توسعه اقتصادی اجتماعی ایران 8
7-پارادوكس هاي فرهنگي؛ علت عقب ماندگي ايران
يكی از مسايل مهم قابل بررسی درعلل عقب ماندگی ايران در كنار عوامل بسيار خرد و كلان، عينی و ذهنی، تاريخی و عصری، و در نهايت ملی و فراملی، پرداختن به خصايص و تضادهای فرهنگی است كه در طول سدههای بسيار هم آغوش و همنوای خصايص فرهنگی ديگری مانند فرهنگ اسلامی و مدرن غربی شده و تا امروز نيز يكديگر را باز توليد كردهاند. به بيان ديگر جامعه ايران امروز در كشاكش ناهمگونیها و ناسازه يا پارادوكسهای فرهنگی است كه از يك منظر دارای دو تضاد عمده در بين سه حوزه فرهنگی ايرانی- زرتشتی، اسلامی- عربی و مدرن- غربی بوده است. اين تضادها عبارتند از:
١. اولين تضاد با حمله اعراب به ايران در قرن دهم میلای مقارن بود. اين يورش مرزی و ارضی با داعيه عدالتخواهی و ظلمستيزی، پاسخگوی برخی تضادهای ميان مردم و پادشاهان ساسانی و موبدان يا روحانيون زرتشتی بود. از اين حيث نيز در برهههايی مورد استقبال برخی مردم درمانده در حاشيه زيست انسانی- اجتماعی آن روزگار قرار گرفت. ولی با به بردگی كشاندن و به واپس نشاندن ايرانيان از سوی اعراب تازه مسلمان بدوی و اخذ ناگزير جزيه يا عوارض آزادگی و حفظ هويت ايرانيان نا باور به دين و زين اعراب مهاجم، بتدريج به تعبير زنده ياد زرين كوب، به مقاومت منفی روی آوردند و در طول "دو قرن سكوت" به عدم مشاركت، مشاركت منفی و به تعبير امروز نافرمانی مدنی پرداختند. اين اولين فراز رويارويی دوفرهنگ، دو مردم و دوجهان بينی دينی بود. درطول بيش از دوازده سده پس از دو سده محاق و بهت ايرانيان، بتدريج ايرانی با توان بینظير خود در تقليد و درونی سازی هر آنچه كه در جامه بيگانه به تن برازنده است، به همنشينی و همآغوشیهای تاريخی با اين دين و آيين آن پرداخت. تلفيق آيينهای اسلامی- عربی و زرتشتی - ايرانی از همان ابتدا در دستور كار مردم هنگ و فرهنگ قرار گرفت و شادمانی ايرانی با عزا و سوگواری اسلامی، اعياد ايرانی با اسلامی، روايت پادشاهی موروثی با حكومت دين پيوند خورد. از همين روست كه زايش مذهب نوينی به نام شيعه از تراوشات و نوآفرينیهای انديشه و فرهنگ ايرانی است كه در خلجان برای حفظ هويت ملی بود. در طول چهارده قرن تلاش برای همسازی و همنوايی اين دو حوزه ، بخشی از قوای نوزايی و پويايی فرهنگ ايرانی نيز در همين فرايند به هدر رفت.
٢. دومين تضاد نيز از زمانی در ايران تخم كشاكشهای فكری را در تربت نه چندان حاصل خيز فرهنگ ايرانی نشاند كه در تعامل ميان ايران و اروپا و رويارويی انديشهوران اين دو قلمروی تمدنی ، پای ايرانيان به تحصيل و كسب دانش و رامش يا علم و حلم اروپاييان گشوده شد. اولين موج اعزام ايرانيان از دارالفنون ايرانی به دارالعلوم غربی در عصر ناصری و همت روشن انديشان آن عصر از جمله اميركبير آغاز شد. هرز قوای فرهنگ ايرانی در صرف تام و تمام آن برای حفظ زير بناهای فرهنگی سنتی خود در تعامل با فرهنگ اسلامی ازيكسو، در كنار ستم ديرين شاهان ايرانی بويژه سر شاخ شدن با جور واستعمار داخلی سلاطين زنباره، وطن فروش و فرمانپرست از سوی ديگر، ديگر رمقی برای ايرانی رويارو با فرهنگ غربی ومدرنيزم اروپايی و سرمايه داری در حال رشد آنان باقی نگذارد. برگشت آقازادههای ايرانی تحصيلكرده در ممالك فرنگ، نماهای گوناگونی از خود به نمايش گذارد.
گروهی با كمترين تغيير و تدبير، به تعبير ملكمخان ، مانند شترمرغهايی بودند كه كه از تمام علم و تكنيك غرب، زن بارگی و هرزگی را به ارمغان آورده و مهندسان به كليد سازی وپزشكان به سياست ورزی روی آوردند. گروهی ديگر نيز با تمام همت وغيرت خود به كسب دانش و معرفت اروپايی پرداخته و با نقد ساختارهای كهن نگرش و منش ايرانی، رابطه قدرت و مد نيت و دين و نقش بازدارنده آن در فرايند تحول ايران آغازگر ورود انديشههای نوين اروپايی به ايران شدند. اين محصول دردوران بعدی با آغاز عصر مشروطيت واوج گيری جنبش مشروطه خواهی شدت بيشتری بخود گرفت و هرچند بصورت ناقص العلقه و برونزا، در صدد نوزايی و نوگرايی فرهنگی و دينی و سياسی و اجتماعی برآمد. در كنار اين دو گروه بتدريج گروه سومی نيز پديد آمد كه با دفاع از كيان ايرانی يا ايرانی- اسلامی، با ترويج رويارويی با غربزدگی و رد روايت غربی توسعه و تحول، نظريه بازگشت به خويشتن را مطرح ساخت.
به هر ترتيب اين سه نيروی برآمده از رويارويی انديشه ايرانی با اروپايی، حوزه نوينی از تضادها و كشمكشهای فرهنگی و انديشگی را باز گشود كه از ديگر بار قريب جهارده دهه وقت و انرژی ايرانی را بخود مصروف داشته است. طول دوره شاهان پهلوی اول و دوم ، تقابل يا تعامل با مدرنيزم به مهمترين چالش مردم و فرهيختگان و فرسودگان بخش سنت درآمد. اين بار نه تنها انرژی ايرانی صرف مديريت تضاد درعرصههای فرهنگ ملی - اسلامی با فرهنگ و فرآوردههای دانشی و بينشی و فناوری غرب و مدرنيزم شد، بلكه بخشی از نيروی روشن انديشان ايرانی نيز صرف تقابل و پاسخگويی به تضادهای ذاتی ساختار قدرت مطلقه شاهان پهلوی و انديشه نوستيز آنان در قدرت با فراوردههای سياسی و معرفتی نوگرايی در ايران شد. در اين كشاكش نيروهای مدافع سنت دينی- اسلامی كه روزگار مديدی در مبارزه برای حفظ كيان و كسان خود در بخش دينی بودند، با ازاد سازی نيروی مترقی جامعه و درگيری آنان با ساختار قدرت و حل ناسازههای نوگرايی در جامعه، در اولين گسست تاريخی استبداد ديرين ايرانی در سال ٥٧، قدرت را قبضه كرده و به باز آفرينی دوره نخست تضادهای اسلامی با فرهنگ ملی- ايرانی و همچنين با فرهنگی غربی از اهتمام كردند.
تكرار طنز گونه تاريخ چنان شد كه همانند دو سده سكوت ايرانيان در مقابل هجوم اعراب به ايران در چهارده قرن پيش، با وقوع انقلاب دينی - اسلامی سال ٥٧، بار ديگر پس از چهارده دهه از اولين رويارويی انديشه ايرانی با فرهنگ نوگرای غربی، به "دو دهه سكوت" روی آورد. آنچه كه در اين ميان میتواند حائز اهميت تاريخی باشد شفافيت نيروهای تضاد در اين برهه است. بدين معنا كه اين بار وجه عمده تضادهای فرهنگی و اجتماعی از دو شكل پيشين خود دور شده و نمود تازهای يافته است كه عبارتند از:
١. ظهور نيروها و نمايندگان ترفی خواه، سكولار و نوگرای ايرانی با ضرورت پيوند ارگانيگ و سازواره نوانديشی و نوگرايی (مدرنيته و مدرنيزم از دو منظر مادی و غيرمادی و در تقابل با بخش سنتی ايرانی- اسلامی
٢. ظهور و تقويت نيروهای مدافع سنتهای دينی- اسلامی با ترويج خرافهپرستی و موهومگرايی مفرط در تقابل با بخش نوگرای به اصطلاح غربی و ملی- ايرانی
٣. ظهور نيروی سوم پيوند دهنده باورهای دينی با فرآوردههای ذهنی و عينی نوگرايی تحت نام نو انديشان دينی.
8- بررسي روند نابرابري اقتصادي منطقه اي و رابطه آن با مراحل رشد و توسعه دراقتصاد ايران[1]
نابرابري اقتصادي منطقه اي از موضوعاتي است كه در فرهنگ اقتصادي مطرح است و هنوز در كشور ما جايگاه آن طرح نشده است . اين موضوع با توجه به امكانات و شرايط موجود در خصوص اقتصاد ايران حائز بررسي و تجزيه و تحليل است و روند نابرابري درامد منطقه اي (بر حسب شاخصهاي مدرن اقتصادي) و رابطه آن با مراحل رشد و توسعه در ايران نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. دراين راستا شرايط اقتصادي-اجتماعي در بررسيها و تحليلهاي كمي اقتصادي بايد خاطرنشان گردد. (شاكري، 1382)
نظريات مختلف مثل نظريه نئوكلاسيكها ،پايه صادارات منطقه اي ،عليت تجمعي قطب رشد و بالاخره نظريه موجهاي توسعه از آن جمله اند كه در مورد رابطه نابرابري اقتصادي منطقه اي و مسئله حمل و نقل بطور ضمني اشاره هايي شده است . در مورد هزينه سرانه مناطق شهري و روستائي و ارزشهاي افزوده صنعتي مناطق و سرمايه گذاري جديد و سالانه منطقه اي واشتغال صنعتي و نيز با بكار گيري تكنيك سنجش نابرابري ويليام سن متغيرهاي وابسته مدلهاي مربوط به اين مراحل رشد و توسعه دراقتصاد ايران محاسبه گردند. چراكه هر كدام از شاخصها روي دو فرم تابعي خطي و درجه دوم متغير زمان T (بعنوان شاخص توسعه ) و نيز روي دو فرم تابعي درجه اول و درجه دوم هزينه سرانه كل مربوط به مناطق شهري و روستائي ،متوسط ارزش افزوده صنعتي مناطق ،متوسط اشتغال صنعتي مناطق و متوسط سرمايه گذاري مناطق تاثيرگذار مي باشد . بروز شوكهاي برون زايي چون افزايش قيمت نفت ،رخداد تحولات ناشي از پيروزي انقلاب اسلامي و پديده جنگ تحميلي از عوامل موثر بر شيب و موثر بر ضريب ثابت قابل ذكرند. (شاكري، 1382)
من معتقدم كه رابطه منطقي و معني داري بين نابرابري اقتصاد و منطقه اي و مراحل رشد و توسعه در اقتصادي ايران وجود ندارد. بلكه تغييرات نابرابري مذكور عمدتاً تحت تاثير بروز شوكهاي برون زاي فوق قرار داشته است. متغيرهاي كلان اقتصادي براي سالهاي مختلف بدست آمده از تحقيقات مختلف، بنگاه هاي اقتصادي و...نيز مويد اين است كه اينها نيز با ارائه نامنظم و نوساني به عدم وجود ارتباط منطقي ميان نابرابري فوق و مراحل رشد و توسعه گواهي داده اند.
جلسات هفتم و هشتم
1- اوضاع اقتصادي- اجتماعي دوره ي قاجار
جامعه ایران در دوره قاجاریه علیرغم تمدن و فرهنگ کهنسال دیرین تقریباً یک جامعه قرون وسطایی با تعصبات ملی و مذهبی شدید بر روح و فکر اکثریت قریب به اتفاق این جامعه بود، مردم سخت پای بند آداب و سنت و رسوم ملی و شعائر مذهبی خود بوده و از هر گونه نفوذ و تاثیر شیوه جدید زندگی و تمدن غرب برکنار مانده بودند. عدم تماس با اروپائیان، تنها به دلیل تقویت مذهب و تظاهر شدید به دینداری و تعصب، آنها را از معاشرت با همسایگان مسلمان خود مثل عثمانی نیز دور نگه داشته و آنها را فقط به خاطر پیروی از طریقه سنت، دشمن خویش میپنداشتند.
2- طبقات اجتماعی
اجتماع دوره قاجاریه را می توان به دو طبقه تقسیم کرد:
2-1- طبقه حاکمه
2-2- طبقه محکوم[2]
2-1-طبقه حاکمه
2-1-1- دولت: که تمام سازمانها و تشکیلات در شخص شاه خلاصه میشد.
2-1-2- روحانیون: که از دیر باز بر قلب و روح مردم حکومت داشتند و برای حفظ و اعتبار و نفوذ خود میکوشید. گفتنی است همیشه بین این دو گروه حاکم (دولت و روحانیون) یک مبارزه پنهانی و مداوم ولی آرام و بدون تظاهر وجود داشت و عموماً پیروزی نیز با روحانیون بود.
2-1-3-طبقه مرفه و نزدیکان دربار
طبقه مرفه که جزء طبقه حاکم به حساب میآمدند و نزدیکان دربار بودند شامل صدراعظم، وزراء و رجال و روحانیون عالی رتبه میشدند، که از میان خانواده اعیان و اشراف شهرهای مختلف به تهران آمده و یکی از افراد خانواده دارای شغل دولتی بود و سایر افراد خانواده به وسیله او تقاضاهای خود را به عرض دولت میرساندند. اغلب نیز این افراد بدون در نظر داشتن لیاقت و سن و سال به پستهای مهم منصوب میشدند و این پستها نیز موروثی بود.
القاب مخصوصی نیز برای این طبقه وجود داشت و نشانهای دولتی در دوره قاجاریه از طرف شاه به آنها داده میشد مثل «صاحب دیوان، مستوفی الممالک، منشی الممالک و... .»
ازدواج در این طبقه نیز میان خودشان بود و ثروتمندان علاوه بر زنان دائمی، زنان موقت نیز داشتند. آنها فرزندان خود را نزد مربیان خصوصی یعنی «دایه و لَلِه» نگهداری میکردند و بعد از رسیدن به 7-6 سالگی در مکتب خانههای دایر در منازل خود تعلیم میدیدند، این مربیان در مواقع سفرها نیز همراه این خانوادهها بودند. در مکتبخانهها علاوه بر قرآن، نهجالبلاغه، صرف و نحو عربی، کتاب گلستان، ناسخالتواریح و دیوان شعرای دیگر نیز تدریس میشد.[3]
2-1-4-روحانیون
در تشکیلات روحانیون دوره قاجار، سرآمدان آنها در زهد و تقوی، الگو و مرجع مردم در امور دنیوی و اخروی بودند و گاهی برای دور شدن از دستگاه و دربار به عتبات مهاجرت میکردند. در هر شهر، مسجدی متعلق به روحانی خاصی بود که در آن به جز گزاردن نماز، به رفع مشکلات مذهبی مردم و رسیدگی به طلاب، موقوفات و سایر عواید میپرداخت و درآمد آنها نیز از طریق همین عواید و موقوفات بود. مراجع تقلید، صاحب نفوذ و قدرت معنوی بودند و در تمام شئون مذهبی، سیاسی و اجتماعی دخالت تام داشتند و در جریانات سیاسی و اداری نیز رهبر و پیشوا بودند و نقش شان در بسیاری موارد از جمله قیامها و جنبها پر اهمیت و موثر بود. حضور آنها در لغو بسیاری از قراردادها و یا جریان مشروطه بسیار نمایان است. البته دستهای دیگر از روحانیون هم بودند که از لحاظ نفوذ و قدرت و اعتبار در دسته پایینتری بودند که پیش نمازها و وعاظ در مساجد جز آنان بودند. البته آخوندها و وعاظ بسیاری نیز بودند که سطحینگر و آلوده به پارهای اوهام و خرافات و تبلیغات واهی و سست میشدند و گاهی نیز در کنار حکومت به اجرای اوامر آنها میپرداختند.[4]
2-2-طبقه محکوم
طبقه وسیع و گسترده بعدی که بیش از هشتاد درصد مردم را در بر میگرفت طبقه عامه مردم از بازرگان، پیشهور و صنعتگر تا بقال و قناد و آهنگر و سبزی فروش را در بر میگرفت.
استادان و هنرمندان دوره قاجار همچون اسلاف خود با خلق آثار بدیع نظر جهانیان را جلب میکردند اما به دلیل عدم وجود ذوق هنری و علاقه و اهمیت شاهان قاجار به هنردستی این صنایع پیشرفت چندانی نکرد و همچنین ورود اجناس اروپایی با قیمت نازل توان رقابت را از «صنعتکاران» ایران گرفت. اوضاع کارگران نیز در کارخانه به دلیل مشکلات عدیده از جمله همان واردات اجناس خارجی با قیمت نازل و تعطیلی کارخانهها رو به وخامت میگذاشت. مثلاً شهر اصفهان که زمانی بزرگترین مرکز صنعت بود بیشتر از شهرهای دیگر دچار فقر گردید و دولتمردان را به چاره جویی و تکاپو واداشت.
مردم عادی دیگر نیز در شهر به کارگری مشغول بودند و تقریباً همه کاری میکردند، در شهر به صورت عمله برای گل سازی یا حمل آجر و یا به صورت کارگر در باغها و مزارع فعالیت میکردند ساعت کار آنها از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب بود آنها معمولاً تنبلوار کار میکردند و میبایستی کسی ناظر کارشان باشد. آنها علاوه بر محدودیت در زندگی سیاسی و اجتماعی درگیر و گرفتار عقاید خرافی و جهل و ناآگاهی نیز بودند و درد سرهایی مثل حملات ترکمنان و اقوام مهاجم و شورشهای محلی در شهرها و خشونت ناشی از آن نیز گریبان مردم را میگرفت.[5]
کشاورزان بیشتر از هر قشری مجبور به پرداخت مالیات بودند. بازرگانان که تنها قشر مرفه در میان مردم بودند برای خود تشکیلات خاصی داشتند و در هر شهری دو سه نفر از بازرگانان معروف، سایر بازرگانان را سرپرستی میکردند که به طور غیر رسمی و بدون دخالت دولت انتخاب میشدند.
روسای آنها با دستگاه حکومتی ارتباط داشتند و اغلب کالاهای زیادی را از اروپا وارد میکردند آنها شال و قالی و قالیچه و خشکبار صادر و در مقابل اشیاء تجملی، بلور و چینی وارد میکردند تجار به علت رونق داد و ستد در کشور از طبقات ثروتمند محسوب میشدند حتی گاهی دولت از آنها قرض میگرفت.[6]
3- زندگی در شهر
در شهرها گروه بندی بر حسب حرفه و پیشه بود مثل خیاط، قناد، حلبی ساز، آهنگر و... شرایط زندگی شهری دارای جهات مشترک بود یعنی رئیس خانواده به نسبت توانایی، خانه شخصی داشت و مشاغل هم موروثی بود. مثلاً آهنگر پسر خود را از سنین 7 یا 8 سالگی در دکان خویش به کار میگماشت تا حرفه پدری را فراگیرد و بعد از رسیدن به بلوغ سعی میکرد دخترانی از همان طبقه و هم صنف خود را به عقد ازدواج او در آورد.
هر صنف فقط اجناس مربوط به خود را میفروخت مثلاً عطار هیچ گاه لبنیات نمیفروخت و بقال از داد و ستد قند و شکر و ادویه که مربوط به صنف عطار بود خودداری میکرد. علاوه بر مشخص بودن شغل و حرفه، شیوه زندگی آرایش خانه و لباس اصناف و گروهها نیز متمایز از هم بود. مثلاً بازرگانان عمامه «شیر شکری با مندیل یا کلاه» بر سر میگذاشتند اما بقال و عطار عموماً کلاه بر سر میگذاشتند و لباس آنان غالباً «متقال مشکی» یا سرمهای بود و شال پهن به کمر میبستند و قبای کوتاه بدون چاک میپوشیدند.( تاجبخش، احمد؛ همان، صفحه 425)
4- معتقدات مردم
4-1-معتقدات مردم بر اساس تقوی و پرهیزکاری و اجتناب از افعال حرام و رذیله بود که پایه و اساس تعلیم و تربیت عمومی بود و در پرورش و وجدان اخلاقی و حس تعاون و همکاری مردم بسیار موثر بود. قسمتی از این معتقدات بصورت شعائر مذهبی مثل روضه خوانی، تعزیه و تظاهرات حزن انگیز در ایام محرم جلوه مییافت.
4-2-یک دسته از اعتقادات و باورهای خرافی و اوهام نیز، متاسفانه رنگ مذهب گرفته و در میان مردم به شدت رسوخ یافته بود و کسی را که با آن مخالفت میکرد مورد لعن و تکفیر قرار میگرفت. دعا نوشتن روی تخممرغ و آویختن طلسم به گردن اطفال از این گونه اعتقادات بود.( شمیم، علی اصغر؛ همان، صفحه 373)
5- برداشت احمد اشرف از تحولات اقتصادي- اجتماعي و سياسي دوره قاجاريه
شهرهاي بزرگ ايران در زمان قاجار به سه قسمت عمده تقسيم مي شد:
1-ارگ ،2-مسجد جامع (آدينه)،3-بازارها .
اين مناطق به ترتيب محل استقرار علما ،عمال ديواني ،تجار و كسبه و پيشه وران بودند.از نظر مكاني مسجد جامع از يك طرف با بازارها و از طرف ديگر با ساختمانهاي اصلي دولتي در ارتباط بود كه اين ارتباط مكاني( بازارها و مسجد جامع) معنادار و مهم بود. (اشرف،1359)
در اروپا گيلد غربي در شهر خودمختار فعاليت مي كردند و در آن نظام ميان صنعت و بازرگاني و كشاورزي جدايي اساسي بود.فئودالها در دژها و پيشه وران و بازرگانان در شهرهابودند و اساسا" بين شهر و روستا جدائي افتاده بود ، ولي در شرق عاملان حكومت و زمينداران جملگي در شهر بودند و محله هاي شهر و اصناف شهري همراه با اجتماعات روستايي زیر سلطه حکومت بود پس آزادی و خودمختاری نبود و همین مانع ایجاد تضاد میان شالودهای تولید شهری و روستایی میشد ،تضادی که در غرب از عوامل موثر پیدایش نظام سرمایه داری بود. (اشرف،1359)
موانع تاریخی رشد سرمایه داری نوین صنعتی و مردم سالاری:
الف- موانع داخلی :
خصوصیات شیوه های تولید شهری - روستایی -ایلی و نظام سیاسی،اجتماعی حاصل از آن.
ب-موانع خارجی:
وضعیت نیمه استعماری و تحولات سیاسی و اقتصادی جامعه ی ایرانی در شرایط سلطه ی استعماری.
الف- موانع داخلی رشد سرمایه داری صنعتی:
حاکم بودن شرایط دوگانه ای از جمله:
1-خصوصیات نظام سیاسی و اقتصادی در جامعه ی شهری و روابط خاص آن با جامعه ی روستایی با سابقه ی طولانی.
2-تداخل و تزاحم شیوه ی تولید عشایری با شیوه های دیگر تولید و سلطه ی عشایر بر اجتماعات شهری و روستایی.
شیوه ی تولید شهری –روستایی در ایران به گونه ای بود که سبب توسعه نیافتن و تقسیم کار اجتماعی میان کشاورزی،بازرگانی و صنعت می گردید و در نتیجه جامعه را از جداکردن تولید شهری و روستایی بازمیداشت.
پیوند اجتماعات شهری و روستایی از نظر سیاسی، اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی،دینی که مانع تمایز شهر و روستا و رویارویی ایندو با هم نمیشد،اهمیت شهر را در نظام اجتماعی افزایش داد ولی همین موضوع مانع خودفرمانی اجتماعات شهری میشد و از استقلال بازاریان و مشارکت آنان در حکومت شهر جلوگیری میکرد،زیرا شهر مرکز و پایگاه قدرت سیاسی و روحانی و زیر نظر دولت و حکومت مرکزی بود که فرصت مناسبی برای رشد و توسعه ی انجمنهای مستقل صنفی فراهم نمیاورد و از طرفی این انجمنهای صنفی وسیله ی مناسبی تا سازمان گردآوری مالیات و بیگاری بتواند با پیشه وران شهری به طور دسته جمعی روبه رو شود و به آسانی وظیفه اش را انجام دهد. (اشرف،1359)
از موانع اساسی در راه رشد و توسعه ی سرمایه داری نوین صنعتی از درون بازارها میتوان گفت:روستاییان با این شیوه به طور دسته جمعی مورد استثمار واقع شدند ، مازاد تولیدشان را گردآوری میکردند و در موارد لزوم از آنان بیگاری می کشیدند.
هجوم تورانیان از سده پنجم ؛که با استقرار تورانیان جمعیت قبایل و عشایر تورانی و ایرانی جمعا یک چهارم جمعیت کشور شد.تفوق نظامی عشایر و سلطه ی سیاسی و نظامی بر جامعه ی ایرانی و اجتماعات شهر و روستا باعث شد عشایر در قدرت سیاسی محور باشند ، این ادغام عشایر پر قدرت در نظام سیاسی منجر به توازن میان نهادهای قدرت مرکزی و نیروهای عشایری شد و موانع مضاعفی در راه رشد سیاسی سرمایه داری ملی در شهرها شد ، حتی وقتی سلطه و اقتدار حکومت مرکزی بود،آثار منفی کمی داشت و این باعث ناامنیتی های بازاریان شد زیرا هم زیر بار ناایمنی ناشی از فشار عمال دیوانی در شهرها و هم ناایمنی های ناشی از سلطه ی عشایر بودند. (اشرف،1359)
تزاحم شیوه تولید عشایری به دو صورت بود:
1-فعالیت کشاورزی را محدود میکرد و کندی جریان آن به اجتماعات شهری میکشاند.
2-رشد و توسعه ی درون زای سرمایه داری از بطن بازارها را دشوار میساخت.
از طرفی تجار با موانعی روبه رو بودند که عدم پیدایش طبقه ی مقتدر( که فرمانروای بازار داخلی و بازار پولی کشور و کارگزارصنایع جدیدباشند)را در پی داشت.
ب- موانع خارجی رشد سرمایه داری صنعتی:
وضعیت نیمه استعماری و وابستگی اقتصاد سنتی جامعه ی ایرانی به بازار نوپای جهانی در سده سیزدهم هجری قمری باعث سلطه ی اقتصادی همسایگان شمالی و جنوبی(که معطوف به اهداف سیاسی شان بود)شد.علایق قدرتهای استعماری در ایران ابتدا متوجه منافع صرفا سیاسی بود و سپس با پیدایش و گسترش بازار جهانی در اواخر سده ی سیزدهم هم منافع اقتصادی در کنار منافع سیاسی مورد توجه خاص بود و هم گسترش فعالیت اقتصادی وسیله ای برای تحکیم و تثبیت موقعیت سیاسی در نظر آمد.
در شرایط نیمه استعماری ایران آن زمان، نهاد حکومتی خوب و مناسب برای اداره ی امور داخلی بود ولی کشاکش دو نیروی متخاصم استعماری که آنها مستقیما اداره ی امور کشور را بدست نگرفته آن را همچون حایلی میان خود نگاه داشتند و برای تثبیت نفوذ خویش درآن سرزمین به رقابت پرداختند،که این وضعیت آثار و نتایجی از نظر ماهیت و تحولات اجتماعی در کشور نیمه مستعمره ی ما در پی داشت از جمله:
حمایت از نهادهای کهن حکومتی و حفظ وضع موجود سیاسی
پاشیدگی بازارهای کوچک و غیر قابل انعطاف محلی رشد تجارت خارجی
تخصص در تولید و صدور مواد خام رکود صنایع دستی
اعتیاد به مصرف مصنوعات غربی برهم خوردن توازن پرداختها
افزایش قرضه های خارجی (اشرف،1359)
سلطه ی قدرتهای استعماری بر موسسات اقتصادی مانند بانکها،گمرکات و بازارهای محلی و همچنین تسلط آنان بر بازرگانان و اصناف
به طور کلی وابستگی اقتصادی به قدرتهای دوگانه استعماری در وضعیت نیمه استعماری ، علی رغم مساعد نبودن شرایط داخلی به خاطر انگیزه های خارجی ،بازرگانی بین المللی رشدی شتابان یافت و در نتیجه در همسازی با آن، دگرگونی در تولید کشاورزی و تولید صنعتی و مبادلات تجاری بدست آمد.
کشاورزان دستمایه ی اقتصاد سنتی برای ایجاد قدرت لازم برای واردات و مصنوعات غربی بودند و از طرفی بازارها و صنایع غربی به مواد خام تولید بخش کشاورزی نیاز داشتند و باید تولید مواد خام تخصصی میشد تا روابط استعماری توسعه یابد.
در زمینه ی صنایع دستی ، صنایع نساجی در رقابت با نساجی منچستر افول کرد ولی درقالیبافی استثنی وجود دارد که به همت تجار ایرانی و فرنگی رشد کرد و صادراتش به دو علت زیر توسعه یافت:
1- یکی تقاضای فراوان برای آن در بازارهای مغرب زمین
2- دیگری ناتوانی صنایع جدید غربی در تولید قالی و ناتوانی رقابت با تولیدکننده ایرانی؛لیکن در صنعت قالیبافی امکانات رشد سرمایه داری صنعتی نبود.
تجار ايراني يا بالاستقلال يا نماينده ي تجار و شركتهاي خارجي به واردكردن مصنوعات غربي وصادر كردن مواد خام كشور به بازارهاي جهاني پرداختند.
سياست نامناسب گمركي ما كمك به زوال صنايع سنتي و همراه با پيامد وضعيت نيمه استعماري كمك كرد تا توسعه ي صنايع جديد به وجود نيايد.
تاسيس و گسترش بانك شاهنشاهي ايران بانك استقراضي ايران كه با تسلط بر بازار پول كشور همراه بود باعث تحكيم و تثبيت نفوذ استعماري همسايگان شمالي و جنوبي در كشور شد و مانع اساسي در راه توسعه ي درون زاي بانكداري نوين از بطن بانكداري سنتي ايجاد شد.
رقابت روسيه و انگلستان ووضعیت نیمه استعماری باعث شد شبکه ی ارتباطی به جز چند رشته را در حوزه ی نفوذ این دو قدرت احداث شود؛پسرشد اقتصادی کشور در جهت وابستگی اقتصادی و صنعتی به غرب میرفت.(رشد و توسعه ی ناهماهنگ و ناقص)
عوامل خارجی رشد سرمایه داری را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1- پیدایش و استقرار وضعیت نیمه استعماری
2- وابستگی اقتصاد کشور به بازارهای جهانی
3- خصوصیات اقتصادی تجار ایرانی
این عوامل به همراه افزایش رشد بازرگانی خارجی دراواخر سده ی سیزدهم و اوایل سده ی چهاردهمهجری قمری،تجار خارجی را به بازارهای بکر و قابل توسعه ی ایران جلب کرد و تجار ایرانی را که در گذشته در بازارهای محدود محلی فعالیت داشتند به حرکت درآورد و به گسترش فعالیت واداشت .
خصوصیات اقتصادی تجار ایرانی:
1-گردآوری و صدور مواد خام مورد نیاز بازار خارجی مثل:تریاک،پنبه،ابریشم،خشکبارومواد غذایی، وارد کردن كالاي صنعتي مثل قماش منچستر‘قند‘شكر‘چاي.
2-عدم تخصص در رشته ي خاص از تجارت و يا صادرات و واردات كالا(صرافي در صورت لزوم به تجارت و مبادله ي كالاهاي گوناگون نيز مي پرداخت).
3-تجار ايراني در صنايع و تجارت به سرمايه گزاري مي پرداختند‘در زمينه يتجارت با تجار غربي كه در ايران فعال بودند پهلو مي زدند ولي در سرمايه گزاري صنعتي در برابر آنان نقش ناچيزي داشتند.كارخانه در اين دوران تاسيس شد وتنها كارخانه هايي موفق بودند كه به آماده سازي محصولات كشاورزي پرداختند مثل كارخانه هاي پنبه پاك كني‘حال آنكه كارخانه هايي كه با مصنوعات خارجي رقابت داشتند مانندكارخانه ي ريسندگي و بافندگي و قند با شكست روبرو شدند.
4-تجار بزرگ و حتي تجار متوسط آن زمان گرايش شديدي به سرمايه گزاري در املاك مزروعي داشتند پس قسمت قابل ملاحظه اي ازسرمايه و نيروي آنان به اين سو كشانده مي شد.
5-گروهي از آنان نماينده ي تجاري شركتهاي خارجي و گروهي نيز تحت الحمايه و حتي تبعه ي همسايگان شمالي و جنوبي بودند.
6-برتري تجار بر عمال ديواني از نظر مالي و گردآوري ثروت زياد براي خود. (اشرف،1359)
از سويي بازار تجارت در ان دوران رونق يافت و ازسوي ديگربا ازهم پاشيدگي امور مالي حكومت و فقرخزانه ي دولت همراه بود‘كه گذشته از عوامل سياسي و اقتصادي ناشي از عوامل مالي ‘و به خصوص كاهش ارزش نقره و كسري موازنه ي پرداختها و نظام نادرست وصول مالياتها و عوارض گمركي و عدم وصول ماليات بر درآمد از تجار بود.
7-به خاطر وابستگي اقتصادي كشور به بازارجهاني ‘تجار بزرگ به بازرگانان خارجي وابستگي پيدا كردند و چون تخصص در توليد صنعتي و واردات و صادرات كالا‘بانكداري و ملكداري نداشتند فرق بين سرمايه داري وابسته و ملي بسياردشوار شد ولي در عين اينكه به غرب وابسته بودند‘جنبش اجتماعي سياسي براي ترجيح امتعه ي وطني و تاسيس بانك ملي و كوتاه كردن دست خارجيها از اقتصاد كشور پديد آوردند.
تجار ايراني آشنايي با فرهنگ غربي‘فكر آزادي ‘برقراري حكومت مشروطه و مردمسالاري(دموكراسي بورژوايي)را پذيرا شدند.
خصوصيات تجار بزرگ از نظر سياسي:
به خاطر افزايش قدرت مالي و نظارت بر امور كسبه و شبكه هاي گردآوري وتوزيع كالاها قدرت سياسي آنان در بازار فزوني گرفت.
بيش از گذشته از استبداد،بي قانوني و دلبخواهي بودن اداره ي امور و نيز ناامنيهاي ناشي از نظام حكومتي رنج مي بردند و با آن خصومت كردند.
با همه ي وابستگي به سرمايه داري غربي بسياري از آنان گرايشهاي وطن پرستانه اي داشتند و با استعمار غرب كه مانع رشد سرمايه داري صنعتي و استقلال و قدرت اقتصادي كشور مي شد،خصومت مي ورزيدند.
تجاربه خاطر داشتن اين خصوصيات همراه با روحانيت پيشرو و روشنفكران شهري ، رهبري جنبشهاي بزرگ سياسي ضداستعمار و ضداستبداد را عهده دار شدند كه اين مبارزات دسته جمعي تجار ابتدا در كوشش متشكل آنان براي ايجاد مجلس وكلاي تجار در تهران و شهرهاي بزرگ آغاز و در جنبش تحريم تنباكو و نهضت مشروطيت متبلور شد
در مجلس اول نمايندگان بازاريان،مجتهدان،گروه ميانه روان مشروطه خواه و بيست نفر ترقي خواه و تندرو بودند كه پيشنهاد براي تاسيس بانك ملي و قرضه ي خارجي مطرح شد و با استقبال بازاريان و ساير طبقات اجتماعي روبرو شد.
از جمله مسائل مطرح شده در مجلس اول؛حمايت از سرمايه و مالكيت خصوصي و كسب و كار مردم در برابر تجاوزات عمال ديواني و استبداد داخلي ،تجاوزات اقتصادي و سياسي استعمار خارجي و حفظ تماميت ارضي كشور،بود.نقش موثر تجار بزرگ همراه با روحانيت پيشرو و جماعت بازاريان كشور،با اين عواملمطرح شده تاكنون در توسعه ي بازرگاني خارجي و رشد اقتصادي كشور بود،اينان جنبشهاي بزرگ سياسي را بر ضداستبداد داخلي و استعمار خارجي برپاداشتند لكن در دو زمينه اساسي زير كه عامل اصلي در توسعه اقتصادي و اجتماعي به شمار مي آيد موفقيتي به دست نياوردند :
1-توسعه ي صنعتي كشور
2-استقرار مردمسالاري يا دموكراسي بورژوايي
ناكامي جماعت تجار به خاطر نيروهايي بود با آنها در تعارض و پيكار بودند يعني استبداد داخلي و استعمار خارجي. بدين ترتيب جنبشهاي ناكام سياسي بازاريان كشوركه در اواخر قاجار به كمال خود رسيده بود با ابعاد تازه اي (كه تحولات حاصله در نظام طبقاتي و گسترش دوگانگي فرهنگي ميان طبقات متجدد وطبقات متقدم پديد آورده بود) در جنبش ملي كردن صنعت نفت و جنبشهاي اوايل دهه ي گذشته و در نهضت كنوني دوباره سربرآورد. (اشرف،1359)
[1] شاكري حسين آبادي، عباس؛ نابرابري اقتصادي منطقه اي و رابطه آن با مراحل رشد و توسعه دراقتصاد ايران، مقاله از دانشگاه تربيت مدرس، 1382
[2] شمیم، علی اصغر؛ ایران در دور، سلطنت قاجار، تهران، افکار، 75، صفحه 366.
[3] تاجبجش، احمد؛ تاریخ تمدن و فرهنگ در دوره قاجار، شیراز، 77، انتشارات نوید شیراز، صفحه 423
[4] آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 62، صفحه 435-430
[5] واتسن، گرنت؛ تاریخ ایران دوره قاجار، ترجمه وحید مازندرانی، تهران، سخن، 40، صفحه 29 و 28
[6] اورسل، ارنست؛ سفرنامه اورسل، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، 1353، صفحه 245- 240