روش تحقیق تاریخی

روش تحقیق مطالعه تاریخی

«تاريخ ،بايگاني كامل ، دقيق و با معنايي از موفقيت بشر است. تاريخ عبارت است از تعريف و توصيف وقايع گذشته و تجزيه و تحليل انتقادي اين وقايع به نحوي كه حقايق گذشته را روشن و مشخص سازد. به اين ترتيب ، تاريخ مطالعه تمام وقايع مربوط به انسانهاي گذشته را در بر مي گيرد. اين مجموعه ، بايد به صورت جرياني از حوادث تعريف و تبيين گردد ، زيرا تعريف و توصيف وقايع گذشته ، اگر به صورت جدا از هم انجام گيرد ، بيوگرافي ( شرح حال ) خواهد بود نه تاريخ.» (نبوي 1374، 65) لذا ما درین فصل به انواع، روشها و مراحل و جوانب و گزارش یک پژوهش تاریخی می پردازیم.

*کلید واژه های بحث:

پژوهش تاریخی،تبيين تاريخي ،تاريخ گرايي ، بازيابي علي،گزارشات تاريخي، روش شناسي تاريخي.

1- پژوهش تاريخي :

«هر مدل يا الگويي از ساخت اجتماعي ،يك الگوي دگرگوني تاريخي – اجتماعي را در بر مي گيرد. تاريخ عبارت است از دگرگوني هايي كه در ساختهاي اجتماعي رخ مي دهد»[1]  (ساروخاني ، 1378، 194)

تاريخ انسان را قادر مي سازد كه با درجه اي از اطمينان آينده را به طور تقريبي پيش بيني كند و بر اساس اطلاعات كسب شده ،راههاي مناسبي را كه موجب تصميم گيري صحيح مي شوند ، انتخاب كند.

مركز توجه تاريخ به طور مستقيم ممكن است فرد ، گروه ، ايده، جنبش يا يك نهاد باشد ،هر چند كه هيچ يك از اين مشاهدات را نمي توان به طور جداگانه مورد بررسي قرار داد. هيچ انساني را نمي توان بدون ارتباط با ايده ها ، جنبش ها و نهادها در زمان و مكان معيني مورد پژوهش تاريخي قرار داد. اين عاملها هميشه با هم ارتباط دروني دارند و مركز توجه تاريخ ، تنها نقطه تاكيد و جهت پژوهش را مشخص مي كند.(علي دلاور ، 1374، 225)

2- اهميت و ضرورت مطالعات تاريخي:

مطالعه ي پديده هاي مرتبط با گذشته حيات اجتماعي از

 

برای تهیه کامل این مطلب اینجا را کلیک فرمایید. باتشکر. موفق باشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اهميت بسياري برخوردار است ، دلايل اين اهميت بسيارند:

 نظريه پيوست ، نظريه حضور، نظريه بقا و جابجايي ، نظريه انباشت پذيري. همگي دال بر اهميت خاص مطالعه ي اين نوع پديده است كه به توضيح هر كدام مي پردازيم:

2-1- نظريه پيوست : بر اساس اين نظريه ،پديده هاي اجتماعي از ويژگي «نو بودن»پديده هاي فيزيكي برخوردار نيستند. زمان و مكان امتداد واقعيت اجتماعي هستند و بدون آنها شناخت درست ميسر نيست (نسبيت پديده هاي اجتماعي حكم مي كند كه آنان را در بستر زمان و مكان ببينيم) به همان سياق نيز گذشته بعد اجتناب ناپذير واقعيت است و بدون آن شناخت ناقص خواهد بود.(قدمت در پديده هاي اجتماعي نيست)

2-2- نظريه حضور: بسياري را عقيده بر اين است كه واقعيت امروزين حيات اجتماعي ، حاصل گذشته است . گذشته در بطن واقعيت فعلي وجود دارد. روانكاوان در درمان بيماري كه مبتلا به عقده ي اوديپ است ، ناچار گذشته هاي دور او را مي شكافند.

در اينجا سخن از امتداد تاريخي است. مثالي در اين زمينه ،دو بيمار را در بيمارستان در نظر بگيريد كه هر دو در شرايط يكسان و با آسيبي مشابه بودند ، اما يكي آرام و ديگري آشفته ( يكي كارگر بوده و از كار راحت شده و ديگري دونده بوده كه از مسابقه بازمانده)بود.شناخت علل اين تمايز جزبا بازگشت به گذشته ميسر نيست.

2-3- نظريه بقا و جابجايي: لاوازيه در شيمي اين نظريه را مطرح ساخت ، به عقيده او ،واقعيات جهان ما باقي مي مانند. اما دگرگون مي شوند. هيزم پس از سوختن تبديل به پديده هاي ديگري مي شود كه در جو باقي مي مانند. بدينسان ،واقعيات حيات اجتماعي همانند وقايع در حيات فردي، هرگز از بين نمي روند. مي مانند ، دگرگون مي شوند و در ذهن جابجا مي گردند . هرگز نمي توان تصور كرد آنچه بر كودك در نخستين برهه هاي حياتش مي گذرد. از ذهن او محو مي شود. اين اثرات مي مانند ، اما از ضمير آگاه به ضمير نا آگاه منتقل مي شوند، چون ذهن آدمي هرگز توان آنرا ندارد كه انبوه بي پايان از داده ها را در ضمير آگاه خود نگاه دارد.

2-4- نظريه انباشت پذيري: پديده هاي گذشته ،باز در حيات اجتماعي ، همانند حيات فردي، نه تنها باقي مي مانند ، بلكه تركيب مي شوند ، تراكم مي پذيرند و مجموعه هايي وسيع را مي سازند. بدينسان ، مي توان پذيرفت كه وقايع گذشته و آثار آن در حال كمون قرار گيرند و سپس با پيوست با عناصر ديگر فعال شوند و كارآيي يابند. مثلا در بحث طلاق و عوامل آن ، فروريختن بناي خانه فقط با يك عامل صورت نخواهد گرفت. وقايعي كه در گذشته رخ مي دهند ، مي مانند در ذهن جابجا مي شوند، به حال كمون مي روند و سپس در شرايط مناسب با يكديگر تركيب مي شوند و كارآيي مي يابند.

2-5- نظريه فراگيري: برخي را عقيده بر اين است كه همه پديده ها تاريخي هستند . اساسا همه چيز تاريخي است، اصل بودن نيست بلكه شدن است. كلود لويي اشتروس در اثرش ، انسان شناختي ساختي، مي نويسد : ( همه چيز تاريخ است . آنچه ديروز گفته شد ، جزء تاريخ است حتي آنچه يك دقيقه پيش گفته شد، باز تاريخ است»[2]پس ، مي توان با بسط انديشه اشتروس گفت ، نه تنها آنچه گفته شد ، بلكه آنچه گفته خواهد شد ، باز جزء تاريخ است. اين برداشت واقعيت جامعه شناختي را در پرتو تاريخ قرار مي دهد.(ساروخاني ، 1378، 241و242)

3- ماهيت پديده هاي تاريخي:

حال كه ضرورت مطالعه ي پديده هاي تاريخي را ديديم ،بايد با ماهيت اين پديده ها توجه كنيم. برخي از مشخصات پديده هاي تاريخي چنين اند:

3-1-      غير زنده اند: حوادث تاريخي زنده نيستند بلكه مربوط به گذشته دور يا نزديك اند. از اين رو درك و فهم مستقيم آنها ممكن نيست. پس همواره به طور با واسطه مطالعه و ارزيابي مي شوند.

3-2-      تكرار ناپذيرند: گذشته ي تاريخي هرگز عينا تكرار شدني نيست، از اينجاست كه مورخ خواه يا ناخواه با معيارهاي جامعه ي زمان خود با گذشته مواجه مي شود، پس بايد ضريب انحراف خاصي را در ارزيابي خود بپذيرد .

3-3-      در موارد بسياري اين پديده ها از ما دورند و به همان نسبت با روشهاي محقق و زمان او متفاوتند. از اينرو نيازمند ترك ارزشهاي زمانه خويش و جاي گرفتن در زمانه ي خاص حادثه به منظور درك درست آن است .

3-4-      حوادث تاريخي هرگز تماما در اسناد و مدارك جاي نمي گيرد و مورخ ناچار است از روشهاي استنتاجي جهت تكميل اين نقص استفاده كند كه طبيعتا عنصري تازه بر واقعيت تاريخي مي افزايد.

3-5-           امكان استفاده از روشهايي همچون مشاهده ، مصاحبه و... در آنها نيست.

3-6-           امكان مطالعه بي واسطه آنها نيست.

3-7-      (هيچ واقعه تاريخي به طور مجزا و در تجريد معنا ندارد و اين قاعده كلي پديده هاي اجتماعي در همه زمانها است. آنگاه كه پديده ي اجتماعي از متن خود جدا شود، خشك و بي معنا و گاه مضحك مي نمايد ، پس بايد مورخ واقعه ي تاريخي را كه اسناد و مدارك آن موجود است در زمينه كلي جامعه ببيند و چون جمع آوري مدارك متقن در مورد جامعه اي كه موجود نيست ، غير ممكن است و مورخ ناچار است به باز سازي جامعه گذشته دست بزند ، اين امر نيز عامل نهايي در تجريد ، تحريف و در هر حال فاصله از واقعيت اصيل اجتماعي است)[3]

3-8-      هر چند ، پديده هاي تاريخي به گذشته تعلق دارند، حيات مجدد نمي يابند، گرد روزگار گرفته اند و در ابهام جاي دارند ، ولي با محققي با شوق و تيز هوش گفتگو مي كنند و او را به شوق و حركت وا مي دارند. (ساروخاني ، 1378، 201 و 200)

«مورخ يا خواننده ي تاريخ كه حوادث را غالبا با شوق و هيجان دنبال مي كند مثل دانشمند علوم طبيعي نسبت به موضوع كار خود ، بيگانه و بي تفاوت نيست . تاريخ را نه تنها جزيي از وجود خويش ، بلكه عين حيات خويش مي يابد.»(زرين كوپ ، 1370:  186)[4]

4- رسالت جامعه شناسي در شناخت پديده هاي تاريخي:

حال بايد ديد جامعه شناسي در حيطه ي دنياي تاريخ در جستجوي چيست؟

اگر جامعه شناس همانند مورخ عمل كند ، به يقين كاري درست انجام نداده است. او بايد راهي ديگر در پيش گيرد . از روزنه اي نو به پديده هاي تاريخي بنگرد و در نهايت دستاوردهاي تازه اي ارائه دهد. در تعيين پايگاه جامعه شناسي در قلمرو پديده هاي تاريخي راهي كهن وجود دارد و آن فلسفه ي تاريخ است.

فلسفه تاريخ ، يعني پرسشي كه نويسنده در باب حركت تاريخ و مسير آن براي خود مطرح مي سازد و با اشكالي خاص ، قرنها جامعه شناس را به خود مشغول داشته است. از بين پايه گذاران جامعه شناسي كمتر كسي است كه نامش با فلسفه تاريخ نياميزد.

هنگامي كه كنت كلمه ي جامعه شناسي را ابداع كرد ، چنين پنداشت كه مكتب اثباتي او با فلسفه تاريخ فاصله گرفته است. اما در واقع قانون سه گانه ي او كه مي گويد جامعه ي انساني از مرحله رباني به فلسفي و سپس به سوي اثباتي پيش مي رود و همه ي جوامع را يكرنگ و يك مسير مي داند قانون او همه ي مشخصات فلسفه تاريخ را در خود داشت.

آيا مي توان پنداشت كليه جوامع جهان با همه ي اختلافهايشان ، چه از نظر اقليمي ، جمعيتي و تكنولوژيك در همه ي اعصار و در همه ي مكانها ، محكوم به گذشتن از يك مسير خواهند بود؟

اين حقيقت است كه انسان خلاق تاريخ است ،در اين تعبير چپ گرا ، به كلي فاقد معني خواهد بود ،نزديكتر از كنت ، ماركس ، پرودن و سن سيمون و دوركيم به بند فلسفه ي تاريخ قبلا دچار گشتند.

اميد به دنياي بهتر ، يعني تجلي خواست انسان در تفكر علمي آنچنان رسوخ نمود كه علم و رويا را به هم آميخت و از اين رهگذر فلسفه ي تاريخ تولد يافت كه در آن بعضي مسيحيت جديد را نويد تجلي انسانيتي تازه ناميدند.

سن سيمون و ديگران جامعه ي انساني را در حركت به سوي تحقق و تعميم عدالت ديدند. پرودن و عده ي  حركت انسانيت را در مسير تحقق دموكراسي ملاحظه كردند. دوركيم و برخي ديگر مي پنداشتند كه جهان به سوي پيروزي قطعي خرد پيش مي رود و ...

نارساييها ي فلسفه ي تاريخ در همه اشكالش و با كليه تعابيرش موجب گرديد كه در قرن 20 يكبار طرد شود بنابراين و به منظور عدم در گيري مجدد با فلسفه تاريخ ، نظم تمايلي[5]  در تاريخ پذيرفته شد.

اگر وظيفه ي جامعه شناسي شناخت كمي و كيفي واقعيت است و پيش بيني در علم با صورتي متعادل و بدون بلند پرواز يهاي قبلي صورت پذيرد ، پس بايد پذيرفت كه جامعه شناس نيز مي تواند دور نماي نزديك حركت واقعيتها را ببيند . اما اين كار به معناي آن نيست كه حكمي قطعي و اجتناب ناپذير در باب مسير و آهنگ تغيير صادر كند . لذا بايد اولويت هر مسير را شناخت و مشخص ساخت كه احتمال حركت اين پديده در كدام مسير بيشتر است .

در واقع جامعه شناس جديد ، با قبول اين ديد تازه به واقعيت ، نسبيت و قوانين احتمالات نزديكتر گرديد . پذيرش نظم تمايلي و يا احتمالي ، در واقع مرحله اي نو در علوم انساني را نشان مي دهد كه در آن تفاوت جوامع با يكديگر پذيرفته مي شود  در واقع تاريخ و شناخت تاريخي لازمه شناخت كامل و همه جانبه واقعيتهاست و اساسا بعد تاريخي يكي از مهمترين ابعاد شناخت ماست ، تاريخ را نزديكتر دانشها به جامعه شناسي مي دانند و در زبان فرانسه مي گويند خواهر جامعه شناسي است . كه يكي از آنها ژرژگورويچ است .(ساروخاني ، 1378 ، 202 تا 210)

5- تاريخ چيست ؟

دانش تاريخ و تطور در اصول آن :

تاريخ ، در آغاز  وصفي بود به معناي روايت زندگي و جنگهاي سلاطين نه از نيروي عظيم ملت در آن خبري بود ، نه از جستجو در باب علت حوادث . ابن خلدون اين طرز انديشيدن در باب تاريخ را غير علمي ،سطحي و غير كارا پنداشت : معتقد بود پيشينيان او فقط سلسله ي وقايع تاريخي را نقل كرده اند و تاريخ را در سطح ديده اند . آنها بجز اطلاعاتي درباره ي وقايع سياسي ، از معناي دروني آن طفره رفته اند . اين مرحله را بايد تاريخ نگاري[6]  خواند . از قرن هجدهم به بعد ، توجه به آن رو به كاهش نهاد و  تاريخ را شناخت كليتها و مجموعه ها دانستند .

به نظر امير حسين آريان پور ، ابن خلدون نيز اساسا تاريخ را پويش طبيعي مي دانست و با ديدي پويا به آن مي نگريست. او مي گفت كه تاريخ همانا مجموعه ي دگرگونيهاي اجتماعي است و عوامل عيني و ذهني تاريخ به يكديگر پيوسته اند كه مي توان آنها را وجود دوگانه امري يگانه شمرد. به نظر او شناخت تاريخي مستلزم آن است كه محقق علتهاي اجتماعي را دنبال كند. به عقيده او جامعه مانند هستي هاي ديگر ، مشمول نظام علي است.

بنابراين در دانش تاريخ نيز بر وراي توصيف يا شرح و يا روايت ، بايد به كار تبيين پرداخت . يعني حوادث را در مجموعه هاي خاص آنان قرار داد ، هريك از عوامل را شناخت و در جاي خويش نهاد و به آن به همان نسبت كه بها دارد ،وزن بخشيد.

با پيدايي دانشمنداني بسيار از جمله والتر ، تاريخ علمي تولد يافت از اين دوران به بعد تبيين تاريخي و اصول آن مورد توجه قرار گرفت.

6-تبيين تاريخي :

تاريخ شناس با تبيين تاريخي از مرزهاي تاريخ نگاري فراتر مي رود و وقايع را تابع عواملي چند مي داند و تاريخ را صرفا شرح حال زندگي چند امير نمي پندارد. با اين حركت تاريخ نيز به عنوان دانش در خانواده ي دانشهاي انساني تجلي مي كند و برخي همچون ژرژ گورويچ را عقيده بر اين است كه نزديكترين دانش به جامعه شناسي همانا تاريخ است . چون تاريخ به نوعي آزمايشگاه پديده هاي اجتماعي است. اما تاريخ و جامعه شناسي پديده ها را از دو ديدگاه متمايز مطرح مي كنند.

دانش تاريخي موردي يا منفرد (  singularist  ) و غير تعميمي است معناي آن اينست كه محقق تاريخ دوراني را در نظر مي گيرد ، حوادث آنرا به عنوان معلول مطرح مي سازد و سپس در همان دوران عوامل را باز مي يابد. براي مثال ، هرگز تاريخ شناسي كه دوران قاجاريه را مطالعه مي كند ، قصد ندارد كه تمامي دورانهاي تاريخ همانند دوران قاجاريه اند . بنابراين ، در مقابل دانشهاي قانونمند يا تعميمي ، تاريخ را دانش تفريدي مي خوانند. لذا اصول اساسي تبيين تاريخي عبارتند از:

6-1-           تاريخ زندگينامه ي اميران نيست.

6-2-           پديده ي تاريخي منحصر به فرد و تكرار ناپذير است.

6-3-           بايد در شناخت علي پديده ي تاريخي ، بازسازي گذشته مورد توجه قرار گيرد.

6-4-      تبيين پديده ي تاريخي بايد با قرار دادن آن در زمينه يا بستر كل واقعيت صورت پذيرد[7] . يعني به جاي آنكه تاريخ زندگي اميران باشد ، زندگي اميران بايد جزئي از حيات اجتماعي به حساب آيد. ديدگاه ابن خلدون نيز همين است:

«نظر او بيشتر متوجه چگونگي ساختمان گروه هاست تا شخصيت قهرمانان تاريخي... او ميان مرحله شناخت و تجزيه و تحليل رويدادها ،رابطه منطقي ايجاد كرده است. از قضاوتهاي ذهني مي پرهيزد و مسايل را به صورت عيني مورد مطالعه قرار مي دهد»[8].

7- روابط تاريخ و جامعه شناسي:

تاريخ و جامعه شناسي در قلمرو علوم انساني – اجتماعي ، از نزديكترين علوم به يكديگر به شمار مي آيند . لذا هيچيك نبايد در صدد تعدي به حريم ديگري بر آيد. به بيان ديگر ، به كاري پردازد كه امپرياليسم علمي خوانده مي شود ، يعني علوم ديگر را در حوزه ي علم خود پنداشتن.

دانش تاريخ ، نيازمند جامعه شناسي است ، چون با آن ابزار جديد علمي را مي يابد و با دستاوردهاي آن ، حركت پديده هاي تاريخي مورد مطالعه خود را مي بيند كه مطالعه كرده است ، كه بدان شناخت مسير اطلاق مي شود.

جامعه شناسي در گذشته نگري اجتناب ناپذير خود ، به شدت به تاريخ نيازمند است. دانش تاريخ به شناختي تام ، همانند جامعه شناسي مي پردازد ،يعني هر دو دانش كلي نگري هستند. دانش تاريخ ، كليتهاي منفصل را مي بيند ، يعني هر دوران را در كليت خود جدا از دورانهاي ديگر بررسي مي كندو حال آنكه جامعه شناسي كليتهاي متصل را مي جويد ، يعني در صدد آن است كه خطوط مشترك كليتهاي تاريخي را بيابد. روندهاي حركت را استخراج كند و قوانين حاكم براين روندها را كشف كند.

7-1- دو ميدان وسيع و مشترك بين تاريخ و جامعه شناسي:

7-1-1- تاريخ گرايي : هدف ، تاكيد بر اين نكته است كه پديده هاي اجتماعي خواه نا خواه تاريخي هستند و بر خلاف پديده هاي طبيعي ( مخصوصا غير آلي ) پديده هاي اجتماعي متصل به گذشته خويش اند.

ويژگي هاي تاريخ گرايي كه آن را از تاريخ زدگي ( فلسفه تاريخ) متمايز مي كند:

الف) در تاريخ گرايي نسبيت پديده ها مطرح و پذيرفته مي شود و حال آنكه تاريخ زدگي جهان شمول است.

ب) در تاريخ گرايي صيرورت به عنوان اصل پذيرفته مي شود.

ج) در تاريخ گرايي رويدادها در چارچوب زمان و مكان معنا مي يابند. هر رويداد با توجه به ويژگيهاي تكويني و تاريخي آن هويتي خاص ، ممتاز و منحصر به فرد دارد.

د) در تاريخ گرايي واقعيات جهان منفصل از گذشته نيست. بلكه امتداد تاريخي پديده ها پذيرفتني است و شناخت آن لازمه شناخت تام هر واقعيت است.

ه) تاريخ گرايان ، گذشته را در بطن واقعيت كنوني مي بينند و بدون آن هر راه بهبود را مسدود مي يابند.

و) بر عكس تاريخ زدگاني همچون هگل ، كه تاريخ بشر را سير فعاليت روح مي دانستند ، ويلهم ديلتاي هيچ دوره اي را برتر از دوران ديگري نمي داند.

ح) تاريخ گرايان در پذيرش نسبيت و هويت خاص هر واقعيت بهائي فراوان به روان شناسي مي دهند. آنان را عقيده بر اين است كه محقق بايد بتواند خود را چنان در حيات و انديشه فردي كه عمل او مورد بررسي است غرق سازد كه به نوعي ذوب افقها دست يابد.

يعني دقيقا خود را به جاي او بگذارد . با او هيجان پيدا كند و دنيا را همانند او ببيند. به طور كلي امتداد تاريخي پديده هاي جامعه شناختي بايد دقيقا مورد مطالعه قرار گيرد و از اين جهت جامعه شناسي به دانش تاريخ نياز دارد.

7-1-2-آزمايش گرايي تاريخي: بسياري ديگر عقيده دارند كه تاريخ آزمايشگاه جامعه شناسي است.

زماني كه  قرار است پديده اي خاص مخصوصا در سطح جامعه شناسي كلان[9] مطرح شود ، چون امكان ايجاد تغييرات عمدي نيست ، ناچار به تاريخ متوسل مي شويم.

فرض كنيد موضوع مطالعه در زمينه ي پارلمان و نقشهاي آن در جامعه است . محقق اين امكان را ندارد كه مدتي پارلمان را تعطيل كند تا از پيامدهاي فقدان آن آگاه شود. پس ناچار بايد به تاريخ مراجعه كند. در همان جامعه و در زمانهاي پيشين زماني را بيابد كه در آن جامعه فاقد پارلمان بوده است و از مقايسه اين دو جامعه ، به پيامدهاي فقدان پارلمان پي ببرد.بنابراين عدم امكان ايجاد تغييرات عمدي در پديده هاي اجتماعي است كه ما را به سوي تاريخ رهنمون مي شود .

*در اين آزمايشگاه نقايصي به چشم مي خورد:

الف) نا يكساني شرايط اجتماعي : زماني كه به مقايسه دو جامعه ( بدون پارلمان در عصري و با پارلمان در عصر ديگر ) مي پردازيم در حقيقت دو عنصر نا مشابه را با يكديگر مقايسه مي كنيم . مثلا جامعه ي بي پارلمان عصر صفوي را مي توان با جامعه ي  امروز ايران مقايسه كرد؟

سپس مي توان نتيجه گرفت كه تمامي تفاوتها ناشي از نبود پارلمان در عصر صفوي و وجود پارلمان در عصر كنوني است؟اين امر را در اصطلاح مقايسه نا پذيري[10]  مي خوانند و اساس آن اين است كه در صورت وجود تفاوتهاي وسيع ، هرگز نمي توان دو پديده را مقايسه كرد.

ب) عنصر كنترل ناپذيري : آنچه ويژگي اساسي تحقيق آزمايشگاهي است ، امكان كنترل متغير هاست. بنابراين محقق همه ي عوامل را ثابت نگه مي دارد ،جز آنچه تاثيرش مورد توجه اوست . اما در مورد پديده هاي اجتماعي ، آيا مي توان نتيجه گرفت كه  فلان سبك حكومت يا فلان انديشه يا رفتار مردمي در جريان دو برهه ي زماني ( قبل از تكوين پارلمان و بعد از آن ) صرفا از وجود يا عدم وجود پارلمان است؟

ج) پيدايي عوامل رشد: علاوه بر اينكه عوامل برون زا [11]تسلط نداريم بر عناصر و عوامل درون زا نيز كنترل نداريم. دو جامعه ، همانند دو انسان در دو شرايط متفاوت ، خواه نا خواه دگرگونيهاي ساختي نيز يافته اند ، بنابراين يكسان نيستند.(ساروخاني ، 1378، 219تا223)

8- بازيابي علي : روابط تكميلي ، كليتهاي منفصل و متصل

تحقيق تاريخي همانند تحقيق اجتماعي مي تواند از حد وصف فراتر برود و به آستانه هاي علي دست يابد. برخي ، در راه ايجاد راههاي همكاري تاريخ و جامعه شناسي عقيده دارند كه هر يك تبيين خاص خود را ارائه مي دهد و در نتيجه همكاري و تكميل متقابل صورت پذير مي شود ، زيرا عليت تاريخي بر تفرد و عليت جامعه شناختي بر نوع تعميم نسبي .(ساروخاني 1378 ، ص223)

تاريخيت باوري ( عليت تاريخي ) [12]  مي گويد كه چيستي پديده ها و اعمال اجتماعي در تاريخ آنها نهفته است ، به نحوي كه براي فهم آنها بايد تكوين و تحول تاريخي آنها را درك كرد . در واقع براي فهم يك مليت يا يك شخص يا يك نهاد بايد فرآيندي كشف كرد كه از طريق آن فرايند ، آن ملت يا شخص يا نهاد آني شده است كه هست.

تاريخيت  باوري توصيه مي كند توجه دقيق و جدي به فرآيند خاصي داشته باشيم كه يك واقعه يا موجوديت خاص را به وجود مي آورد و به اين ترتيب بر وجوه منحصر به فرد آن واقعه يا موجوديت تاكيد مي كند.در واقع تاريخيت باوري به خاص بودن پديده ها در برابر عام بودن آنها و به پديده هاي منحصر به فرد در برابر انواع پديده ها و به تازگي در برابر تكرار پديده ها و به زمانبندي ( در يك برهه خاصي ) در برابر بي زماني و به تفاوت در برابر يكساني پديده ها توجه دارد .

واضحترين مثال از توضيحات تاريخيت باورانه همان توضيحاتي هستند كه در تاريخ روايتي مي آيند. مثلا ئي . ايچ كار مراحل بدست گرفتن قدرت توسط بلشويكها را در طول انقلاب روسيه مطرح مي كند. در واقع او نشان مي دهد كه چگونه اقدامات و اتفاقات  مختلف يكي بعد از ديگري صورت پذيرفتند تا آن نتيجه نهايي بخصوص حاصل شد .

اهميت هريك از اعمال و اقدامات بر حسب نقش آن در پيشرفت ماجرا درك مي شود. در اين مورد و موارد بيشمار ديگر ، اعمال به خصوص به اعمال بخصوص ديگر ربط داده مي شود. آن هم نه در مقام مواردي از قانوني عام ، بلكه در خصوصيت و خاص بودن هريك در پيش راندن مسير متداومي از دگرگوني .

اين نوع از توضيح كلا خصلت تكويني دارد. در توضيحات تكويني ( genetic explanations ) واقعه ي e  كه بايد توضيح داده شود. به عنوان مرحله ي  نهايي در توالي وقايعي كه منجر به آن شده اند عرضه مي شود. اگر به صورت شماتيك بخواهيم مطلب را عرضه كنيم  e  به عنوان حاصل فرايندي توضيح داده مي شود كه در آن فرآيند در شرايط معيني a  منجر به  b و  b منجر به c و c  منجر به  d و در نهايت d  منجر به  e  شده است. بنابراين مثلا در مورد وقوع جنگ جهاني اول ، مورخان ممكن است به بازگويي ماجرايي بپردازند كه با ترور آرشيدوك فردنياند آغاز مي شود ( كه اين را a  مي ناميم ) واكنش به واقعه ي  a توسط اتريش با اعلان جنگ عليه صربستان (  b ) ، واكنش به b توسط روسيه با اعلان جنگ به اتريش (  c)،واكنش آلمان به c با اعلان جنگ به روسيه(d) و الي آخر تا اينكه همه ي ملتهاي بزرگ جهان وارد جنگ عليه يكديگر مي شوند( e) .A-B-C-D-E   

 

در اينجا به هيچ روي ادعا نمي شود كه هميشه به دنبال a،b خواهد آمد ، يعني هميشه ملتي پاسخش به ترور رهبرش اعلان جنگ به كشور موطن آن تروريست خواهد بود. فقط در شرايط تاريخي خاص چنين  واكنشي به وقوع پيوسته و دليلش هم موقعيت تاريخي خاص و منحصربه فرد طرفين در آن زمان بوده است.

توضيحات تكويني روي هم رفته در اكثر موارد صورتي روايي دارند . يعني اين نوع توضيحات ماجرايي را بازگو مي كنند كه از نقطه ي a آغاز مي شود و به مراحل مياني ( a  به b ، b  به c  و c  به  d ) مي رسد و سرانجام به پايانش ( e) مي رسد. در توصيف اين ماجرا ربطهاي ميان وقايع مشخص مي شوند و وقايع به نحوي كه به نقطه معيني مي رسند بازگو مي شوند.

توضيحات تكويني بايد حاوي منبعي غني از مواد و مطالب توصيفي باشند كه در آن خصوصيت يك موجوديت يا واقعه ي اجتماعي در آن درج شده باشد. اگر در اين توضيحات از مقولات عام يا تعميمها استفاده شده باشد اين مقولات يا تعميمها بايستي بسيار مشروط و جاي گرفته در چارچوب زماني يا محيط تاريخي خاص باشند و ربطهاي ميان مراحل مختلف تكوين ،  بايد محدود به موقعيتهاي بسيار خاصي باشد كه در آن زمان وجود داشته است .

كتاب ( اخلاق پروتستان و روح سرمايه داري ماكس وبر) نمونه اي عالي از اين امر است. در اين كتاب سرمايه داري به عنوان محصول تاريخي منحصر به فرد سلسله ي به هم مرتبطي از تحولات تاريخي خاص در آموزه و ورزش ( كنش ) پروتستاني قرن شانزدهم توضيح داده مي شود.

چون توضيحات علمي اجتماعي خصلت تكويني دارند اين علوم اساسا قفا نگر هستند تا پيش بيني كنند ه. چون در توضيحات تكويني تعميمها فقط در محدوده ي دوره هاي زماني خاص صدق دارند و چون شيوه ي بنيادين توضيح آنها روايتي است و بنابراين اساسا قفا نگرانه است . اين توضيحات عوامل خاصي را عيان مي كنند كه منجر به برخي تغييرات خاص در گذشته يا حال حاضر شده است ، اما اين توضيحات براي پيش بيني آنچه رخ خواهد داد مناسب نيستند.( في ، 1384،275)

* مراحل پژوهش تاريخي:

بررسي حوادث ، توسعه و گسترش تجارب گذشته ، سنجش دقيق اعتبار مدارك و ساير منابع اطلاعاتي و توصيف و تشريح مدارك سنجيده شده ، همه در محدوده پژوهشي تاريخي قرار مي گيرند.

در اين روش ، پژوهشگر مانند ساير روشها به جمع آوري اطلاعات و ارزش يابي و توصيف آنها مي پردازد. در واقع ، اختلاف اين روش با ساير روشها در ماهيت موضوع گريز پايي است كه در گذشته رخ داده است و همين امر موجب پيچيدگي خاصي در تفسير آن شده است . (دلاور ، 1374، 228)

 

[1]هانس گرث  ( hanc girth)  ساروخاني 1378،194

[2]G.levi Strauss

[3]دايره المعارف علوم اجتماعي ، مفهوم تاريخ

[4] ساروخاني ، باقر (روشهاي تحقيق در علوم اجتماعي) جلد دوم نشر پژوهشگاه  علوم انساني و مطالعات فرهنگي ،1378 ص202

Tendentious   Regularity 1.  

1. historiography

[7]ب . ساروخاني . روشهاي تحقيق در علوم اجتماعي ، تهران كيهان ، 1373، جلد اول، ص 530-531

[8] ا.لاكوست . جهان بيني اين خلدون ف ترجمه مهدي مظفري ، انتشارات دانشگاه تهران، 1354، ص 172، 177

1.Macrosocioloy

1.Incomparability

2.Exogeheousfactor  

3.Historicism