشتند و اين نسبتي است كه در ده سال گذشته تغييري نكرده است. در سراسر اروپاي غربي، نسبت خارجيها به كل جمعيت در سال 1990 به ميزان 5/4 درصد بود. اما اين فرق ميكند با اينكه بگوييم بازار كار جهاني شده است. در واقع براي جمع اندكي از نيروي كار كه متخصصاني هستند با مهارت بسيار بالا و دربخشهاي تحقيقات و توسعه، مهندسي، مديريت مالي، خدمات تجاري پيشرفته و صنعت تفريحات به كار اشتغال دارند و با شبكههاي جهاني كه كنترل اين سياره را در دست دارند مرتبط هستند، بازار كار جهاني وجود دارد. بنابراين بجز بالاترين سطوح توليدكنندگان دانش- افرادي كه نمادها را ماهرانه به كار ميبرند (چيزي كه من كاركنان شبكه، فرماندهان و نوآوران ناميدهام) به رغم جريان مهاجران، هيچگونه بازار كار جهاني وجود ندارد و در آينده نزديك نيز وجود نخواهد داشت. آنچه براي حركتهاي مردم اهميت بيشتري دارد، سيل عظيم حركت مردم براثر جنگ و گرسنگي است.
با اين همه، گرايشي تاريخي به سوي افزايش همبستگي نيروي كار در مقياس جهاني وجود دارد. سه مكانيسم مشخصه اين گرايش است. اشتغال جهاني در شركتهاي چندمليتي و شبكههاي فرا- مرزي آنها؛ تأثيرات تجارت بينالمللي بر شرايط اشتغال و نيروي كار در شمال و جنوب. و تأثيرات رقابت جهاني و شيوه جديد مديريت انعطافپذير نيروي كار از هر كشور. در هر مورد، تكنولوژي اطلاعات رسانه حياتي براي پيوند ميان بخشهاي مختلف نيروي كار در وراي مرزهاي ملي است.
سرمايهگذاري مستقيم خارجي به يكي از نيروهاي اصلي فرايند جهاني شدن تبديل شده و در ايجاد همبستگي برون مرزي، نقش اين سرمايهگذاري مهمتر از تجارت بوده است. ميزان جهاني سرمايهگذاري مستقيم خارجي سه برابر شد و ارزش آن از 500 ميليارد دلار پيشبيني شده در سال 1980 به 1500 ميليارد دلار در سال 1990 رسيد. مهمترين عواملي كه در ايجاد الگوي جديد سرمايهگذاري مستقيم خارجي نقش داشتهاند، شركتهاي چندمليتي و شبكههاي وابسته به آنها هستند: آنها مجموعاً نيروي كار اصلي را در اقتصاد جهاني سازمان ميدهند. تعداد شركتهاي چندمليتي از 7 هزار در سال 1970 به 37 هزار در سال 1993 افزايش يافت. و تعداد شركتهاي وابسته به آنها در سرتاسر جهان به 150 هزار رسيد. با اينكه تنها 70 ميليون نفر مستقيماً در استخدام اين شركتها هستند، اين كارگران يك سوم از توليدات بخش خصوصي تمام جهان را توليد ميكنند.
بنابراين، در حالي كه بازار جهاني يكپارچه نيروي كار و از اينرو، نيروي كار جهاني وجود ندارد، همبستگي متقابل نيروي كار در اقتصاد بينالمللي ديده ميشود. ويژگي اين همبستگي متقابل نيروي كار در اقتصاد بينالمللي ديده ميشود. ويژگي اين همبستگي تقسيمبندي سلسه مراتبي نيروي كار، نه بين كشورها بلكه در فراسوي مرزهاست. الگوي جديد توليد و مديريت جهاني به معناي يكپارچگي همزمان فرايند كار و از هم گسيختگي نيروي كار است، اين الگو پيامد اجتناب ناپذير پارادايم اطلاعاتي نيست بلكه نتيجه انتخاب سياسي و اقتصادي دولتها و شركتهايي است كه در فرايند گذار به اقتصاد نوين اطلاعاتي، راه كوتاه را برگزيدهاند و عمدتاً از افزايش بهرهوري براي كسب منافع كوتاه مدت استفاده ميكنند.
فرايند كار در پارادايم اطلاعاتي(ص291)
شكوفايي انقلاب تكنولوژي اطلاعات در دهه 1990 فرايند كار را دگرگون ساخته و شكلهاي نويني از تقسيم كار اجتماعي و فني را به صحنه آورده است. بايد دهه 1980 سر ميرسيد تا ماشينهايي كه بر مبناي ميكروالكترونيك كار ميكردند بتوانند كاملاً در توليد نفوذ كنند، و تنها در دهه 1990 بود كه كامپيوترهاي شبكهاي در همه فعاليتهاي پردازش اطلاعات كه نبض حياتبخش خدمات است گسترش يافتند. علاوه بر اين، فرايند تجديد ساختار سرمايهداري به گونهاي قطعي شكلها و نتايج استفاده از تكنولوژيهاي جديد در فرايند كار را تعيين كرد.
اتوماسيون كه تنها پس از به كارگيري تكنولوژي اطلاعاتي معناي كامل يافت، اهميت به كارگيري ذهن انسان در فرايند كار را به طرز چشمگيري افزايش ميدهد. هرچه رواج تكنولوژيهاي پيشرفته اطلاعاتي در كارخانهها و ادارات گستردهتر و بنياديتر باشد، نياز به كارگران مستقل و تحصيل كرده كه توانايي و ميل به برنامهريزي تصميمگيري درباره تمامي مراحل كار را داشته باشند بيشتر ميشود. تا اواسط دهه 1980 تركيب پيشرفتهاي مخابرات و ساخت ميكروكامپيوترها، به تشكيل شبكههاي ايستگاههاي كاري منجر شد و به راستي انقلابي در زمينه كارهاي اداري ايجاد كرد. البته تغييرات سازماني كه براي استفاده كامل از تكنولوژي جديد لازم بود انتشار گسترده مدل جديد اتوماسيون را تا دهه 1990 به تاخير انداخت.
تأثيرات اين تحولات تكنولوژيك بر كار دفتري هنوز كاملاً شناخته نشدهاند چون مطالعات تجربي و تفسير آنها از فرايند سريع تحول تكنولوژيك عقب ميمانند. اتوماسيون ادارات به جاي اين كه تنها به عقلاني كردن وظايف محدود شود فرايند را عقلاني ميكند، چون تكنولوژي انسجام اطلاعاتي را كه از منابع مختلف به دست آمدهاند، و نيز پردازش و توزيع مجدد آن به واحدهاي مختلف و غير متمركز اجرايي را امكانپذير ميسازد.
تأثيرات تكنولوژي اطلاعات بر اشتغال: بسوي جامعهاي بدون شغل؟(ص303)
رواج تكنولوژي اطلاعات در كارخانهها، ادارات و خدمات، اين ترس ديرينه را دوباره در كارگران بيدار كرده است كه ماشين جايگزين آنها شود و به اين ترتيب آنها ازنظر منطق توليدي كه هنوز بر سازمان اجتماعي ما حكمفرماست زايد محسوب شده و كار خود را از دست بدهند.
در دهه گذشته بحثهاي زيادي درباره اين مساله مطرح شده است و هنوز تا دستيابي به پاسخي روشن راه درازي در پيش است. برخي چنين استدلال ميكنند كه تجربه تاريخي نشان ميدهد كه وقتي پيشرفت تكنولوژي ابزار توليد كارآمدتري را جانشين كارگران ميكند، نوع فعاليتها نيز تغيير ميكند. در بريتانيا بين سالهاي 1780 و 1988 نيروي كار كشاورزي از نظر تعداد به نصف تقليل يافت. با وجود اين، بهرهوري سرانه 68 برابر شد و افزايش بهرهوري باعث اشتغال بخش فزايندهاي از نيروي كار شد. سرعت شگفتانگيز تحول تكنولوژيك در اقتصاد امريكا در قرن بيستم نيز به بيكاري بسياري از كارگران بخش كشاورزي انجاميد، ولي مجموعه مشاغل ايجاد شده در اقتصاد امريكا از 27 ميليون در سال 1900 به 5/124 ميليون در سال 1994 رسيد. از اين لحاظ بيشتر مشاغل توليدي سنتي به سرنوشت مشاغل كشاورزي دچار خواهند شد ولي در توليدي متكي به تكنولوژي پيشرفته مشاغل جديدي ايجاد شده و خواهد شد و اين امر در بخش خدمات چشمگيرتر خواهد بود. تجربه پيشرفتهترين اقتصادهاي صنعتي از لحاظ تكنولوژي، يعني ژاپن و ايالات متحده نشان دهنده تداوم اين روند تكنيكي است. اين دو كشور دقيقاً همانهايي هستند كه در دهههاي 1980 و 1990 بيشترين مشاغل را ايجاد كردهاند. به موجب گزارش سال 1994 كميسيون اروپايي درباره رشد، توان رقابت و اشتغال بين سالهای 1970 و 1992، اقتصاد آمريکا 70 درصد رشد کرد و ميزان استغال در اين كشور 49 درصد افزايش يافت. در ژاپن رشد اقتصادي 173 درصد و رشد اشتغال 25 درصد بود.
بين سالهاي 1993 و 1996 كه بيشتر كشورهاي اروپايي بيكاري گسترده را تجربه ميكردند، در اقتصاد ايالات متحده با وجود گسترش تكنولوژي در دفاتر و كارخانهها بيش از 8 ميليون شغل جديد ايجاد شد. و وضعيت شغلهاي جديد از نظر سطح مهارت، به طور ميانگين بالاتر از سطح مهارت كل نيروي كار بود. سطوح بالاتر تكنولوژي معمولاً با سطح پايين بيكاري مرتبط است.
بطور خلاصه به نظر ميرسد كه بطور كلي، هيچ رابطه ساختاري نظاميافتهاي بين رواج تكنولوژيهاي اطلاعات و دگرگوني سطوح اشتغال در كل اقتصاد وجود نداشته باشد. برخي مشاغل از ميان ميروند و مشاغل جديدي ايجاد ميشوند، ولي رابطه كمي اين افزايش و كاهشها در شركتها، صنايع، بخشها، مناطق و كشورهاي مختلف، بسته به توانايي رقابت، راهبردهاي شركتها، سياستهاي دولتي، محيط نهادي، و جايگاه نسبي در اقتصاد جهاني، متفاوت خواهد بود. پيامد خاص تعامل ميان تكنولوژي اطلاعات و اشتغال تا حد زيادي به عوامل كلان اقتصادي، راهبردهاي اقتصادي و بافت اجتماعي- سياسي بستگي دارد.
كار و تقسيمبندي اطلاعاتي: كارگران گهگاهي(ص 317)
كابوس جديدي بر اروپا سايه افكنده است. ظهور جامعهاي بيكار كه ناشي از تأثير تكنولوژيهاي اطلاعات در كارخانهها، ادارات و خدمات است. با اين همه، اين در واقع بيش از اين كه واقعيتي ترسناك باشد جلوههاي ويژه است. نظريه اقتصادي در بلندمدت اين ترسها را تاييد نميكند. اگرچه تكنولوژي به خودي خود به ايجاد يا نابودي مشاغل نميانجامد، تغييرات شگرفي در ماهيت كار و سازمان توليد ايجاد ميكند. تجديد ساختار شركتها و سازمانها دگرگوني بنياديني در كار ايجاد كرده است: فردي شدن نيروي كار در فرايند كار. ما شاهد معكوس شدن روند تاريخي تعيين دستمزد براي كارها و اجتماعي كردن توليد هستيم كه ويژگي غالب دوران صنعتي بود. شكل سنتي كار كه مبتني بر استخدام تمام وقت، وظايف شغلي مشخص، و الگوي كاري در طول چرخه زندگي است به آرامي اما به طور قطع در حال ناپديد شدن است.
بطور كلي، به نظر ميرسيد كه شركتهاي ژاپني قادرند از طريق حفظ نيروي كار اصلي و ارتقاي تكنولوژي، و چند برابر كردن نيروي كار انعطافپذير خود در ژاپن و شبكههاي توليدي جهاني خود با فشارهاي رقابتي مقابله كنند. الگوي غالب نيروي كار در اقتصاد نويني كه بر پايه اطلاعات بنا شده است از يك نيروي كار اصلي متشكل از مديران متكي به اطلاعات و كساني تشكيل شده است كه ميتوان آن را با توجه به نياز بازار و هزينههاي نيروي كار، خودكار كرد يا اين كه استخدام يا اخراج كرد و يا به ساير كشورها فرستاد. اين مساله حقيقت دارد كه روندهاي تكنولوژيك كنوني همه شكلهاي انعطافپذير را تقويت ميكند، به نحوي كه در غياب توافقهاي بخصوص درباره ثابت نگه داشتن جنبه يا جنبههايي از كار، اين سيستم در زمينه شرايط كار و كارگران به انعطافپذيري چندگانه و كلي دست مييابد. اين دگرگوني نهادهاي ما را به لرزه درآورده است و بحراني را در رابطه كار و جامعه ايجاد كرده است. رواج تكنولوژي اطلاعات در اقتصاد مستقيماً به ايجاد بيكاري نميانجامد و ممكن است در بلندمدت مشاغل بيشتري را ايجاد ميكند. دگرگوني مديريت و كار ساختار شغلي را بهبود ميبخشد چون تعداد مشاغل كم مهارت را افزايش ميدهد.
5
فرهنگ مجاز واقعي: يكپارچگي ارتباط الكترونيك،
پايان عصر مخاطبان گسترده، و ظهور شبكههاي تعاملي
مقدمه(ص382)
در حدود 700 سال پيش از ميلاد، اختراع بزرگي در يونان به وقوع پيوست: حروف الفبا. داشمندان برجسته كلاسيك از قبيل هولاك بر اين عقيدهاند كه اين تكنولوژي مفهومي زيربناي توسعه فلسفه و علوم غربي است كه امروز ميشناسيم. اين اختراع پل زدن بر شكاف ميان گفتار و زبان مكتوب را امكانپذير ساخت و بدين ترتيب، گفته را از گوينده جدا كرد و گفتمان مفهومي را ميسر ساخت. گسترش سواد تا قرنها پس از اختراع و گسترش چاپ و توليد كاغذ به وقوع نپيوست. با وجود اين، در غرب زيربناي فكري ارتباط انباشتي و دانش- محور بر الفبا استوار بود. با وجود اين، نظم نوين الفبايي، در عين حال كه گفتار خردورزانه را ميسر ميساخت، ارتباط نوشتاري را از سيستم شنيداري- ديداري نمادها و ادراكات كه براي بيان كامل ذهن انسان بسيار حياتي بود، جدا كرد. البته فرهنگ شنيداري- ديداري در قرن بيستم انتقامي تاريخي گرفت و ابتدا با سينما و راديو، و سپس با تلويزيون جايگزين تأثير ارتباطات مكتوب در قلب و جان بيشتر مردم شد.
2700 سال پس از آن شاهد يك دگرگوني تكنولوژيك هستيم كه از لحاظ ابعاد تاريخي به واقعه فوق شبيه است: ابرمتن يا فرا- زباني كه براي نخستين بار در تاريخ، شيوههاي مكتوب، شفاهي و ديداري- شنيداري ارتباطات انساني را در چارچوب يك سيستم يكپارچه ميسازد. روح انسان در تعاملي نوين دوباره وحدت خود را بازمی يابد. نميتوان اهميت اين پديده را ناديده گرفت. يكپارچگي بالقوه متن، تصوير و صدا در يك سيستم، و اين امر با گذشت زمان تشديد ميشود. هنگام نوشتن اين كتاب، چنين سيستمي هنوز به طور كامل ايجاد نشده و توسعه آن در سالهاي آينده با سرعت و پراكندگي جغرافيايي مختلفي انجام ميگيرد. اين سيستم توسعه خواهد يافت و بخشهاي اصلي جمعيت را در سراسر سياره در بر خواهد گفت. پيدايش سيستم نوين ارتباطات در حال تغيير فرهنگ ماست و آن را براي ابد دگرگون ميسازد.
از جهان گوتنبرگ تا جهان مكلوهان: ظهور فرهنگ رسانههاي جمعي(ص385)
رواج تلويزيون در سه دهه پس از جنگ جهاني دوم دنياي جديدي از ارتباط را ايجاد كرد. راديو مركزيت خود را از دست داد. فيلمها به گونهاي تغيير يافتند كه براي مخاطبان تلويزيون مناسب باشند، روزنامهها و مجلات حالتي تخصصي يافتند و يا جلب مخاطب را هدف خود قرار دادند. كتاب جايگاه خود را حفظ كرد. سيستمي را كه تلويزيون بر آن مسلط است به راحتي ميتوان رسانههاي همگاني ناميد. آنچه تلويزيون ارائه ميكرد در وهله نخست پايان جهان گوتنبرگ، يعني سيستم ارتباطياي بود كه در سلطه ذهن چاپي و نظم الفباي آوايي قرار داشت. تلويزيون نمايانگر گسستي تاريخي از ذهن چاپي است. چند سال پس از اختراع تلويزيون، اين رسانه به كانون فرهنگي جوامع ما بدل شد و ارتباطپذيري آسان در راستاي «حداقل تلاش رواني» از ويژگيهاي اصلي آن محسوب ميشود.
در سه دهه اخير در سرتاسر جهان انفجار ارتباطات به وقوع پيوسته است كه تلويزيون سردمدار آن بوده است. قدرت واقعي تلويزيون در اين است كه صحنه را براي همه فرايندهايي كه قرار است با جامعه مطرح شوند، از سياست گرفته تا تجارت از جمله ورزش و هنر، آماده ميكند. تلويزيون چارچوب زبان ارتباط اجتماعي را تعيين ميكند.
رسانههاي جديد و تنوع مخاطبان انبوه(ص392)
در دهه 1980 تكنولوژيهاي جديد دنياي رسانهها را دستخوش دگرگوني ساخت. ويدئو در سرتاسر جهان رشد انفجارگونه داشت و در بسياري از كشورهاي در حال توسعه جايگزين اصلي برنامههاي كسالتآور و رسمي تلويزيون شد. مردم شروع به ضبط تصويري رويدادهايي كردند كه در زندگيشان اتفاق ميافتاد، از تعطيلات گرفته تا جشنهاي خانوادگي و بدين ترتيب تصاويري را ايجاد كردند كه از آلبوم عكس فراتر بود. ولي حركت تعيينكننده، ازدياد كانالهاي تلويزيوني بود كه به تنوع روزافزون آنها انجاميد. بر طبق گزارش يونسكو، در سال 1992 بيش از يك ميليارد دستگاه تلويزيون در جهان وجود داشت. به دليل تنوع رسانهها و امكان تلاش براي جذب مخاطبان ويژه، ميتوان گفت كه نظام نوين رسانهاي، پيام همان رسانه است. به اين معنا كه ويژگيهاي پيام ويژگيهاي رسانه را شكل ميدهد.
پردازش اطلاعات از ارتباط يكسويه بسيار فراتر ميرود. تلويزيون براي رهايي از ارتباط يكسويه نيازمند كامپيوتر بود. ولي پيوند اين دو، كه بالقوه تأثيراتي عمده بر جامعه ميگذاشت، پس از آن حاصل شد كه كامپيوترها مسير طولاني را براي ارتباط با يكديگر طي كردند تا بعد بتوانند با تلويزيون نيز ارتباط برقرار كنند. تنها در اين صورت بود كه مخاطبان ميتوانستند سخن بگويند.
ارتباط كامپيوتري، كنترل صنعتي ، شبكههاي اجتماعي و جوامع مجازي(ص398)
اينترنت ابتكاري امريكايي است كه قلمرويي جهاني دارد و نخستين گامهاي آن با حمايت ارتش و توسط شركتهاي كامپيوتري برداشته شده است. منابع مالي آن توسط دولت امريكا تامين ميشد و هدف آن ايجاد باشگاهي جهاني از كاربران كامپيوتر و بانكهاي اطلاعاتي بود. شبكه اينترنت ستون فقرات ارتباط كامپيوتري جهاني در دهه 1990 است چرا كه به تدريج بيشتر شبكهها را به يكديگر متصل كرد. در اواسط دهه 1990، اينترنت 44 هزار شبكه كامپيوتري و در حدود 2/3 ميليون كامپيوتر ميزبان را در سرتاسر جهان به يكديگر متصل ميكرد و تقريباً 25 ميليون كاربر داشت و به سرعت گسترش مييافت. با وجود اين پيشبيني ميشد كه تعداد كاربران اينترنت هر سال دو برابر شود. متخصصان بر اين عقيدهاند كه از نظر فني، اينترنت روزي خواهد توانست 600 ميليوون شبكه كامپيوتري را به يكديگر متصل كند.
در واقع اين آميزهاي منحصر به فرد از استراتژي نظامي، همكاريهاي عمده علمي، و نوآوري ضدفرهنگي است. يكي از اين استراتژيها طراحي سيستم مخابراتياي بود كه در برابر تهاجم هستهاي آسيبناپذير باشد. اين سيستم براساس تكنولوژي ارتباطي انتقال بستهاي، شبكه را از مراكز كنترل و فرماندهي بينياز كرد، به نحوي كه واحدهاي پيام ميتوانستند مسير خود را در طول شبكه پيدا كنند و در هر بخشي از شبكه قابل تبديل دوباره به پيامي منسجم باشند. وقتي بعدها تكنولوژي ديجيتال بستهبندي انواع مختلف پيامها، از جمله صداها، تصاوير و دادهها را امكانپذير ساخت، شبكهاي ايجاد شد كه ميتوانست همه انواع نمادها را بدون استفاده از مراكز كنترل منتقل كند.
در سال 1995، تكنولوژي ارسال گيگابيتي در مراحل اوليه خود بود و ميتوانست اطلاعاتي برابر با اطلاعات موجود در كتابهاي كتابخانه كنگره امريكا را در يك دقيقه منتقل كند. ولي ظرفيت انتقال به تنهايي براي ايجاد يك شبكه ارتباطي جهاني كافي نبود. كامپيوترها بايد ميتوانستند با يكديگر صحبت كنند. اين مانع با ايجاد يونيكس از ميان رفت. اين سيستم توسط آزمايشگاههاي بل در سال 1969 اختراع شد، ولي تنها پس از سال 1983 كاربرد گستردهاي يافت. در وراي گسترش اينترنت، شبكههاي علمي، نهادي و فردي قرار داشت. كه سير تحول و اهدافش تا حدود زيادي از اهداف ويژه استراتژي نظامي يا پيوندهاي ابركامپيوتري مستقل بود.
در ايالات متحده، پاد فرهنگ كامپيوتري گستردهاي ظهور كرد كه اغلب در آرمانگرايانهترين و بيقيد و بندترين حالت خود از نظر ذهني با پسلرزههاي جنبشهاي دهه 1960 مرتبط بود. يكي از اجزاي مهم اين سيستم، يعني مودم، از آن دسته پيشرفتهاي تكنولوژيك بود كه پيشگامان اين پادفرهنگ ايجاد كرده بودند. مودم در سال 1978 توسط دو دانشجوي ساكن شيكاگو اختراع شد كه سعي ميكردند سيستمي را پيدا كنند كه از طريق آن بتوانند با استفاده از خط تلفن برنامههاي ميكروكامپيوتر را در اختيار يكديگر قرار دهند تا بدين ترتيب لازم نباشد كه در زمستانهاي شيكاگو به خانه يكديگر كه از هم فاصله داشت بروند. آنها اين تكنولوژي را به رايگان در اختيار افراد قرار ميدادند چون ميخواستند تا جايي كه ممكن است تواناييهاي ارتباطي را گسترش دهند. شبكههاي كامپيوتري توانستند بطور مستقل با يكديگر ارتباطي برقرار كنند. سال 1979، سه دانشجو نسخه تغيير يافتهاي پروتكل يونيكس را ايجاد كردند كه ارتباط با كامپيوتر از طريق تلفنهاي معمولي را امكانپذير ميكرد.
شگفت آن كه اين رويكرد ضد فرهنگي به تكنولوژي تأثير مشابهي بر استراتژي شبكههاي افقي داشت كه از ملاحظات نظامي الهام گرفته بود: اين رويكرد ابزار تكنولوژيك را در اختيار هركسي قرار ميداد كه از دانش فني و يك كامپيوتر شخصي برخوردار بود، و دير نپاييد كه كامپيوترهاي شخصي به نحو روزافزوني قويتر و در عين حال ارزانتر شدند. ظهور كامپيوترهاي شخصي و ارتباطپذيري شبكههاي توسعه تابلوي اعلانات الكترونيكي يا سيستم بولتن بورد (BBS) را كه نخستينبار در امريكا و آنگاه در سرتاسر جهان ايجاد شد تسريع كرد. سيستم بولتن بورد مستلزم شبكههاي كامپيوتري پيچيده نبود و تنها به كامپيوتر شخصي، مودم، و خط تلفن احتياج داشت. بنابراين آنها به تابلوي اعلانات الكترونيكي منافع و پيوندهاي مختلف تبديل شدند و چيزي را ايجاد كردند كه آن را « جوامع مجازي» مينامند.
منظومه اینتنرنت(ص401)
امروزه در سرتاسر جهان هزاران شبكه كوچك وجود دارد كه كل ارتباطات انساني، از سياست و مذهب گرفته تا سكس و پژوهش را پوشش ميدهند. تا اواسط دهه 1990، اكثر اين شبكهها به اينترنت نيز متصل شدند ولي هويت خود را حفظ كردند و قوانين رفتاري خود را داشتند. يكي از مهمترين اين قوانين منع نفوذ تجاري اعلام نشده به سيستمهاي بولتن بورد بود. در حالي كه ايجاد بولتن بوردهاي تجاري يا شبكههايي كه ديد تجاري دارند مشروع شمرده ميشود، تجاوز به فضاهاي كامپيوتري كه براي مقاصد ديگر ايجاد شدهاند مجاز نيست. كساني كه اين قانون را رعايت نكنند با تحريمهاي خردكنندهاي مواجه ميشوند: هزاران پيام خصمانه دمار از روزگار شهروند بدخصال فضاي الكترونيك در ميآورد. وقتي خطا خيلي جدي باشد، فايلهاي كامپيوتري بزرگي بر روي سيستم خطاكار ريخته ميشود و آن را از كار مياندازد كه معمولاً به اخراج فرد خاطي از شبكه كامپيوتر ميزبان منجر ميشود.
خلاقيت اين شبكه به گونهاي است كه بخش اعظم فرايند ارتباطات، تا حد زيادي خود جوش، سازمان نيافته، و اهداف و اعضاي آن متنوع بود و هنوز نيز اين گونه است. در واقع، گسترش استفاده از شبكه به نفع دولت و تجارت است. همزيستي مسالمتآميز منافع و فرهنگهاي مختلف در شبكه، شكل شبكه جهاني (World Wide Web) را به خود گرفت كه مجموعه انعطافپذيري از شبكههاي اينترنت است كه نهادها، تجارتها، انجمنها و افراد، ايستگاهها (سايتها)ي ويژه خود را در آن ايجاد ميكنند و بر مبناي آن هركس كه به اين شبكه دسترسي داشته باشد ميتواند براي خود صفحهاي ايجاد كند كه از تركيب متغيري از تصوير و متن تشكيل شده است.
فرايند شكلگيري و انتشار اينترنت و شبكههاي ارتباط كامپيوتري وابسته به آن در ربع قرن گذشته ساختار رسانه جديد را در معماري شبكه، در فرهنگ كاربران شبكه، و در الگوهاي واقعي ارتباطات براي هميشه شكل داد. معماري شبكه از لحاظ تكنولوژيك باز است و همواره چنين خواهد بود. اين امر دسترسي گسترده عموم را به شبكه امكانپذير ميسازد و نابرابري اجتماعي در عرصه الكترونيك با شدت بسياري آشكار خواهد شد. معماري باز شبكه اطمينان از امنيت آن در برابر مهاجمان كار كشته را دشوار ميسازد.
همانطور كه موفقيت تجاري مجلههاي الكترونيكي كه به عنوان ابزاري ضد فرهنگي ايجاد شدند ولي در اواسط دهه 1990 به داغترين جلوه فرهنگ اينترنت و نحوه ارائه رهنمود تبديل شدند نشان ميدهد، پلهايي كه بين ريشههاي ضد فرهنگي ارتباط كامپيوتري و اكثريت استفاده كنندگان اينترنت در دهه 1990 وجود دارد معمولاً بيشتر از چيزي است كه متخصصان ارتباطات ميپندارند. ويژگي شبكههاي ارتباط كامپيوتري داخل يا خارج اينترنت، فراگيري، تمركززدايي چندجانبه، و انعطافپذيري آنهاست. مسلماً اين شبكهها منافع تجاري را منعكس ميكنند چون منطق كنترل كننده سازمانهاي عمده دولتي و خصوصي را در سرتاسر قلمرو ارتباطات گسترش ميدهند. ولي برخلاف رسانههاي همگاني آنها از نظر تكنولوژيك و فرهنگي، ويژگي تعاملپذيري و فردي شدن را در خود جاي دادهاند. با اينهمه، آيا اين تواناييهاي بالقوه به ايجاد الگوهاي نوين ارتباطات ميانجامند؟
جامعه تعاملي(ص 415)
تغييرات تكنولوژيك آنچنان سريع است و انتشار ارتباط كامپيوتري با چنان شتابي صورت ميگيرد كه بيشتر پژوهشهايي كه در دهه 1980 انجام شدهاند ديگر براي روندهاي اجتماعي دهه 1990، يعني دقيقاً همان لحظه تاريخياي كه فرهنگ نوين ارتباطي در حال شكلگيري است، كاربردي ندارند. بحث درباره پيامدهاي اجتماعي فرايندهاي نوين ارتباطي خالي از فايده نيست. نخست اين كه ارتباط كامپيوتري يك رسانه ارتباطي عمومي نيست و در آينده قابل پيشبيني نيز به چنين سيستمي تبديل نخواهد شد. در حاليكه استفاده از آن با سرعت شگفتانگيزي افزايش خواهد يافت، برخلاف تلويزيون و ساير رسانههاي همگاني، براي مدتي طولاني اكثريت بزرگي از انسانها از آن محروم خواهند بود. در سال 1994 بيش از يك سوم خانوادههاي امريكايي به كامپيوترهاي شخصي مجهز بودند و براي نخستين بار هزينهاي كه براي خريد كامپيوتر شخصي مصرف ميشد از هزينه خريد تلويزيون پيشي گرفت. اروپاي غربي نيز در اواسط دهه 1990 خريد بيش از حد انتظار كامپيوتر را تجربه كرد ولي ميزان نفوذ كامپيوتر در خانوادههاي اروپاي غربي در سطح پايينتري قرار داشت. ژاپن از نظر استفاده از كامپيوتر خانگي و تجهيزات كامپيوتري در خارج از محل كار به ميزان چشمگيري از اين كشورها عقبتر است. و ساير نقاط جهان به استثناي سنگاپور آشكارا در عصر ارتباطي ديگري قرار داشتند. بدون شك اين وضعيت با گذر زمان تغيير خواهد كرد ولي براي يك دوره طولاني تاريخي سرعت گسترش ارتباط كامپيوتري دو سويه به سختي ميتواند با سرعت گسترش تلويزيون برابري كند.
ولي ارتباط كامپيوتري به اين شكل در بيشتر كشورهاي پيشرفته همچنان قلمرو بخش تحصيلكرده جامعه خواهد بود كه تعداد آنها به دهها ميليون نفر خواهد رسيد ولي هنوز در مقياس جهاني تنها جمعي از نخبگان محسوب ميشوند. ارتباط با اينترنت به معناي استفاده از آن نيست، معمولاً تعداد كساني كه از هر ارتباط استفاده ميكنند حتي كمتر از يك دهم در نظر گرفته شده است. حتي از بين افرادي كه از اين شبكه استفاده ميكنند، تنها تعداد اندكي واقعاً از اين رسانه استفاده جدي ميكنند. ارتباط كامپيوتري رسانه ارتباطي تحصيلكردهترين و مرفهترين بخش جمعيت در تحصيلكردهترين و مرفهترين كشورها خواهد بود و اين وضعيت در بسياري از موارد در بزرگترين و پيشرفتهترين مناطق كلانشهرها صادق خواهد بود.
ارتباط كامپيوتري به نحو فزايندهاي در شكلدهي فرهنگ آينده نقش مهمي ايفا خواهد كرد، و نخبگاني كه ساختار آن را شكل ميدهند به نحو روزافزوني در جامعهاي كه در حال ظهور است داراي امتيازات ساختاري خواهند بود. بنابراين ارتباط كامپيوتري به راستي انقلابي در فرايند ارتباطات، و به واسطه آن در فرهنگ ايجاد خواهد كرد، اما اين انقلابي است كه در امواج هم مركز ايجاد ميشود و از سطوح بالاي تحصيلات و ثروت آغاز ميگردد و احتمالاً نميتواند بخشهاي بزرگي از تودههاي فاقد تحصيلات و كشورهاي فقير را پوشش دهد.
به نظر ميرسد احتمال اين كه زنان و ساير گروههاي تحت ستم جامعه بتوانند با حمايتي كه توسط رسانه الكترونيكي ايجاد ميشود آزادانهتر نظرات خود را بيان كنند بيشتر باشد. البته تاكنون زنان گروه كوچكي از كاربران شبكه را تشكيل ميدهند. گويي سمبوليسم قدرت كه در ارتباط چهره نهفته است هنوز زبان خود را در ارتباط كامپيوتري جديد پيدا نكرده است. ارتباط كامپيوتري به دليل تازگي تاريخي اين رسانه و بهبود نسبي جايگاه نسبي قدرت براي گروههايي از قبيل زنان كه از نظر سنتي زيردست بودهاند، ممكن است فرصتي براي معكوس كردن بازيهاي سنتي قدرت در فرايند ارتباطات فراهم كند.
حال به جاي كاربران، به تحليل كاربردهايي كه از ارتباط كامپيوتري ميشود ميپردازيم. بخش عمدهاي از فعاليت ارتباط كامپيوتري در هنگام كار يا موقعيتهايي كه به كار ارتباط دارند انجام ميگيرد. درباره تأثيرات فر هنگي بايد شباهت نمادين فرايندهاي كار، خدماتي خانگي، و سرگرمي و تفريحات در ساختار جديد ارتباطات را در نظر گرفت. آيا رابطه با كامپيوتر آنقدر ويژه هست كه كار، خانه، و سرگرمي را در يك سيستم پردازش نمادها به يكديگر مرتبط كند؟ مشاهدات مقدماتي ظاهراً نشان ميدهد كه مردمي كه در منزل از كامپيوتر استفاده ميكنند گرچه از خوداتكايي در مديريت زمان و مكان لذت ميبرند، از فقدان تمايز ميان كار و فراغت، خانواده و تجارت، شخصيت و كاركرد ناراحت هستند. يك رسانه به نوعي تمايز نهادي قلمروهاي فعاليت را مخدوش ميسازد و در مورد شيوه رفتار سردرگمي ايجاد ميكند.
در وراي اجراي وظايف حرفهاي، ارتباط كامپيوتري تمامي قلمرو فعاليتهاي اجتماعي را در بر گرفته است. ارتباط فردي از طريق پست الكترونيكي كه متداولترين ارتباط كامپيوتري در خارج از محيط كار است، رشد انفجارآميزي داشته است. سكس كامپيوتري يكي ديگر از كاربردهاي اصلي ارتباط كامپيوتري است كه به سرعت در حال گسترش است. تحريك جنسي به بازاري تجاري تبديل شده كه رشد سريعي دارد. مردم كه بيش از پيش از بيماريهاي مسري و پرخاشگري فردي ميترسند، به دنبال راههاي جديدي براي ابراز تمايلات جنسي خود هستند.
سياست نيز حوزهاي است كه استفاده از ارتباطات كامپيوتري در آن هر روز گستردهتر ميشود. ازيك سو براي انتشار گسترده تبليغات سياسي مورد نظر كه امكان ارتباط متقابل را نيز فراهم سازد از پست الكترونيكي استفاده ميشود. گروههاي بنيادگراي مسيحي، شبهنظاميان امريكايي در ايالات متحده، و چريكهاي زاپاتيستا در مكزيك پيشگام اين تكنولوژي سياسي هستند. تجربه مشاركت الكترونيكي شهروندان، دمكراسي محلي را تقويت ميكند.
در وراي استفاده از ارتباطات كامپيوتري براي روابط اجتماعي غيررسمي و همچنين استفادههاي ابزاري از اين سيستم، ناظران متوجه پديده تشكيل جوامع مجازي شدهاند. جامعه مجازي، معمولاً به معناي شبكه الكترونيكي ارتباطات متقابل است. براي ارسال و دريافت پيام در يك الگوي زماني انتخاب شده با شبكه ارتباط برقرار ميكنند. هنوز مشخص نيست كه در اين شبكههاي الكترونيكي، چه مقدار معاشرتهاي اجتماعي ايجاد ميشود و تأثيرات فرهنگي اين نوع جديد معاشرت اجتماعي چيست. شايد بتوانيم ظهور رسانهاي جديد را پيشبيني كنيم كه شكلهايي از ارتباط را كه قبلاً در حوزههاي مختلف ذهن انسان جداي از يكديگر بودهاند با يكديگر در ميآميزد. مهمترين تأثير فرهنگي ارتباط كامپيوتري ممكن است تقويت شبكههاي اجتماعي كه از نظر فرهنگي مسلط هستند و افزايش حالت كلانشهري و جهاني شدن آنها باشد.
ادغام بزرگ: سيستم چندرسانهاي به عنوان محيط نمادين(ص 422)
در نيمه دوم دهه 1990، سيستم ارتباط الكترونيكي جديدي شكل گرفت كه از تركيب رسانههاي همگاني جهاني و سفارشي و ارتباط كامپيوتري تشكيل شده بود. ويژگي اين سيستم جديد تركيب رسانههاي مختلف و توانايي بالقوه آن براي ارتباط متقابل بود. اين سيستم جديد قلمرو ارتباط الكترونيكي به كل زندگي، از خانه تا كار، از مدرسه تا بيمارستان و از تفريحات تا مسافرت گسترش داد. در فوريه 1995 باشگاه كشورهاي گروه هفت در بروكسل جلسه ويژهاي تشكيل داد تا به اتفاق مسائل مربوط به گذار به «جامعه اطلاعاتي» را بررسي كند. با وجود اين، تجارت بود كه سيستم جديد چندرسانهاي را شكل ميداد، نه دولتها. در واقع، مقياس سرمايهگذاري در زمينههاي زيربنايي به گونهاي بود كه هيچ دولتي نميتوانست به تنهايي عمل كند: تنها در ايالات متحده، هزينههاي اجراي مرحله نخست شاهراه اطلاعاتي 400 ميليارد دلار امريكا برآورد شده بود.
كنترل تجارت بر نخستين مراحل توسعه سيستمهاي چندرسانهاي تأثيرات ديرپايي بر ويژگيهاي فرهنگ الكترونيكي جديد خواهد داشت. استراتژي غالب، توسعه سيستم تفريحات الكترونيكي غولآسا را هدف قرار داده است. در امريكا در اين زمينه پيشتاز است، در اواسط دهه 1990 همه شكلهاي صنعت رابه خود اختصاص ميدادند و در حدود 5 ميليون كارگر در اين صنايع مشغول به كار بودند و تعداد شاغلين بخش تفريحات هر سال 12 درصد افزايش مييافت. در ژاپن بررسي بازار كشور درباره توزيع نرمافزارهاي چندرسانهاي نشان داد كه 7/85 درصد ارزش اين بازار به تفريحات تعلق داشت، در حالي كه سهم آموزش تنها 8/0 درصد بود.
انتظار تقاضاي نامحدود براي تفريحات به نظر ميرسد اغراق آميز و عميقاً متاثر از ايدئولوژي «جامعه پرفراغت» باشد. استفاده از كليه امكاناتي كه توسط شبكهها ارائه ميشود، آشكارا از پيشبينيهاي افزايش درآمد خانوار بيشتر است. شايد مهمترين ويژگي سيستمهاي چندرسانهاي اين است كه بيشتر جلوههاي فرهنگي را با همه تنوعشان در قلمرو خود جاي ميدهند. جهاني كه در ابرمَتني غولآسا و غيرتاريخي جلوههاي گذشته و حال و آينده ذهني را كه برقرار كننده ارتباط است به يكديگر پيوند ميدهد. بدين ترتيب، آنها يك محيط نمادين جديد ايجاد ميكنند. آنها دنياي مجازي را به واقعيت ما بدل ميسازند.
فرهنگ مجاز واقعي(ص 431)
فرهنگها از فرايندهاي ارتباط تشكيل شدهاند. همه اشكال ارتباط بر مبناي توليد و مصرف نشانهها استوارند. ويژگي تاريخي سيستم ارتباطي جديد، القاي واقعيت مجازي نيست بلكه ايجاد مجاز واقعي است. اين سيستمي است كه در آن خود واقعيت (يعني وجود مادي- نمادين مردم) كاملاً در متني از تصاوير مجازي و در جهاني واقعنما غرق شده است كه در آن چيزهايي كه بر روي صفحه ظاهر ميشوند فقط تصاويري نيستند كه تجربه از طريق آنها منتقل ميشود، بلكه خود به تجربه تبديل ميشوند.
تنها حضور در اين سيستم يكپارچه، قابليت انتقال و اجتماعي شدن پيام را امكانپذير ميسازد. همه پيامهاي ديگر به طرز فزايندهاي حاشيه نشين ميشوند. اين امر قدرت نمادين فرستندگان سنتي را به نحو چشمگيري كاهش ميدهد. البته اين فرستندگان سنتي از ميان نميروند بلكه ضعيف ميشوند. قدرتهاي برتر معنوي همچنان جان ما را شيفته خود خواهند ساخت اما ديگر جايگاه فرا- انساني خود را از دست خواهند داد.