آدم ها به خودشان چه می گویند؟
آدم هـا به خودشـان چـه می گویند؟
What Human Sayes To themselves
درآمـد
به سنجش درآوردن «مفاهیم حساس»[1] یکی از مشکل ترین و بحث برانگیزترین موارد روش شناسی[2] به ویژه در حوزه ی علوم اجتماعی ، تربیتی و روان شناسی است. در جامعه ی اسلامی ایران(به طور عام) و درون فردی- جمعیِ افراد(به طور خاص) به زیر رکاب و ذره بینِ علم درآوردن احساسات نیز اغلب اگر ناسنجیده و مکروه نباشد، کارهایی ناپخته است. شاید به همین دلیل ، جامعه و درون ما ، در خصوص تشخیص حد و مرزها ، بیان خواست و نظرهای شفاف ، به شدت مه آلود و مبهم است. ترجیح من بر این است که «آدم ها به خودشان چه می گویند؟» را آکادمیک و متدولوژیک بررسی کنم و بینابین رگ و ردیف ها و لعاب نیلگونِ سوخته ای از حس میخکِ نمناک شرقی بر آن بکشم(در قسمت جمع بندی نهایی).
کلیـد واژه :
سطوح هشیاری فروید ، سطوح شناخت پیاژه و بلوم ، سطوح نیاز مازلو ، کودک درون ، خودآگاهی و فلسفیدن .
فرضیـه ها :
1- به نظر می رسد بین جنسیت و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
2- به نظر می رسد بین تحصیلات و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
3- به نظر می رسد بین وضعیت اقتصادی و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد..
4- به نظر می رسد بین سن افراد و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
5- به نظر می رسد بین محل غالب زندگی و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
6- به نظر می رسد بین دیدگاه غالب شخصی و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
7- به نظر می رسد بین نوع تیپ و شخصیت آدم و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
8- به نظر می رسد بین سطوح شناخت و نیاز آدم و گفتگوی آدم ها با خودشان ، ارتباط معنی دار وجود دارد.
تذکرات مهـم:
1- با دید چندجانبه نگری و ترکیبی به بررسی موضوع بپردازیم.یعنی از،پیش گرفتن دید و روش قطعی و تک روانه بپرهیزیم.
2- درون آدم ها سیال،پرتموج و متغیر بوده،حالات و ادراکات آنها در نوسان است.پس در تعمیم دهی نتایج محتاط باشیم.
3- ذهن و درون انسان برگرفته و متاثر از شرایط محیطی ، یادگیری ، الگوپذیری ، پرورش دوران کودکی و... است. لذا تنها یک متغیر تعیین کننده یا چند سطری توضیحات درونی و شخصی یک یا چند نفر تعیین کننده و روشنگر نهایی نیست.
4- در پاسخ به این که آدم ها به خودشان چه می گویند؟ نمی توان به نتایجی قابل تعمیم دست یافت.زیرا هر کسی ممکن است دارای گفتگوهای درونی کاملاً شخصی ، متغیر و متنوع باشد و در بسیاری موارد دچار ترجیح بلامرجح نیز می شویم.{1} اما این که به صورت فرد مخاطب پرسیده شود که شما با خودت چه می گویی؟ یا این که چه عوامل و متغیرهایی بر گفتگوی آدم ها با خودشان موثر و مرتبط است می توان نوشت.
اصل مطلب :
به نظر من آدم ها وقتی دارند چیزی به خودشان می گویند مرتب مسایل و دلمشغولی های خود را از ناحیه ی نیمه آگاهی به ناحیه آگاهی بالا می کشند و بین سه قسمت نهاد،خود و فراخود تشکیل جلسه می دهند.{2}در اغلب موارد چیز تازه ای برای مطرح کردن نیست و همان تکرار و نشخوار ذخیره های ذهنی و روانی است به طوری که مخلوط به چاشنی تفکرات انتزاعی ، خیال پردازی ، لحظات خلسه و فلسفیدن نیز بوده و تبادل انرژی صورت می پذیرد . در دراز مدت و در افراد معمولی و کمتر خلاق ، ممکن است منجر به نوعی سرسره ی فکری شود و مسیر بازاندیشی هایش را بارها و بارها(مانند بازی سرسره ی کودک) انجام دهد. چرا که در هر جامعه ای تعداد بی شماری «کلیشه های فکری» ساخته شده است .
علاوه بر این انسان ها تحت تاثیر گرایش های فکری غالبشان[3] و دید کلی زندگی که به دست آورده اند به بازاندیشی مسایل می پردازند و این دیدگاه به آنها واژه های مناسب ، نحوه ی حرکت ، راه و چاه را نشان می دهد. به نظر من این که آدم ها به خودشان چه می گویند بستگی دارد به این که دیدگاه غالب آنها چه باشد.چرا که گفتگوی درونی فردی با دیدگاه غالب الهیاتی متفاوت از گفتگوی درونی فردی با دیدگاه غالب جامعه شناسی است.{3}
گذرِ قافله ی عمر نیز، بر تجربیات انسان می افزاید. هر تجربه به نسبت دوران قبلی در مقام مقایسه ، حاوی نکاتی جهت افزایش آگاهی(که در محاوره به آن سرد و گرم زندگی می گویند) می شود.لذا ممکن است ذهن و روان نوجوان درگیر مکالماتی باشد که کاملاً متفاوت با جنس مکالمات مردی کهنسال است. {4}چنانکه در مقابل کودک درون، پیر درون نیز داریم. {5}
جنسیت نقش مهمی در گفتگوی درونی آدم ها ایفا می کند.{6}عده ای معتقدند که دنیای زن ها و مردها کاملاً از هم جدا است. مقداری هم که همدیگر را درک می کنند از سر ضرورت و یادگیری است. عده ای نیز معتقدند که اشتراکات آنها خیلی بیش از افتراقاتشان است. اما بهرحال نکات حایز اهمیت ، میزان همسانی شرایط و کسب تجربیات زندگی،نحوه نگرش جامعه و افراد ، نقش ها و کارکردهای آنهاست که خمیرمایه ی روانی انسان و به ویژه زن و مرد را تشکیل می دهد.از این نکته نیز نباید غافل بود که نوع تفکرات ریز ، سطحی و ریاضیاتی زن ها متفاوت با تفکرات مردهاست. همین موارد من را به این فرض می رساند که جنس نیز در اینکه آدم ها به خودشان چه می گویند؟ موثر است. اما این که چه چیزی به خودشان می گویند در واقع مستلزم مصاحبه ، پرسشنامه ، بیان سوالات و مفاهیم مرتبط و... است. {7}
تشخیص اینکه موضوعات و مطالبی که آدم ها به خودشان می گویند چقدر مفید،جالب، علمی یا...است مدنظر نمی باشد بلکه وجود نفس گفتگوی درون و چگونگی آن مدنظر است و بودن گفتگو ارتباطی با تحصیلات ندارد اما پرواضح است که مکالمه ی درونی چوپان با مکالمه ی درونی موسی(ع) متفاوت است.دغدغه ی یکی بیشتربارور شدن درختان میوه اش است و دغدغه ی دیگری چگونگی کسب کرسی قدرت بیشتر و آن یکی دفاع از پایان نامه ی دکترایش. به نظر می رسد که بین گفتگوی درون و میزان علاقمندی به رشته ی تحصیلی و سطح سواد هم ارتباط باشد{8} چرا که عدم علاقه به مرور موجب کمرنگی و بی کاربردی شدن تحصیلات می شود.در هر صورت چون ساختار ذهنی و شخصیتی تحصیل کرده با غیرتحصیل کرده متفاوت است پس به احتمال قوی نوع چیزهایی که به خودشان می گویند نیز متفاوت است.
بررسی وضعیت رفاه اقتصادی و تاثیر آن بر آرامش های روحی و فکری نمونه ها نشان داده است که انسان های مرفه (پردرآمد خُرد و کلان)هرچند حریص و محتاط ترند اما دارای امنیت و آرامش خاطر و میانگین امید به زندگی بیشتری نسبت به افراد متوسط و کم درآمد هستند. {9}یکی با اندیشه ی بیشتر کردن ثروت در فکر اجرای نقشه های اقتصادی عمده است و با خود تجزیه و تحلیل می کند و مرگ هر از گاهی هم به ذهنش خطور نمی کند و دیگری با اندیشه ی حفظ آبرویش در فکر کسب نان خُرد شب فرزندش است و با خود غرولند می کند و هر لحظه به یاد مرگ و روز جزاست.
گذشته ی انسان به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی به لحاظ ترکیبات آموزشی ، تعالیم خانواده ، رفتارهای اجتماعی ، نگرش های گروه های اولیه و ثانویه به فرد ، ...که در نهایت منجر به شکل پذیری خمیر مایه ی شخصیتی وی می شوند بسیار مهم و حیاتی اند. چنان که عده ای از روان شناسان معتقدند بیشتر روان انسان در همان ماه ها و سال های اول تکمیل می شود! هر چه والدین سعی کنند کودکشان در مراحل حسی- حرکتی ،پیش عملیاتی یا عینی و بعدها صوری بهتر و مناسب تر آموزش ببینند و مراقبت شوند در شکل گیری تیپ و شخصیت وی موثر است. {10} معمولاً آدم هایی که این مراحل را با کیفیت بهتر طی کرده اند دارای مکالمات درونی منظم تر ، خلاقانه تر و مفیدتری هستند و در نتیجه ی این گفتگوها به نتایج جالبی از تفکرات انتزاعی و حتی گاهی اختراعات و خلق آثار و اشعار نیز می شوند و پیاژه در این خصوص می گوید: هرچه محیط «غنیتر»، «پیچیدهتر» و «متنوعتر» باشد، احتمال آن که کودک به «سطح بالاتری از کارکردهای ذهنی و تواناییهای روانی» دست یابد، بیشتر میشود. حتی بلوم نیز معتقد است که هدف های پرورشی و آموزشی شامل حوزه های شناختی، عاطفی و روانی – حرکتی می باشد که هر حوزه دارای مراحلی از اهداف آموزشی خاص( مانند دانش ، ارزش گذاری ،ارتباط غیر گفتاری و..)بوده و انسان از همان اوان وارد فرایند جامعه پذیری و درونی کردن آداب و سنت ها می شود. {11} کارلو گینزبرگ[4] می گوید، سنت ها «قفس هایی انعطاف پذیر» هستند. اما بهر حال قفس هستند، یعنی همچون زبان ها، نظام هایی موجودند که باید خود را با آنها تطبیق داد.[5] و بدیهی است که نوع گفتگوهای درونی آدم ها را تحت تاثیر خود قرار می دهد.(سطوح شناخت؟)( سطوح هدف های پرورشی و آموزشی بنجامین بلوم(Benjamin bloom))
اگر درست باشد که مقاطع سنی را با سطوح نیاز مازلو منطبق کنیم به این نتیجه ی تقلیل گرایانه[6] می رسیم که کودک تنها به نیازهای فیزیولوژیک می اندیشد و مثلاً جوان بیشتر به نیازهای ایمنی و اجتماعی. {12} اما در هر صورت این به اثبات رسیده است که تا انسان نیازهای اولیه و ضروری اش مانند ایمنی و تامین برطرف یا در حد متوسطِ اقناع برآورد نشود به نیازهای ثانویه مانند خودشناسی نمی تواند بیاندیشد.پس گفتگوی آدم ها که به خودشان چه می گویند بستگی دارد به آن که فرد بیشتر در کدام یک از سطوح نیاز باشد. معمولاً آدم ها در سنین میانسالی(حدود40 سالگی) به درجه ای از تمامی نیازها می رسند لذا از آن سن به بعد(که در روایات اسلامی از آن به عنوان سن رشد و کمال یاد می شود) نیازهای اولیه بیشتر رنگ می بازند و دل و ذهن مشغولی های فلسفی ، ماورائی ، غم ودردهای اجتماعی ... پا به عرصه ی بالفعلی می نهند.
از دیرباز ارتباط میان جسم و ظاهر انسان (تیپ پیک نیک)با تفکرات و درون وی (ویسترتونی) مورد بررسی اندیشمندان، کیمیاگران و به ویژه پزشکان و روان شناسان بوده است. {13}به عنوان مثال کودک لاغر و ضعیف،عادت به کمرویی و گرایش به خیالبافی پیدا می کند در حالی که کودک قوی و هیکلی عادت به زورگویی و گرایش به ریاست طلبی پیدا می کند.هرچند ارتباط قطعی نیست اما تلاش های محققان بیانگر و مؤید آن است که بین این دو ارتباط تنگاتنگ وجود دارد.پس لازم است در بررسی اینکه آدم ها به خودشان چه می گویند تیپ و نوع شخصیت وی نیز لحاظ شود.
افزون بر این موارد ، وسعت ذهنی فرد بستگی به وسعت بینش و گردش وی دارد و محل غالب زندگی(روستا یا شهر) نقشی اساسی در شکل دهی و ثبات شخصیتی فرد دارد.{14}گفتگوی درون یک روستایی ایرانی با یک پایتخت نشین اروپایی بس متفاوت خواهد بود. {15}هرچند امروزه رسانه های جمعی این مهم را کمرنگ نموده اند.
در نهایت (جمع بندی و نتیجه)
برداشت من بر این است که آنچه آدم ها به خودشان می گویند برگرفته از مجموعه ی اهدافی است که می خواهند به آن برسند،کارهایی که می خواهند به انجام برسانند،اندیشه هایی که ذهنشان را درگیر کرده یا مشکلات و دغدغه هایی که گریبانگیر آنها شده است.مثلاً معلّمی(با درآمد متوسط)، مَرد ،45 ساله ، لیسانس، با دید الهیاتی، تیپ آستنیک سربروتونی، ممکن است بیشتر به این بیاندیشد که کم کم دارم پا به سن می گذارم ، دختر و پسرم خوشبخت هستند و خودم آیا برای دانش آموزانم مفید بوده ام و در یاد همکاران و دیگران ماندگار خواهم بود یا اینکه چرا آدم های امروزی اینقدر از خدا، معنویت، احسان و خیرات، صله ی رحم و نوازش والدین ، مراقبت از جوانانشان دور شده اند و هر کسی به دنبال خواسته های شخصی و امیال درونی خودخواهانه اش است که او را به آرامش نمی رساند؟! و... اما به عکس وی ممکن است تاجری(پردرآمد) ،زن ،35 ساله ، لیسانس، با دید سکولاری، تیپ پیک نیک ویسترتونی به این بیاندیشد که چگونه درآمدهایش را بیشتر کند، به کدامین پارتی ها برود یا چه کسانی را دعوت کند،فشن و مدل های جدید کدامند؟ چند عاشق و خاطرخواه دوروبرش هستند، زیبایی و جذابیتش درچه حدی است، تک فرزندش کم و کاستی ندارد و... اگر هم به لحظات خلسه و فلسفیدن برسد سعی میکند با دادن صدقه و خیراتی بار وجدانش را-درصورتی که معذب باشد-آسوده کند یا نهایتاً با دود کردن سیگاری صدای خنده و ترانه ای را بیشتر کند و مشروبی بزند و سراغ نرمش و ورزشش برود.پس به این نتیجه می رسم که گفتگوی درونی آدم ها مجزا از کلیت شکل گیری شخصیت ، نوع تفکرات و اندیشه ها ، آموزش ها و تجربیات شخص ، اهداف و دلمشغولیهایش نیست. با مشخص کردن مجموعه ی این متغیرها می توان دریافت که واقعاً آدم ها به خودشان چه می گویند؟ و چنانکه متذکر شدم گفتگو و متون مکالمه ی آدم ها با خودشان نیز ممکن است بسیار متغیر و متنوع و حتی غیرقابل تعمیم باشد.
من نوعی با خودم از مسایل و مشکلات، برنامه ها و اهدافم گفتگو می کنم که امیدوارم به مرور ، با تلاش و توکل حل و فصل شوند و به فرجامی نیک ختم شوند.این که دیگران به خودشان چه می گویند نه زیاد برایم مهم و خوشایند است نه لازم و مفید. اما به لحاظ روان شناختی می توان درک و دریافت کرد فردگرایی که از نتایج اومانیسم غربی و سرمایه داری پیشرونده است روز به روز- و لو به صورت ناقص- گسترش می یابد. از اهمیت اصول اخلاقی سنتی و اقتدار و تقدس ماوراء کاسته می شود. دغدغه ها و به تبع آن آگاهی ها افزایش یافته و هر کسی به دنبال سر کلاف گم شده ی خویش است.در این میان طبیعی است که آدم ها بین آرمان شهرهای درونی خود به حالات متفاوتی از حرص ، تاسف، تحسین یا تنفر و عشق و... دست یابند.چنان که پدربزرگم هربار می گوید:«خوش به حال بچگی هامون ، چیزی نداشتیم ولی لااقل غصه هم نداشتیم! اما آدم های امروز همه چیز دارند و دل خوش ندارند.»
پایان
غفور شیخی . ارشد پژوهش علوم اجتماعی . بوکان . تیر 1387
zhanezhin2004@yahoo.com/www.searches.blogfa.com
پی نوشت ها :
{1}بوریدان ازعلمای سکولاستیک در مسئلهی ترجیح ِبلا مُرَجَح، الاغی را مثال میزند که شدت گرسنگی و تشنگی او به یک اندازه است ودر فاصلهی مساوی از او یک سطل آب و مقداری جو قرار دارد، چون فاصلهی هر دو از او مساوی است وگرسنگی وتشنگی او به یک اندازه است، نخواهد توانست یکی را بردیگری ترجیح دهد و سراَنجام از شدت گرسنگی و تشنگی خواهد مرد با استفاده از این مسئله میگویند ترجیح بلامرجح مُحال است .این تنها یکی ازحالت های کلاسیک وجواب فلسفی به سوال "ِکدام، این یا آن؟" است .توجه بیشتربه اشکال فراوان و متنوعی که درسرتاسر زندگی بشر امتداد می یابد و وی را بر سر دو راهی مردد نگاه می دارد عمق تراژدی را بهتر و برترنشان می دهد.
{2}سطوح هشیاری فروید: تکیه ی او بر جنبه های ناهشیار روان انسان است.نیروی انگیزش اغلب اعمال ما قوای روانی اند که سلطه ی ما بر آنها اندک بسیار است.ذهن همچون کوه یخ است و ساختارش به گونه ای است که قسمت اعظم وزن و چگالی آن زیر سطح(هشیاری) نهقته است. فروید می گوید:« قدیمی ترین و بهترین معنای کلمه ی ناهشیار معنای وصفی آن است ، هر فرایند ذهنی را که مجبوریم وجودش را مفروض بگیریم ناهشیار می نامیم.»
Sigmund Freud, "The Anatomy of the Mental Personality,Lecture XXI."(New York: Norton,1964 ,p99-100)
نخستین فرض فروید این است که اغلب فرایندهای ذهنی فرد ناهشیارند. دومین فرض(انتقادبرانگیز)او این است که انگیزه ی کل رفتارهای انسان در نهایت همان چیزی است که می توانیم غرایز جنسی بنامیم. سومین فرض او آن است که محرمات اجتماعی قدرتمندی که برای برخی غرایز جنسی وجود دارد سبب می شوند تا بسیاری از امیال و خاطرات ما سرکوب شوند.
او روان را به سه بخش تقسیم می کند: نهاد(Id)،خود(ego)،فراخود(Superego).
نهاد:منبع اصلی کل انرژی روانی/ نه هشیار است و نه ادعای نظام منطقی دارد/بی قانون و بی اخلاق/وظیفه اش ارضای غرایز لذت جویی است/عدم صیانت نفس و رعایت امنیت دیگران/غریزه/باید مهار و کنترل شود وگرنه خطرناک است./اصل=لذت.
خود:برای کنترل نهاد لازم است/عامل اداره کننده ی منطقی روان است/بخش اعظمش ناهشیار است/واسطه ای بین جهان درون و بیرون/اصل واقعیت بر خود حاکم است.
فراخود:برای حمایت از جامعه کار میکند/محل سانسور اخلاقی و جایگاه وجدان و غرور/رشد و تکامل فراخود به تاثیر والدین و آموزش نسبت دارد/اصل اخلاق بر آن حکمفرماست.(گرین و همکاران : 1380 ، 130-133)
مثال: کودکی گرسنه وارد سالن غذاخوری و نزدیک میز آماده ی غذا می شود.. نهاد : بخور(بدون هیچ ملاحظه و مباهاتی) / خود: نخور (تنها به عنوان مخالفت با نهاد و کنترل آن)/ کشاکش بین نهاد و خود اگر ادامه یابد= وارد شدن فراخود: با استدلال به نتیجه می رسد که مجبور است بخورد یا خویشتن داری کند و نخورد..
فروید قسمت قابل دسترس ذهن را ناحیه ی ناآگاهی(نهاد) و قسمت های زیر آستانه آگاهی را نواحی نیمه آگاهی(خود) و آگاهی(فراخود) می نامد.نیمه آگاهی بخشی از تجربه های زندگی است که در حال حاضر به آنها دسترسی نداریم اما اگر تلاش کنیم آنها نیز وارد ناحیه آگاهی می شوند مثلاً می توانیم به یاد بیاوریم جمعه ی گذشته کجا بودیم و ناهار چه خوردیم. اما عناصر تشکیل دهنده ی ناحیه ناآگاهی در اختیار ما نیست و نمی توانیم آنها را به حوزه ی آگاهی بیاوریم. این عناصر در اثر مکانیسم های دفاعی سرکوبی و... زیر آستانه آگاهی نگه داشته می شوند.(گنجی : 1380 ، شرح روی جلد)
{3}-با کدام دید؟
با دیدگاه | چند پرسش مهم و موضوع گفتگوی درونی که آدم ها به خودشان می گویند. |
جامعه شناسی | منزلت های اجتماعی کدام اند و چگونه می توانم بهتر و بیشتر تصاحبشان کنم؟ |
ساختار و کارکرد چه ارتباطی دارند و کدام یک از آنها بیشتر بر من ، درون و زندگیم تاثیر دارند؟ | |
کدامیک از مکاتب بشری(اقصادی،اجتماعی...) و الهی (اسلامی ، بودایی...) درست ترند و چه می گویند؟ | |
فلسفه | از کجا آمده ام و به کجا می روم؟ |
زندگی چه معنا و مفهومی دارد؟ | |
صحیح و غلط ها/ درست و نادرست های زندگی کدامند؟ | |
الهیات | آیا ذهن و زندگی من مطابق رضای خدای متعال هستند؟ |
گناهانم بیشترند یا خیرات وحسناتم؟ و ممکن است به جهنم بروم یا به بهشت؟ | |
تکالیف و وظایفم در قبال خدا، خلق خدا ، پیامبر و امامان چیستند و چه کرده ام و چه باید بکنم؟ | |
سیاسی | وضعیت سیاسی و موقعیت کشورم چگونه است و چقدر شناخت دارم؟ |
در مشارکت های سیاسی و تاثیرگذاری ها چقدر سهم و نفوذ و قدرت دارم؟ | |
کدام احزاب سیاسی قدرتمندترند و چگونه می توانم با آنها همساز شوم و منافع بیشتری کسب کنم؟ |
{4}درچه مقطع سنی؟
مقطع سنی | چند پرسش مهم و موضوع گفتگوی درونی که آدم ها به خودشان می گویند. |
نوجوانی |
خانواده و دوستانم از من و کارها و ظاهرم راضی اند و در انجام امور مدرسه و وظایفم چگونه ام؟ |
الگوی من چه کسانی هستند و رفتار ، گفتار ، پوشش و علایق آنها چگونه است؟ | |
نیازهای دوستی ، جنسی و عشقی چگونه و به چه معنی اند؟ | |
جوانی |
ممکن است خدا وجود داشته باشد یا نه و کدام مکتب و اشخاصی درست می گویند؟ |
من از نظر دیگران مطلوب (جسمی ، ذهنی و ...) هستم؟ | |
وضعیت شغل ، تحصیلات ، معشوق و همسر و آینده ام را چگونه می بینم؟ | |
میانسالی |
نقشه ها و طرح های زندگی من و خانواده ام کدام ها هستند و آیا به آنها می رسیم؟ |
آیا خوشبختم؟ | |
فرزند یا فرزندانم را چگونه پرورش داده و چقدر امکانات می توانم یا توانسته ام فراهم کنم؟ | |
کهنسالی |
آیا برای بیماری های دوران پیری ، حوادث غیر مترقبه و مرگ آمادگی لازم را دارم؟ |
مجموعه ی دارایی ها و دست آوردهایم کدام ها هستند و عمرم چگونه سپری شد؟ | |
تفکراتی پیرامون آرامش، تجربیات ، اندوخته ها ، سردوگرم روزگار ، شناخت آدم ها ،خاطرات همالان ... |
{5} هرگاه به راستی احساستان را احساس می کنید اجازه می دهید کودک درونتان حضور داشته باشد.هرگاه احساس شادی یا اندوه، خشم یا ترس یا علاقه میکنید، همچنین هرگاه بازیگوش، خلاق یا شهودی هستید کودک درونتان فعال است. تجربه های دست اولی از کودک درون خود به دست آورید.از طریق نقاشی، نگارش و هنرهای خلاق و بازی ندای کودکی را که در درونتان سکنی دارد خواهید شنید،نیازها و آرزوهایش را کشف خواهید کرد.( الناز فربد farbod@govashir.com (www. Govashir.com) سه شنبه، 5 مهرماه 1384)
یکی از ویژگی های کودک درون سادگی، صمیمیت و معصومیت اوست. اگر بخواهیم در عین پیچیدگی و غنای شخصیت، ساده و معصوم بمانیم، باید به پیر وارسته درون روی آوریم و او را هر چه بهتر و بیشتر در خود بپرورانیم، رشد دهیم و تقویت کنیم. سادگی این پیر وارسته و فرزانه و عارف نه از سر ناتوانی، نادانی و عجز که از سر آگاهی، دانایی، توانایی و قدرت است، از سر خود شناسی و خودسازی و تزکیه درون است.«افراد خلاق هميشه سعي دارند راههاي عوضي را امتحان كنند. اگر هميشه راه درست را برويد، هرگز خلاق نخواهيد بود، زيرا «راه صحيح» چيزي نيست جز راه كشف شده توسط ديگران! واقعيت اين است كه يك آفريننده بايد بتواند كه حتي احمق به نظر برسد. او بايد اين به اصطلاح آبرو و حيثيت خود را به مخاطره بيندازد. آفرينشگر نميتواند يكجا بند شود. او خانهبهدوش است، كولهبارش را بر پشتش حمل ميكند.»( مقاله "كودك درون خود را پرورش بده "- نويسنده:اشو- مترجم: مرجان فرجي-روانشناسي جامعه -شماره 7-6(www.Fekreno.org)
ردیف | جسنیت |
۱ | زن |
۲ | مرد |
{7}در تحدید حوزه ی پاسخ به پرسش آدم ها به خودشان چه می گویند؟ می توان چندین سوال مرتبط با موضوع را مطرح نمود:
1- چرا اصولاً آدم ها چیزی به خودشان می گویند؟در پاسخ بدان باید گفت که درون روان انسان آکنده از موجودات گوناگونی است مانند کودک درون و در کنار آن، موجودات دیگری چون جوان درون، پیر درون زندگی می کنند، همان گونه که خام درون ، پخته درون و سوخته درون در کنار یکدیگر همزیستی می کنند، و عاقل درون، عاشق درون، و مجنون درون همدمان همدیگرند و اصولاً درون روان آدمی هزاران موجود، هر یک در درجه معینی از رشد و تکامل وجود دارند و به حیاتی ، گاه مسالمت آمیز و گاه تنازع آمیز، در کنار یکدیگر ادامه می دهند و بینشان بده بستان ها و بر هم کنش های گوناگون در جریان است و مجموعه مکمل و پویای آن ها حیات روانی انسان را شکل می دهد که من از آن به عنوان «دیالکتیک آنتاگونیستی درون انسان» یاد می کنم. به عبارت ساده تر انسان نمی تواند با خود بحث و جدل نکند و این روندی آشتی ناپذیر ، دوطرفه و گاه متخاصمانه ، لوامه یا تحسین گر و... است.
2- چه وقتی آدم ها چیزی به خودشان می گویند؟گاهی انسان در نهان و خلوت خویش به فکر فرو می رود و در عالم خلسه و درون خود می اندیشد.به مسایل زندگی،حیات جاودانه ی ابدی، آمال و آرزوها،نیک و بدها، زشت و خوب ها، راز و رمزها و...حجاب عادت و چندرویی را کنار می زند و با خود به بحث می نشیند.گاه می خندد و گاه اشک درون ریز می بارد و گاه در عالم خیال آنچه دلش می خواهد می کند.گاهی به نتیجه می رسد و گاه تنها انرژی اش صرف می شود و گاه احساسات و تفکراتش را می نویسد.در اصطلاح فلسفه به آن «لحظات فلسفه یا فلسفیدن» می گویند. برای هر انسانی پیش می آید.برای بعضی ها زود زود و زیاد و برای بعضی ها دیر به دیر و کم.
3- اهمیت این که آدم ها چیزی به خودشان می گویند، چیست؟ واضح است که انسان در تعامل با خود و دیگران است که به مرور تکامل می یابد.بر دانش،تجربه،شناخت و پختگی اش افزوده می شود.از طرف دیگر نیاز به برخی محاسبات و مراقبات درونی دارد تا در صورت بروز مکرر تکانه ها، به تعادل و تعالی برسد. این نیز ناشی از فرایندی است که« خودآگاهی و رشد» نامیده می شود.
4- چه متغیرها و عواملی بر گفتگوهای درونی آدم با خود تاثیر دارند؟ جنسیت ، تحصیلات، سطوح شناخت و نیاز ، سن، محل غالب زندگی ، دیدگاه غالب شخصی ، نوع تیپ و شخصیت ، وضعیت اقتصادی، الگوپذیری ، مسایل و مشکلات روزمره ،...
بی سواد | ابتدایی و نهضت | راهنمایی و متوسطه | دیپلم و فوق دیپلم | لیسانس و ارشد | بالاتر از ارشد |
{9}سطح اقتصادی(تا اول فروردین سال 1388)
وضعیت اقتصادی
قشر در طبقه
میانگین درآمد خانواده سه نفری به صورت سالانه به تومان
کم درآمد
زیر خط فقر
4800000(چهار میلیون و هشتصد هزار)
متوسط
متوسط رو به پایین
12000000(دوازده میلیون)
متوسط رو به بالا
72000000(هفتاد و دو میلیون)
پردرآمد
خرده مالک
600000000(ششصد میلیون
کلان
1200000000(یک میلیارد و دویست میلیون)
{10}مراحل رشد شناخت و اندیشهی پیاژه عبارتند از:
مراحل | سنین | برخی ویژگی ها |
مرحلهی حسی- حرکتی | تولد تا دوسالگی |
خود را از اشیاء تمیز میدهد/ خود را بهعنوان عامل (فاعل) اعمال خویش بازمیشناسد و شروع به فعالیت هدفمند میکند/ به مفهوم پایداری شیء دست مییابد/ طرحواره (schema)، نمادسازی (Symbolization) و بقای شیء (Object Permanence) شکل می گیرند. |
مرحله تفکر پیش عملیاتی | دو تا هفت سالگی |
استفاده از زبان و بازنمائی اشیاء بهصورت تصویر ذهنی و واژه را یاد میگیرد/ تفکرش هنوز خودمحور است و شهودی (Intutive) / اشیاء را برحسب یک ویژگی طبقهبندی میکند/ نمیتواند منطقی (Logical) یا قیاسی (Deductive) بیندیشد/خودمحور(Egocentric)/ از نوعی تفکرجادویی ( Magical thinking)بنام سبت پدیداری (Phenomenalistic causality) و جاندارپندارانه(Animalistic thinking) استفاده میکنند و دارای ویژگی کارکرد نشانه ای (Semiotic function) می باشند. |
مرحلهی عملیات غیرانتزاعی(عینی) | هفت تا یازده سالگی |
میتواند دربارهٔ اشیاء و رویدادها بهطور منطقی فکر کند/ به نگهداری عدد (۶ سالگی)، جرم (۷ سالگی) و وزن (۹ سالگی) دست مییابد/ استدلال قیاسی (Deductive reasoning) / ثبات ادارک (Conservation) و احترام به قواعد و بازگشت پذیری (Reversibility) می یابد/ اشیاء را برحسب چند ویژگی طبقهبندی میکند و میتواند آنها را برحسب بعد معینی، نظیر اندازه، ردیف کند/ |
مرحله عملیات صوری | یازده سالگی به بعد |
میتواند بهطور منطقی دربارهٔ گزارههای مجرد فکر کند و بهطور نظامدار به آزمون فرضیهها بپردازد/ به مسائل فرضی، آینده و جهانبینی میپردازد/ از توانایی تفکر انتزاعی(Abstract thinking)، استدلال قیاسی (Deductive reasoning)، تعریف مفاهیم و نیز پیدایش مهارتهای جابجایی اعداد و ترکیب آنها برخوردار است/ تفکر فرضیهای – قیاسی (Hypotheticodeductive thinking )/ رفتار خویش آگاهانه (خودمراقبه) Self- Conscions behavior/ |
{11}هدف های پرورشی و آموزشی بلوم
حیطه یا حوزه | هدف های آموزشی |
شناختی cognitive |
دانش knowledge (یادآوری امور جزئی و کلی ، فرآیندها و روشها ، الگوها ، ساختها ، یا موقعیتها . این طبقه شامل حفظ و نگهداری موضوعهای قبلا آموخته شده است) |
فهمیدن (علاوه بر حفظ مطالب ، باید انها را بفهمد.) | |
به کاربستن application (استفاده از مطالب انتزاعی در موقعیتهای ویژه و عینی . اصطلاح معمول آموزشی برای این طبقه حل مساله است .) | |
تحلیل analysis (شکستن یک موضوع به اجزای تشکیل دهنده آن . این طبقه شامل یافتن عناصر و ارتباط میان عناصر یک کل پیچیده ، مانند یک نظریه علمی ، یک مقاله تحقیقی ، یک داستان یا یک فیلم است) | |
ترکیب Complex (پهلوی هم گذاشتن عناصر و اجزاء برای ایجاد یک اثر یا یک فرآوردۀ تازه . ترکیب همان خلاقیت یا آفرینندگی است .) | |
ارزشیابی evaluation (داوری یا قضاوت دربارۀ ارزش یا اعتبار موضوعهای مختلف . اصطلاح دیگر مورد استفاده برای این طبقه تفکر انتقادی است . منظور از تفکر انتقادی این است که دانش آموز یا دانشجو یاد بگیرد که گفته ها ، شنیده ها ، و دیده ها را صرفا با توجه به اعتبار ظاهری آنها نپذیرد ، بلکه پس ار تفکر دقیق و تیزبینانه و وارسی درستی یا نادرستی آنها تصمیم بگیرد که آنها را بپذیرد یا رد کند) | |
عاطفی affective |
دریافت کردن (توجه کردن) receiving (آگاه شدن از چیزی و توجه کردن به آن) |
پاسخ دادن responding(فعالانه پاسخ دادن به شنیده ها و دیده ها) | |
ارزش گذاری valuing(ابراز وفاداری نسبت به امور) | |
سازمان دادن ارزش ها organization (ادغام یک ارزش جدید در نظام ارزشی خود) | |
تشخیص دادن به وسیله یک ارزش یا مجموعه ای از ارزش ها characterization by a value or value complex (کسب نوعی جهان بینی و فلسفۀ زندگی) | |
روانی – حرکتی psychomotor (فعالیت های جسمانی و روانی مانند نوشتن یا تایپ ، نواختن آلات موسیقی، ورزش کردن ، انجام دادن مشاغل و حرفه های گوناگون) |
حرکتهای بازتابی reflex movements (اعمالی که در حضور بعضی محرکها به طور ناآگاهانه اتفاق می افتد ( مانند پلک زدن و پرش زانو)) |
حرکتهای مقدماتی –اساسی (مجموعه ای از حرکتهای باز تابی که اساس حرکتهای ماهرانۀ پیچیده را تشکیل می دهند ( مانند راه رفتن و دویدن )) | |
تواناییهای ادراکی perceptual abilities (پاسخ مناسب دادن با اطلاعات دریافت شده از راه حواس) | |
تواناییهای جسمانی physical abilities (رشد تواناییهای کلی در زمینه های استقامت ، قدرت ، انعطاف پذیری و چالاکی) | |
حرکتهای ماهرانه skilled movments (انجام اعمال پیچیده با درجه ای از مهارت یا تسلط) | |
ارتباط غیر گفتاری non discursive (ایجاد ارتباط از طریق حرکتهای پیچیده ای که احساس ، نیاز ، یا علاقۀ فرد را به فردی دیگر انتقال می دهد .) |
1- به یاد اوردن | ۲- فهمیدن | 3- به کار بستن | 4- تحلیل کردن | 5- ارزشیابی کردن | 6- آفریدن | |
الف – |
||||||
ب- دانش مفهومی | ||||||
پ – دانش روندی | ||||||
ت-دانش فراشناختی |
۱ | نيازهای فيزيولوژيكی |
۲ | نيازهای ايمنی و تأمين |
۳ | نيازهای اجتماعی |
۴ | نيازهای مربوط به مقام و احترام |
۵ | نيازهای مربوط به خودشناسی ( شناخت شخصيت و خوديابی ) |
{13}تیپ و نوع شخصیت:
[1] Sensitizing Concepts
[2] Methodology
[3] منظور از به کار بردن واژه ی غالب بیان این نکته است که ممکن است خیلی از افراد دیدی چندگانه داشته باشند مثلاً ممکن است دیدی سیاسی و در عین حال جامعه شناسی نیز داشته باشد. منظور من دید غالب است که فرد بیشتر به آن گرایش و تمسک دارد.
[4] Carlo Ginzburg
[5] - مجله علوم انسانی، پاریس، شماره 127 ، سال 2002.
"Pour une ethnologie de l'homme ordinaire", entretien avec Christian Bromberger (Sciences humaines, 127, 2002)
[6] Reductional