کار گروهی- مصاحبه جام جم

از سرکار خانم یوشی زاده، گروه جامعه روزنامه جام جم بخاطر زحمات انجام این مصاحبه و همکاران ایشان، متشکرم و برایشان آرزوی موفقیت روافزون و سلامتی دارم.
شما هم قبول داريد كه ما ايراني ها معمولا در انجام كارهاي گروهي موفق نيستيم و با مشكل مواجه مي شويم ؟
بله ما بيشتر کارهاي مان را نمي توانيم به شكل گروهی انجام دهيم و اگر ناچار شويم كاري را به اين شيوه انجام دهيم ، معمولا به فرجام نيكو نمي رسد يعني دست آخر نتيجه آنگونه كه انتظار داشته ايم نمي شود.البته بايد به این نکته هم توجه داشته باشیم که هر گروهي، شرایط اختصاصی خودش را دارد و بنابر اين نمی توان ناتواني در كارگروهي را به همه گروه ها تعمیم داد و نتيجه گرفت كه براي مثال در جامعه ما رفتار كلي حاکم بر همه کارگروه های جامعه، یکسان و مشابه است اما می توان با توجه به پیشینه تاریخی، فرهنگی، نمونه های مشابه و شرایط مختلف، کارگروهی را در ایران آسیب شناسی کرد و نتيجه گرفت كه در بسياري از موارد ما در كار گروهي ، ضعيف و نامطلوب عمل مي كنيم.
شايد ما هميشه ترسيده ايم كه مبادا تلاش حداكثري مان در گروه به هدف نرسد و موفق نشویم چون سطح توانايي هاي هم گروهي ها را نمي دانيم و به همين علت نسبت به كارهاي گروهي بدبين هستيم و ترجيح مي دهيم به تنهايي یک وظیفه را به سرانجام برسانیم.
من به چگونگي كاربرد برخي كلمات هم توجه ويژه اي دارم. شما در پرسش تان گفتيد كه آيا ما در كار گروهي موفق هستيم يا نه ؟ هدف شما از به كار بردن كلمه موفقيت در اين پرسش بايد دقيقا مشخص شود.
طبیعتا منظورم از به کار بردن واژه موفقیت، رسیدن به هدف غایی است. به این تعریف انتقاد دارید؟
بله. این تعریف در کارگروهی اشکال دارد. اگر ما به عنوان عضوي از يك گروه در شرايطي خاص تلاش حداكثري کنیم اما به هدف نرسیم به نظرتان موفق نبوده ایم ؟
مسلما آنها شکست خورده اند! شما مخالفید؟
اشکال در همین است. باورهای غلط اجتماعی شما را به نتیجه رسانده است که در کارگروهی هم موفقیت صرفا رسیدن به هدف است اما این طور نیست. در جامعه ای که کارگروهی در آن فرهنگسازی شده است، اگر اعضای گروه برای رسیدن به هدف تلاشی حداکثری کند اما به هدفی که می خواسته اند نرسند، اعتقاد دارندکه حداقل به موفقیت نسبی دست یافته اند چون توانسته اند فرایند رسیدن به هدف را با همکاری یکدیگر و بدون نقص دنبال کنند. گرچه می دانند که شايد اگر به هدف دست مي يافتند موفقيت تر بودند اما نرسيدن به هدف در یک کار گروهی، برای جامعه گروه گرا به معناي شكست نيست.
آنها ملاک هایی مانند سطح رضایت اعضا از کار، هماهنگی ساختار گروه ، سود حاصل از انجام کار به شکل گروهی و توانایی گروه در واکنش نشان دادن صحیح در زمان بحران را هم برای سنجش میزان موفقیت در نظر می گیرند اما ما موفقیت را صرفا در دستيابي به هدف خلاصه مي كنيم و همین باور را به بچه های مان هم یاد می دهیم.
پس می شود نتیجه گرفت که آموزش های نادرست دوره کودکی ، باعث شده است ما در بزرگسالی باورهایی غلط نسبت به همکاری با گروه داشته باشیم؟
ریشه های بی علاقگی به کارگروهی در جامعه ما بسیار عمیق است. اجازه بدهيد ابتدا اين مشكل را از وجه تاريخي بررسي كنيم. ایران کنونی، کشوری است كه تا سال ها پيش از انقلاب اسلامي، انواع حکومت هاي سلطنتی و پادشاهی را تجربه كرده است. در حكومت هاي پادشاهي آن دوره، هرم قدرت از بالا به پایین بود یعنی چشم همه زیردستان به تصميم گيري، راس هرم بود و راس هرم، هم گرايشي به كار گروهي نداشته بلکه فردی غالباً تک گرا، خودمحور و مستبد بوده است.
از این رو اندیشه و رویکرد نظری این جامعه، همه برای همه نبود بلکه همه برای یکی بود. رسیدن به آن یک نفر و جلب و جذب رضایت حداکثری اش نیاز به رقابت، تعارض، زیرآب زنی، پاپوش سازی و تاحدودی هم تلاش داشته است.
لازمه این حرکت و رسیدن به هدف دو رویی و تظاهر بوده یعنی اطرافيان پادشاه عادت مي كردند زباني چیزهایی بگويند و عملاً کارهایی دیگر كنند. بنابر اين شک و تردید و ناباوری اجتماعی و متاسفانه تجسس و فضولی گسترش پيدا مي كرد. در نتیجه این اعمال، بستر کار، آلوده می شد و افراد نمی توانستند باهم برای رسیدن به هدف کار کنند و هر كس صرفا براي رسيدن به منافع شخصي اش تلاش مي كرد.
گرچه حكومت هاي پادشاهي ور افتاد و مردم حالا مي توانند براي سرنوشت و اينده شان تصميم بگيرند اما برخي از آن باورهاي قديمي از نسلی به نسل دیگر منتقل شد و هنوز هم در ميان گروهي از مردم باقي مانده است و بنابر این حس كناره گرفتن از گروه و اعتقاد به اين كه هر تلاشي بايد صرفا در راستاي منافع شخصي باشد، همچنان وجود دارد.
البته ريشه ناتواني ما در انجام كار گروهي همانطور كه در ابتداي بحث مان اشاره كردم فقط تاريخي نيست. ما از نظر فرهنگي هم در اين زمينه مشكل داريم. براي نمونه در ادبيات مان هميشه قهرمان هايي را وصف كرده ايم كه به تنهايي از عهده مسئوليتي خطير بر مي آمده اند اما هرگز از گروهي كه در كنار هم براي رسيدن به هدفي تلاش مي كنند، نگفته ایم.
خانواده نخستین اجتماعی است که فرد آن را تجربه می کند. آیا ممکن است یکی از ریشه های بی علاقگی به فعالیت های گروهی در کشورمان، خانواده های بیمار باشند؟
موافقم. خانواده های ایرانی بستر مشارکتی ندارند و به عبارت ديگر معمولا در این خانواده ها مسئوليت اصلي كارها روي دوش پدر يا مادر مي افتد، براي مثال پدر نان آور خانواده مي شود و مادر، عهده دار امور خانه و بچه ها، مصرف كننده و بدون مسئوليت باقي مي مانند يا امكان دارد پدر و مادر و فرزندان در كاري مشاركت كنند اما اصول كار گروهي را رعايت نكنند و به همين علت با هم دچار مشكل شوند.
ما فرزندانمان را برای نبرد و رقابت در جامعه تربیت می کنیم، نه برای داشتن صبر، دوراندیشی، همکاری و ترجیح منافع عمومی بر منافع و اغراض شخصی.
این سبک زندگی اصطلاحا یکه سالارانه است و با مبانی کارگروهی، در تضاد. همین خانواده ها، در ارتباط های اجتماعی با خارج از فضای خانه هم تک روی می کنند برای نمونه ما به فرزندان مان می آموزیم در هر رقابتی از بقیه بچه ها جلو بزنند اما هرگز برای مان مهم نبوده است که در مدرسه وضعیت اخلاق گروهی فرزند مان چگونه است؟ با چه گروه هایی همکاری می کند ؟ سطح رضایت گروه از او چقدر است؟
غم انگیز تر این که به طور کلی در جامعه ما، رفتار گروهی، ملاک ارزشیابی نیست و به این ترتیب از کودکانی که تکروی را در خانواده یادگرفته اند، حمایت می کند تا به همین شیوه زندگی ادامه دهند آنقدر که حتی سیستم آموزش و پرورش مان طوری طراحی نشده است که دانش آموزان به کمک هم و با نظارت و راهنمایی معلم به یادگیری برسند یا فعالیت های گروهی را در کنار هم تجربه کنند.
به نظرم ما با فرزندان مان دقیقا همانگونه رفتار می کنیم که والدینمان با ما رفتار کرده اند. اگر این چرخه ادامه پیدا کند فرزندان ما هم کپی نسبی خودمان خواهند شد. پس اگر قرار است اصلاحی در حوزه کار گروهی رخ دهد لازم است که تجدید نظری جدی در برخی دیدگاه نظری مان داشته باشیم.
شما در صحبت های تان اشاره کردید که گاهی در جامعه ای مثل خانواده که به تک روی عادت کرده است هم مشارکت رخ می دهد اما ناموفق است چون آنها مبانی کارگروهی را نمی دانند. یک گروه ، برای آن که موفق عمل کند باید چه اصولی را رعایت کند؟
رمز موفقیت گروه در مسئولیت پذیری است و اساس کار گروهی بر اعتماد، گفتگو، تعامل با دیگران و حفظ خود و هم گروهی ها در شرایط بحران است. لازم نیست که هرگروهی یک سرگروه داشته باشد بلکه مجموعه ای از اعضای برگزیده و صاحب صلاحیت می توانند برای اهداف گروه و شیوه کار تصمیم بگیرند و از همه مهمتر این که اعضا شیوه رفتار در گروه را یاد گرفته باشند یعنی بیش از حد زیاده خواه یا زودرنج یا کم طاقت نباشند. نسبت به هدف مشترک گروه ایمان کافی داشته باشند.
خانواده چگونه می تواند روش صحیح کار گروهی و مشارکت را به فرزندانش یاد بدهد ؟
باید بیاموزیم که اگر قرار است خانواده به هدفی دست پیدا کند، باید تک تک اعضا حتی کودکان، در رسیدن به آن هدف نقشی ایفا کنند. شاید بهتر باشد در این باره مثالی بزنم:
چندی پیش مهمان خانواده چهار نفره چینی بودم. آنها می خواستند خودرویی نو بخرند. مدل و رنگ و قیمت آن را هم مشخص کرده بودند.
شاید اگر حرف از خانواده ای ایرانی بود والدین حتی درباره قیمت خودرو با بچه های خانواده حرف نمی زدند اما در این خانواده قیمت به بچه ها اعلام شده بود و قرار گذاشته بودند که هرکس سهمی را بپردازد.
موضوع به حدی جدی بود که برای کودک دبستانی خانواده هم به تناسب پول توجیبی اش سهم در نظر گرفته شده بود و والدین اعلام کرده بودند تا وقتی همه هزینه خرید خودرو از طریق پرداخت سهم اعضا تامین نشود، از خودروی نو خبری نیست. بعدتر متوجه شدم که آنها بیشتر لوازم منزل شان را به همین ترتیب خریده اند.علاوه بر سهیم کردن کودکان در مسئولیت های مهم، الگوسازی یا الگودهی به کودکان است. متاسفانه در فرهنگ ما الگو گرفتن بیشتر تکیه بر فرد داشته در حالی که بهتر بود بجای الگوهای شخصی و فردی، بر الگوهای تیمی و گروهی تکیه و تاکید شود. میل به گروه گرایی را می تواند در کودکان و نوجوانان از طریق مهمونی فیلم، اینترنت یا حتی بازی های اینترنتی تقویت کرد.
در جوامع بزرگتر از خانواده چگونه می شود میل به کار گروهی را تقویت کرد ؟
گام دوم برای افزایش گروه گرایی، آموزش و پرورش است که باید فرهنگ کار گروهی را در کودکان و نوجوانان نهادینه کند تا آنها در بزرگسالی ، به تعاون و مشارکت اعتقاد داشته باشند.
همچنین در سطح میانه، سازمان های غیر دولتی، موسسات خصوصی، کسبه و تجار و بازاری ها می توانند بجای رسیدن به سود حداکثری مطابق سیستم سرمایه داری، به تعاونی های خدماتی و تولیدی روی بیاورند و برنامه های بلندمدت جمعی را مدنظر داشته باشند و در سطح کلان نیز مجلس قانونگذاری کشور و سپس دولت نقش بسزایی در تصویب قوانین مربوط به کار جمعی و وام های تعاونی و اجرای صحیح آن بخش نامه ها داشته باشند.
از دیدگاه شما چه نوع جوامعی در کارگروهی موفق تر عمل می کنند ؟
جوامعی در کارهای گروهی موفق هستند که چهار ویژگی کلی را از دیدگاه جامعه شناسی داشته باشند. اول این که تعاون و مشارکت را از کودکی و در خانواده به کودکان بیاموزند و سپس سیستم آموزش و پرورش ، آن آموزه ها را تقویت کند.
دیگر این که چنین جوامعی سند چشم انداز بلند مدت دارند چون داشتن هدفی دراز مدت، به تک تک اعضا می فهماند که برای رسیدن به هدف و صرفه جویی در انرژی و وقت، باید به هم کمک کنند. همچنین جوامع گروه گرا، در برابر تغییرات و عقاید، انعطاف پذیر هستند و بنابر این اعضا قادرند باورهای نادرستی را که از نسل های قبلی به آنها رسیده است درباره تک روی و رقابت جویی های دشمنانه ، اصلاح کنند و از همه مهتر این است که جامعه گروه گرا، حتما باید سرمایه اجتماعی زیادی داشته باشد.
مریم یوشی زاده، گروه جامعه
دانلود مستقیم کل روزنامه جام جم روز یکشنبه 9 تیرماه 1392، مطلب فوق در صفحه 14
علاقه ام به بحث های گروهی و تخصصی به ویژه حوزه ی جامعه شناسی و پژوهشگری است. از منتقدان گرامی درخواست دارم مرا یاری و راهنمایی فرمایند. متشکرم.