اقتصاد ، جامعه و فرهنگ- جلد اول

ظهور جامعه شبکه ای- مانوئل کاستلز

 يادداشت

مانوئل كاستلز استاد اسپانيايي الاصل رشته برنامه‌ريزي در دانشگاه بركلي كاليفرنيا را در حلقه‌هاي علمي به لقب « استاد استادان» ملقب ساخته‌اند. اين پروفسور پنجاه و هشت ساله (متولد 1942) كه تا دو دهه قبل هنوز از نگاه يك ماركسيست اروپايي و به خصوص متأثر از لويي آلتوسر به عالم و آدم نظر مي‌كرد، در سه گانه تازه خود، ظهور جامعه شبكه‌اي، قدرت هويت، و پايان هزاره، با رويكردي نو جامع‌ترين مجموعه تحليلي و در عين حال سرشار از داده‌هاي اطلاع بخش را در خصوص روندهاي جاري و آتي تحولات اجتماعي، سياسي، اقتصادي، و فرهنگي در نقاط مختلف جهان فراهم آورده است.

     هدف كاستلز آن بوده كه با بررسي تحليلي مهمترين رويدادها و پديدارهايي كه در زمانه حاضر در حال شكل دادن به جوامع بشري و رقم زدن سرنوشت آدمي بر روي كره خاك هستند، امكان فهم عقلاني تحولات حيرت انگيزي را كه تأثير آن بر همه ابعاد حيات انسان‌ها مشهود است فراهم آورد.

كاستلز مجلد نخست از تأليف پر حجم خود را به بحث درباره جامعه شبكه‌اي، كه آن را يكي از ويژگي‌هاي سرمايه‌داري متكي به اطلاعات به شمار مي‌آورد، اختصاص داده است. به اعتقاد استاد اسپانيايي جامعه شبكه‌اي محصول همگرايي سه فرايند تاريخي مستقل است. اين سه فرايند عبارتند از، انقلاب اطلاعات كه ظهور جامعه شبكه‌اي را امكان‌پذير ساخت؛ تجديد ساختار سرمايه‌داري و اقتصاد متكي به برنامه‌ريزي متمركز از دهه 1980 به اين سو با هدف غلبه بر تعارض‌هاي دروني اين دو نظام؛ و نهضت‌هاي فرهنگي دهه 1960 و دنباله‌هاي آن در دهه 1970، يعني نهضت‌ها و جنبش‌هايي مانند فمينيسم و طرفداري از محيط زيست. ويژگي‌هاي اصلي جامعه شبكه‌اي كه اينك در آغاز هزاره سوم علايم آن در گوشه و كنار كره ارض به چشم مي‌خورد به اجمال عبارت است از:

اقتصاد اطلاعاتي: كه در آن بهره‌وري و رقابت بيش از هر زمان ديگر به معرفت و دانش، متكي شده است. اين نوع اقتصاد فرا- صنعتي در مقياس با اقتصاد صنعتي، از قابليت طرد و دفع و حاشيه‌راني به مراتب بيشتري برخوردار است.

اقتصاد جهاني: كه نمي‌بايد آن را با اقتصاد جهان يكسان پنداشت. پديدار دوم، امري نوظهور به شمار نمي‌آيد. در حالي كه اقتصاد جهاني در بر گيرنده فعاليت‌هاي استراتژيك مسلطي است كه قادرند در مقام يك واحد به هم وابسته، انواع كار و تكاپوي اقتصادي را در تراز جهاني و مقياس سياره‌اي در زمان واقعي به مورد اجرا درآورند. اين اقتصاد جهاني است، كه آثار آن در سرتاسر كره ارض پديدار است، اما بخش چشمگيري از جمعيت ساكن در زمين از دايره اين اقتصاد بيرون مي‌مانند.

فعاليت‌هاي اقتصادي شبكه‌اي: نوع تازه‌اي از سازمان و تشكيلات است كه به تدريج و بر ديگر سازمان‌ها و تشكيلات سلطه پيدا مي‌كند.

تحول در نحوه انجام كار و در ساختار اشتغال: روابط كاري گذشته جاي خود را به روابط به مراتب قابل انعطاف‌تر داده است. شركت‌هاي بزرگ به مقاطعه دادن پروژه‌ها و طرح‌ها به شركت‌هاي كوچك‌تر گرايش پيدا كرده‌اند.

ظهور قطب‌هاي متقابل: فرايند جهاني شدن موجب قوت بخشيدن به تلاش‌هاي فردي و تضعيف نهادهاي اجتماعي و يا دولت رفاه مي‌شود.

فرهنگ واقعيت مجازي: فرهنگ عصر اطلاعات در چارچوب انتقال نمادها شكل مي‌گيرد. اين فضاي مجازي، فضاي اصلي تعامل‌هاي معرفتي را كم و بيش در اختيار مي‌گيرد.

 

برای تهیه فایل کامل word ویرایش شده این مطلب، اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید .

 

سياست بر بال رسانه: در فضاي مسلط فرهنگ متكي به واقعيت مجازي، بازيگران سياسي ناگزيرند از رسانه‌هاي حامل نهادها به صورت تمام عيار بهره‌برداري كنند. پيامي كه در عرصه سياست انتقال پيدا مي‌كند، صورتي ساده به خود مي‌گيرد.

زمان بي زمان و فضاي جريان‌ها: مفاهيم زمان و مكان معاني تاز‌ه‌اي پيدا كرده‌اند كه با معاني سنتي آن تفاوت دارد. انتقال آني اطلاعات، داده‌ها، فواصل زماني را از ميان برداشته است و نظم طبيعي دوران قديم يا جهان صنعتي را به كلي دگرگون ساخته است.

جامعه شبكه‌اي در ساختار غالب خود نمود ظاهر آن كاپيتاليستي است اما اين نوع سرمايه‌داري جديد به كلي با آنچه كه در عصر تمدن صنعتي ظهور يافته بود تفاوت دارد. سرمايه‌داري عصر فرا- صنعتي متكي به نوعي ديناميسم دروني است كه مرزي و حدي را بر نمي‌تابد، حضور اين پديدار در صحنه جهاني، عالم را به دو قطب كلي، اعضاي شبكه و محرومان از عضويت در شبكه، تقسيم مي‌كند. در درون شبكه سرمايه با سرعت و در حجم زياد از نقطه‌اي به نقطه ديگر منتقل مي‌شود و نظارت‌ها و كنترل‌هاي محلي را بي اثر مي‌سازد. دولت‌هاي ملي كه در شرايط متعارف نماينده اراده و حاكميت ملي و تماميت ارضي هستند، از يك سو چنان تضعيف مي‌شوند كه توانايي كنترل اطلاعات يا سرمايه را در درون مرزهاي خود از دست مي‌دهند، و از سوي ديگر، چنان اهميتي مي‌يابند كه مي‌توانند بحران‌هاي بزرگ قومي و نژادي پديد آورند.

كاستلز كه ظاهراً پس از فراگذاري از رويكرد آلتوسر، از حيث شيوه نظريه پردازي و تحليل تا اندازه‌اي از كارل پوير، فيلسوف نامبردار اتريشي تأثير پذيرفته، با تلميح به سخن ماركس كه گفته بود فيلسوفان مي‌بايد به خلق جهاني تازه همت گمارند تأكيد مي كند: «من به واقع بر اين باورم كه در پايان اين هزاره (هزاره دوم) جهاني نو در حال سر برآوردن است... اما اين نكته‌اي نيست كه در نظر دارم. سخن اصلي من آن است كه اين كه شما باور نداشته باشيد كه اين جهان، يا هر يك از جنبه‌هاي آن نو و تازه است، واقعاً اهميتي ندارد. تحليل من قائم به ذات است... هر چه باشد، اگر زير سقف آسمان هيچ چيز نو نباشد، چرا بايد خود را براي بررسي، انديشيدن، نوشتن و خواندن درباره آن به زحمت اندازيم؟»

انقلاب اطلاعات كه در دهه 1970 و از «دره سيليكن» در كاليفرنيا آغاز شد، با سرعت و شتابي كه در طول تاريخ سابقه نداشته، امكان ظهور جامعه شبكه‌اي را فراهم آورده و در عين حال خود اين شبكه تحت تأثير ديناميسم داخلي دستخوش تغييرات دايمي و در نتيجه ايجاد الگوهاي جديد زيست و حيات در نقاط مختلف است.

كاستلز با بررسي موردي جنبش‌هاي معترض و مخالف به اين نكته اساسي توجه مي‌كند كه همه نهضت‌ها عليرغم تفاوت‌هاي اساسي با يكديگر، پديداري را به وجود مي‌آورند كه وي از آن با عنوان «هويت‌هاي مقاومت» ياد مي‌كند. اين هويت‌ها، در برابر سيل بنيان‌كن شبكه‌اي شدن عالم، در تلاشند تا در برابر تغييراتي كه در عالم در حال وقوع است مقاومت ورزند. به اعتقاد كاستلز اين فشارهاي دروني و بيروني موجب تضعيف حكومت‌هاي ملي خواهد شد و نوعي بحران حاكميت را به همراه خواهد آورد. اين تحول، چنان كه اشاره شد، وضعيت متناقض نمايي را پديد مي‌آورد كه در آن از يك سو گرايش‌هاي ملي گرايانه قوت مي‌يابد و از سوي ديگر حاكميت‌هاي ملي تضعيف مي‌شود.

كاستلز در مجلد سوم مفهوم «جهان چهارم» را مطرح مي‌كند كه در همه جاي كره ارض، از افريقاي فقرزده گرفته تا گتوهاي گسترش يافته در شهرهاي بزرگ كشورهاي ثروتمد غربي و تا حلبي‌آبادها و حصيرآبادها در آسيا و امريكاي لاتين مي‌توان حضور آن را به روشني مشاهده كرد. تحليل كاستلز نشان مي‌دهد كه در نظام سرمايه‌داري جديد، سياستمداران و سرمايه‌داران با همكاري دزدان و تبهكاران، دزدي را به سرمايه بدل كرده‌اند و به مدد قدرت اين سرمايه بر فرهنگ، سياست، اقتصاد و حيات اجتماعي عصر جديد تأثير مي‌گذارند.

استدلال اصلي كاستلز در سه گانه عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ آن است كه همه جهان جديد به صورت يك شبكه در آمده است. در درون شبكه، به استثناي يك گروه از نخبگان جهان وطن، ديگران كنترل خود را بر زندگي خويش و محيط اطراف از دست داده‌اند يا با سرعت در حال از دست دادن آن هستند. آدمي از زمان ظهور بر عرصه سياره‌اي كه زادگاهش به شمار مي‌آيد، دو دوره مهم تاريخي را پشت سر گذارده و اينك در آستانه سومين دوره قرار گرفته است. اما در سومين دوره كه ظهور جامعه شبكه‌اي يكي از ويژگي‌هاي آن به شمار مي‌آيد، روشنفكران و حاملان فرهنگ، به عنوان طبقه‌اي واسط ميان نخبگان برخوردار از همه امكانات و طرد شدگان محروم، مي‌توانند نقشي اساسي در خلق و ايجاد جهاني انساني‌تر و عاقلانه‌تر ايفا كنند.

 

مقدمه: شبکه و فرد (ص27)

نزديك به پايان هزاره دوم ميلادي، چند رويداد كه از اهميت تاريخي برخوردارند چشم انداز اجتماعي زندگي انسان را دگرگون ساخته‌اند. انقلابي تكنولوژيك كه حول محور تكنولوژي‌هاي اطلاعات متمركز است با سرعتي شتابان در كار شكل‌دهي مجدد بنيان مادي جامعه است. اقتصادهاي سرتاسر جهان به يكديگر وابسته شده‌اند و در سيستمي كه هندسه آن همواره در حال تغيير است، شكلي جديد از روابط ميان اقتصاد، دولت و جامعه ايجاد كرده‌اند. سرمايه‌داري نيز دستخوش تجديد ساختاري بنيادين شده است. افزايش رقابت اقتصادي جهاني كه زمينه‌ساز انباشت سرمايه و مديريت است، از ويژگي‌هاي بارز اين تجديد ساختار به شمار مي‌رود. دگرگوني‌هاي اجتماعي نيز همچون فرايندهاي تحول تكنولوژيك و اقتصادي چشمگير هستند.

نظام‌هاي سياسي در يك بحران ساختاري مشروعيت گرفتار شده‌اند، هر روز از شهروندان فاصله بيشتري مي‌گيرند. در جهاني اين گونه دستخوش تغييرات مهار ناشدني و حيرت انگيز، جستجوي هويت جمعي يا فردي منبع اصلي معناي اجتماعي است. اين گرايش تازه‌اي نيست، چون هويت، واقعي يا برخاسته، از سپيده‌دم جامعه بشري همواره سرچشمه معنا بوده است. در دوران تاريخي‌اي كه ساختار زدايي گسترده سازمان‌ها، ويژگي اصلي آن است، هويت به اصلي‌ترين و گاه تنها سرچشمه معنا تبديل مي شود. مردم هر روز بيش از گذشته معاني خود را نه بر اساس اعمال بلكه بر اساس هويت خود يا آنچه كه گمان مي‌كنند هويتشان است سامان مي‌دهند. ساختار جوامع ما به نحو روز افزوني پيرامون تقابل دو قطبي ميان شبكه و خويش شكل مي‌گيرد. در شرايطي كه كاركرد و معنا دچار دوگانگي ساختاري هستند، الگوهاي ارتباط اجتماعي بيش از پيش دچار تنش مي‌شوند. وقتي ديگر هيچ گونه ارتباطي، حتي به صورت ارتباط خصمانه وجود نداشته باشد، گروه‌هاي اجتماعي و افراد از يكديگر بيگانه می شوند و يكديگر را به چشم غريبه و نهايتاً به منزله يك تهديد مي‌نگرند. در اين روند، تجزيه و پراكندگي اجتماعي گسترش مي‌يابد.

فرهنگ و انديشه زمان ما نوعي هزاره گرايي جديد را پذيرا شده است. مبشران تكنولوژي عصري جديد را بشارت مي‌دهند و منطق كامپيوترها و DNA را كه به درستي درك نشده است به گرايش‌ها و سازمان‌هاي اجتماعي تعميم مي‌بخشند. فرهنگ و نظريه پست مدرن، پايان تاريخ، و تا اندازه‌اي پايان خرد را جشن گرفته است. پيش فرضي كه در اينجا نهفته است ناتواني جامعه در قبال سرنوشت خويش است.

پروژه‌اي كه اين كتاب در راستاي آن نگاشته شده است بر خلاف انديشه‌هاي مروج نابودي و ويراني سير مي‌كند و من به قدرت رهايي بخش هويت اعتقاد دارم، بي آن كه اسارت آن را در چنگال بنياد گرايي بپذيرم. هر چند دير زماني است ارتكاب خطاهاي ذهني به سنت تبديل شده است، مشاهده، تحليل و نظريه پردازي يكي از راه‌هاي كمك به ايجاد دنيايي متفاوت و بهتر است. هدف از اين نوشتار ارائه راه حل نيست بلكه مطرح ساختن برخي پرسش‌هاي ارزشمند است.

 

 

تكنولوژي، جامعه، و تحول تاريخي(ص31)

در تحليل پيچيدگي اقتصاد، جامعه و فرهنگ نويی كه بواسطه انقلاب تکنولوژي در حال پديد آمدن است، سراسر قلمرو فعاليت انساني را در بر گرفته است. البته تكنولوژي )مسير( جامعه را تعيين نمي‌كند. جامعه نيز مسير تحولات تكنولوژيك را مشخص نمي‌سازد، به نحوي كه نتيجه نهايي به الگوي پيچيده‌اي از تعاملات بستگي دارد. انقلاب تكنولوژي اطلاعات به گونه‌اي نيمه آگاه از طريق فرهنگ مادي جوامع ما روحيه آزادي خواهانه‌اي را رواج داد كه در جنبش‌هاي دهه 1960 شكوفا شد. اگر چه جامعه، تكنولوژي را تعيين نمي‌كند، مي‌تواند عمدتاً از طريق دولت، توسعه آن را متوقف سازد، يا اين كه، باز هم عمدتاً از طريق دخالت دولت، مي‌تواند به فرايند شتابان نوسازي تكنولوژيكي دست يازد كه قادر است سرنوشت اقتصاد‌ها، قدرت نظامي و رفاه اجتماعي را ظرف چند سال دگرگون سازد.

آنچه براي پژوهش ما اهميت دارد دو درسي است كه از تجريه بنيادين وقفه در توسعه تكنولوژيك مي‌گيريم: از طرفي دولت مي‌تواند چنان كه تاريخ نشان داده است، نيرويي پيشتاز در نوآوري تكنولوژيك باشد؛ از طرف ديگر دقيقاً‌ به همين دليل، وقتي دولت علاقه‌اش را به توسعه تكنولوژي از دست مي‌دهد يا نمي‌تواند در شرايط جديد آن را به پيش برد، مدل دولت سالار نوآوري به دليل سترون شدن انرژي نوآورانه و مستقل اجتماع براي ايجاد و كاربست تكنولوژي، به ركود مي‌انجامد.

با اين همه نبايد به سرعت به اين نتيجه‌گيري ايدئولوژيك برسيم كه هر گونه دخالت دولت اثري منفي بر توسعه تكنولوژي دارد. آنچه بايد براي درك رابطه ميان تكنولوژي و جامعه به خاطر داشت اين است كه نقش دولت از طريق ايجاد محدوديت، آزاد سازي يا هدايت نوآوري‌هاي تكنولوژيك عاملي تعيين كننده در كل اين فرايند است، زيرا دولت تجلي نيروهاي اجتماعي و فرهنگي غالب در زمان و مكان معين است و آنها را سازماندهي مي‌كند. تكنولوژي تا حد زيادي تجلي توانايي جامعه براي پيشرفت در زمينه كسب مهارت تكنولوژيك از طريق نهادهاي جامعه، از جمله دولت است.

 

اطلاعات گرايي، صنعت گرايي، سرمايه‌داري، دولت سالاري(ص40)

شيوه‌هاي توسعه و شيوه‌هاي توليد

انقلاب تكنولوژي اطلاعات ابزاري مؤثر در اجراي فرايند بنيادين تجديد ساختار نظام سرمايه‌داري از دهه 1980 به بعد بوده است. در اين روند، منطق و منافع سرمايه‌داري پيشرفته، انقلاب تكنولوژيك را از لحاظ توسعه و جلوه‌هاي آن شكل داده است، بدون اين كه اين انقلاب را به مرتبه نمايندگي اين منافع تنزل دهد. اين دو فرايند- تجديد ساختار سرمايه‌داري و پيدايش اطلاعات‌گرايي- از يكديگر جدا هستند و تنها در صورتي مي‌توان تعامل آنها را درك كرد كه به منظور بررسي آنها را به شيوه تحليل از يكديگر جدا كنيم. براي درك ديناميك اجتماعي، حفظ فاصله تحليلي و ارتباط تجربي بين شيوه‌هاي توليد (سرمايه‌داري، دولت سالاري) و شيوه‌هاي توسعه (صنعت گرايي و اطلاعات گرايي) ضروري است.

اين كتاب پيدايش ساختار اجتماعي نويني را بررسي مي‌كند كه بسته به تنوع فرهنگ‌ها و نهادها در پهنه گيتي در شكل‌هاي مختلفي تجلي يافته است. اين ساختار اجتماعي نو با پيدايش يك شيوه جديد توسعه، يعني اطلاعات گرايي ارتباط دارد كه به لحاظ تاريخي از تجديد ساختار شيوه توليد سرمايه‌داري در اواخر قرن بيستم شكل گرفته است.

در ديدگاه نظري‌اي كه زيربناي اين رويكرد است چنين فرض مي‌شود كه جوامع، پيرامون فرايندهاي انساني‌اي سازمان يافته‌اند كه ساختار آنها را روابط توليد، تجربه و قدرت تعيين مي‌كند كه به نحو تاريخي تعيين يافته‌اند. توليد فعاليتي است كه انسان بر روي ماده (طبيعت) انجام مي‌دهد تا در آن تصرف كند و با دستيابي به يك محصول، آن را به چيزي مفيد براي خود تبديل كند، بخشي از آن را مصرف كند و مازاد آن را بر حسب اهداف مختلف اجتماعي سرمايه گذاري كند. تجربه، كنش فاعل‌هاي انساني بر روي يكديگر است كه به واسطه تعامل ميان هويت‌هاي زيست شناختي و فرهنگي، و در ارتباط با محيط اجتماعي و طبيعي آنها تعيين مي‌شود. تجربه بر محور جستجوي بي پايان براي ارضاي نيازها و اميال انساني استوار است. قدرت، رابطه ميان فاعل‌هاي انساني است كه بر مبناي توليد و تجربه، و از طريق استفاده بالقوه يا واقعي از خشونت فيزيكي يا نمادين، اراده برخي از انسان‌ها را بر ديگران تحميل مي‌كند.

توليد در روابط طبقاتي سامان مي‌يابد، ساختار تجربه بر مبناي روابط جنسيتي- جنسي شكل گرفته است، و قدرت بر مبناي دولت و انحصار نهادينه خشونت در دستان دولت استوار است. ماده شامل طبيعت، طبيعت تغيير يافته به دست انسان، طبيعت ساخته دست انسان، و همچنين طبيعت خود انسان است و تلاش‌هايي كه در طول تاريخ به وقوع پيوسته ما را وادار مي‌سازند تا از تمايز كلاسيك ميان انسان و طبيعت دست برداريم، زيرا هزاران سال فعاليت انسان محيط طبيعي را به بخشي از جامعه بدل كرده است و بدين ترتيب از نظر مادي و نمادين ما را به صورت جزئي تفكيك ناپذير از اين محيط در آورده است.

اصل ساختاري كه مازاد توليد بر اساس آن تصاحب و كنترل مي‌شود ويژگي شيوه توليد را تعيين مي‌كند. در قرن بيستم عمدتاً با دو شيوه توليد زندگی کرده ايم: سرمايه داری و دولت سالاری. در سرمايه داری جدايی ميان  توليد كنندگان و ابزار توليد، كالا شدن نيروي كار و مالكيت خصوصي ابزار توليد بر مبناي كنترل سرمايه (مازاد توليدي كه به كالا تبديل شد) اصل بنيادين تصاحب و توزيع مازاد توليد توسط سرمايه‌داران را تعيين مي‌كرد، در دولت‌سالاري، كنترل مازاد توليد در خارج از حوزه اقتصاد قرار دارد: يعني در دستان صاحبان قدرت توليد است: سرمايه داری به سمت حداکثر رساندن سود، يعنی افزايش ميزان توليد مازادی که برمبنای کنترل خصوصی ابزار توليد و توزيع به دست آمده گرايش دارد. دولت سالاری به سوی به حداکثر رساندن قدرت. يعنی افزايش توانايي نظامي و ايدئولوژيك دستگاه سياسي براي تحميل اهداف خود بر تعداد بيشتري از افراد و گسترش اين نفوذ به اعماق آگاهي آنها گرايش دارد. روابط اجتماعي توليد، و بدين لحاظ شيوه توليد، شيوه تصاحب و استفاده از مازاد توليد را تعيين مي‌كند. هر يك از شيوه‌هاي توليد، داراي يك اصل نحوه عمل است كه توسط ساختار تعيين مي‌شود و فرايندهاي تكنولوژيك پيرامون آن شكل مي‌گيرند: صنعت گرايي به رشد اقتصادي، يعني به حداكثر رساندن برونداد گرايش دارد؛ اطلاعات گرايي به توسعه تكنولوژي، يعني انباشت دانش و سطوح پيچيده‌تر پردازش اطلاعات.

 

اطلاعات گرايي و پرسترويكاي سرمايه‌داري(ص45)

چيزي كه واقعاً از لحاظ فرايندها و شكل‌هاي اجتماعي كه حيات جامعه را تشكيل مي‌دهند اهميت دارد، ارتباط واقعي ميان شيوه‌هاي توليد و شيوه‌هاي توسعه است. مؤثرترين عامل تاريخي كه پارادايم تكنولوژي اطلاعات را شتاب مي‌بخشد، شكل و مسير آن را تعيين، و شكل‌هاي اجتماعي وابسته به آن را ايجاد مي‌كند، فرايند تجديد ساختار سرمايه‌داري است كه از دهه 1980 آغاز شد و باعث شد تا بتوانيم نظام تكنولوژيك- اقتصادي جديد را سرمايه‌داري اطلاعاتي بناميم. براي تضمين سرعت و كارايي تجديد ساختار، نوآوري تكنولوژيك و دگرگوني سازماني كه بر انعطاف‌پذيري و سازگاري تأكيد داشت كاملاً حياتي بود.

بنابراين اطلاعات گرايي با گسترش و بازسازي سرمايه‌داري ارتباط دارد، در حالي كه تجديد ساختار سرمايه‌داري و گسترش اطلاعات گرايي در مقياس جهاني فرايندهايي جدايي ناپذير بودند، جوامع مختلف بر اساس ويژگي تاريخ، فرهنگ و نهادهاي خود نسبت به اين فرايند كنش‌ها- واكنش‌هاي متفاوتي داشتند. بنابراين به نظر مي‌رسد نام بردن از يك جامعه اطلاعاتي به معناي همگوني جهاني شكل‌هاي اجتماعي همه بخش‌هاي نظام نوين چندان مناسب نباشد. مسلماً چنين ادعايي از نظر تجربي و نظري قابل دفاع نيست. با وجود اين، جوامع اطلاعاتي در شكل كنوني خود، سرمايه‌داري هستند (بر خلاف جوامع صنعتي كه برخي از آنها دولت سالار هستند): از طرف ديگر، بايد بر تنوع فرهنگي و نهادي جوامع متكي به اطلاعات تأكيد كنيم. همه جوامع از سرمايه‌داري و اطلاعات گرايي تأثير پذيرفته‌اند و بسياري از جوامع از هم اكنون اطلاعاتي محسوب مي‌شوند. البته اين جوامع از نظر نوع و شرايط با يكديگر تفاوت دارند و هر يك داراي تجليات فرهنگي- نهادي ويژه هستند.

 

فرد در جامعه اطلاعاتي(ص48)

تكنولوژي‌هاي نوين اطلاعات، اقصي نقاط عالم را در شبكه‌هاي جهاني (برساخته) از ابزارها به يكديگر پيوند مي‌دهند. ارتباطات كامپيوتري مجموعه گسترده‌اي از جوامع مجازي را به وجود آورده است. به نظر مي‌رسد نخستين گام‌هاي تاريخي جوامع اطلاعاتي، اهميت هويت به عنوان اصل سازمان دهنده را به وجه بارز اين جوامع بدل ساخته‌ است. منظور من از هويت، فرايندي است كه يك كنشگر اجتماعي به وسيله آن خود را مي‌شناسد و عمدتاً بر مبناي يك خصيصه يا مجموعه‌اي خصائص فرهنگي، و بدون اشاره به ساير ساختارهاي اجتماعي، معنا (و جهان معنايي خود) را مي‌سازد. احراز هويت الزاماً نه به معناي ناتواني در ايجاد ارتباط با هويت‌هاي ديگر است و نه به معناي ناتواني براي در بر گرفتن كل جامعه در چارچوب چنين هويتي.  آلن تورَن پا را از اين نيز فراتر مي‌نهد و چنين استدلال مي‌كند كه در جامعه فرا- صنعتي كه در آن به جاي كالاهاي مادي، خدمات فرهنگي جايگاه اصلي را در توليد به خود اختصاص داده است، دفاع از شخصيت و فرهنگ فاعل اجتماعي در برابر منطق دستگاه‌ها و بازار است كه جايگزين ايده مبارزه طبقاتي مي‌شود.

 

1

انقلاب تكنولوژي اطلاعات

کدام انقلاب؟

من نیز با این برداشت هاروی بروکس و دانیل بل موافقم که: تکنولوژی ، استفاده از دانش علمی است برای تعیین روش های انجام امور به شیوه ای تکرار شونده. من نیز مانند هرکس دیگری، مجموعه ی همگرای تکنولوژی ها در میکروالکترونیک، کاربرد کامپیوتر، مخابرات... را در زمره ی تکنولوژی های اطلاعات به شمار می آورم. افزون بر این، خلاف برخی صاحبنظران، مهندسی ژنتیک و مجموعه ی درحال گسترش پیشرفت ها و کاربردهای آن را نیز متعلق به قلمرو تکنولوژی های اطلاعات می دانم.(ص59)

ما در جهانی زندگی می کنیم که به تعبیر نیکولاس نگروپونته، دیجیتال شده است.

همه ی این انقلاب ها- صنعتی، تکنولوژی اطلاعات...- با ویژگی فراگیری یعنی با نفوذ در همه ی قلمروهای فعالیت انسانی ، نه به عنوان یک منبع تاثیر بیرونی بلکه به مثابه تاروپودی که چنین فعالیتی در آن تنیده شده است، مشخص می شوند. به بیان دیگر این انقلاب ها معطوف به فرایند هستند.

هسته دگرگونی که ما در انقلاب کنونی- اطلاعات- تجربه می کنیم، به تکنولوژی های پردازش اطلاعات و ارتباطات اشاره دارد.(ص60)

 

درس هایی از انقلاب صنعتی

تاریخ نگاران نشان داده اند که دست کم دو انقلاب صنعتی وجود داشته است:

انقلاب اول در ثلث آخر قرن هجدهم آغاز شد که مشخصه ی آن تکنولوژی های جدید مانند ماشین بخار، نخ ریسی... و جایگزینی ماشین بود.

انقلاب دوم تقریباً صدسال بعد روی داد که اختراع برق، موتورهای درون سوز، ریخته گری کارامد فولاد... و گسترش تلگراف و تلفن از مشخصات آن است.(63-64)

مبدا انقلاب اول بریتانیا بود، گرچه ریشه های فکری آن را می توان در سراسر اروپا و روح اکتشاف عصر رنسانس جستجوکرد. دومین انقلاب صنعتی که اتکای بیشتری بر دانش علمی جدید داشت، مرکز ثقل خود را به آلمان و ایالات متحده ی آمریکا – صحنه ی تحولات عمده در شیمی، برق و تلفن- انتقال داد.(ص65)

اولین انقلاب صنعتی با این که بر شالوده ای علمی استوار نبود، به استفاده ی گسترده از اطلاعات و کاربرد و گسترش دانش پیشین اتکا داشت و ویژگی دومین انقلاب صنعتی، پس از دهه ی 1850 نقش تعیین کننده ی علم در پرورش نوآوری بود و ویژگی بارز انقلاب تکنولوژیکی کنونی نه محوریت دانش و اطلاعات، بلکه کاربرد این دانش و اطلاعات در تولید دانش و وسایل پردازش – انتقال اطلاعات در یک چرخه ی بازخورد فزاینده میان نوآوری و کاربردهای نوآوری است.(ص61)

مسلماً مناطق بزرگی از جهان و بخش های بزرگی از جمعیت بیرون از سیستم تکنولوژی جدید قرار گرفته اند: این دقیقاً یکی از بحث های اصلی این کتاب است. افزون بر این سرعت انتشار تکنولوژی گزینشی است، هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ کارکرد. زمانبندی متفاوت برای دسترسی مردم، کشورها و مناطق به قدرت تکنولوژی منبع اصلی نابرابری در جامعه ی ماست.(63)

در واقع پیشرفت های تکنولوژیک به صورت دسته جمعی رخ دادند و هریک با دیگری ارتباط متقابل داشت و به طور فزاینده ای یکدیگر را تقویت می کردند. شرایط تعیین کننده ی چنین مجموعه ای هرچه باشد، درس اصلی که باید گرفت این است که نوآوری تکنولوژیک منفک از سایر امور رخ نمی دهد.(ص66)

درس آخر و مهم انقلاب های صنعتی، که به گمان من به این بررسی مربوط است، درسی بحث برانگیز است: اگر چه هر دو انقلاب گستره ی کاملی از تکنولوژی های جدید به ارمغان آوردند که در عمل یک سیستم صنعتی را در مراحل پیاپی شکل داد و دگرگون ساخت ما در کانون این انقلاب ها نواوری بنیادین در تولید و توزیع انرژی قرار داشت.(ص67)

به این ترتیب این دو انقلاب صنعتی با کار روی فرایندی که کانون همه ی فرایندها بود – یعنی نیروی لازم برای تولید، توزیع و انتقال- در سرتاسر سیستم اقتصادی گسترش یافت و در تمام تاروپود اجتماعی رخنه کرد. منابع انرژی ارزان، قابل دسترس و متحرک باعث تقویت و افزایش نیروی بدن انسان شد و مبنایی مادی برای استمرار تاریخی حرکتی مشابه به سوی گسترش ذهن انسان پدید آورد.(ص68)

 

توالي تاريخي انقلاب تكنولوژي اطلاعات

با توجه به شتاب گرفتن روند اين تاريخ هر گونه شرحي از اين دست بي درنگ كهنه خواهد شد، به طوري كه بين زمان نوشتن اين كتاب و وقتي كه شما آن را مي‌خوانيد (فرض كنيم هجده ماه) بر طبق قانون مور كه مقبوليتي همگاني دارد، قدرت ريزتراشه‌ها به رغم ثبات قيمت دو برابر خواهد شد.

 

مهندسی خرد، تحولات کلان: الکترونیک و اطلاعات

اجازه بدهید مراحل نوآوری را در سه عرصه ی مهم تکنولوژی دوباره ردیابی کنیم که گرچه ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتند، تاریخ تکنولوژی های مبتنی بر الکترونیک را به وجود آوردند: اول) کامپیوتر، دوم) میکروالکترونیک، سوم) مخابرات.(ص69)

توضیح اول) وسایل پردازش را نیمه رسانا می نامیم که مردم عموماً به آنها تراشه می گویند. قدرت تراشه ها را می توان بر اساس سه ویژگی ارزیابی کرد: ظرفیت یکپارچگی آنها که مشخصه ی آن کمترین عرض در تراشه است.؛ ظرفیت حافظه ی آنها که برحسب بایت محاسبه می شود؛ سرعت میکروپروسسور که برحسب مگاهرتز محاسبه می شود.(ص71)

طرح ساخت کامپیوترها از زمان جنگ جهانی دوم- مادر همه ی تکنولوژی ها- به ذهن ها خطور کرده بود، اما کامپیوتر برای نخستین بار در 1946 در فیلادلفیا ساخته شد... اولین کامپیوتر الکترونیک سی تُن وزن داشت، روی مادول های فلزی به بلندی 9 پا ساخته شده بود، 70 هزا مقاومت، 18 هزار لامپ خلا داشت و فضایی به اندازه ی یک سالن ورزش اشغال می کرد. وقتی دستگاه روشن می شد، مصرف برق آن به حدی زیاد بود که چراغ های برق در فیلادلفیا سوسو می زد.(ص72)

توضیح دوم) میکروالکترونیک این وضعیت را تماماًَ دگرگون ساخت و انقلابی درون انقلاب برپاکرد. پیدایش میکروپروسسور در 1971 با توانایی قرار دادن کامپیوتر روی یک تراشه، جهان الکترونیک و در واقع خود جهان را زیرورو کرد.(ص73)

توضیح سوم) توانایی شبکه سازی تنها به دلیل پیشرفت های عمده در تکنولوژی مخابرات و شبکه سازی کامپیوتر در دهه ی 1970 امکان پذیر گشت. اما در عین حال این گونه تغییرات تنها به واسطه ی وسایل جدید میکروالکترونیک و افزایش ظرفیت کامپیوترها ممکن شد که مثال بارز روابط همیاری در انقلاب تکنولوژی اطلاعات است. مخابرات نیز توسط ترکیب تکنولوژی گره (سوئیچ ها و مسیرهایابی های الکترونیک) و پیوندهای جدید (تکنولوژی های انتقال) دستخوش انقلاب شد.(ص75)

هر پیشرفت سریع در یک رشته خاص تکنولوژی، آثار تکنولوژی های اطلاعاتی مربوطه را تشدید می کند.(ص76)

 

نقطه عطف تکنولوژیک در دهه ی 1970

سیستم تکنولوژیک که در دهه ی 1990 درآن کاملاً غرق شده ایم در دهه ی 1970 فراهم شد.(ص76)

میکروپروسسور ، ابزار اصلی گسترش میکروالکترونیک، در 1971 اختراع شد.میکروکامپیوتر در 1975 اختراع شد و اولین محصول تجاری موفق آن ، أپل2، در آوریل 1977 به بازار عرضه شد. تقریباً در همان تاریخی که مایکروسافت شروع به تولید سیستم های عامل کرد. سرانجام مهم تر از همه، در 1969، آژانس طرح های پژوهشی پیشرفته ی وزارت دفاع آمریکا یک شبکه ی ارتباطی الکترونیک جدید و انقلابی به وجود آورد که در دهه 70 رشد کرد و به اینترنت امروزی تبدیل شد. می توانیم بی اغراق بگوییم که انقلاب تکنولوژی اطلاعات به عنوان یک انقلاب در دهه ی 1970 متولد شد، به ویژه اگر پیدایش و رواج مهندسی ژنتیک به طور موازی و تقریباً در همان زمان و مکان را به آن اضافه کنیم.(ص77)

 

تکنولوژی های حیات

در اوایل دهه ی 1970 بود که DNA ، عامل پیوند و ترکیب ژن ها، که شالوده ی تکنولوژیک مهندسی ژنتیک است، کاربرد دانش انباشتی را ممکن ساخت.

در اواخر دهه 80 و در دهه ی 1990،  کوشش های علمی  عمده و نسل جدیدی از تکاپوگران اقتصادیِ دانشمندان جسور با تاکیدی تعیین کننده بر مهندسی ژنتیک ، به بیوتکنولوژی... حیاتی دوباره بخشیدند. مشابه سازی ژنتیک در 1988 که دانشگاه هاروارد رسماً یک موش تولید شده به روش مهندسی ژنتیک را به ثبت رساند و به این ترتیب حق انحصاری آفرینش حیات را از چنگ خدا و طبیعت به درآورد، وارد مرحله ای جدید شد.(ص79)

درسی که جامعه شناس از این نبردهای – اطلاعاتی و- تجاری می تواند بگیرد صرفاً نمونه ی دیگری از آزمندی بشر نیست. این امر نشان از سرعت شتابنده ی گسترش و تعمیق انقلاب ژنتیک دارد. به دلیل ویژگی علمی و اجتماعی ؛ توسعه ی آن در 1970-1990 در مقایسه با پیشرفتی که در همین دوره در الکترونیک شاهد بودیم، آهنگی آهسته تر داشت. اما در دهه 1990 بازارهای آزاد و توانایی های آموزشی و پژوهشی بیشتر در سراسر جهان ، انقلاب بیوتکنولوژیک راشتاب بخشیده است. همه ی دلایل به رشد انفجاری کاربردهای آن در پایان هزاره اشاره دارد.(ص81)

 

بافت اجتماعی و پویه شناسی تحول تکنولوژیک

اولین انقلاب تکنولوژی اطلاعات در دهه 70 در آمریکا به طور عمده در کالیفرنیا، و بر اساس تحولات دو دهه ی قبل و تحت تاثیر عوامل مختلف نهادی ، اقتصادی و فرهنگی متمرکز شد. اما این انقلاب از دل هیچ گونه نیاز از پیش تعیین شده بیرون نیامد: بیشتر انگیزه ای تکنولوژیک داشت تا علتی اجتماعی.(ص82)

پیدایش جامعه ی شبکه ای را که سعی خواهم کرد در فصل های بعدی این مجلد بررسی کنم، نمی توان بدون شناخت ارتباط بین این دو گرایش نسبتاً مستقل درک کرد: توسعه ی تکنولوژی های جدید اطلاعاتی و تلاش جامعه ی کهن برای تجهیز مجدد خود با استفاده از قدرت تکنولوژی به منظور خدمت به تکنولژی قدرت.

انقلاب تکنولوژی اطلاعات از لحاظ فرهنگی، تاریخی و مکانی به مجموعه شرایط بسیار خاصی بستگی داشت که ویژگی های آن تکامل آتی این انقلاب را تضمین می کرد.(ص83)

 

مدل ها، کنشگران و پایگاه های انقلاب تکنولوژی اطلاعات

اگر اولین انقلاب صنعتی بریتانیایی بود، اولین انقلاب تکنولوژی اطلاعات هم آمریکایی بود، با صبغه ای کالیفرنیایی.(ص83)... و گسترش آن سهمی در شکل گیری محیط نوآوری داشت که در آن اکتشاف و کاربردها با یکدیگر ارتباط متقاب داشته ودر یک فرایند مکرر آزمون و خطا و یادگیری از طریق خلق و ابداع مورد آزمایش قرار می گرفتند، این محیط ها نیازمند تمرکز مراکز پژوهشی، موسسات آموزش عالی، شرکت های تولید کننده ی تکنولوژی پیشرفته، شبکه فروشندگان کالاها و خدمات جانبی و شبکه های تجاری سرمایه های مخاطره آمیز برای تامین مالی شرکت های نوپا بود. وقتی که محیطی موقعیت خود را تثبیت می کند، مثل دره ی سیلیکن در دهه 70، پویه شناسی خاص خود را ایجاد کرده و دانش، سرمایه گذاری ها و استعدادها را از سراسر جهان جذب می کند.(ص87)... اما آیا این الگوی اجتماعی، فرهنگی و مکانی نوآوری را می توان به سراسر جهان تعمیم داد؟... نتیجه گیری ما – کاستلز و پیترهال- نقش حیاتی محیط های نوآوری در توسعه ی انقلاب تکنولوژی اطلاعات را تایید می کند.مجموعه ی دانش علمی-فنی، نهادها، شرکت ها و نیروی کار، کوره های تکنولوژی در عصر اطلاعات هستند.

جالب ترین کشف ما این استکه بزرگترین مناطق کلان شهری قدیمی جهان صنعتی، مهم ترین مراکز نوآوری و تولید در تکنولوژی اطلاعات در بیرون از ایالات متحده هستند. در اروپا، جنوب پاریس، بزرگترین تجمع تولید و پژوهش تکنولوژی پیشرفته را تشکیل می دهد و بزرگراه M4 لندن، هنوز هم پایگاه برتر الکترونیک در بریتانیاست. و از لحاظ تاریخی ادامه کارخانه های مهمات سازی است که از قرن نوزدهم برای دستگاه سلطنت کار می کنند.(ص88)

درواقع نوآوری تکنولوژیک عمدتاً معطوف به بازار بوده است و مبتکران ، که هنوز هم غالباً در استخدام شرکت های بزرگ هستند، به ویژه در ژاپن و اروپا به تاسیس شرکت های خود در آمریکا و به طور روزافزون در اروپا ادامه می دهند. این مساله باعث شتاب گرفتن نوآوری تکنولوژیک و انتشار سریع آن می شود.(ص91)

در حقیقت از طریق این فصل مشترک میان برنامه های کلان پژوهشی و بازارهای بزرگ به وجودآمده توسط دولت از سویی ، و نوآوری های غیرمتمرکز که محرک آن یک فرهنگ خلاقیت تکنولوژیک و سرمشق های موفقیت سریع شخصی از سوی دیگر است که تکنولوژی های جدید اطلاعات شکوفا شدند.(ص92)

 

پارادایم تکنولوژی اطلاعات

اولین ویژگی پارادایم جدید این است که اطلاعات، ماده ی خام آن است.

دومین ویژگی اشاره دارد به فراگیربودن تاثیرات تکنولوژی های جدید.

سومین ویژگی به منطق شبکه سازی هر سیستم یا مجموعه روابطی اشاره دارد که از این تکنولوژی های جدید اطلاعات استفاده می کنند.

چهارمین ویژگی به ویژگی خود شبکه سازی مربوط می شود و آن این است که پارادایم تکنولوژی اطلاعات به انعطاف پذیری متکی است.

ویژگی پنجم این انقلاب تکنولوژی همگریی فزاینده ی تکنولوژی های خاص در درون یک سیستم بسیار منسجم است که در آن مسیرهای تکنولوژیک قدیمی و جداگانه غیرقابل تشخیص می شوند. (صص92-94)

بنابراین ، چنین می نماید که بعد اجتماعی انقلاب تکنولوژی اطلاعات ملزم به پیروی از قانون مربوط به رابطه ی میان تکنولوژی و جامعه باشد که چندی پیش ملوین کرازنبرگ پیشنهادکرد:«قانون اول کرازنبرگ این است که تکنولوژی نه خوب است ، نه بد، خنثی هم نیست.» در حقیقت نیرویی است، شاید بیش از همیشه در چارچوب پارادایم تکنولوژی کنونی که به کانون حیات و ذهن رخنه می کند.(ص96)