فهرست مطالب

عنوان

صفحه

تعریف توسعه

3

تعريف رشد و توسعه

4

توسعه پايدار

5

ویژگی های جامعه دارای توسعه پایدار

6

توسعه انسانی

7

دولت و توسعه سیاسی

7

منظور از توسعه سیاسی

9

ویژگیهای جامعه توسعه یافته

10

مفهوم توسعه فرهنگی

12

تعریف فرهنگ

15

تعریف توسعه فرهنگی

15

نقش انسان در توسعه ی فرهنگی

16

چالش های توسعه فرهنگی

17

توسعه اقتصادي

18

شاخص‌هاي توسعه اقتصادي

19

اقتصاد سیاسی

27

مراجع و منابع

30

تعریف توسعه

"توسعه" در لغت به معناي رشد تدريجي در جهت پيشرفته‌ترشدن، قدرتمندترشدن و حتي بزرگ‌ترشدن است (فرهنگ لغات آكسفورد، 2001). ادبيات توسعه در جهان از بعد جنگ جهاني دوم مطرح و مورد تكامل قرار گرفت. هدف، كشف چگونگي بهبود شرايط كشورهاي عقب‌مانده (يا جهان سوم) تا شرايط مناسب همچون كشورهاي پيشرفته و توسعه‌يافته است.

طبق تعريف، توسعه كوششي است براي ايجاد تعادلي تحقق‌نيافته يا راه‌حلي است در جهت رفع فشارها و مشكلاتي كه پيوسته بين بخش‌هاي مختلف زندگي اجتماعي و انساني وجود دارد. به عنوان مثال حتي در كشورهاي پيشرفته نيز، پيشرفت فكري و اخلاقي انسان با پيشرفت‌هاي فني (و فناورانه) همساني ندارد، و يا اينكه فرهنگ عامه با تكنيك‌هاي وسايل ارتباط جمعي هماهنگي ندارد.

بروكفليد در تعريف توسعه مي‌گويد: توسعه را بايد برحسب پيشرفت به سوي اهداف رفاهي نظير كاهش فقر، بيكاري و نابرابري تعريف كنيم.

توسعه(development) در لغت به معنای وسعت دادن و فراخ کردن است. ولی در اصطلاح، تعریف زیادی از توسعه ارائه شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

   پراساد میسرا اقتصادان هندی توسعه را این گونه تعریف نموده :

        توسعه به عنوان یک مفهوم متعالی، دستاورد بشری و پدیده ای چند بعدی است و فی نفسه یک مسلک ( ایدئولوژی) به حساب می آید. توسعه به دلیل این که دستاورد انسان محسو ب می گردد، در محتوا و نمود، دارای مختصات فرهنگی است و بر تحو ل ارگانیک دلا لت دارد. هدف از توسعه ایجاد .........

 بخش دوم این مطلب که روی نظریه ها و مکاتب توسعه اقتصادی اجتماعی تمرکز دارد.

 

برای تهیه فایل کامل این مطلب، لطفا اینجا را کلیک فرمایید. موفق باشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگی پر ثمره ای است که توسط فرهنگ تعریف می شود. بنا بر این توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزش های فرهنگی خود است. این مفهوم بر معانی زیر تاکید دارد:

اولا توسعه یک فرایند است نه وضع ایستا. ثانیا این فرایند در نهایت به ارزش ها مربوط می شود. ثالثا این ارزش ها، ارزشهای مردمانی است که تعلق به جهان غرب یا جهان دیگری ندارد.به طور كلي توسعه جرياني است كه در خود تجديد سازمان و سمت‌گيري متفاوت كل نظام اقتصادي-اجتماعي را به همراه دارد. توسعه علاوه بر اينكه بهبود ميزان توليد و درآمد را دربردارد، شامل دگرگوني‌هاي اساسي در ساخت‌هاي نهادي، اجتماعي-اداري و همچنين ايستارها و ديدگاه‌هاي عمومي مردم است. توسعه در بسياري از موارد، حتي عادات و رسوم و عقايد مردم را نيز دربرمي‌گيرد.

در نگاهی ديگر توسعه را به معناي كاهش فقر، بيكاري، نابرابري، صنعتي‌شدن بيشتر، ارتباطات بهتر، ايجاد نظام اجتماعي مبتني بر عدالت و افزايش مشاركت مردم در امور سياسي جاري تعريف مي‌كند.

نظر مرحوم دكتر حسين عظيمي ”توسعه“ را به معناي بازسازي جامعه بر اساس انديشه‌ها و بصيرت‌هاي تازه تعبير مي‌نمايد. اين انديشه‌ها و بصيرت‌هاي تازه در دوران مدرن، شامل سه انديشه ”علم‌باوري“، ”انسان‌باوري“ و ”آينده‌باوري“ است. به همين منظور بايد براي نيل به توسعه، سه اقدام اساسي درك و هضم انديشه‌هاي جديد، تشريح و تفضيل اين انديشه‌ها، و ايجاد نهادهاي جديد براي تحقق عملي اين انديشه‌ها صورت پذيرد.

به‌ هر تقدير، امروز تلقي ما از مفهوم توسعه، فرآيندي همه‌جانبه است (نه فقط توسعه اقتصادي) كه معطوف به بهبود تمامي ابعاد زندگي مردم يك جامعه (به عنوان لازم و ملزوم) است. ابعاد مختلف توسعه ملي عبارتند از: توسعه اقتصادي، توسعه سياسي، توسعه فرهنگي و اجتماعي، و توسعه امنيتي (دفاعي). مناسب نيست بدون توجه به كليه ابعاد توسعه، صرفاً به يك جنبه اولويت بخشيد و ديگر بخش‌ها را در دستوركار آينده قرار داد.

تعريف رشد و توسعه

مقصود از « رشد » صرف افزايش توليد مي باشد و بنابراين يك مفهوم كمي است ، اگر در دوره اي معين توليد در جامعه اي نسبت به دوره قبل افزايش يابد  مي گوييم رشد صورت گرفته است اين افزايش مي تواند ناشي از افزايش سطح زير كشت ، تاسيس كارخانجات جديد ، گسترش و وسعت بخشيدن به مراكز توليد فعلي و ... باشد .

اما مفهوم توسعه « دلالت بر ظهور پديده ديگري در كنار افزايش توليد دارد و آن را مي توان يك مفهوم كيفي دانست هر گاه جامعه اي با بكارگيري روشهاي بهتر و تكنولوژي مناسبتر ظرفيت توليدي خويش را افزايش داده و بدين ترتيب از امكانات و منابع خويش به طريق بهتري استفاده نمايد مي گوييم در مسير توسعه و پيشرفت گام بر مي دارد .» 

مشاهده مي گردد كه مفهوم توسعه دلالت بر رشد نيز دارد، يعني استفاده بهتر از منابع و امكانات لزوما افزايش توليد را به دنبال دارد ولي هر افزايش  توليدي را  نمي توان توسعه دانست اگر توجه خويشرا به مثال سطح  زير كشت معطوف مي نماييم . مي توان افزايش توليد ناشي  از افزايش سطح زير كشت را رشد و  افزايش توليد ناشي  از بهبود از بهبود روشها ، بكارگيري بذر اصلاح شده و سموم دفع آفات نباتي و تكنولوژي برتر را مثالي براي توسعه قلمدار نمود ....

"تعالی همه جانبه کشور" به معنی پیشرفت ایران اسلامی درعرصه های علمی و فناوری و صنعتی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی می باشد.

ملت ما شایسته فتح قله های بلند و نشستن بر جایگاه رفیع در دنیا است و باید دانست چه   عواملی ما را در مسیر پیشرفت و تعالی همه جانبه قرار می دهد .

همبستگی  و وحدت، علم آموزی و کسب معارف ، ایمان به خدا و عشق به هم نوع و کار و تلاش و مجاهدت پیگیر و خلاقیت و آرمان گرایی از عواملی هستند که انسان را به نقطه پیشرفت همه جانبه هدایت و در این مسیر یاری می دهد.

راههای رسیدن به پیشرفت و تعالی همه جانبه چیست؟ و چه موانعی ما را از دستیابی به این نقطه بلند باز می دارد؟

 تفرقه ،سستی و آسیب پذیری فرهنگی ، عدم شناخت دشمن و توطئه های او و عدم دفاع همه جانبه در برابر هجوم بیگانه و از دست دادن شجاعت ، خلاقیت  و فرصت ها از موانع تحقق تعالی کشور هستند.

حال چگونه می توانیم موانع پیشرفت و تعالی را از سر راه خود برداریم تا به سرعت به سوی قله ها گام برداشته و در جایگاه رفیع در دنیا امروز قرار گیریم .  

توسعه پايدار

توسعه پايدار يا Sustainable Development در حقيقت ايجاد تعادل ميان توسعه و محيط زيست است.

در سال 1980 براي نخستين بار نام توسعه پايدار در گزارش سازمان جهاني حفاظت از منابع طبيعي (IUCN) آمد. اين سازمان در گزارش خود با نام استراتژي حفظ منابع طبيعي اين واژه را براي توصيف وضعيتي به كار برد كه توسعه نه تنها براي طبيعت مضر نيست، بلكه به ياري آن هم مي‌آيد.

پايداري مي‌تواند چهار جنبه داشته باشد: پايداري در منابع طبيعي، پايداري سياسي، پايداري اجتماعي و پايداري اقتصادي.

در حقيقت توسعه پايدار تنها بر جنبه زيست محيطي اتفاقي تمركز ندارد بلكه به جنبه‌هاي اجتماعي و اقتصادي آن هم توجه مي‌كند. توسعه پايدار محل تلاقي جامعه، اقتصاد و محيط زيست است.

يكي از مهمترين رويدادهاي بين‌المللي كه در زمينه توسعه پايدار وجود دارد، نشست جهاني توسعه پايدار(WSSD) است. در اين نشست توافق‌هايي در زمينه توسعه پايدار ميان شركت‌كنندگان انجام شد.

كاهش تعداد افرادي كه دسترسي به آب ندارد به نصف تا سال 2015 ميلادي، به حداقل رساندن مواد شيميايي كه بر سلامتي انسان و طبيعت اثرات مخرب مي‌گذارند تا سال 2020 ميلادي، نصف كردن سرعت كاهش ذخيره‌هاي دريايي و رساندن منابع دريايي به سطحي پايدار تا سال 2015 ميلادي، كاهش روند از بين رفتن تنوع طبيعي تا سال 2010 ميلادي، افزايش پايداري در استفاده از انرژي‌هاي تجديدشونده و برنامه‌ريزي براي تدوين برنامه‌اي 10 ساله در مورد توسعه پايدار از اصلي‌ترين توافقات اين نشست بود.

 

هرچند اين روزها بسياري از دولتمردان و فعالان زيست محيطي به دنبال رسيدن به توسعه پايدار هستند، اما برخي فعالان زيست محيطي اين گزينه را براي حفظ محيط زيست كافي نمي‌دانند.

آنها معتقدند در با توجه به روند استفاده از منابع تمام شونده و از بين بردن منابع در جهان واژه "توسعه پايدار" مناسب نيست و بايد از لفظ جايگزيني چون "پايداري توسعه" استفاده كرد تا اين مفهوم در ذهن تداعي نشود كه قرار است منابع جديدي توليد شود.[1]

 

 

ویژگی های جامعه دارای توسعه پایدار

داراي محيط سالم (هوا ،آب و غذاي سالم) است

شهروندان آگاه در برنامه هاي بهبود جامعه خود مشاركت مي كنند.

مبتني بر اقتصاد محلي توانمند است.

داراي بخش صنعت و بازرگاني آگاه نسبت به مسئوليتهاي اجتماعي در خدمت رساني به جامعه است. 

 دسترسي عادلانه به غذا،سرپناه و مراقبتهاي بهداشتي،حمل و نقل و شغل مناسب براي همگان وجود دارد 

داراي منابع محلي براي تامين غذا و انرژي هاي تجديد پذير است.

شهروندان شيوه زندگي سالم  در زمينه فعاليتهاي جسماني و فرهنگي دارند

تصميم گيريها در بخش دولتي و خصوصي بر اساس تاثيرات  بلند مدت تصميم هاست.

رهبري قوي،منابع وبرنامه های آموزشی مستمر، از اهداف توسعه پايدار پشتيباني مي كنند.

شهروندان پايبند به اصول اخلاقي،ايمان و اميد به داشتن دنيايي بهتر هستند.[2]

مفهوم توسعه پايدار نخستين بار به ­واسطه خطرات و عواقب مخرب زيست­محيطي ناشي از فعاليت­هاي کشورهاي توسعه­يافته در جهان مطرح شد. اما به تدريج دامنه شموليت اين مفهوم -که امروزه به عنوان يک پارادايم از آن ياد مي­شود- به دليل پيشتازي کلان­شهرها در تحقق توسعه ملي و برخورداري آن­ها از زيرساخت­هاي مختلف تکنولوژيکي و ارتباطي از بحث محيط زيست فراتر رفته و ابعاد گوناگوني چون پايداري­هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را نيز به خود گرفته است.

با توجه به ابعاد گسترده پارامترهاي تأثيرگذار در مديريت شهرهاي بزرگ، بايد اذعان کرد که در عمل نهادهاي متعددي اعم از سياست­گذار، مجري، مشاور و غيره در به ثمر رساندن اهداف توسعه در شهرها به ايفاي نقش مي­پردازند. اين خصيصه همواره مديريت شهرها را با بحران "عدم يکپارچگي در مديريت و بروز تداخلات سياستي" روبه­رو ساخته است که نتيجه­ اين امر چيزي جز اتلاف هر چه بيشتر منابع و ازهم گسيختگي مديريت شهرها نخواهد بود.

بنابراين يکي از اهداف مهم توسعه پايدار، تبيين و به­کارگيري سياست­هايي همسو و فراگير در جهت دستيابي به مديريت کارا و يکپارچه در کلان­شهرها است که اين امر مي­تواند امکان تجربه زندگي با استانداردهاي بالاي کيفيتي را براي شهروندان فراهم کند.

 در سال "حرکت به سوي اصلاح الگوي مصرف" اولين کنفرانس بين­ المللي "مديريت شهري با رويكرد توسعه پايدار" به دنبال آن است تا با گردهم­ آوردن تمامي دست اندرکاران و ذينفعان فعال در حوزه مديريت کلان­شهرها، علاوه بر تبيين مفاهيم و اهداف توسعه پايدار در سطح کلان، در جهت تحقق "مدل جامع توسعه پايدار در ­شهرهاي بزرگ" با تأکيد بر نقش و جايگاه کليه ذينفعان در عرصه­هاي عمومي، دولتي و خصوصي گام برداشته و زمينه تحقق حکمروايي شهري را فراهم نمايد. [3] (دانشگاه صنعتی شریف، گروه مطالعات توسعه)

 توسعه انسانی

شاخص توسعه انسانی (در زبان انگلیسی: Human Development Index بصورت خلاصه شده: HDI)، نام جدولی است تناسبی که در آن کشورهای جهان بر اساس فاكتورهایی از جمله درآمد سرانه واقعی، نرخ باسوادی، آموزش، بهداشت، تغذیه و نيز امید به زندگی (در بدو تولد) مورد مقایسه قرار می‌گیرند.

شاخص توسعه انسانی از سال ۱۹۹۱ میلادی توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد به مرحله اجرا گذاشته شد و از آن پس هر ساله فهرستی از کشورهای جهان را به ترتیب بالاترین تا پائین ترین رتبه‌ها را در مقایسه با نمودارها و کشورهای دیگر منتشر می‌کند. شاخص توسعه انسانی یکی از نمودارها و منابعی است که توسعه اقتصادی در کشورها و نحوه آن را نشان می‌دهد.

شاخص توسعه انسانی به معنای رتبه بندی کشورها از نظر پیشرفتهای توسعه انسانی و متوسط آسودگیهای زندگی است. کشورهایی که در رده‌های بالای شاخص توسعه انسانی قرار دارند، کشورهای توسعه یافته و کشورهایی که در رده‌های پائین شاخص توسعه انسانی قرار دارند، کشورهای توسعه نیافته و عقب افتاده‌تری از نظر پیشرفتهای جهانی هستند.

توسعه سازمان ملل متحد منتشر می‌شود، در سال ۲۰۰۷ میلادی، ایران رتبه ۹۴ام را به دست آورد

 

دولت و توسعه سیاسی

نگارنده معتقد است کشور از يک سو در دوران گذار بسوی دموکراسی قرار دارد و از سوی ديگر وضعيت ژئوپلتيکی ايران در منطقه و شرايط حاکم بر مجامع بين المللی بگونه ای است که تنها راه برون رفت از شرايط حال حاضر و طی نمودن اين دوران پر خطير، توسعه سياسی می باشد.

 

پس از فراز و نشيب های فراوان و آزمون و خطاهای مختلف بشری، شايد بتوان کاملترين تعريف توسعه سياسی را در گسترش مشارکت و رقابت گروه های اجتماعی در زندگی سياسی معنا نمود.

عقلانی شدن فزاينده جهان چه در حوزه های فردی و چه در حوزه های اجتماعی بصورت نهاده ها و ارتباطات اجتماعی و بطور کل نيل بشر بسوی عدالت اجتماعی و به عبارتی کمال زندگی خاکی، اهميت توسعه سياسی را بر همگان روشن و و ايجاد آنرا برای حکومتها و دول مختلف يک ضرورت نموده است.

چگونگی دستيابی به توسعه سياسی از منظر دول مختلف که راهکارهای متفاوتی از يکديگر را می آزمايند، می تواند نتايج مختلف و بعضا" متعارض با توسعه سياسی را در بر داشته باشد.

برخی از دولتها بهره گيری از الگوی همبستگی که بر عوامل اقتصادی و يا بر الگوی دترمينيستی که بر گسترش شهرنشينی، توسعه بخش آموزشی و عوامل ارتباطاتی تاکيد می ورزند، علی الظاهر لازمه ی دستيابی به توسعه سياسی می دانند و بدليل دستاوردهای مقطعی حاصله از بهره گيری الگوهای فوق الذکر، بدنه ای از جامعه را نيز با خود همراه می سازند. وليکن با توجه به آنکه در اينگونه الگوهای سياسی، عامل سياست يعنی همان ساختار قدرت و تکيه بر جامعه ی مدنی ناديده گرفته شده است، خواسته يا ناخواسته در دراز مدت نه تنها توسعه سياسی حاصل نمی گردد بلکه بدليل تحولات سياسی اعم از نزاع داخلی بر سر قدرت، وضعيت ضعف در قبال مجامع بين المللی و ... به سمت اقتدارطلبی و تمرکز قدرت پيش خواهد رفت.

در اين ميان نظريه ساموئل هانتينگتون بهانه ای برای برخی دول جهت تمرکز قدرت و سرکوب نهادهای مدنی و يا تضعيف آنان گرديده است. طبق اين نظريه، نياز اوليه جوامع در حال توسعه "تمرکز قدرت است" که اين موضوع از طريق ايجاد نظم سياسی توسط حکومت مقتدر می بايست صورت گيرد و لازمه ی بوجود آوردن نظم سياسی در جامعه، تشکيل حکومتی مقتدر و برخورد با هرگونه چندپارگی های اجتماعی است که می تواند از دادن آزادی به جامعه بوجود بيايد.

استناد صرف به اين نظريه توسط برخی حکومتها، مشارکت و رقابتهای اجتماعی در زندگی سياسی را همچون طوفانی که موجبات از بين رفتن نظم سياسی را فراهم می سازد، تحليل می نمايند و در نتيجه به زعم و تحليل خويش جهت تامين شرايط لازم توسعه سياسی، تمرکز قدرت و جلوگيری و برخورد با نهادهای مشارکتی و مدنی را راهکار مناسب می دانند.

هر چند که در دوران گذار به سوی دموکراسی، ممکن است تمرکز قدرت و ايجاد دولتی اقتدار طلب گامهای نخستين حکومت به سوی توسعه سياسی و نهادينه سازی دموکراسی باشد وليکن تجربه کشور های متعددی از جمله ايران شاهنشاهی نشان داده است که اتخاذ چنين شيوه ای روی کار آمدن دولتی انحصار طلب و ديکتارتوری را در بر خواهد داشت.

به گفته شاه پهلوی: " برای انجام امور شما نياز به قدرت داريد و برای حفظ آن هم نبايد متوسل به اجازه از ديگران باشيد."

انقلاب شکوهمند اسلامی و بوجود آمدن حکومت جمهوری اسلامی نتيجه ی  اتخاذ شيوه ی تمرکز قدرت و بوجود آمدن دولت مدرن مطلقه و عدم توسعه سياسی به معنای واقعی آن بود.

گسترش مشارکت و رقابت گروه های اجتماعی در زندگی سياسی خويش و التزام عملی به اين موضوع از سوی دولت می تواند راهکاری مناسب طی دوران گذار به دموکراسی باشد.

در غير اينصورت و نيز در صورت عقب ماندگی و احيانا" بازماندگی از توسعه سياسی و پای فشاری بر تمرکز قدرت و در نتيجه خواسته يا ناخواسته، آگاهانه يا از روی نادانی،  ايجاد دولتی سرکوبگر، عواقب وخيم و صدمات جبران ناپذير ی را در پی خواهد داشت و بحران های روزافزونی نظام را در پی خواهد گرفت.

و همين مساله می تواند دستاويزی برای بدخواهان ميهن عزيزمان، ايران باشد.[4]

پس از فراز و نشیب های فراوان و آزمون و خطاهای مختلف بشری، شاید بتوان کاملترین تعریف توسعه سیاسی را در گسترش مشارکت و رقابت گروه های اجتماعی در زندگی سیاسی معنا نمود. عقلانی شدن فزاینده جهان چه در حوزه های فردی و چه در حوزه های اجتماعی بصورت نهاده ها و ارتباطات اجتماعی و بطور کل نیل بشر بسوی عدالت اجتماعی و به عبارتی کمال زندگی خاکی، اهمیت توسعه سیاسی را بر همگان روشن و و ایجاد آنرا برای حکومتها و دول مختلف یک ضرورت نموده است.

نگارنده معتقد است کشور از یک سو در دوران گذار بسوی دموکراسی قرار دارد و از سوی دیگر وضعیت ژئوپلتیکی ایران در منطقه و شرایط حاکم بر مجامع بین المللی بگونه ای است که تنها راه برون رفت از شرایط حال حاضر و طی نمودن این دوران پر خطیر، توسعه سیاسی است.

چگونگی دستیابی به توسعه سیاسی از منظر دول مختلف که راهکارهای متفاوتی از یکدیگر را می آزمایند، می تواند نتایج مختلف و بعضا” متعارض با توسعه سیاسی را در بر داشته باشد.

برخی از دولتها بهره گیری از الگوی همبستگی که بر عوامل اقتصادی و یا بر الگوی دترمینیستی که بر گسترش شهرنشینی، توسعه بخش آموزشی و عوامل ارتباطاتی تاکید می ورزد را، علی الظاهر لازمه ی دستیابی به توسعه سیاسی می دانند و بدلیل دستاوردهای مقطعی حاصله از بهره گیری الگوهای فوق الذکر، بدنه ای از جامعه را نیز با خود همراه می سازند. ولیکن با توجه به آنکه در اینگونه الگوهای سیاسی، عامل سیاست یعنی همان ساختار قدرت و تکیه بر جامعه ی مدنی نادیده گرفته شده است، خواسته یا ناخواسته در دراز مدت نه تنها توسعه سیاسی حاصل نمی گردد بلکه بدلیل تحولات سیاسی اعم از نزاع داخلی بر سر قدرت، وضعیت ضعف در قبال مجامع بین المللی و … به سمت اقتدارطلبی و تمرکز قدرت پیش خواهد رفت.

در این میان نظریه ساموئل هانتینگتون بهانه ای برای برخی دول جهت تمرکز قدرت و تضعیف نهادهای مدنی گردیده است. طبق این نظریه، نیاز اولیه جوامع در حال توسعه “تمرکز قدرت” است که این موضوع از طریق ایجاد نظم سیاسی توسط حکومت مقتدر می بایست صورت گیرد و لازمه ی بوجود آوردن نظم سیاسی در جامعه، تشکیل حکومتی مقتدر و برخورد با هرگونه چندپارگی های اجتماعی است که می تواند از دادن آزادی به جامعه بوجود بیاید.

با استناد صرف به این نظریه، برخی حکومتها، مشارکت و رقابتهای اجتماعی در زندگی سیاسی را همچون طوفانی که موجبات از بین رفتن نظم سیاسی را فراهم می سازد، تحلیل می نمایند و در نتیجه به زعم و تحلیل خویش جهت تامین شرایط لازم توسعه سیاسی، تمرکز قدرت و جلوگیری و برخورد با نهادهای مشارکتی و مدنی را راهکار مناسب می دانند.

هر چند ممکن است تمرکز قدرت و ایجاد دولتی اقتدارطلب گامهای نخستین حکومت به سوی توسعه سیاسی و نهادینه سازی دموکراسی باشد ولیکن تجربه کشور های متعدد نشان داده است که اتخاذ چنین شیوه ای روی کار آمدن دولتی انحصار طلب را در بر خواهد داشت.

انقلاب شکوهمند اسلامی و بوجود آمدن حکومت جمهوری اسلامی نتیجه ی اتخاذ شیوه ی تمرکز قدرت و عدم توسعه سیاسی به معنای واقعی آن بود.

گسترش مشارکت و رقابت گروه های اجتماعی در زندگی سیاسی خویش و التزام عملی به این موضوع از سوی دولت می تواند راهکاری مناسب طی دوران گذار به دموکراسی باشد.

در غیر اینصورت و نیز در صورت عقب ماندگی و احیانا” بازماندگی از توسعه سیاسی و پای فشاری بر تمرکز قدرت، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا از روی نادانی، دولتی انحصارگرا شکل خواهد گرفت که عواقب وخیم و صدمات جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت و بحران های روزافزونی نظام را در پی خواهد گرفت.

 

منظور از توسعه سیاسی چیست ؟

توسعه سیاسی در فرهنگ‏های سیاسی تعریف دقیق و مورد وفاقی ندارد، لیکن معنای ارتکازی آن تقریبا فراهمکردن زمینه بیشتر برای حضور مردم در عرصه‏های مختلف امور جامعه است؛ مانند توسعه شوراها، فعال کردناحزاب و جمعیت‏های سیاسی، مطرح شدن بیشتر مسائل سیاسی در مطبوعات و رسانه‏ها و... . در فرهنگ علوم سیاسی، در تعریف توسعه سیاسی آمده است: «افزایش ظرفیت و کارآیی یک نظام سیاسی در حلو فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادگی و تغییرات اساسی در یک جامعه...»، (فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخش).

{مفهوم توسعه سیاسی انتزاعی است که بر حسب شاخصه های خود قابل تعریف هستند.شاخصه های عمدة توسعه سیاسی عبارت است از:

1-افزایش حق رأی و انتخاب آزاد.

2-مشارکت بیش تر مردم در روندهای سیاسی.

3-مشارکت مردم در هیأت ها و مراکز تصمیم گیری.

4-تراکم منافع فزاینده توسّط احزاب سیاسی.

5-آزادی مطبوعات و رشد رسانه های جمعی.

6-گسترش امکانات آموزشی.

7-استقلال قوه قضاییه و حاکمیت قانون.

8-دنیایی کردن فرهنگ(سکولار).

9-داشتن نیروهای مسلح غیر سیاسی.

یک سری ویژگی های مخلّ در روند توسعة سیاسی وجود دارد که برخی عبارتند از:الف)فساد سیاسی به جهت منافع سیاسی.ب)بت شدن،یا بت قرار دادن فرمان روایان.ج)تعظیم و تکریم ایدئولوژی رسمی و حاکم.د)تعهّد کارمندان به خط حزب حاکم.ه)مداخلة خارجی در امور داخلی کشور.و)تظاهرات اعتراض آمیز با استفاده از خشونت.ز)سرکوبی ناراضیان.ح)سیاسی شدن نیروهای مسلّح.ط)سوء قصدهای سیاسی.در یک نگاه به شاخصه ها توسعة سیاسی را می توان به دو بخش"مشروعیّت و کارآمدی"تقسیم نمود.مشروعیت یعنی چرا و به چه دلیل کسی یا کسانی حق امر و نهی بر دیگران را باید داشته باشند؟هر چه پاسخ به این پرسش ها دقیق تر و عقلانی تر باشد،حکومت از بُعد مشروعیت پیش رفته تر و توسعه یافته تر است.از دیدگاه اسلام برترین ملاک مشروعیت"حق الهی در امر و نهی و حکومت بر بندگان"است.نظامی که مبتنی بر چنین دیدگاهی مشروعیت خود را بنا می نهد،توسعه یافته ترین نظام سیاسی خواهد بود.بنابراین آن دسته از معیارها و آثار توسعه که مستلزم کنار گذاردن منشأ الهی از حکومت و روی آوری به ملاک های دیگر است،در تعارض با اسلام و نظام اسلامی است و ابداً مورد قبول اسلام نخواهد بود.در بُعد کار آمدی که به نوبة خود شامل شاخصه هایی چند از توسعه سیاسی می‌شود تفکر دینی اقتضا می‌کند که در چارچوب قوانین الهی مشی کنیم.به عبارت دیگر:آن جا که شاخصه ای،یا بخشی از یک شاخصه و حتی معنای شاخصه ای،مستلزم نادیده گرفتن احکام ثابت و قطعی اسلام است،حکم خدایی و قانون الهی مقدّم است و آن مورد، معارض و منافیِ با دین کنار گذاشته می‌شود.به عنوان نمونه:یکی از شاخصه های توسعه سیاسی،سکولاریزه کردن(غیر دینی)معرّفی شده است.یقیناً چنین مؤلفه ای هرگز مورد تأیید اسلام نخواهد بود و اسلام با چنین توسعه ای مخالف است.یا مثلاً اسلام با افزایش فعالیت های سیاسی تا جایی موافقت دارد که به وحدت ملی ضربه نرساند و کوششی برای بر اندازی حکومت نباشد؛یعنی با فعالیت سیاسی که به وحدت ملی ضربه برساند،مخالف است

امروزه در سراسر جهان، گروهی از انسانها در محله‏های کثیف و حاشیه شهرهای بزرگ، خانه‏هایی از حلبی یا هر چیز دیگری می‏سازند و از طریق مشاغلی مثل گدایی، دزدی، قاچاق، خودفروشی و دلاّلی و... زندگی می‏کنند. این جامعه را «فقیر آباد»(1) گویند.

از سوی دیگر، افرادی در جامعه‏ای ثروتمند زندگی می‏کنند که در آن هرگونه امکانات مادّی یافت می‏شود، تمام وسایل مورد نیاز بهداشتی، درمانی، آموزشی و رسانه‏ای در دسترس آنهاست و در مورد کالاهای مصرفی هر روز به آنها توصیه می‏شود: وسایل قبلی را دور بریزید و به جای آنها، از مدلی جدیدتر و بهتر بهره جویید. علاوه بر امکانات فوق، امنیت، آرامش و عدالد، حلاوت و شیرینیِ زیستن در این جامعه را دو چندان می‏کند. این جامعه را هم خیال‏آباد، ناکجاآباد و یا «آرمانشهر»[5]می‏نامند.

سوءال، این است که: آیا دین در مورد حرکت از «فقیر آباد» به سمت آن «جامعه آرمانی» چه نظری دارد؟ مخالف است یا موافق؟ و یا سکوت کرده است؟ برای پاسخ گفتن به این سوءال، مقالات فراوان و کتابهای متعدد به رشته تحریر درآمده است که بیان زوایای آن نوشته‏ها از حوصله این مجله فراتر است؛ زیرا آن‏قدر مفاهیم «سنّت و مُدرنیته»، «سنّت و توسعه» دین و رفاه، را به جنگ یکدیگر انداخته‏اند و از زوایای فلسفی و اجتماعی و روانشناسی مورد کندوکاو قرار داده‏اند که خواننده از رسیدن به پاسخ، وامانده است.[6]

نوع پاسخگویی ما به آن سوءال در این نوشتار، این‏گونه است که ویژگیهای جامعه توسعه یافته و مرفّه را برشماریم و در هر مورد، نظر دین را بیان کنیم. مراد ما از دین هم «اسلام» است.

 

ویژگیهای جامعه توسعه یافته

ویژگیهای توسعه عبارت‏اند از:

1) تنوع در کالاها

در زمانهای گذشته که نیازهای انسان، محدود بود، می‏توانست با زندگی ساده و کمترین امکانات به گذران اوقات خویش بپردازد. امروزه با بهره‏گیری از تکنولوژی، طبیعت به تسخیر انسان درآمده، تولید کالاها و خدمات به صورت لحظه‏ای شده‏اند. شماره گذاریهای استاندارد بر روی کالاها به عددهای میلیاردی رسیده است که حاکی از کمیّت بالای کالاهای تولیدی است.

این تنوع در کالا و خدمات می‏تواند هرگونه سلیقه‏ای را راضی کند. انواع خودروها، گونه‏های مختلف لباس، تنوّع در نحوه ساختمان، ترکیب مختلف رنگها برای آراستن محیطهای کار و زندگی، گوناگونی وسایل زندگی و... غنیمتی است که توسعه و رفاه برای آدمیان به ارمغان آورده‏اند و به این جمله معروف که: «هر چیز تازه‏ای لذّتی دارد»، عینیت بخشیده‏اند.

اسلام با اصل دین، تنوّع و زیبایی نوبه‏نو، مخالف نیست؛ امّا با مصرف بیش از حد و اسراف و تبذیر، مخالف است. خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد، در خلقت زیبای هستی، آسمان را به زینت ستارگان آراست و فرمود:

ما آسمان پایین را به آرایه ستارگان آراستیم.( سوره صافات، آیه 6.)

علاوه بر زیبایی آسمان به زمینیان هم دستور داد:

ای فرزندان! زینت و آراستگی خویش را نزد هر مسجدی از خود برگیرید و بخورید و بیاشامید ولی از حد نگذرانید.( سوره اعراف، آیه 31.)

از روایات امامان معصوم(ع) هم می‏توان توصیه به تنوّع و زیبایی را دریافت کرد. امام صادق(ع) فرمود:

خداوند زیبایی و آراستگی را دوست می‏دارد و بدحالی و بدبخت‏نمایی را زشت می‏دارد؛ زیرا هنگامی که خداوند به بنده‏ای نعمتی داد، دوست دارد اثر آن نعمت را در زندگی او ببیند.

پرسیدند: این ظهور نعمت در زندگی چگونه باید باشد؟ فرمود: 1. لباسهای تمیز بپوشد؛ 2. خانه‏اش را گچکاری کند؛ 3. چراغ خانه را قبل از غروب آفتاب، روشن کند؛ زیرا این کار، فقر را از بین می‏برد.( أمالی الطوسی، ج 1، ص 281.)

امام کاظم(ع) در مورد تنوّع در لباس پوشیدن و فایده آن، در پاسخ به یکی از یاران خود «که سوءال کرد: آیا مردی می‏تواند ده پیراهن داشته باشد» فرمود:

این کار، عیبی ندارد و اسراف نیست؛ زیرا پیراهنهای متعدد داشتن، باعث دوام آنهاست.

2) دسترسی به اطّلاعات و آمار

دسترسی آسان به اطلاعات و آمار، خصلت دیگر جوامع توسعه‏یافته و مرفّه است، به طوری‏که گفته می‏شود امروزه عصر انفجار اطلاعات است و در هر دقیقه، هزاران مقاله علمی حاوی اطلاعات جدید، منتشر می‏گردد. علاوه بر این، هیچ جنبنده‏ای از چشم دوربینها و ماهواره‏ها پنهان نیست و هر کس به فراخور حال خویش از این اطلاعات، بهره می‏جوید.

در مقایسه با زمان پیدایش اسلام، امکان مقایسه وجود ندارد؛ گرچه در مورد نجوم و پی‏بردن به احوال افلاک و ستارگان در آن زمانها نیز در رصدخانه‏ها فعالیتهایی صورت می‏گرفت، ولی در مقایسه با وضعیت امروزی قطره‏ای در مقابل دریاست.

نه امروز و نه دیروز، هیچ عالم مسلمانی که با زبان دین آشناست، با این جلوه مدنیّت مخالف نیست و اگر حکومتها و حاکمان در طول تاریخ اسلام، شایسته حکومت بودند، بسیاری از این پیشرفتها به جای غربیان، به نام مسلمانان ثبت می‏شد؛ امّا با کمال تأسّف باید گفت تمدن اسلامی حدود هشت قرن، دچار رکود وحشتناکی گردید که باید حاکمیت طولانی ترکان و مغولان را در این رکود، مقصّر دانست.[7]

3) توسعه انسانی پایدار[8]

در تعریف توسعه انسانی پایدار آمده است: «توجه به رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی، همراه با آگاهی نسبت به محدودیتهای بوم شناختی و احساس نیاز به حفظ محیط زیست برای نسلهای آتی».[9]

پربارترین محصول توسعه و شاه بیتِ غزل توسعه، همین توسعه انسانی پایدار است که اگر مفاهیم رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی به خوبی تجزیه و تحلیل شوند، مشخص می‏گردد که همان «مدینه فاضله» و «ناکجاآباد» و «آرمانشهر» و «خیال‏آباد» در پناه همین مفاهیم نهفته‏اند. ابتدا رشد اقتصادی و عدالت را معنا می‏کنیم و آن‏گاه نظر اسلام را ـ که نظری موافق است ـ بیان خواهیم کرد.

الف . رشد اقتصادی

رشد اقتصادی را این گونه می‏توان تعریف کرد: «توانایی استخراج موارد زیر زمینی، خلاقیت در تولید و ایجاد رفاه کافی برای افراد کشور در زمینه‏های مختلف».( همان منبع، ص179.)

رشد هر کشور، بستگی به عوامل گوناگونی متناسب با آن کشور دارد که به تناسب امکانات و فرهنگ موجود آن کشور، کدام آهنگ را برای رشد انتخاب کند. اسلام علاوه بر آنکه برای رشد اقتصادی اهمیت قائل شده است، عوامل مادی و معنوی گوناگونی برای برون‏رفت از فقر و رسیدن به جامعه رشدیافته معرفی کرده است؛ به‏طوری‏که اگر از این عوامل، استفاده شود، جامعه در تمام ابعاد مادی و معنوی و رشد خصلتهای نیکوی انسانی، به مدینه‏ای طیبه که زندگی در آنجا از آرامشی ویژه برخوردار است خواهد رسید. حال برای نمونه به بعضی از آنها اشاره می‏کنیم:

مقدمات اخلاقی شامل: یاد خدا، قناعت، صبر، پاکدامنی و پارسایی ؛ مقدمات عبادی شامل: نماز، تلاوت قرآن، حج و دعا؛ مقدمات اجتماعی شامل: تعاون، ازدواج، و انفاق کردن ؛ مقدمات حقوقی شامل: بهره‏گیری صحیح از مال و به جریان انداختن آن ؛ مقدمات اعتقادی شامل: توکّل و تکیه به خداوند و اعتقاد به رازقیت خدا.[10]

ب. عدالت اجتماعی و اقتصادی

یعنی با هر یک از افراد به گونه‏ای رفتار شود که مستحق آن است و در جایی جای داده شود.

کشورهای توسعه یافته مدعی آن هستند که در پرتو توسعه و رفاه و ایجاد نهادهای متناسب با آن، مهم‏ترین قسمت جدول پیچیده مدینه فاضله را پر کرده‏اند، توزیع درآمدها عادلانه صورت گرفته است و جایگاه اجتماعی افراد بر اساس شایسته‏سالاری تعیین شده است. گرچه به اعتراف خودِ آنها نابرابری در سطح جهان و در مقایسه با کشورهای جهان سوم همچنان وجود دارد و هنوز نتوانسته‏اند این نابسامانی جهانی را سامانی بخشند و به نوعی توازن و تعادل

جهانی برسند، امّا به‏هرحال، «عدالت» را میوه شیرین «توسعه» می‏دانند.[11]

در اسلام، آموزه‏های فراوانی وجود دارند که عدالت‏خواهی و عدالت‏گستری را در عرصه‏های مختلف، تشویق می‏کنند. در واقع، عدالت، گوهری است که سالها قبل از آنکه پیشگامان توسعه آن را کشف کنند، اسلام به بشر معرّفی نموده است. برای نمونه به آیات و احادیث زیر توجه کنید:

خداوند به عدالت و نیکی فرمان می‏دهد.( سوره نحل، آیه 90.)

فرمان داده شده‏ام که عدالت بورزم.( سوره شورا، آیه 15.)

عدالت بورزید که عدالت، نزدیک‏ترین چیز به تقواست.( سوره مائده، آیه 8.)

هنگامی که سخن می‏گویید، عدالت بورزید، حتی اگر پای بستگان شما در میان باشد.( سوره انعام، آیه 152.)

به آیات دیگری نیز می‏توانید رجوع کنید: سوره نساء، آیه 135؛ سوره بقره، آیه 282؛ سوره نساء، آیه 3؛ سوره حجرات، آیه 9.

در روایات نیز «عدالت» با صفات زیبایی یاد شده است: ملاک سیاست(غررالحکم، ح 20.) ، استوارترین شالوده برای ساختن فرد و جامعه،شیرین‏تر از عسل،نوشین‏تر از آب برای تشنه،و گسترش آن موجب ریزش رحمت و برکات الهی.( غررالحکم، ح146)

حاصل سخن

به نظر ما توسعه و رفاه، چون شمشیر دولبه‏اند که سود و زیانِ آنها را با هم باید دید. در این نوشتار، تنها به بیان سود آن پرداختیم و گفتیم که دین، مخالفتی با آن ندارد و اگر بعضی از مولودهای توسعه در صدر اسلام نبوده است، به حکم عقل و خرد انسانی، اسلام، مخالفتی با آن ندارد. لذا باید برای رسیدن به «آرمانشهر» اسلام، کمر همت بست.[12]

 

مفهوم توسعه فرهنگی

توسعۀ فرهنگی را می توان فرآیند ارتقاء شئون گوناگون فرهنگ جامعه در راستای اهداف مطلوب دانست که زمینه ساز رشد و تعالی انسانها خواهد شد.

تا مدتها توسعه مقوله ای صرفاً اقتصادی تلقی می شد و کشورهای مختلف تنها از این جنبه به آن توجه می-کردند. به عبارتی، پیشرفت اقتصادی یگانه ملاک توسعۀ هر جامعه قلمداد می شد و تصور غالب این بود که می توان به مدد الگوهای مختلف توسعه اقتصادی، رشد تکنولوژی، انباشت ثروت و مواردی از این قبیل به اهداف یک جامعه توسعه یافته نایل آمد.

 اما به تدریج نگاه یک سویه به توسعه و تاکید بیش از حد بر مسایل اقتصادی، باعث بروز مشکلاتی در عرصه های اجتماعی و زیست محیطی برای کشورهای پیشرفته شد. از سوی دیگر، استفاده از این الگوی توسعه توسط برخی کشورها به طور ناآگاهانه، بر توسعه هماهنگ این کشورها اثراتی منفی گذارد.

این مشکلات از آنجا نشأت می گرفت که نقش کلیدی فرهنگ در قوام جامعه مورد غفلت قرار گرفته بود. می توان گفت فرهنگ به عنوان گنجینه ای از دستاوردهای مادی ومعنوی بشری ـ که باورها، ارزشها، نگرشها و هنجارهای مورد قبول یک جامعه را در طول تاریخ بوجود آورده است ـ نوع رفتار مردم آن جامعه را مشخص می کند.

 بدیهی است که نمی توان بدون اعتنا به این مقولۀ مهم، بدنبال ایجاد تغییراتی در ابعاد مختلف جامعه بود. چراکه هرگونه تغییر و تحولی در تمامی ابعاد جامعه اعم از اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منوط به نوعی پذیرش فرهنگی، در جامعه می باشد.

بنابراین بدون ایجاد بستر مناسب فرهنگی نمی توان بدنبال تحقق توسعه در ابعاد دیگر جامعه بود. از این روی طی سالهای اخیر مفهوم توسعۀ فرهنگی مورد توجه بسیاری از مجامع جهانی از جمله یونسکو قرار گرفته است.

 مفهوم توسعه فرهنگی توسط سازمان یونسکو در دهه 60 میلادی در جهان رواج یافت. این سازمان طی جلسات گوناگونی شرایط توسعه موزون وآگاهانه را به صورت برنامه ریزی آموزشی، سیاست فرهنگی و سیاست اطلاعاتی در دستور کار خود قرار داد. همچنین این مفهوم تا آنجا برای یونسکو بااهمیت بود که دهۀ 1987 تا 1997 توسط این سازمان به عنوان دهۀ توسعه فرهنگی نامیده شد.

اما پرسش اساسی این است که فرهنگ یک جامعه چگونه درمقوله توسعه می تواند نقش آفرین باشد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت رفتارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در نهادهای یک جامعه تثبیت شده اند، نقش عظیمی در فرآیند توسعه آن جامعه ایفا می کنند.

 برخی از علل بروز این رفتارها ناشی از نگرشها و ارزشهای فرهنگی مسلط در جامعه می باشد. بنابراین می توان گفت ماهیت این نگرشها وارزشها، که هسته فرهنگ جامعه را تشکیل می دهند، تاثیر تعیین کننده ای بر فرآیند توسعه یافتگی کشور دارد.

 از زاویه ای دیگر، نگرش افراد جامعه به مقولات اساسی حیات انسانی، رفتارهای اجتماعی را تحت الشعاع قرار می دهد؛ این مقولات عبارتند از سرشت انسان، رابطه با طبیعت، زمان (گذشته گرا، حال گرا یا آینده نگر بودن)، روابط افراد در جامعه، فلسفۀ زندگی، رابطه انسان با ماوراء الطبیعه، رابطه انسان با جوامع دیگر و رابطه انسان با علم.

 بدین ترتیب ایجاد هرگونه تحولی در یکی از ابعاد زندگی انسان، مستلزم تغییر در نوع نگرش افراد به این مقولات می باشد. عدم توجه به این مساله در ارائه الگوی توسعه، نتیجه ای جز تشتت اجتماعی و از دست رفتن انسجام درونی جامعه بدنبال نخواهد داشت.

اینجاست که مفهوم توسعه فرهنگی به عنوان زمینه ساز شکل گیری یک توسعه همه جانبه مطرح می شود. تعابیر مختلفی درباب توسعۀ فرهنگی وجود دارد. اما می توان تعریف "ژیرار اگوستین" را یکی از تعاریف قابل توجه این مفهوم برشمرد: «ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آنان، افزایش علم و دانش انسانها، آمادگی برای تحول و پیشرفت و پذیرش اصول کلی توسعه نظیر قانون پذیری، نظم و انضباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی ، افزایش تواناییهای علمی و اخلاقی ومعنوی برای همه افراد جامعه».

سازمان جهانی یونسکو نیز توسعه فرهنگی را چنین تعریف نموده است: « توسعه وپیشرفت زندگی فرهنگی یک جامعه با هدف تحقق ارزشهای فرهنگی، به صورتی که با وضعیت کلی توسعه اقتصادی و اجتماعی هماهنگ شده باشد.»

در مجموع توسعۀ فرهنگی را می توان فرآیند ارتقاء شئون گوناگون فرهنگ جامعه در راستای اهداف مطلوب دانست که زمینه ساز رشد و تعالی انسانها خواهد شد. در اینجا منظور از شئون گوناگون فرهنگ، نگرشها، ارزشها، هنجارها، قوانین، آداب و رسوم می باشد.

 هدف نهایی توسعۀ فرهنگی نیز در این تعریف در واقع غرض اصلی هر نوع توسعه ای است؛ یعنی رشد وتعالی انسان، هم در ابعاد مادی وهم در بعد معنوی. البته روشن است که دستیابی به این هدف جز در صورت مناسب بودن بستر زیست انسان، که همانا جامعه است، محقق نمی¬شود. بنابراین در یک الگوی مناسب برای توسعه، باید راهکارهایی برای بهبود شرایط زندگی پیش بینی شود.
بطور کلی، نوع درک از مفهوم فرهنگ، شیوه تعریف توسعه فرهنگی را مشخص می کند. از اینرو در یک تلقی، می توان برای فرهنگ معنایی عام در نظر گرفت. بدین صورت که تمامی ابعاد مادی و معنوی جامعه را در بر بگیرد. در این مفهوم، تمامی دستاوردهای بشر، از ابزار وفنون گرفته تا ارزشها و آداب و رسوم در زمرۀ عناصر فرهنگی قرار خواهند گرفت. در این صورت توسعۀ فرهنگی تمامی شئون زندگی بشر را شامل خواهد شد و توسعه در ابعاد دیگر جامعه ذیل توسعۀ فرهنگی قرار خواهند داشت.

 اما فرهنگ در معنای خاص نیز بکار برده می شود. در این مفهوم فرهنگ در ابعاد معنوی جامعه محدود شده است و تنها مشتمل بردستاوردهای غیر مادی بشر خواهد بود. در این تلقی، توسعه فرهنگی بعدی از ابعاد توسعه در جامعه خواهد بود که با ابعاد مادی توسعه، رابطه ای تعاملی خواهد داشت.

همانطور که اشاره شد، بستر مناسب توسعه از مسیر تغییر نگرشها و ارزشها بدست می آید. از اینرو در روند توسعه ایجاد تغییر در این دو مقوله باید در صدر برنامه ها قرار گیرد. البته نباید این امر را دال بر از دست رفتن کامل فرهنگ یک جامعه و جایگزینی آن با فرهنگی بیگانه قلمداد کرد.

 چرا که سخن بر سر این نیست که تمامی عناصر مساعد یا نامساعد برای توسعه، درون یک فرهنگ موجود می باشد. چه بسا سنت هایی که تسهیل کنندۀ توسعه بوده و خود از آغاز، می توانند در خدمت آن باشند. از سوی دیگر، بسیاری از عناصر فرهنگی، هویت جامعه را می سازند و به دلیل کارآمدی آنهاست که حیات طولانی آنها ممکن شده است.

 در اینجا سخن بر سر باز اندیشی و باز سازی فرهنگی است. بدون تردید، طرد فرهنگ خودی نتیجه ای جز از دست رفتن هویت اجتماعی و تزلزل قوام جامعه در پی نخواهد داشت. ولیکن در بازاندیشی فرهنگی با توجه به مقتضیات زمان، می توان به تقویت عناصر فرهنگی مساعد توسعه همت گماشت و به تصفیه فرهنگ از عناصر مانع توسعه همچون باورهای واهی وخرافات، پرداخت.

 عناصر توسعه گرا وتحول خواه موجود در فرهنگ هر جامعه به عنوان سرمایه های فرهنگی آن جامعه، پشتوانه ای موثر برای توسعه محسوب می شود؛ سرمایه هایی که تنها در روند توسعه یافتگی و موفقیت نسبی در آن، امکان بازتولید خود را پیدا می کنند. بنابراین نکته حایز اهمیت در ارائه الگویی برای توسعه فرهنگی، بومی بودن آن و حفظ هویت فرهنگی طی فرایند توسعه می باشد. تقلید صرف از جوامع دیگر بطور قطع نتایج ناگواری به بار خواهد آورد.

نکته ای که در پایان مباحث باید ذکر کرد، این است که باید توجه داشت که توسعه فرهنگی همانطور که از سویی زمینه ساز و علت توسعۀ ابعاد دیگر جامعه است، در دیگر سو، معلول آنها نیز می باشد. بدین معنی که پیشرفت همه جانبۀ جامعه خود به رشد و بالندگی فرهنگ، کمک شایانی می نماید.

 به عبارت دیگر، علی-رغم اولویت فرهنگ بر دیگر عناصر اجتماعی در فرآیند توسعه یافتگی، آنچه که نقش تعیین کننده نهایی را برعهده دارد، نوع کنش و واکنش یا به عبارت بهتر نوع تعامل مثبت در قالب یک ارتباط دیالکتیکی میان فرهنگ و عناصر دیگر جامعه همچون اقتصاد، سیاست و... است.

 

بنابراین در ترسیم یک الگوی مناسب برای توسعه جامعه، باید برنامه هایی برای تمامی ابعاد جامعه ارائه گردد. این نکته نیز نباید فراموش شود که در این برنامه ریزی باید شرایط حاکم در یک جامعه کاملاً در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر هر اندازه که یک الگوی توسعه از جامعیت برخوردار باشد، تا زمانی که مختصات بومی آن جامعه را نیز مد نظر قرار نداده باشد، مثمر ثمر نخواهد بود.

هدف نهایی هر جامعه تلاش برای نیل به رشد و توسعه است. توسعه، ارتقا مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و انسان ترمعنا شده است.

زمانی که فرهنگ جامعه پزیرای توسعه نباشد تحول در فرهنگ مقدمه ای برای توسعه در ابعاد گوناگون  آن تلقی می شود.

حدود دو دهه پس از شروع نخستین بر نامه ریزی ها توسعه( دهه 1950 میلادی) با محوریت انتقال تکنولوژی، مشخص شد که این انتقال به خودی خود نمی تواند مشکل توسعه نیافتگی کشور ها جهان سوم را حل کند. بنا براین از اواخر دهه هفتاد این فکر به تدریج شکل گرفت که لازم است،انتقال تکنولوژی با مجموعه ای از اقدامات فرهنگی همراه باشد. مفهوم توسعه فرهنگی از همین زمان به شکل جدی مطرح شد.

 بنا بر این، اگر تحقق توسعه ملی را آرمان نهایی توسعه در کشور در نظر بگیریم، توسعه ای سیاسی، توسعه اجتماعی، توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی بن مایه و پایه های اصلی توسعه به حساب می آید. در این میان نقش توسعه فرهنگی حساس تر و پر رنگ تر می باشد.زیرا هیچ تحول و دگر گونی اجتماعی و سیاسی بدون زمینه ها و بستر های مناسب فرهنگی امکان پزیر نیست. افغانستان به عنوان یک سر زمین که دارای پنج هزار سال سابقه درخشان فرهنگی است، ظرفیت های بزرگی را برای توسعه فرهنگی داشته و دارد، اما سه دهه جنگ و در گیری فرصت های لازم را از این کشور سلب کردند.

      پس از فرو پاشی نظام طالبانی و روی کار آمدن حکومت دموکراتیک با همیاری جامعه جهانی ، در سال 1380 روزنه جدیدی فرا روی این کشور در زمینه توسعه فرهنگی گشوده شد. گرچه تا کنون کشور فا صله بلندی با توسعه فرهنگی دارد.این مقاله نگاهی گذرا دارد به به مشکلات و چشم انداز توسعه فرهنگی در افغانستان کنونی.

تعریف فرهنگ:

       تعریف فرهنگ از تعریف توسعه مشکل تر است، زیرا که مفهومی محوری در زمینه انسان شناسی محسوب می شود. از مشهور ترین تعاریف که از فرهنگ ارائه شد، تعریف تیلور است که می گوید: فرهنگ به معنی وسیع کلمه یک کل پیچیده است که شامل باور ها هنر، اخلاقیات، قانون، رسوم و هر گونه قابلیت و عاداتی است که فرد به عنوان عضو جامعه کسب می کند.

      در تعریف فوق عوامل فرهنگی و به طور ضمنی در عناصری که فرهنک را شامل می گردد، نهفته است، اما تعریف تیلور به رغم شهرتش فقط یکی از صد ها تعریف موجود در باره فرهنگ است. دو صاحب نظر دیگر در این زمینه، کروبرو کلو کلون پس از بررسی صد ها تعریف متفاوت از فرهنگ سعی کرده اند، تعریفی که مورد پزیرش اکثر متفکران علوم اجتماعی قرار گیرد، بر گزینند فرهنگ به باور آنها:

مشتمل بر الگوی ها رفتاری صریح و روشن یا غیر صریح و ضمنی که به وسیله نهاد ها و به طریقه نمادی کسب و منتقل می شود و شامل عمده ترین دستاورد های گروهای انسانی است و در کار های دستی نیزتجسم می یابد. فرهنگ هم چنین مشتمل است، بر سنن( که تاریخ گویای آن است)، اندیشه ها به ویژه ارزشهای وابسته بدان اندیشه ها و بالا خره این که از جهاتی می توان نتجه اعمال انسانی و از جهاتی دیگر شکل دهنده به اعمال انسان تلقی گردد.

فلذا مفهوم فرهنگ عبارت است از مجموعه افکار و اعمال، باید ها و نباید ها، هنجار ها، ارزش ها و نظام اعتقادات یک جامعه که مشتمل است بر سنت ها، آداب و رسوم، مذاهب، ایدلوژی، تشریفات مذهبی، میراث زبان و کلیه عبادات یا دیده گاه های مشترک دیگر که ممکن است از این نوع مفاهیم مستثنی شده باشد. بدین سان، انسان شناسان برمفهوم فرهنگ به مثابه عامل اصلی تعیین کننده رفتار انسان تاکید کرده اند. این تعریف با تعریف یونسکو که فرهنگ را ارتباط" نظام یافته در تمام جنبه های زندگی" می داند، همخوانی دارد.

تعریف توسعه فرهنگی:

      در باب " توسعه فرهنگ" تعریف واحد و مورد اجماع را نمی توان یافت، برخی تعریف به مفهوم کرده اند؛ بر این عقیده اند که  مفهوم توسعه فرهنگی، عبارت از نوعی دگر گونی است که از طریق تراکم بر گشت نا پزیر عناصر فرهنگی در جامعه ای معین صورت می گیرد و جامعه بر اثر آن به طور موثر تری از محیط طبیعی و اجتماعی مراقبت می کند. در این تراکم بر گشت نا پزیر؛ معارف و فنون و دانش به عناصری که از پیش وجود داشته و از آن مشتق شده اند، افزوده می شود.

        در این جا مفهوم توسعه فرهنگی مد نظر نیست بلکه منظور ما ، از توسعه فرهنگی؛  ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آنان و رشد و افزایش علم و دانش و معرفت انسان ها و آمادگی برای تحول و پیشرفت و پزیرش اصول کلی توسعه ، نظیر قانون پزیری، نظم و انظباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی و افزایش توانایی های علمی و اخلاقی و معنوی برای همه افراد جامعه می باشد. توسعه ی فرهنگی  با تاکید بر هویت فرهنگی، بهینه سازی شرایط فرهنگی و رشد کمی و کیفی مسایل مربود به خود را نوید می دهد و به اخلاق و آداب و سنن جامعه بهبودی می بخشد و بر رونق بازار فنون و تکنیک می افزاید. توسعه ی فرهنگی زمانی خلاق و بارور می شود که هویت و سیمای یگانه و حیاتی خود و نقاط مثبت سنت ها آداب ورسوم و ارزش های جامعه را حفظ کند و در عین حال به پالایش عناصر نا مطلوب نیزدست یازد، تا بتواند نقش خلاق و سازنده ی خویش را در عرصه ی اجتماع حفظ نماید. از این رو، توسعه ی فرهنگی بر پایه خود باختگی و پشت کردن به باور های فردی نیست، بلکه مبتنی بر پویشی آگانه و خردمندانه است که در جهت حفظ هویت ملی و فرهنگی و استفاده از تمام نیروهای موجود جامعه، گام بر می دارد. توسعه ی فرهنگی شرط اصلی توسعه اقصتادی محسوب می شود. برای آن که مردم بتوانند دنیای جدید را درک کنند، و به آن شکل دهند، قدرت بیان احساس های خود را داشته باشند و با استفاده از زبان روز با یکدیگر ارتباط بر قرار کنند، به آموزش مستمر که شرط اصلی توسعه است، نیازمندند. افراد، قبل از این که بتوانند خود را با تغییرات ضروری در شغلشان وفق دهند، باید بتوانند خود را با تغییر، همانگ سازند. و این توانا یی به دست نخواهد آمد، مگر از طریق مجموعه ای فرایند ها، از رهگذر اطلاعات، قبول مسولیت آموزش شغلی، فرا گرفتن شیوه ی بیان خود، که در ترکیب با یکدیگر، توسعه فرهنگی را می سازند... کسانی که اقتصاد در کانون اندیشه شان قرار دارد، باید بدانند که کنش فرهنگی بسیار کار آمد تر از اقدامات صرفاٌ اقتصادی است. پس توسعه ی فرهنگی از آن جهت که عامل پوپایی و نو آوری است، فراتر از توسعه اقتصادی می باشد.

  نقش انسان در توسعه ی فرهنگی:

      انسان محور و هدف توسعه ی همه جانبه است؛ ولی بر جستگی نقش او بیشتر در توسعه فرهنگی ظاهرمی شود. بدین معنا که اساس و پایه و شالوده ی توسعه ی  فرهنگی را انسان تشکیل می دهد. شاخص هایی که توسعه ی فرهنگی ارائه شده است _ نظیر میزان گسترش کمی و کیفی آموزش و پرورش، آموزش عالی، میزان ایجاد فضای مناسب برای پژوهش و آفرینندگی فرهنگی و میزان توانایی در شکوفا سازی استعداد انسان ها، سیاست گذاری مناسب در جهت نهادینه کردن بینش علمی و تحقیقی، قانون پزیری، نظم و انظباط و ... _ همه بر محوریت انسان صحه می گذارند. از این رو باید برای دستیابی به این شاخص ها، فرهنگ توسعه را در جامعه نهادینه کرد؛ بدین معنا که سنت ها، ارزش ها و آرمان های موجود در جامعه را، که می تواند عاملی برای تحقق توسعه مورد نظر باشد، در جامعه تشویق و ترویج نمود و نهاد های مناسب با آن ها را در جامعه بنیان نهاد، و در عین حال به پالیش عناصر نا مطلوب در فرهنگ همت گماشت.

     آنچه در توسعه ی فرهنگی مهم است، باور کردن سرمایه ی انسانی است. مقصود ما از سرمایه ی انسانی، علم و دانش، قابلیت ها، تجارب و نهایتا نظم و انظباطی است که ابزار ها و دستگاه ها فرهنگی در جامعه  پدید می آورند. از این رو سرمایه ی انسانی به درجه ی توانایی علمی، فنی، حرفه ای و فکری یک کشور بسته است.

     مایکل تو دارو،  در رابط با نقش سرمایه انسانی در نظریه های رشد و توسعه اقتصادی می گوید:

          احتمالا اکثر اقتصادانان در این امر توافق دارند که آنچه در نهایت خصوصیت و روند توسعه اقتصادی را تعیین می کند، منابع انسانی آن کشور است، و نه سرمایه و منابع مادی آن.

 هاربیسون می گوید:

          منابع انسانی پایه ی اصلی ثروت ملت ها را تشکیل می دهند. سرمایه و منابع طبیعی عوامل تبعی تولیدند؛ در حالی که انسان ها عوامل فعال هستند که سرمایه ها را متراکم  می سازند، از منابع طبیعی بهره بر داری می کنند، سازمان های اجتماعی اقتصادی و سیاسی را می سازند و توسعه ملی را پیش می برند. به وضوح کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملی به نحو موثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیزی دیگری را توسعه بخشد.

گالرایت ضمن مقدم داشتن الزام های معنوی و ذهنی بر الزام های نظام صنعتی می گوید:

        مشکل حکومت ها منبطق کردن انسان با جهان نیست، بلکه منبطق کردن جهان با انسان است. بر تری انسان بر اشیای بی جان، بر  تری ذهن بر عین بر تری فرد بر پول، یک ایدلوژیک نیست؛ بلکه نتجه ی ضروری تکامل جامعه است. بنا بر این توسعه فرهنگی تا آن جا که شاخص توسعه انسانی است، ابزار و هدف  توسعه اقتصادی محسوب می شود.

با توجه به اهمیت سرمایه انسانی در توسعه ی فرهنگی و در نهایت توسعه ی همه جانبه و اذعان همه ی صاحب نظران به این که تحول در انسان منشا تمامی تحولات و به ویژه ظهور و پیدایش پیشرفت های جهانی صنعتی کنونی است و این که هر بر نامه ای که آموزش و پروش و پژوهش، ظرفیت ها و بهره وری صیحح از این عنصر اصلی و  کلیدی توسعه را مورد توجه قرار ندهند، عملا را به جایی نخواهد برد، توجه و بهاً دادن به سر مایه انسانی منوط به تغییر نگرش حکومت به سر مایه معنوی است. یعنی این که به جا تاکید بر خرید ابزار آلات  ماشینی دیگر کشور ها به ظرفیت ها و اسعتداد ها، انسانی بذل توجه نمایند. غفلت از سرمایه انسانی سبب می شود که نتوانند از سرمایه ها فزیکی موجود و هزینه های که در این راه کرده است استفاده بنمایند. و مدام در فکر وارد کردن وسایل جدید و پیشرفته باشند. لذا علته العلل توسعه یافتگی،بها دادن به نیروی انسانی کار آمد است؛ نه سرمایه فزیکی و تکنولوژی.
       از این رو باید پزیرفت  که هزینه های فرهنگی( آموزشی و پژوهش و ..) هزینه های تولیدی هستند و در رشد اقتصادی نیز موثرتر. بنا بر این بین هزینه های فرهنگی و سر مایه گذاری های مولد همانندی وجود دارد. مطالعات انجام شده این موضوع را در مقیاس اقتصاد خرد هم تایید می کند. در اقتصاد کلان، تابع تولید عامل انسانی و تکنولوژیکی را در هم ادغام می کنند و این امر مبین اهمیت و غنای نیروی انسانی و در نتجه فرهنگ است. بنا بر این  فرهنگ از جمله عوامل محرک رشد محسوب می شود.ژرف نگری در نظریه های اقتصادی خرد،تاثر عامل انسانی در رشد را آشکار تر می سازد. با مطالعه ی انباشتگی سرمایه ی غیر مادی( سرمایه انسانی) اهمیت موضوع فرهنگی بعد فرهنگی_ که تکنولوژی های فردی، اطلاع رسانی و تولید و مصرف وابسته به آن هستند_ روشن می شود. در واقع اقتصاد از فرهنگ تغذیه می کند و با شکوفایی فرهنگ، تک تک افراد تحول می یابند. بر این اساس گزافه نیست اگر بگویم: " فرهنگ صنعتٍ صنعت ساز است و توسعه ی فراگیر، درون زا و خود محور را در دل خویش می پرورئ."[13]

 

   چالش های توسعه فرهنگی:

      ما در این جا به حوزه هایی بحران در توسعه فرهنگی و همین طور به موانع توسعه فرهنگی،  به صورت گذرا اشاره می نمایم.

      اولین حوزه بحران در قلمروی توسعه فرهنگی به باور نگارنده، بحران هویت می باشد. از این رو در این جا یاد آوری مطالب زیر خالی از لطف نخواهد نبود؛ ابعاد بحران هویت، انواع آن و بحران هویت.

   الف) هویت و ابعاد آن:

      " هویت"از " هو"، به معنای " او" می آید و اولین مفهومی که می توان از کلمه هویت بر داشت کرد مشخصات شناسنامه ای و کیستی فرد است، یعنی این هویت همان چیزی است که به نام "من" انسانی و" خود" انسانی، شناخته می شود.این من و خود انسانی، دارای سه بعد و سه جنبه می باشد.

      اول ) هویت شخصی: اگر کسی خواست که" هویت شخصی" خود و یا دیگر را بشناسد، باید به دنبال پاسخ به پرسش هایی از این قبیل باشد، که پدر و مادرش کیست؟ و تبار و نژاد شان به کی بر می گردد؟ در کجا به دنیا آمده و در کدام آب و خاک و اقلیم بالید و رشد کرد؟ و در یک جمله، بعد مادی و فزیکی انسان مورد توجه و مطالعه و ملاحظه قرار می گیرد.

      دوم) هویت فکری: در این عرصه و میدان، هویت انسانی، در ارتباط با اندیشه و عقل مورد باز بینی قرار می گیرد و سوالات مطروحه در هویت فکری آن تست که، من فردی یا جمعی از چه فرهنگ، ایدلوژی و اصول اعتقادی تغذیه کرده است؟ آداب و سنن و رسوم و فولکور ها و سمبل های فردی یا جمعی، از کجا نشات گرفته و ریشه در چه چیز هایی دارن؟ وضعیت شغلی، اجتمای، صنفی، طبقاتی و.... فرد و جامعه چکونه بوده و تا حد اصیل و.. می باشد؟

      سوم) هویت روحی: این میدان مربوط به حوزه دل و قلب بوده روحیه و گرایش های باطنی من انسانی است. این که چه اصول اخلاقی و معنوی برجامعه و فرد حاکم است؟ علایق، گرایش ها و جاذبه های آن فرد و جامعه به کدام سمت سوق پیدا می کند؛ عزت نفس، کرامت انسانی، نقط اتکا های روحی فرد یا ملت کدام است؟

      در یک نتجه گیری کلی، هویت انسانی به سه بعد: " شخصی" " فکری" و " روحی" تقسیم می شود. و در یک طبقه بندی ارزشی، هویت روحی از هویت فکری و شخصی اصیل ترو عمیق تر و ریشه دار تر می باشد.

   انواع بحران هویت:

     هر سه بحران، می تواند در دو میان بروز و ظهور پیدا نمایند: اول) هویت فردی که این ابعاد را میتواند در ارتباط با یک شخص و شخصیت مورد ملاحظه قرار می دهد. دوم، هویت جمعی، که شخص و شخصیت مجموعه ای از انسان ها مورد توجه و بررسی قرار گرفته و مورد پژوهش و تحقیق قرار می گیرد.[14]