زن و معلّم، معمارهای جامعه

غفور شیخی

جامعه (Society)، با تفاوت های ظریف، شبیه به عمارتی عظیم است که هر دو نیاز به خندق و پی ریزی دارند. مصالح و آجرهایی که توسط کارگران و اساتید زحمتکش و هنرمندان خوش ذوق، به مرور زمان، مطابق نقشه و برنامه کاری ، کنار هم، چیده می شوند. دست به دست هم دادن اجزا و عناصر، تشکیل رج و دیوار و سقف و ستون می دهند و کنار هم قرار گرفتن افراد، نهادها و موسسات مختلف، ساختار ساختمان جامعه (Construction) را تشکیل می دهند. بعضی ساختمان ها بر بستری گسلی و لغزشی، بنا می شوند و در این حالت است که می گویند خانه از پای بست خراب است. بعضی ساختمان ها، شروع خوبی دارند اما در مراحلی از کار دچار تحریف می شوند و در این حالت است که می گویند خشت اول گر نهد معمار کج...تا ثریا می رود دیوار کج! وقتی فرزندان متولد می شوند جدای از ذخیره ژنتیکی و فطرت الهی، آنچه که حاصل آموختن و یادگیری باشد بر لوح زرین ذهنشان ثبت نشده و لذا اندیشه ای برخاسته از پردازش آن و یا توان کرداری متناسبِ آن را هم ندارند. هر کدام، کم کم می آموزند. با دیدن، شنیدن، لمس و مزّه کردن و غیره. به صورت اتفاقی و ناخواسته یا به واسطه القای اطرافیان که به شکل بازی و تماشای تلویزیون و... جلوه گر می باشد. پس آرام آرام فایل ها و رج هایی در بستر لوح زرین ذهنشان شکل می گیرد. طبقه بندی ها صورت می پذیرند و فضای کابین ذهن مملو از شلوغی و ازدحام فرامینی است که به سرعت می آیند و چیزی تحویل می دهند و چیزی می گیرند و می روند. در این عمارت شگفت انگیز هیچ چیز گم نمی شود.

اولین کسانی که با آنها آشنا می شود مادر، پدر و افراد خانواده اند. تلاش در تقلید از آنها دارد. در این حالت است که کنار سجاده پدر و مادر با آنها می ایستد و سجده می برد و به اطراف نگاه می کند و می خندد و در پی گرفتن پاداش تائید و بازخورد اطرافیان است. سپس وارد منزل خویشاوندان نزدیک، همسایه ها و دوستان هم کوچه ای و هم محله ای می شود. با آنها ارتباط و کنش متقابل(Interaction) برقرار می کند. مانند آنها به تماشای برنامه ها و شنیدن قصه ها و پردازش گفتگوها می پردازد. هنوز پا به کلاس درس و مدرسه ننهاده است اما می داند که حرف ها و تشویق ها و تهدیدهای بعضی افراد مخصوصاً مادر، پرقوت تر،  مهم تر و واجب الاطاعه تر از بقیه اند. حتی مادر است که ابهت به مردش یعنی پدر بچه اش می بخشد. حتی مادر، دسترسی به چیزها و جاهایی دارد که دیگران حق ندارند! لطف هایی شاید به اسم وظیفه، نقش و «مادرانه» انجام می دهد و در شادی و دردهایش شریک، مراقب و همراه اولش است.

 لذا هنر مادر، پرورش و تربیت فرزند است. فرزند آینه تمام نمای هنر مادر، پردازش خود و تاثیر اطرافیان نزدیکش است. هنر مادر، بهداشت جسمی، ذهنی و روحی فرزندش است. در این حالت است که بر رفتارهای زشت و کلمات رکیک و بدآموزی های دیگران پیش فرزند، پارازیت و سپرحفاظتی می بندد. تاجایی که در توان و اختیارش باشد. اگر فرزانه ای بپرسد که طبعاً مادر می خواهد فرزندش بهترین باشد ولی چنان از آب در نمی آید، چرا؟ باید گفت چون عامل های مختلفی بر الماس دردانه او کار تراش و چکش کاری انجام می دهند و خوشبختانه، همه شرایط در اختیار تام او نیست. مثل تاثیر بقیه افراد خانواده، دوستان و همالان، رادیو و تلویزیون و غیره. همچنین خود مادر، آیا بهترین هست که چنین انتظاری از برآیندش داشته باشد؟ مزید بر این اگر کلیت فرزندان کپی نِسبی والدین و اطرافیان نمی بودند که در عرض یک نسل(Generation) تمام جامعه دچار دگردیسی می شد و احتمالاً جهش روی می داد. تلویحا مولانا چنین می فرماید که:«چندین مدوید کاندر این خاک ... شاگرد همان شدست کاستاد» این یعنی زن در شکل مادر، خواهر یا همسر و... نقش بسزایی در شکل گیری شخصیت انسان، رفتار و حتی طرز اندیشه و روحیات وی دارد. در این حالت است که وقتی انسان موفقی را می بینیم که کار خوبی انجام می دهد به او می گوییم:«رووی دایک و بابت سپی!» عکس این قضیه هم احتمال زیاد صدق می کندکه بسیاری از مشکلات افراد جامعه و اختلالات رفتاری و در نتیجه کج شدن بخشی از ساختمان جامعه، حاصل کوتاهی و ندانم کاری و سهل انگاری زن است.

وقتی این فرزندان چارچوب و اساسشان شکل گرفت و رشد کردند، با هزار شوق و آرزو راهی مدرسه می شوند. بخشی از زمین زراعی ذهن فرزندان هنوز بکر و بایر مانده و این بار معلم در شکل آموزگار، معاون، مدیر، دبیر، مربی پرورشی و... بر روی آن کار می کنند.

 

فرایند آبیاری قطره ای و بتون آماده و تعیین کردن پیمانه ها و اختلاط در تراک میکسر همان نظام آموزش و پرورش است که از سطح بالای وزارت شروع و از طریق ناودان هیدرولیکی آموزش معلم وارد بنیان و شخصیت و پی دانش آموز امروز و شهروند آینده می شود. گاهی یا متاسفانه اغلب، بین تعالیم خانواده و مدرسه، تضاد (Conflict) پیش می آید. یعنی در واقع تضاد بین دو معمار. یکی دیوار را تا کجا و دیگری تا ناکجا می کشد. یکی توصیه می کند آدم خوب و پرتلاش و مسالمت جویی باشد ولی خودش نیست، دیگری توصیه می کند خوش اخلاق و اهل درس و مطالعه باشد و خودش نیست! فرزند دانش آموز بین این تضاد و تعارض ها، هراسان و معصوم، می ماند. قضیه آشپز که دوتاشد  نیست چون هر کسی مستقل و دارای مطبخ و رِسیپی (Recipe) خود است. گاهی هم پیش می آید که بین این دو معمار تضاد آنچنانی نیست. در آنصورت ساختمان، طبق برنامه، رشد می کند اما تا پایانی باشکوه، فراز و فرودهای بسیاری هست.

پس در مرحله دوم زندگی، از هفت سال به بعد، فرزندان جامعه، رسماً، به دست معمار دوم سپرده می شوند. مدرسه می تواند ناراستی ها و کژکارکردهای قبلی را تصحیح کند یا ناخواسته خود عقده هایی جدید بکارد. اما در هر حال، این فرایند جامعه پذیری (Socialization process) مطابق موازین دینی- فرهنگی و اجتماعی جامعه بسط و گسترش می یابد. قهرمان بعدی ذهن انسان معلم وی است. در محیط خانواده به اقتضای خردسالی اش، مجال و فرصت دیدن و اندیشیدن و حتی عمل کردن زیادی نداشت اما وقتی وارد قسمت استرلیزه جامعه به نام مدرسه شد، حوزه عمل و روابطش گسترش می یابد. بسیار مهم و حیاتی است که این دو نهاد خانواده به معماری زن و مدرسه به معماری معلم، چگونه بر وَرز دادن ذهن و شخصیت و رفتار فرد عمل کنند. بدون شک، کلید زیربنایی توسعه فرهنگی و اجتماعی جامعه در دست این دو نهاد تاثیرگذار است. در این حالت است که هنگام پسندنمودن دختری برای رفتن به خواستگاریش می گویند:«اول مادر را ببین بعد دختر را بگیر» و به قول حضرت حافظ که شیرین سروده :«سعی نابرده در این راه به جایی نرسی... مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر». بنابراین وقتی این ساختمان ها و عمارت های انسانی کنار هم قرار می گیرند شهر و شهرستان و استان و جامعه و کشور شکل می گیرند.

 

تحقیقات مختلف نشان داده اند که امروزه رسانه ها به شدت خواهان دراختیار گرفتن ذهن و شخصیت فرزندان و سبک زندگی افراد جامعه اند. این زن و معلم اند که باید مراقب باشند اهمیت مسئولیت و اقتدار و قداست مقامشان به خطر نیفتد. اگر جامعه بخواهد پیشرفت کند باید اول زن و معلمش، الگو و اسوه و شایسته باشند. بسیاری از موفقیت های انسان ها در جامعه حاصل دوراندیشی مادران و دلسوزی معلمان است و برخی از اختلالات شخصیتی و آسیب های اجتماعی هم ناشی از سهل انگاری این دو معمار بزرگوار است. علی (ع) می فرماید:« الْعِلْمُ مِنَ/فِی الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِی/عَلَی الْحَجَرِ» یادگیری در کودکی بمانند نقش کندن بر روی سنگ است.

امید است که انشاءالله در سطح کلان، برنامه ریزان سیاست کشوری، اهمیت بیشتری به نقش و جایگاه زنان و معلمان در جامعه بدهند و در سطح میانه جامعه خودمان حتی الامکان، از حضور و وجودشان در مشارکت ها و بکارگیری توصیه ها و تخصص ها استفاده نمایند و در سطح خرد، هر خانواده  قدر این گوهرهای فرید را بدانند و همبسته، در راستای اعتلای کشور و شکوفانمودن بسترهای پیشرفت بیشتر بکوشیم.

منبع

- شیخی، غفور (1395) زن و معلم، معمارهای جامعه، فصلنامه ئاویته، سال ششم، شماره 33، صص 72 - 73